هلال بن نافع یکی از یارانی بود که در مسائل نظامی تجربه فراوان داشت و همواره در خدمت امام حسین علیه السلام بود، وقتی خیمهها را در کنار تپّهای نزدیک بهم، نصب کردند، هلال بن نافع نقل کرد که در شب عاشورا امام را دیدم که اطراف خیمهها را از نزدیک مورد ارزیابی قرار میدهد، و راههای نفوذ را بررسی میکند، نزدیک رفتم.
حدیث 368
قال الامام الحسین علیه السلام: مَنِ الرَّجُلُ، هِلالٌ؟
امام حسین علیه السلام فرمود: (کیست آن مرد، هلال بن نافعی؟.)
گفتم: آری، پرسیدم: شما چرا در اطراف خیمهها قدم میزنید؟. فرمود:
یا هِلالُ خَرَجْتُ أَتَفَقَّدُ هذِهِ التِّلاعَ مَخافَةَ أَنْ تَکُونَ کَناءً لِهُجُومِ الْخَیْلِ عَلی مُخَیَّمِنا یَوْمَ یَحْمِلُونَ وَ یُحْلَمُونَ.
(آمدهام تا پستی و بلندی اطراف خیمهها را بررسی کنم که مبادا برای دشمن مخفیگاهی باشد و از آنجا برای حمله خود و یا دفع حمله شما استفاده کند.)
آنگاه دست روی دوش من گذاشت و فرمود:
هِیَ هِیَ وَاللهِ وَعْدٌ لا خُلْفَ فیهِ.
(امشب همان شب موعود است وعدهای است که هیچ تخلّف در آن راه ندارد).
سپس خطاب به من فرمود:
یا هِلالُ ألا تَسْلُکُ ما بَیْنَ هذَیْنِ الْجَبَلَیْنِ مِنْ وَقْتِکَ هذا وَانْجِ بِنَفْسِکَ
(ای هلال نمیخواهی در این تاریکی شب به این کوهها پناهنده شوی و خود را از مرگ برهانی).(1)
من خود را به پاهای امام افکندم و گفتم: مادرم به عزای من بنشیند، ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، من از تو جدا نمیشوم تا در خون خود دست و پا بزنم.
1) دمعة السّاکبة ج4 ص372، مقتل مقرّم ص265.