جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خاندان رسالت در مدینه

زمان مطالعه: 4 دقیقه

هنگامی که خبر شهادت سالار شایستگان به مردم مدینه رسید، مادر «لقمان»(1) دختر «عقیل بن ابی‏طالب» به همراه زنان شهر با سر برهنه حرکت کردند و در حالی که جامه خویشتن را به خود می‏پیچید این شعر جانسوز را می‏خواند:

ماذا تقولون ان قال النبی لکم

ماذا فعلتم و أنتم آخر الامم‏

بعترتی و بأهلی بعد مفتقدی

منهم اساری و منهم ضرجوا بدم(2)

هان ای مردم! چه پاسخی خواهید داد اگر پیامبر مهر و عدالت به شما بگوید، شما که آخرین امتها بودید پس از رحلت من با خاندان و نزدیکان من چه گونه رفتار کردید؟

«چرا» برخی را به زنجیر اسارت کشیدید و برخی دیگرشان را به خون آغشته ساختید؟

هنگامی که «عبدالله بن جعفر»(3) خبر شهادت دو فرزند خویش «محمد» و «عون» را به همراه دایی گرانمایه‏شان حسین علیه‏السلام دریافت داشت، و مردم برای عرض تسلیت به حضورش رفتند، رو به مردم نمود و گفت:

ستایش تنها از آن خداست. بر شهادت حسین علیه‏السلام و به یاد بلند و جاودانه‏ی او شکیبایی پیشه می‏سازیم و باز هم او را می‏ستاییم. اگر خود توفیق آن را نداشتم که با دو دست خود او را یاری رسانم، سپاس خدای را که دو پسرم او را یاری کردند. به خدای سوگند اگر آنجا بودم دوست می‏داشتم از او جدا نشوم تا به همراهش سر بر شهادت

گذارم. به خدای سوگند آنچه مرا در سوگ دو فرزندم آرامش جان می‏دهد و اندوه از دست دادنشان را برایم آسان می‏سازد، این واقعیت است که دو فرزندم با برادر و عموزاده‏ی گرانمایه‏ام، همراه و همگام بودند و در راه هدفهای بلند و آسمانی او پایداری و شکیبایی ورزیده و به شهادت رسیدند(4)(5)


1) مرحوم «مفید» می‏نویسد: «ام‏لقمان» دختر عقیل هنگامی که خبر شهادت پیشوای شهیدان را شنید به همراه خواهرانش، «اسماء»، «رمله» و «زینب» با سر برهنه از خانه‏های بنی‏هاشم به حرکت درآمدند و بر شهیدان کربلا شیون و ناله سر دادند. ارشاد، ص 248.

2) «تذکره»، ص 267 این موضوع را از «زینب» دختر «عقیل» آورده است.«طبری» به نقل از «عمار دهنی»، و او نیز از امام صادق آورده است که: هنگامی که به دستور یزید محمل‏ها را برای کاروان زینب و زین‏العابدین آراستند و آنها را به مدینه آوردند، با رسیدن کاروان، یکی از بانوان هاشمی با موی پریشان و گریان در حالی که دست بر سر نهاده و می‏کوشید با آستین، سر خود را بپوشاند، به پیشواز کاروان رسید و این شعر را می‏خواند:ماذا تقولون ان قال النبی لکمماذا فعلتم و انتم آخر الامم‏بعترتی و بأهلی بعد مفتقدیمنهم اساری و منهم ضرجوا بدم‏ما کان هذا جزایی اذ نصحت لکمان تخلفونی بسوء فی ذوی رحمی‏هان ای مردم! چه پاسخی خواهید داد اگر پیامبر مهر و عدالت به شما بگوید، شما که آخرین امتها بودید پس از رحلت من با خاندان و نزدیکان من چه گونه رفتار کردید؟«چرا» برخی را به زنجیر اسارت کشیدید و برخی دیگرشان را به خون آغشته ساختید؟اگر شما را به بدرفتاری و ستمکاری در حق خاندانم، پس از خویش سفارش کرده بودم، باز هم این پاداش من نبود که شما با آنان این گونه ظالمانه رفتار کردید.

3) «عبدالله»، فرزند «جعفر طیار» و برادر امیرمؤمنان بود و به افتخار همسری دخت فرزانه فاطمه، «زینب»، مفتخر گردید. و نیز اوست که پس از بازگشت یاران پیامبر از پیکار با رومیان و شهادت پدرش «جعفر طیار»، آن حضرت او را که گرد یتیمی بر سرش نشسته بود، فراخواند و در آغوش پرمهرش گرفت. تاریخ طبری، ج 2، ص 158 و ج 3، ص 42.و نیز امیرمؤمنان به اشاره او «قیس بن اسعد» را از استانداری مصر بر کنار و «محمد بن ابی‏بکر» را به جای او برگزید. تاریخ طبری، ج 4، ص 36او در صفین به همراه علی علیه‏السلام بود. تاریخ طبری، ج 5، ص 61و در خاکسپاری امیرمؤمنان به همراه دو فرزند گرانمایه آن حضرت، حسن و حسین حضور داشت و آنگاه از کوفه به مدینه بازگشت. تاریخ طبری، ج 3، ص 156.

