مکارم اخلاق و مراتب عبادت و خوف و زهد علی بن الحسین از امور معلومهای است که تمامی اهل تاریخ از موافق و مخالف ضبط نمودهاند، و معاصرین او شهادت بر جلالت قدر او مکرر دادهاند، و گفتهاند از بنیهاشم کسی افضل از وی نبوده؛ چنانچه از زهری و ابوحازم و دیگران منقول است. و حضرت صادق (ع) پس از بیان مراتب علم و زهد و عبادت امیرالمؤمنین (ع) فرمود که: کسی در اولاد امیرالمؤمنین شبیهتر به او از علی بن الحسین (ع) نبوده. و در خبری است که در سفر حج تازیانه و قضیب بر ناقهی خود نزدی، و میگفت: از
قصاص در قیامت میترسم.(1) و از عبادات موظفهی آن حضرت بود هزار رکعت نماز.(2) و در علمای اسلام کتابی در زهد و عبادت نوشته نشده که در او ذکر علی بن الحسین زینالعابدین (ع) نباشد.
و در کشف الغمه مسطور است طاووس یمانی به او عرضه داشت که سه امر اسباب امن و اطمینان شماست از عقاب: یکی آن که تو پسر پیغمبری، و دیگری شفاعت پیغمبر، و سیم رحمت واسعهی الهی. وی در جواب فرمود: نسب پیغمبر مرا ایمن چگونه کند با آن که خدا فرموده: «فلا انساب بینهم یومئذ(3) «، و اما شفاعت مرا ایمن نکند با گفتهی خداوند: «لا یشفعون الا لمن ارتضی(4)، و اما رحمت خدا، خدا گوید: «ان رحمت الله قریب من المحسنین(5) «، و من نمیدانم که محسن باشم(6) و در زمان مسافرت با اهل قافله، نسبت خود را به رسول خدا، اظهار نمیداشت که مبادا رعایتی از او نمایند. و روزی یک تازیانه به غلام خود زد و از جهت تأدیب عرضه داشت مرا پی کار خود فرستی آن گاه تازیانه زنی مرا؟ پس گریست زینالعابدین و به پسر خود حضرت باقر فرمود: در مسجد پیغمبر برو و بعد از نماز برای من استغفار کن. و آن غلام را آزاد نمود، و مملوک دیگری را زد، پس از خانه بیرون شد و تازیانه آورده به غلام خود گفت: مرا قصاص کن.(7) و صد خانواده از فقرای مدینه را اعانت مینمود و شبها حمل زاد و معاش برای آنها میکرد و به اندازهای انبان بر دوش کشیده بود که شانهی او پینه بسته و سیاه شده بود(8) و فقرای مدینه همه شب بر در خانههای خود انتظار او را داشتند و او را نمیشناختند؛ همین که میآمد، میگفتند: صاحب انبان آمد.(9) و با آن که از مشقت و محنت سفر کربلا بسیار ضعیف و نحیف شده بود و در اندک سرمایی متأثر میشد، شبها به ضعفای همسایگان مدد مینمود و برای ایشان آب میکشید، و نیز آب غسل و وضوی خود را به دست خود میکشید. شبی از شبها زهری او را ملاقات کرد در حالی که باران میآمد، دید آرد و هیزم بر دوش دارد. پرسش نمود، فرمود: سفری در پیش دارم و در تهیهی آن سفر هستم.
گفت: غلام من حاضر است برای خدمت. فرمود: خود حامل باشم بهتر است. پس از چند روزی دیگر که شرفیاب شد، پرسید که مسافرت شما چه شد؟ فرمود: مقصودم سفر آخرت و تهیهی مرگ بود(10) و از حدیث اقبال معلوم شود که به زیارت کربلا و نجف مکرر آمده، و وضع مسافرت بر وضع اختفا بوده، چنانچه از حدیث ظاهر شود. و به این جهت مسافرت آن حضرت به عراق مذکور در تواریخ نشده. و از عبادات مؤظفهی آن جناب استمرار گریه در مصایب پدر بزرگوارش بود در مدت سی و پنج سال، زیرا که وفات آن حضرت در بیست و پنج محرم سنهی نود و چهار هجری بود علی المشهور، سنهی شهادت شصت و یک بود. و به حدی گریست که بر چشمان او خائف شدند.(11) و هر وقت قدح آب به دست گرفت به اندازهای گریست که آب را ممزوج به اشک خود نمود، و مکرر فرمود: «فراق الأحبة غربة». و قیل له: تبکی دهرک؟ فلو قتلت نفسک لما زدت علی هذا، فقال: نفسی قتلتها و علیها أبکی.(12)
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
و با اولاد عقیل مهربانی بسیار مینمود و میفرمود: چون نظر به ایشان کنم، یاد کربلا میکنم، و مرا رقتی دست دهد.(13)
و در مناقب ابن شهر آشوب است که همه روز دعا میکرد که: خدایا! سر قاتل پدرم را به من بنما.
مؤلف گوید که در زمان ما به مسامحات و اعراض علمای عصر از احادیث و تواریخ، خرافاتی در السنهی مرثیهخوانان نسبت به سیدالساجدین شایع است، مثل آن که: در شام هفت عمل با ما کردند: خاکستر بر سر ما ریختند، و به حدی گریه میکرد که آب چشم او از ناودان جاری شده بود، و به بازار قصابان عبور کرد، یا آن که اثر زنجیر بعد از هفت سال در پای او بود، یا به خانهی زهری به مجلس تعزیهی سیدالشهداء رفت و در آستانهی در کفشداری کرد، و از این قبیل از مخترعات اکاذیب بارده و مختلقات کتب جدیدهی مؤلفه است و «لن یصلح العطار ما أفسد الدهر».
1) مجلسی: بحارالأنوار، ج 46، ص 62.
2) اربلی: کشف الغمه، ج 2، ص 297.
3) مؤمنون، 101.
4) انبیاء 28.
5) اعراف، 56.
6) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ص 291، چاپ نجف.
7) مجلسی: بحارالأنوار، ج 46، ص 92.
8) ابن شهر آشوب: مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 154.
9) همان، ص 153.
10) همان.
11) مجلسی: بحارالأنوار، ج 46، ص 108؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 303، چاپ نجف اشرف.
12) همان، ص 109.
13) ابن قولویه: کامل الزیارات، ص 107؛ مجلسی: بحارالأنوار، ج 46، ص 110.