این خطبه از خطب معروفه و مضبوط در کتب عامه و خاصه است، و در کتاب «بلاغات النساء» نیز مزبور است و در احتجاج با زیاداتی مروی است. و مراد به برگشتن نفسها و آرام گرفتن آوازها یا جرسها چنانچه در احتجاج است، توجه مردم و سکوت ایشان است نه این که مقصود اظهار کراماتی از حضرت زینب (س) باشد؛ چنان که شایع در السنه و افواه مرثیهخوانان است که گویند: زنگها و نفسها در سینهها بند گشت. و در احتجاج در آخرین خطبه روایت کرده است که علی بن الحسین فرود آمد و خیمه برپا کرد و زنان را در آن خیمه منزل داد. از این خبر معتبره و سایر کتب مقاتل نماید که حمل اهل بیت بر جهاز شتران بوده، و ذکر محامل از خصایص خبر مسلم جصاص است در کتاب «نورالعین» که کتابی است بیاعتبار و مجهول المؤلف و شیخ طریحی از آنجا حکایت کرده. و شکستن پیشانی حضرت زینب نیز از مشتملات این خبر مجهول است، و اشعار مذکورهی معروفه در این خبر نیز از مقام فصاحت و بلاغت عقیلة الهاشمیین بسیار دور است؛ چنانچه بر اهل بصیرت و خبرهی فن مخفی نیست. و آنچه در این خبر است از بیماری سیدالساجدین (ع) موافق است با اخبار معتبره. و از کتاب نوادر علی بن اسباط مروی است از حضرت باقرالعلوم (ع) که حضرت سجاد در کربلا مبتلا به مرض بطن بود. و در مناقب ابن شهر آشوب است که مرض آن حضرت این بود که در کربلا زرهی بر تن خود نمود که بلند بود، مقدار فاضل را به دست خود پاره نمود به این سبب مریض شد. و وجهی تسمیهی غل به «جامعه» این است که جمع مینماید دستها را سمت گردن. و غل طوقهای است آهنی که بر گردن گذارند و از دو طرف زنجیر دارد که به اختلاف جهت از دو طرف بیرون رود، و هر یک به سمت دستی آید و دستها به آن زنجیر بسته شود و دو طرف آن زنجیر گداخته شود و یا کوبیده شود و به هم وصل شود که دیگر جدا نشود، و یزید همین که خواست این غل را بیرون آورد به غیر سوهان میسر نشد.
و در «انوار نعمانیه» در باب روءیای سکینه در دمشق وارد است که چون نگاه سید سجاد
به غل افتاد گریست و فرمود: به خاطرم گذشت غلهای اهل جهنم(1) و چون اهل کوفه از دوستان اهل بیت بودند، در روز ورود ایشان مراسم سوگواری اقامه نمودند و زنان کوبه با گریبانهای چاک استقبال اهل بیت نمودند. و از وقایع غریبهی کوفه حکایتی است که در تذکرهی سبط از مقتل هشام بن محمد نقل نموده که از کتب معتبرهی شیعه است که چون سر مقدس را نزد ابنزیاد گذاردند، مسخرهای داشت، و به او گفت: برخیز و پای خود را به دهان دشمن گذار، و آن کافر چنین کرد، و رو به زید بن ارقم نمود که چگونه دیدی؟ گفت: دیدم رسول خدا دهان خود را در محل قدم تو میگذاشت(2)
و از مداین نقل کرده که در آن هنگام در مجلس ابنزیاد مردی بود که جابر نام داشت. چون این عمل از ابنزیاد دید با خدا معاهده کرد که اگر ده نفر برخورد با او بر ابنزیاد خروج کند؛ و چون مختار خارج شد به عهد خود وفا کرد. و شاید که عمل مختار که چون نگاهش به سر ابنزیاد افتاد از جا برخاست و با کفش خود دهان و روی آن کافر را کوبید، از جهت تذکر این عمل شنیع او بوده، و لله در مهیار:
یعظمون له اعواد منیره
و تحت أرجلهم ألاده و ضعوا
و نیز در تذکرهی سبط مروی است که: مردی از اهل کوفه مهمان کرد روزی سید سجاد را و گریه مینمود برای مصایب آن حضرت، ناگاه منادی ابنزیاد ندا داد که هر کس علی بن الحسین را بیاورد، سیصد درهم عطا دارد. میزبان به خانه درآمد و دستهای آن حضرت را بست و گفت من از این گروه میترسم(3)
و نیز در تذکرهی سبط است که رباب دختر امری القیس که از زوجات سیدالشهداء (ع) بود، در مجلس ابنزیاد سر مقدس را گرفت و بوسید و گفت:
واحسینا فلا نسیت حسینا
قصدته أسنه الأعداء
غادروه بکربلاء صریعا
لا سقی الله جانبی کربلاء(4)
و نیز در تذکره است که مرجانهی زانیه، مادر ابنزیاد و برادرش عثمان بن زیاد او را ملامت نمودند بر زشتی کردار او، و عثمان به او گفت: «لو ددت انه لیس من بنیزیاد و فی أنفه خزامة
الی القیامة و لم یقتل الحسین،(5) نقله الشیخ ابن نما فی مثیر الأحزان.
1) جزائری: الانوار النعمانیه، ج 3، ص 256، شرکت چاپ، تبریز.
2) سبط بن الجوزی: تذکرة الخواص، ص 231، چاپ مؤسسة اهل البیت، بیروت 1401 ه.
3) همان، ص 232.
4) سبط ابن الجوزی: الخواص: ص 148؛ المقرم مقتل الحسین، ص 424 و نیز یاقوت حموی: معجم البلدان، ج 4، ص 445.
5) ابن نما: مثیر الاحزان، ص 110، چاپ امیر، قم، 1406 ه.