4) این روایت را از «سلیمان بن ابی‏راشد» و او نیز از «عبدالرحمن بن عبید» آورده است. تاریخ طبری، ج 5، ص 466.

5) «هشام» از «عوانة بن حکم» آورده است که: پس از شهادت حسین علیه‏السلام و آوردن سر آن حضرت نزد «عبید»، او «عبدالملک بن ابی‏الحارث» را فراخواند و به او گفت:بسوی مدینه حرکت کن و بر فرماندار آنجا «عمرو بن سعید» وارد شو و مژده کشته شدن حسین علیه‏السلام را به او بده. بکوش که کسی پیش از تو این گزارش را نبرد و پا بپا نکن. اگر شترت از راه بازماند بی‏درنگ با این پول شتر دیگری خریداری نما!«عبدالملک» می‏گوید: وارد مدینه شدم و نزد فرماندار رفتم… پرسید چه خبر؟گفتم: خبری که شما را شادمان سازد!گفت: بگو!گفتم: حسین بن علی گشته شد.گفت: برو و این جریان را با صدای بلند به مردم بگو! من اعلان کردم! و طوفانی از شیون و گریه، که بسان آن را نشنیده بودم از خانه‏های بانوان هاشمی به آسمان برخاست، اما «عمرو بن سعید» خنده سرداد و با خواندن شعری گفت: هذه و اعیه بواعیه عثمان. این شیون و عزا، در برابر شیون و سوگواری بر عثمان باد. آنگاه بر منبر رفت و شهادت جانسوز حسین علیه‏السلام را اعلان کرد. ارشاد مفید، ص 247.حق مطلب را در این مورد «ابن‏ابی‏الحدید» آورده است که می‏نویسد: پسر «زیاد» در نامه‏ای به «عمرو بن سعید» که فرماندار مدینه بود، کشته شدن حضرت حسین علیه‏السلام را گزارش کرد و او آن نامه را بر فراز منبر خواند و با اشاره به قبر منور پیامبر گفت: یوم بیوم بدر! روز «عاشورا» در برابر روز «بدر» باد؛ که گروهی از انصار بپاخاستند و او را محکوم ساختند. شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابی‏الحدید، ج 4، ص 72.و نیز «هشام» به نقل از «عوانة» آورده است که: پسر «زیاد» پس از شهادت حسین علیه‏السلام به «عمر بن سعد» گفت: نامه‏ای که در مورد برخورد با حسین برایت نوشتم کجاست؟پاسخ داد: فرمانت را به انجام رساندم و نامه نیز از میان رفت.گفت: باید آن را بیاوری!گفتم: از میان رفت.گفت: به خدای سوگند باید حاضرش سازی! پاسخ داد: به خدای سوگند باید آن را به عنوان پوزش خواهی از شقاوتی که صورت گرفت به زنان سالخورده مدینه بخوانند! به خدای سوگند که من در مورد چگونگی برخورد با پسر پیامبر آنقدر خیرخواهی‏ات کردم که اگر برای پدرم این خیرخواهی را نموده بودم حقوق پدری او را ادا کرده بودم.«عثمان بن زیاد» برادر «عبید» گفت: به خدا راست می‏گوید: به خدا دوست می‏داشتم تا روز رستاخیز در بینی هر کدام از فرزندان «زیاد» مهار و لگامی به نشان بردگی بود، اما حسین به شهادت نمی‏رسید.و نیز «هشام» به نقل از «عمرو بن خیزوم کلبی» و او از پدرش آورده است که گفت: خود شنیدم که نداگری ندا می‏داد و این شعر را می‏خواند:ایها القاتلون جهلا حسیناابشروا بالعذاب و التنکیل‏کل اهل السماء یدعوا علیکممن نبی و ملئک و قبیل‏قد لعنتم علی لسان ابن داودو موسی و حامل الانجیل‏هان ای کشندگان نادان سالار شایستگان حسین!به عذاب خفت بار و شکنجه‏های سهمگین رستاخیز مژده‏تان باد.همه آسمانیان از پیامبران گرفته تا فرشتگان شما را نفرین می‏کنند و خدای را بر ضد شما می‏خوانند.شما بر زبان سلیمان و موسی و مسیح که آورنده انجیل است لعنت شده‏اید.