1 – گفتگو با فرزدق شاعر معروف
امام حسین علیه السلام پس از خارج شدن از مکّه به راه خود ادامه داد تا به سرزمین
«صفّاح» رسید، در آنجا فرزدق شاعر که با مادرش به حج میرفت با امام ملاقات کرد، وقتی کاروان و مردان و زنان و یاران امام حسین علیه السلام را دید پرسید: چه چیزی عامل شتابزدگی شما در خارج شدن از مکّه شد؟. امام علیه السلام پاسخ داد: اگر شتاب نمیکردم و خارج نمیشدم دستگیرم میکردند.
آنگاه از فرزدق پرسید: از مردم کوفه و عراق بگو. فرزدق گفت: دلهای مردم با تو است ولی شمشیرها بر ضد تو است و قضا و قدر الهی نیز از آسمان نازل میشود و خدا هرچه را بخواهد انجام میدهد.
حدیث 286
قال الامام الحسین علیه السلام: صَدَقْتَ، لِلَّهِ الأمْرُ [مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ] وَکُلُّ یَوْمٍ (رَبُّنا) هُوَ فی شَأْنٍ، إِنْ نَزَلَ الْقَضاءُ بِما نُحِبُّ [وَ نَرْضی] فَنَحْمِدُ الله عَلی نَعْمائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعانُ عَلی أَداءِ الشُّکْرِ، وَإِنْ حالَ الْقَضاءُ دُونَ الرَّجاءِ فَلَمْ یَبْعُدْ مَنْ کانَ الْحَقُّ نیَّتَهُ وَ التَّقْوی سِیرَتَهُ.
امام حسین علیه السلام فرمود: (فرزدق! درست گفتی، مقدّرات در دست خداست، و او هر روز فرمان تازهای دارد که اگر پیش آمدها دلخواه ما باشد، در مقابل نعمتهای خداوند سپاسگزاریم، و اوست مددکار انسان در شکرگذاریها. و اگرحوادث و پیش آمدها در میان ما و خواستههایمان حائل گردید و کارها آنگونه که دوست داریم به پیش نرفت بازهم آنکس که نیّتش حق، و تقوا 1پیشهاش باشد از مسیر صحیح خارج نگردیده است).(1)
سپس اهداف قیام عاشورا را بیان داشت.
حدیث 287
قال الامام الحسین علیه السلام: یا فَرَزْدَقُ! اِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانِ، وَتَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمانِ، وَأَظْهَروُا الْفَسادَ فِی الأرْضِ، وَاَبْطَلُوا الْحُدُودَ، وَشَرِبُوا الْخُمُورَ، وَاسْتَأْثَروُا فی أَمْوالِ الْفُقَراءِ وَالْمَساکینَ، وَأَنا أَوْلی مَنْ قامَ بِنُصْرَةِ دینِ اللهِ وَ إعْزازِ شَرْعِهِ وَالْجِهادِ فی سَبیلِهِ؛ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِیَ الْعُلَیا؛
امام حسین علیه السلام فرمود: (ای فرزدق! همانا این مردم! اطاعت شیطان را پذیرفتند، و اطاعت پروردگار را رها کردند، و در زمین فساد را آشکار کردند، و حدود الهی را تعطیل، و شراب خوار شدند، و به اموال فقراء و مردم زمینگیر تجاوز کردند، و من از دیگران به یاری کردن دین خدا، و محترم نگاهداشتن احکام دین و جهاد در راه خدا سزاوارترم، تا نام خدا از همه چیز برتر باشد.(2)
2 – گفتگو با بشر بن غالب
در تداوم حرکت بسوی عراق، امام حسین علیه السلام به سرزمین «ذات عرق» رسید، در آنجا با مردی به نام بُشر بن غالب برخورد کرد. امام از او پرسید: مردم عراق را چگونه پُشت سرگذاشتی؟.
پاسخ داد: دلهای مردم با تو است ولی شمشیرها بر ضد شما است.
