جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حفظ رهبری امت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

یکی دیگر از اصول مبارزه و قیام حفظ رهبری امّت است تا مبارزات رهائی بخش و خون‏ها و تلاش‏های مستمر جهادگران به بار بنشیند، و ره‏آورد آن حفظ گردد، خدا چنین خواسته بود که امام سجّاد علیه السلام در کربلا مریض باشد تا محفوظ بماند. امام حسین‏ علیه السلام در لحظه‏های پایانی روز عاشورا کنار امام سجّاد علیه السلام رفت تا با او خداحافظی کند. امام سجّاد علیه السلام پرسید پدرجان امروز با این منافقان چه کردید؟.

حدیث 381

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: یا وَلَدِی قَدْ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَاَنْساهُمْ ذِکْرَ اللهِ، وَقَدْ شَبَّ الْحَرْبُ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ لَعَنَهُمُ اللهُ حَتَّی فاضَتِ الْأرْضُ بِالدَّمِ مِنَّا وَمِنْهُمْ.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (ای پسرم! شیطان بر آنان غلبه کرد و یاد خدا را از دلهایشان زدود، و جنگ

در گرفت تا آنکه زمین از خون ما و آنان سیراب شد.)

امام سجّاد علیه السلام بار دیگر پرسید: عموی من عبّاس کجاست؟.

حدیث 382

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: یابُنَیَّ اِنَّ عَمَّکَ قَدْقُتِلَ، قَطَعُوایَدَیْهِ عَلیشاطِی‏ءِ الْفُراتِ

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (ای پسرم، همانا عموی تو در کنار رودخانه فرات کشته شد و دست‏های او قطع گردید.)

امام سجّاد آنقدر گریست که از حال رفت، وقتی بحال آمد پرسید، برادرم علی و دیگر یاران شما چه شده‏اند؟

حدیث 383

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: یا بُنَّی اِعْلَمْ اَنَّهُ لَیْسَ فِی الْخِیامِ رَجُلٌ حَیٌّ إِلاَّ أَنَا وَ أَنْتَ، وَ أَمَّا هؤُلاءِ الَّذینَ تَسْأَلُ عَنْهُمْ فَکُلُّهُمْ صَرْعی عَلَی وَجْهِ الثَّری.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (ای پسرم بدان که در خیمه‏ها، فردی زنده باقی نمانده است جز من و تو، تمام آنان را که پرسیدی همه کشته بر روی زمین افتاده‏اند.)

امام سجّاد بار دیگر گریست و خطاب به عمّه‏اش زینب گفت: ای عمه! شمشیر و عصای مرا بیاور. امام فرمود: با عصا و شمشیر چه می‏خواهی بکنی؟. پاسخ داد: تکیه بر عصا داده با شمشیر در دفاع از پسر پیامبر بجنگم.

یا اُمَّ کُلْثُومٍ خُذیهِ لِئَلاَّ تَبْقَی الْأرْضُ خالِیَةً مِنْ نَسْلِ آلِ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله.(1)

(ای امّ کلثوم! او را نگهدار تا مبادا زمین از نسل آل محمّد تهی گردد).


1) بحار الأنوار ج45 ص46، دمعة الساکبة ج4 ص334، ناسخ التواریخ ج2 ص359، تظلم الزهراء ص246.