جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ترجمه (29)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

جعفر پسر محمد (ع) گفت که مرا پدرم محمد پسر علی گفت که پرسیدم علی پسر حسین را از بردن یزید او را. گفت: بردند مرا بر اشتری که لنگ بود بدون روپوش بر جهاز آن، و سر حسین بر نیزه‏ی بلندی بود، و زنان ما پشت سر ما بودند بر استران پالان‏دار، و اسب سواران پشت سر ما بودند و در گرد ما با نیزه‏ها، هرگاه می‏گریست از ما چشمی، می‏کوبیدند سر او را به نیزه، تا آن‏گاه که در آمدیم دمشق را، فریاد کرد فریادکننده‏ای [که] ای کسان شام! اینان کسان و خانواده‏ی دور شده‏اند.