حدیث 288
قال الامام الحسین علیه السلام: صَدَقْتَ یا أَخا الْعَرَبِ! إِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَتَعالی یَفْعَلُ ما یَشاءُ، وَیَحْکُمُ ما یُریدُ.(3)
امام حسین علیه السلام فرمود: (راست گفتی ای برادر عرب، همانا خداوند مبارک و بزرگ انجام میدهد هرچه را که بخواهد و به آنچه اراده فرماید فرمان خواهد داد.)
آن مرد پرسید: معنای این آیه «یوم ندعوا کلّ أناس بامامهم» «روزی که هر انسانی را با امامش فرا میخوانیم.» چیست؟.
نَعَمْ یا أَخا بَنی أَسَدٍ! هُمْ إِمامانِ: إِمامُ هُدیً دَعا اِلی هُدیً، وَ إِمامُ ضَلالَةٍ دَعا اِلی ضَلالَةٍ، فَهَدی مَنْ أَجابَهُ اِلیَ الْجَنَّةِ، وَمَنْ أَجابَهُ اِلَی الضَّلالَةِ دَخَلَ النَّارَ.(4)
(امام و پیشوائی است که مردم را به راه راست و بسوی سعادت و خوشبختی میخواند و گروهی به او پاسخ مثبت داده و از او پیروی میکنند، و پیشوای دیگری نیز هست که بسوی انحراف و بدبختی دعوت میکند و گروه دیگری نیز به او جواب مثبت میدهد که گروه اوّل در بهشت، و گروه دوم، در دوزخ خواهند بود.)
3 – گفتگو با عبدالله بن مطیع
در ادامه حرکت، کاروان حضرت اباعبدالله علیه السلام به یکی از چاههای پر آب بین راه عراق رسید، در آنجا فرود آمدند. ع
بدالله بن مطیع که کاروان امام را دید، خدمت آنحضرت رسید و گفت: پدر و مادرم فدای تو ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه چیزی باعث شد تا به سوی عراق حرکت کنی؟.
حدیث 289
قال الامام الحسین علیه السلام: کانَ مِنْ مَوْتِ مُعاوِیَةَ ما قَدْ بَلَغَکَ، فَکَتَبَ إِلَیَّ أَهْلُ الْعِراقِ یَدْعُونَنی إِلی أَنْفُسِهِمْ.(5)
امام حسین علیه السلام فرمود: (از مرگ معاویه بشما هم خبر رسید که پس از آن مردم عراق برای من نامه نوشتند و مرا بسوی خود خواندند.)
عبدالله بن مطیع گفت ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو را به حرمت اسلام سوگند میدهم که بسوی عراق و کوفه نروید، اگر بنی امیّه حرمت تو را بشکنند و تو را به قتل برسانند، دیگر به کسی رحم نخواهند کرد، و فراوان گفت و اصرار کرد که امام حسین علیه السلام سفر به کوفه را از یاد ببرد.
امّا امام در پاسخ او فرمود:
لَنْ یُصِیبَنا اِلاَّ ما کَتَبَ اللهُ لَنا(6)
(چیزی بما نمیرسد جز آنچه را که خداوند برای ما نوشته است.).
4 – گفتگو با دوتن از کوفیان
کاروان امام حسین علیه السلام وقتی به سرزمین «ثعلبیّه» رسید، دو تن از اهل کوفه که تازه از آنجا آمده بودند و آخرین اخبار کوفه را میدانستند خدمت امام علیه السلام رسیدند و گفتند: اخبار کوفه را در میان جمع بگوئیم یا در مجلسی خصوصی؟.
امام فرمود: ما با یاران خود چیز سرّی نداریم، بگوئید. آنها گفتند: وقتی از کوفه خارج میشدیم، مسلم بن عقیل و هانی بن عروة را لشگریان ابن زیاد کشته بودند و پاهای قطع شدهشان را بچههای کوفه در خیابانها و بازار بر روی زمین میکشیدند.
