روز سختی بود و شمار دشمن بسیار و امکانات و ساز و برگشان فراوان… در اندک حرکتی که دست داد، شورای صحرا تشکیل شد و گروهی پیشنهاد کردند که دیگر باید عقب نشینی کرد و دگرباره به تجدید نیرو و فراهم آوردن امکانات پرداخت، مباد که مشعل مبارزه خاموش گردد. این دیدگاه پذیرفته شد، جز اینکه گفتند نباید از برابر دشمن عقب نشست، تا خیرهسریاش افزون گردد که در این صورت، ما را رها نخواهد ساخت و یک نفر جان سالم به در نخواهد برد. باید به هر قیمتی است روز را قهرمانانه تا فرارسیدن تاریکی شب جنگید و آنگاه که دو نیرو به قرارگاه خویش رفتند، عقب نشست…
و بدینسان با فرا رسیدن تاریکی شب و بازگشت دو نیرو به لشکرگاه خویش، برای فردا، بازماندهی نیروی توابین به رهبری «رفاعه» برای ادامه مبارزه بسوی کوفه بازگشت…
اما چنان رعب و هراسی بر دل دشمن افکنده بود که جرئت تعقیب آنان را به دل راه نداد و مشعل پیکار با استبداد اموی را فروزانتر ساخت. و آنان پس از بازگشت به شهر و دیار خویش و دست همکاری سپردن به مختار، به تعقیب و کیفر شدید قاتلان حسین علیهالسلام و یارانش در عراق و شام پرداختند.(1)
1) در نوشتن این بخش بیشتر از این دو کتاب بهرهور بودهایم: تاریخ طبری، ج 5، ص 551- 600 تاریخ طبری، ج 6، ص 5- 80؛ کامل ابناثیر، ص 158- 200؛ مثیر الاحزان.