زمان مطالعه: < 1 دقیقه
از اصحاب امام حسین «ع» در کربلا بود، ولی پس از شهادت یاران امام، تصمیم به فرار از معرکه گرفت.خدمت امام آمد و گفت: ای پسر پیامبر!با هم قرار گذاشته بودیم که تا وقتی مدافعی داری من هم دفاع کنم.اینک که مدافعان کشته شدهاند، مرا اجازه بده که بروم.امام آزادش گذاشت.او که قبلا اسب خود را در یکی از خیمهها بسته بود و خود، پیاده میجنگید، پس از اذن امام، سراغ اسب خویش رفت و سوار شده، به طرف نیروهای سپاه کوفه تاخت.برایش راه باز کردند.تعدادی از سربازان تعقیبش کردند.چون به روستایی نزدیک ساحل فرات به نام «شفیه» رسید، ایستاد.تعقیبکنندگان او را
شناختند و از تعقیبش منصرف شدند.(1) ضحاک بن عبید الله هم گفته و او را از اصحاب امام سجاد دانستهاند.
1) عبرات المصطفین، محمد باقر محمودی، ج 2، ص 54، حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 229 (نقل از انساب الاشراف).