حدیث 290
قال الامام الحسین علیه السلام: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ! رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْهِما»،لا خَیْرَ فِی الْعَیْشِ بَعْدَ هؤُلاءِ
امام حسین علیه السلام فرمود: (ما همه از خدائیم و بسوی او باز میگردیم، دیگر پس از کشته شدن این عزیزان خیری در زندگی کردن نیست.(7)
آن دو تن سعی فراوان کردند که امام را راضی کنند تا به مدینه بازگردد و سفر کوفه را رها کند.
امّا امام حسین علیه السلام اهداف بلند و ارزشمندی دارد که باید آنها را تحقّق بخشد.
امام علیه السلام پس از شنیدن اخبار کوفه و شهادت یاران جملات بالا را مرتّب تکرار میکرد.
5 – گفتگو با أباهِرّه
پس از دور شدن از منزلگاه «ثعلبیّه» امام حسین علیه السلام با مردی از کوفیان به نام «أباهِرّه» ملاقات کرد. آن شخص به امام گفت: ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه چیزی تو را از حَرَم خدا و از حَرَم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیرون آورد؟.
حدیث 291
قال الامام الحسین علیه السلام: وَیْحَکْ أَبا هِرَّةَ! إِنَّ بَنی أُمَیَّةَ أَخَذُوا مالی فَصَبَرْتُ، وَشَتَمُوا عِرْضی فَصَبَرْتُ، وَطَلَبُوا دَمی فَهَرَبْتُ. وَأَیْمُ اللهِ یا أَبا هِرَّةَ لَتَقْتُلُنی الْفِئَةُ الْباغِیَةُ! وَلَیَلْبِسَهُمُ اللهُ ذُلاًّ شامِلاً وَسَیْفاً قاطِعاً، وَلَیُسَلِّطَنَّ اللهُ عَلَیْهِمْ مَنْ یُذِلَّهُمْ حَتّی یَکُونُوا أَذَلَّ مِنْ قَوْمِ سَبَأٍ إِذْ مَلِکَتْهُمْ اِمْرَأَةٌ مِنْهُمْ فَحَکَمَتْ فی أَمْوالِهِمْ وَ فی دِمائِهِمْ.(8)
امام حسین علیه السلام فرمود: (وای بر تو أباهرّه بنی امیّه مال مرا گرفتند صبر کردم، و با فحّاشی و ناسزاگویی احترام مرا در هم شکستند و بازهم شکیبائی کردم، ولی چون خواستند خونم را بریزند از شهر خود خارج شدم، و به خدا سوگند! اینان «بنی امیّه» مرا خواهند کشت، و خداوند آنها را به ذلّت فراگیر و شمشیر برنده مبتلا کرده و کسی را بر
آنان مسلّط خواهد نمود که به ذلّت و زبونیشان بکشاند و به قتلشان برساند و ذلیلتر از «قوم سبا» گرداند که یک نفر زن به دلخواه خود بر مال و جانشان حکومت و فرانروایی کرد).
6 – گفتگو با یکی از کوفیان
یکی از کوفیان که تازه از شهر کوفه خارج شده بود و تحوّلات سیاسی آن را میدانست، از دور کاروان و خیمههای امام حسین علیه السلام را دید شتابان خود را به آنحضرت رساند و گفت: یا اباعبدالله! چرا به این سرزمین سفر کردی؟.
حدیث 292
قال الامام الحسین علیه السلام: إِنَّ هؤُلاءِ أَخافُونی وَهذِهِ کُتُبُ أَهْلِ الْکُوفَةِ وَهُمْ قاتِلی، فَإِذا فَعَلُوا ذلِکَ وَلَمْ یَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً إِلاَّ اِنْتَهَکُوهُ بَعَثَ اللهُ إِلَیْهِمْ مَنْ یَقْتُلُهُمْ حَتّی یَکُونُوا أَذَلَّ مِنْ قَوْمِ الأمَةِ.
