جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ارسال نامه‏ها (3)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

1 – ارسال نامه به کوفیان

2 – ارسال نامه همراه مسلم بن عقیل

3 – ارسال نامه به کوفیان همراه قیس بن مسهّر

وقتی کاروان امام حسین‏ علیه السلام به سرزمین «حاجز» رسید، نامه‏ای به مردم کوفه نوشت و آن را توسّط قیس بن مسهّر صیداوی فرستاد.

حدیث 298

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: بِسْمِ‏اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیّ اِلی اِخوانِهِ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُسْلِمینَ، سَلامٌ عَلَیْکُمْ، فَاِنّی أَحْمَدُ اِلَیْکُمُ اللهَ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ، أَمَّا بَعْدُ، فَانَّ کِتابَ مُسْلِمِ بْنِ عَقیلٍ جائَنی یُخْبِرُنی فیهِ بِحُسْنِ رَأْیِکُمْ، وَاجْتِماعِ مَلَئِکُمْ عَلی نَصْرِنا، وَالطَّلَبِ بِحَقِّنا، فَسَأَلْتُ اللهَ أَنْ یُحْسِنَ لَنا الصَّنِیعَ، وَأَنْ یُثیبَکُمْ عَلی ذلِکَ أَعْظَمَ الأجْرِ، وَقَدْ شَخَصْتُ اِلَیْکُمْ مِنْ مَکَّةَ یَومَ الثُّلاثاءِ لَِثمانٍ مَضَیْنَ مِنْ ذِی الْحَجَّةِ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ، فَاِذا قَدِمَ عَلَیْکُمْ رَسُولی فَاکْمِشُوا أَمْرَکُمْ وَجِدُّوا، فَاِنّی قادِمٌ عَلَیْکُمْ فی أَیَّامِی هذِهِ اِنْ شاءَاللهُ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (بنام خداوند بخشنده و مهربان، از حسین بن علی بسوی برادران مؤمن و مسلمان کوفه، درود خداوند بر شما در رابطه با شما خداوند را سپاس می‏گذارم، نامه مسلم بن عقیل را دریافت نمودم وی گزارش داد که نیکو رأی هستید و همبستگی شما را برای یاری ما و گرفتن حق ما نیز گزارش کرد، از خداوند می‏خواهم که لطف خود را بر ما تمام کند و شما را نیز پاداش نیکو عنایت فرماید.

من در روز سه‏شنبه هشتم ذی الحجّه از مکّه خارج شدم، اکنون بهنگام ورود نماینده من نزد شما، خود را آماده سازید و تلاش و جدّیت کنید که در همین روزها به شما می‏پیوندم، درود و رحمت خدا بر شما باد).(1)

گرچه این نامه به کوفیان نرسید، زیرا قیس بن مسهّر را راهدارهای عبیدالله بن زیاد دستگیر کردند و او نامه را جویده بود که اسرار آن فاش نگردد. قیس را به کوفه بردند و گفتند در مسجد کوفه در آی و بر منبر آن علی‏ علیه السلام و امام حسین‏ علیه السلام را دشنام ده تا تو را آزاد کنیم. قیس بن مسهّر، پذیرفت تا از این راه پیام نامه را به گوش مردم برساند بر بالای منبر رفت و پس از ستایش پروردگار گفت ای مردم شماها نامه دعوت نوشتید و هم اکنون حسین‏ علیه السلام بسوی شما در حرکت است، من او را در سرزمین «حاجز» ترک کردم، به ندای او پاسخ مثبت دهید و آنگاه عبیدالله بن زیاد و پدرش را لعنت کرد.

او را به بالای قصر کوفه برده، و به زمین پرتاب کردند تا بشهادت رسید.(2)

4 – نامه به کوفیان همراه عبدالله بن یقطر

عبدالله بن یقطر نیز توسّط راهدارهای ابن زیاد دستگیر و به شهادت رسید، وخبر شهادت او را در منزلگاه «زباله» به امام حسین‏ علیه السلام رساندند.

5 – پاسخ ندادن به نامه ابن زیاد

عمر سعد پس از آنکه با لشگریان فراوان در کربلا، امام حسین‏ علیه السلام را در محاصره خود قرار داد، پیکی بطرف آن حضرت فرستاد که نامه ابن زیاد را آورده و از امام می‏خواست تا پاسخی به نامه ابن زیاد بدهد.

امام قاطعانه جواب داد:

حدیث 299

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: لااُجیبُ اِبْنَ‏زِیادَ بِذلک اَبَداً، فَهَلْ‏هُوَ إلاَّالْمَوْتَ،فَمَرْحَباًبِهِ.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (جواب نامه ابن زیاد را نمی‏دهم، نه هرگز! مگر سرانجام مرگ نیست؟ پس درود بر مرگ.(3)

6 – پاسخ نامه عمر سعد

عمر سعد در آغاز ورود به کربلا، پیکی خدمت امام فرستاد و به او گفت: که بر حسین سلام کن و نامه مرا به او برسان و از آمدنش به سوی کوفه سئوال کن. پیک عمر سعد وارد کاروان امام شد، سلام کرد و احترام گذاشت و نامه را تقدیم و سئوالات خود را مطرح کرد. امام در پاسخ او اظهار داشت:

حدیث 300

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: یا هذا أَعْلِمْ صاحِبَکَ عَنَّی أَنِّی لَمْ أَرِدْ إلی هاهُنا حَتَّی کَتَبَ إلَیَّ أَهْلُ مِصْرَکُمْ أَنْ یُبایِعُونی وَ لا یَخْذُ لوُنی وَ یَنْصُرُونی، فَإنْ کَرِهُونی أنْصَرِفُ عَنْهُمْ مِنْ حَیْثُ جِئْتُ.(4)

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (ای مرد! به عمر سعد بگو، من نخواستم بسوی کوفه بیایم، و لکن مردم کوفه برای من نامه نوشتند که بسوی آنان بشتابم تا با من بیعت کنند، و دشمنان مرا کنار زنند و مرا یاری کنند، و دست از یاری من برندارند، پس اگر شما را ناخوش نمی‏آید پس بازمی‏گردم به همان جائی که آمدم.)

پس از بردن پیام امام‏ علیه السلام، عمر سعد اظهارات امام حسین‏ علیه السلام را طیّ نامه‏ای برای ابن زیاد نوشت، امّا ابن زیاد نپذیرفت و در جواب عمر سعد نوشت: از حسین و همه یاران او بیعت بگیر، اگر همه بیعت کردند آنگاه درباره او تصمیم خواهیم گرفت.


1) تاریخ طبری آملی ج3 ص301 وج7 ص289، ارشاد شیخ مفید ص220، مثیرالأحزان ص42، بدایه و نهایه ج8 ص181، بحارالانوار ج44 ص 369، عوالم البحرانی ج 17 ص 219، ینابیع المودة ص 405، واقفه طف ص 159، انساب الشراف ج3 ص 167.

2) بحارالانوار ج44 ص370.

3) فتوح ابن أعثم کوفی ص97.

4) فتوح ابن أعثم کوفی ج5 ص97، مقتل الحسین خوارزمی ج1 ص241، تاریخ طبری آملی ج3 ص310، ارشاد مفید ص227، روضة الواعظین ج1 ص 181، بحارالانوار ج 44ص 384، عوالم البحرانی 17 ص235، أعیان الشیعة ج1 ص599، واقعه طف ص 184، بحارالانوارج10ص 189.