با طنین ندای «یا لثارات الحسین»، دیگر دوست و دشمن دریافته بودند که رویدادهایی در پیش است و توابین در حال قیام و خروش؛ به همین جهت دست اندر کاران جنایت هولناک کربلا غرق در وحشت و هراس شدند، تا جایی که برخی از آنان همچون «عمر سعد» به قصر استانداری پناهنده شد و برخی در کوه و دشت و باغستانها و لانهها، سر در لاک خود فروبردند.
دو جریان «مختار» و «ابنزبیر» هر کدام جداگانه با امیر توابین و بزرگان آن دیدار نمودند و کوشیدند تا آن گروه را بسوی خویش جذب نموده و نیروی متحد و یکپارچهای، برای رویارویی با سپاه شوم اموی که گزارش حرکت آن برای سرکوبی مردم عراق میرسید، تشکیل دهند، اما سلیمان و یارانش دیگر تصمیم خویش را گرفته بودند و ضربات شلاق وجدان و احساس گناه، خواب و قرار را از آنان گرفته بود و نمیتوانستند در انتظار روشن شدن فرجام بازیهای سیاسی و مانورهای دو جناح، برای قبضهی قدرت در عراق بمانند.