امام حسین علیه السلام فرمود: (بنی امیّه مرا ترساندند، و اینها که میبینی نامههای کوفیان است که بمن نوشتند گرچه همین مردم مرا خواهند کشت، پس حرامی نیست جز آنکه آنرا زیر پا بگذارند، آنگاه خداوند کسی را بر کوفیان مسلّط میکند که آنها را قتل عام کرده و ذلیلتر از بردگان قرار میدهد).(9)
7 – گفتگو با مردی کوفی در ثعلبیّه
در سرزمین «ثعلبیّه» یکی از شهروندان کوفه کاروان امام حسین علیه السلام را دید و شناخت و چون کوفیان را خوب میشناخت فوراً خدمت آنحضرت رسید تا علّت
سفر به سوی کوفه را بداند و امام را از این سفر باز دارد. سلام کرد و حال پرسید و گفت: ای پسر پیامبر! چرا بسوی کوفه میروید؟.
حدیث 293
قال الامام الحسین علیه السلام: یا أَخا أَهْلِ الْکُوفَةِ أَما وَاللهِ لَوْ لَقَیْتُکَ بِالْمَدینَةِ لَأَرَیْتُکَ أَثَرَ جَبْرَئیلَ مِنْ دارِنا وَنُزُولِهِ عَلی جَدّی بِالْوَحْیِ، یا أَخا أَهْلِ الْکُوفَةِ مُسْتَقَی الْعِلْمِ مِنْ عِنْدِنا، أَفَعَلِمُوا وَجَهِلْنا؟ هذا ما لایَکُونُ.
امام حسین علیه السلام فرمود: (بخدا ای برادر کوفی! اگر در مدینه تو را دیدار کرده بودم جای پای جبرئیل را در خانه خود به تو نشان میدادم که برای جدّم وحی را میآورد، ای برادر کوفی! مردم علم را از ما دریافتند و دانا شدند، آیا ممکن است ما خود آگاهی نداشته باشیم؟ این شدنی نیست).(10)
امام علیه السلام در این ملاقات کوتاه به آن مرد کوفی فهماند که از تحوّلات کوفه و سرانجام سفر با خبر است و آگاهانه به سوی «شهادت» میرود.
8 – گفتگو با فرزدق در منزلگاه صفاح
فرزدق بار دیگر خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت: چگونه بسوی کوفه میروید درحالی که آنها پسر عموی تو مسلم بن عقیل و یاران او را کشتند؟.
حدیث 294
قال الامام الحسین علیه السلام: رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صارَ إِلی رَوْحِ اللهِ وَرَیْحانِهِ وَتَحِیَّتُهُ وَ رِضْوانِهِ، أما إِنَّهُ قَدْ قَضی ما عَلَیْهِ وَبَقِیَ ما عَلَیْنا، ثمّ أنشأ یقول:
امام حسین علیه السلام فرمود: (خدا رحمت کند مسلم را، او بسوی روح و رحمت و بهشت و آمرزش الهی رفت، آگاه باش! آنچه خواست خدا بود بر او جاری شد، و آنچه مربوط بماست، باقی مانده است. سپس این شعر را خواند:
فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةً
فَانّ ثَوابَ اللهِ أَعْلی وَأَنْبَلُ
وَإِنْ تَکُنِ الأبْدانُ لِلْمَوْتِ اُنْشِأَتْ
فَقَتْلُ امْرِیءٍ بِالسَّیْفِ فیِ اللهِ أَفْضَلُ
وَإِنْ تَکُنِ الأرْزاقُ قِسْماً مُقَدَّراً
فَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فیِ الرِّزْقِ أَجْمَلُ
وَإِنْ تَکُنِ الأمْوالُ لِلتَّرْکِ جَمْعُها
فَما بالُ مَتْرُوکٍ بِهِ اَلْمَرْءُ یَبْخَلُ(11)
– پس دنیا هر قدر زیبا باشد امّا خانه بهشت بزرگتر و زیباتر است.
– و اگر بدنها برای مردن خلق شدند پس کشته شدن با شمشیر در راه خدا برتر است.
– و اگر روزیها تقسیم شده و اندازهگیری شده است، پس کم کردن حرص در روزی، زیباتر است.
– و اگر اموال را انسان ترک میکند و میرود، پس چرا باید انسان آزاد مرد به آن بُخل ورزد.
