جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بیانات (22)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

این خطبه از خطب معروفه و مضبوط در کتب عامه و خاصه است، و در کتاب «بلاغات النساء» نیز مزبور است و در احتجاج با زیاداتی مروی است. و مراد به برگشتن نفسها و آرام گرفتن آوازها یا جرسها چنانچه در احتجاج است، توجه مردم و سکوت ایشان است نه این که مقصود اظهار کراماتی از حضرت زینب (س) باشد؛ چنان که شایع در السنه و افواه مرثیه‏خوانان است که گویند: زنگها و نفسها در سینه‏ها بند گشت. و در احتجاج در آخرین خطبه روایت کرده است که علی بن الحسین فرود آمد و خیمه برپا کرد و زنان را در آن خیمه منزل داد. از این خبر معتبره و سایر کتب مقاتل نماید که حمل اهل بیت بر جهاز شتران بوده، و ذکر محامل از خصایص خبر مسلم جصاص است در کتاب «نورالعین» که کتابی است بی‏اعتبار و مجهول المؤلف و شیخ طریحی از آن‏جا حکایت کرده. و شکستن پیشانی حضرت زینب نیز از مشتملات این خبر مجهول است، و اشعار مذکوره‏ی معروفه در این خبر نیز از مقام فصاحت و بلاغت عقیلة الهاشمیین بسیار دور است؛ چنانچه بر اهل بصیرت و خبره‏ی فن مخفی نیست. و آنچه در این خبر است از بیماری سیدالساجدین (ع) موافق است با اخبار معتبره. و از کتاب نوادر علی بن اسباط مروی است از حضرت باقرالعلوم (ع) که حضرت سجاد در کربلا مبتلا به مرض بطن بود. و در مناقب ابن شهر آشوب است که مرض آن حضرت این بود که در کربلا زرهی بر تن خود نمود که بلند بود، مقدار فاضل را به دست خود پاره نمود به این سبب مریض شد. و وجه‏ی تسمیه‏ی غل به «جامعه» این است که جمع می‏نماید دستها را سمت گردن. و غل طوقه‏ای است آهنی که بر گردن گذارند و از دو طرف زنجیر دارد که به اختلاف جهت از دو طرف بیرون رود، و هر یک به سمت دستی آید و دستها به آن زنجیر بسته شود و دو طرف آن زنجیر گداخته شود و یا کوبیده شود و به هم وصل شود که دیگر جدا نشود، و یزید همین که خواست این غل را بیرون آورد به غیر سوهان میسر نشد.

و در «انوار نعمانیه» در باب روءیای سکینه در دمشق وارد است که چون نگاه سید سجاد

به غل افتاد گریست و فرمود: به خاطرم گذشت غلهای اهل جهنم(1) و چون اهل کوفه از دوستان اهل بیت بودند، در روز ورود ایشان مراسم سوگواری اقامه نمودند و زنان کوبه با گریبانهای چاک استقبال اهل بیت نمودند. و از وقایع غریبه‏ی کوفه حکایتی است که در تذکره‏ی سبط از مقتل هشام بن محمد نقل نموده که از کتب معتبره‏ی شیعه است که چون سر مقدس را نزد ابن‏زیاد گذاردند، مسخره‏ای داشت، و به او گفت: برخیز و پای خود را به دهان دشمن گذار، و آن کافر چنین کرد، و رو به زید بن ارقم نمود که چگونه دیدی؟ گفت: دیدم رسول خدا دهان خود را در محل قدم تو می‏گذاشت(2)

و از مداین نقل کرده که در آن هنگام در مجلس ابن‏زیاد مردی بود که جابر نام داشت. چون این عمل از ابن‏زیاد دید با خدا معاهده کرد که اگر ده نفر برخورد با او بر ابن‏زیاد خروج کند؛ و چون مختار خارج شد به عهد خود وفا کرد. و شاید که عمل مختار که چون نگاهش به سر ابن‏زیاد افتاد از جا برخاست و با کفش خود دهان و روی آن کافر را کوبید، از جهت تذکر این عمل شنیع او بوده، و لله در مهیار:

یعظمون له اعواد منیره

و تحت أرجلهم ألاده و ضعوا

و نیز در تذکره‏ی سبط مروی است که: مردی از اهل کوفه مهمان کرد روزی سید سجاد را و گریه می‏نمود برای مصایب آن حضرت، ناگاه منادی ابن‏زیاد ندا داد که هر کس علی بن الحسین را بیاورد، سیصد درهم عطا دارد. میزبان به خانه درآمد و دستهای آن حضرت را بست و گفت من از این گروه می‏ترسم(3)

و نیز در تذکره‏ی سبط است که رباب دختر امری القیس که از زوجات سیدالشهداء (ع) بود، در مجلس ابن‏زیاد سر مقدس را گرفت و بوسید و گفت:

واحسینا فلا نسیت حسینا

قصدته أسنه الأعداء

غادروه بکربلاء صریعا

لا سقی الله جانبی کربلاء(4)

و نیز در تذکره است که مرجانه‏ی زانیه، مادر ابن‏زیاد و برادرش عثمان بن زیاد او را ملامت نمودند بر زشتی کردار او، و عثمان به او گفت: «لو ددت انه لیس من بنی‏زیاد و فی أنفه خزامة

الی القیامة و لم یقتل الحسین،(5) نقله الشیخ ابن نما فی مثیر الأحزان.


1) جزائری: الانوار النعمانیه، ج 3، ص 256، شرکت چاپ، تبریز.

2) سبط بن الجوزی: تذکرة الخواص، ص 231، چاپ مؤسسة اهل البیت، بیروت 1401 ه.

3) همان، ص 232.

4) سبط ابن الجوزی: الخواص: ص 148؛ المقرم مقتل الحسین، ص 424 و نیز یاقوت حموی: معجم البلدان، ج 4، ص 445.

5) ابن نما: مثیر الاحزان، ص 110، چاپ امیر، قم، 1406 ه.