سپاه توابین راه طولانی را به سرعت پیمود و در منطقهی مناسبی به نام «عین الورده» فرود آمد و آنگاه انبوهی به برپایی استحکامات دفاعی و نظامی پرداختند، و گروهی نیز به شناسایی منطقه و موقعیت دشمن. و دریافتند که سپاه دشمن نیز با آنان فاصلهی چندانی ندارد.
«سلیمان» پیش از درگیری دو لشکر، بپاخاست و پس از آرایش نظامی و سان دیدن از یاران چنین گفت:
یاران راه! دشمن خیرهسر و تبهکاری که شبانه روز در اندیشهاش بودید، اینک در چند قدمی شماست. از شما میخواهم که در پیکار با آنان درست و سنجیده پیکار کنید و سخت پایداری و شکیبایی ورزید! و بدانید که خدا با شکیبایان است.
مباد کسی جز بر اساس نقشهی عملیاتی و یا برای پیوستن به ستاد فرماندهی، پشت به میدان پیکار کند! فراموشتان مباد که گریزپایان را مکشید!
زخمیهای دشمن را سر مبرید!
اسیران مسلمان را مکشید، مگر آنکه به شما یورش آورد،
و به هر حال سیرهی انسانی و پر مهر امیرمؤمنان را، در پیکارتان از یاد مبرید.
آنگاه افزود:
یاران من! اگر من کشته شدم، امیر شما «مسیب» خواهد بود و اگر او نیز به شهادت رسید، «عبدالله بن سعد»، و از پی او «عبدالله بن وال» و آنگاه «رفاعة بن شداد».
درود خدا بر مردی که به عهد و پیمان خویش استوار باشد و پایمردی پیشه سازد!