در آغازین لحظههای صبح عاشورا، فرماندهان عمر سعد و شمر وقتی نزدیک آمدند، خندق، و شعلههای آتش، و آرایش نظامی سپاه امام را دیدند در شگفت شدند و دانستند که با یک فرد معمولی طرف مبارزه نیستند، و تنها از یکسو میتوانند هجوم بیاورند که نیزهداران امام راه را بر آنان بستهاند، از اینرو شمر بن ذی الجوشن با صدای بلند به امام اهانت کرد، مسلم بن عوسجه خواست او را با تیری بزند:
حدیث 370
قال الامام الحسین علیه السلام: لا تَرْمِهِ، فَاِنّی اَکْرَهُ أَنْ أَبْدَأَهُمْ.
امام حسین علیه السلام فرمود: (او را با تیر مزن، که من خوش ندارم آغازگر جنگ باشم.(1)
شمر بار دیگر خطاب امام کرد و در اوج پستی گفت: به تو آتش را بشارت میدهم.
قال الامام الحسین علیه السلام:أُبْشَرُ بِرَبٍّ رَحیمٍ، وَشَفیعٍ مُطاعٍ، مَنْ أَنْتَ؟
امام حسین علیه السلام فرمود: (من به خدائی مهربان و شفاعت کنندهای اطاعت شونده بشارت داده شدم، تو کیستی؟.)
گفت: من شمر بن ذی الجوشن هستم.
اَللَّهُ اَکْبَرُ، قالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وآله: رأیت کأنّ کلباً أبقع یلغ فی دماء أهل بیتی»، وقال الحسین علیه السلام: رَأَیْتُ کَأَنَّ کِلاباً تَنْهَشُنی، وَکَأَنَّ فیها کَلْبَاً أَبْقَعَ کانَ أَشَدَّهُمْ عَلَیَّ وَهُوَ أَنْتَ
(خدا بزرگ است، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود، سگی أبقع(2) «رنگ پوست او لکدار، رنگارنگ بود» را دیدم گویا در خون فرزندانم غوطه میخورد و من در خواب دیدم سگهای چندی که بسوی من هجوم میآوردند، در میان آنها سگی رنگارنگ بود، که بیشتر از همه سگها بسوی من هجوم میآورد و آن سگ توئی.(3)
1) تاریخ طبری آملی ج3 ص318، ارشاد شیخ مفید ص 233، تاریخ ابن أثیر ج2 ص 561، بحارالأنوار ج45 ص5، عوالم بحرانی ج17 ص248، واقعه طف ص204.
2) پوست صورت شمر بیماری بَرَص داشت که لک دار و رنگارنگ بود.
3) مثیر الأحزان ص64، بحارالانوار ج45 ص31، عوالم بحرانی ج17 ص274.