توضیحات اجمالی بخشها:
متن سیصد جلدکتاب و چهارصد و پنجاه مقاله پیرامون امامحسین علیهالسلام با موضوعاتی چون سخنان، تاریخ زندگانی، سیره و فضائل، مقاتل، شعر، عاشورا، ارائه فهرست کلیه کتابها و مقالهها به صورت یکجا (چهل و چهار هزار موضوع)، جستجوی پیشرفته در متن، پاورقی و عناوین، تصاویر و پوسترهای زیبا و جذاب، امکان چاپ صفحات و انتقال متن به دفترچه یادداشت، امکان تغییر محیط برنامه برای سلیقههای مختلف، متن زیارتنامهها، نغمههای دلنشین و همخوانی قابل اجرا در دستگاههای MP3
یغماى جندقى (م 1276 ق)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه حریم عصمت، آن گه ناقه عریان سوارىها؟! نگون باد از هَیونِ(1) چرخ، این زرّین عِمارىها! یکى چونان که نیلوفر، در آب از اشکِ ناکامى یکى چون لاله در آذر، ز داغِ سوگوارىها نه تن از تابْ آسوده، نه جان از رنجْ مُستَخلَص نه دل از آهْ مستغنى، نه چشم از اشکبارىها نه از اقبالْ پیروزى، نه از ایّامْ بهروزى نه
داورى شیرازى (م 1282 ق)
زمان مطالعه: 3 دقیقه چون قوم بنى اسد رسیدند یک دشت، تمام، کشته دیدند شه کُشته، همه سپاه، کُشته یک طایفه، بىگناه، کُشته صحرا، همه لالهزار گشته یک کُشته، دو صدهزار گشته باغى گُل و سرو، بار داده گل ریخته، سروها فِتاده گُلها همه، خونِ ناب خورده افسرده و آفتابْ خورده هر گوشه، تنى هزار پاره صد پاره یکى هزار باره هر سوى که
هنر جندقى (م 1282 ق)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه اى ظلمت شام، مستقر باش! اى کوکب صبح، مستتر باش! اى مهر، مقیمِ باختر باش! اى چشم فلک، به خواب، در باش! اى مرغ سحر، شکسته پَر باش! زین شام سیاه ظلمتاندوز گر صبح شود، ستارهافروز از جان جهان، برآورَد سوز بر دوده دین، سیه شود روز اى نور سپیده؛ بى اثر باش! اى چرخ، ملازم سکون شو! اى اختر،
فدایى مازندرانى (م 1282 ق)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه آن شاه کمسپاه، در آن شب به لشکرش حرفى به گریه گفت که از چرخ، خون چکید کاى دوستان! نمانده مرا عمر، جز شبى فردا همین گروه ستمکاره پلید از راه کینه، تیغ بر آل نبى کِشند خواهند با ستیزه، سرم را ز تن بُرید گر من، غریق لُجّه اندوه و غم شدم بارى! شما تمام، از این ورطه، پا
سروش اصفهانى (م 1285 ق)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه بودش به گاهواره، یکى دُرّ شاهوار دُرّى به چشم، خُرد و به قیمت، بزرگوار چون شمع صبح، دیدهاش از گریه، بىفروغ جسمش چو ماهِ یکشبه، از تشنگى نَزار بىشیر مانده مادر و کودک، لبش خموش پژمرده گشته شاخ گُل و خشک، چشمهسار شد سوى خیمه، طفل گرانمایه برگرفت آمد به دشت و گفت بدان قومِ نابهکار تیرى زدند بر گلوى
غالب دهلوى (م 1285 ق)
زمان مطالعه: < 1 دقیقه به خون تپیدن گلها، نشان یکرنگى است چمن، عزاى شهیدان کربلا دارد.(1) اى چرخ! چو آن شد، دگر از بهر چه گَردى؟ اى خاک! چو این شد، دگر آسوده چرایى؟ خون گرد و فرو ریز، اگر صاحب دردى بر خیز و به خون غلت، گر از اهل وفایى تنهاست حسین بن على، در صف اعدا اکبر، تو کجا رفتى و