– سلام خدا بر شما ای خاندان پیامبر، من شما را مینگرم که به زودی کوچ میکنید.
– و اگر رفتار انسانها روزی بخودشان باز میگردد پس خوشروئی و اخلاق نیکو و پُرارزشتر و کاملتر است.)
آنگاه بسراغ خواهر زادههای خود از فرزندان مسلم رفت، آنها را بر روی زانوهای خود نشاند و فرمود:
یا إِبْنَتِی أَنَا أَبوُکِ وَ بَناتی أَخَواتُکِ
(دخترم، من پدر تو هستم و دخترانم خواهران تو میباشند.)
9 – گفتگو با هلال بن نافع
پس از دور شدن از منزلگاه «ثعلبیّه» در بین راه، هلال بن نافع، و عمرو بن خالد، که هر دوتن از شهر کوفه بودند با امام حسین علیه السلام ملاقات کردند و اخبار کوفه را به امام رساندند و گفتند: دلهای سرمایهداران با عبیدالله بن زیاد است، و دلهای دیگر مردم با شماست و مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و قیس بن مسهّر را نیز کشتند.
حدیث 295
قال الامام الحسین علیه السلام: اَلَّلهمَّ اجْعَلِ الْجَنَّةَ لَنا وَلاَِشْیاعِنا مَنْزِلاً کَریماً إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
امام حسین علیه السلام فرمود: (خدایا بهشت را برای ما و شیعیان ما خانهای با کرامت قرار ده، و بین ما
و شیعیان ما در پرتو رحمت خودت جمع فرما که تو بر هر چیزی توانائی.(12)
این دو نفر نیز با آن حضرت همراه شدند و از شهداء کربلا به حساب آمدند.
10 – گفتگو با پیک مسلم بن عقیل
وقتی مسلم بن عقیل نماینده امام حسین علیه السلام را در کوفه دستگیر کردند بهنگام شهادت وصیّت کرد که نامهای از طرف او به امام حسین علیه السلام بنگارند که بسوی کوفه نیاید، و به عهد و پیمان کوفیان اعتنائی نکند. محمّد بن أشعث، پیکی را با همین نامه بسوی امام فرستاد تا به وصیّت حضرت مسلم عمل کرده باشد. ایاس بن عثل نامه را گرفت و کوفه را ترک گفت و بسوی امام حسین علیه السلام در حرکت بود که در منزلگاه «زباله» به امام رسید و نامه را تقدیم داشت آنحضرت پس از خواندن نامه فرمود:
حدیث 296
قال الامام الحسین علیه السلام: کُلُّ ما حُمَّ نازِلٌ، وَعِنْدَ اللهِ نَحْتَسِبُ أَنْفُسَنا وَفَسادَ أُمَّتِنا.
امام حسین علیه السلام فرمود: (آنچه مقدّر است نازل میشود، ما جان خود را در راه خدا و ریشهکن کردن فساد، در امّت اسلامی تقدیم میداریم).(13)
11 – گفتگو با عمرو بن لوذان
کاروان امام حسین علیه السلام وقتی به منزلگاه «عقبه» رسید پیرمردی از قبیله «بنی
عکرمه» بنام عمرو بن لوذان، خدمت امام آمد و پس از احوالپرسی و سلام گفت: میخواهید به کجا بروید؟.
فرمود: بسوی کوفه!. گفت: تو را بخدا سوگند میدهم که از این سفر روی گردانید، شما دارید به استقبال شمشیرها و نیزهها میروید، اگر آنانکه تو را دعوت کردند و نامه نوشتند توانائی داشتند، دشمنان تو را کنار میزدند و با آنان میجنگیدند.
حدیث 297
قال الامام الحسین علیه السلام: یا عَبْدَاللهِ لَیْسَ یَخَفی عَلَیَّ الرَّأْیُ أَنَّ اللهَ تَعالی لایُغْلَبُ عَلی أَمْرِهِ. وَاللهِ لایَدَعُونَی حَتّی یَسْتَخْرِجُوا هذِهِ الْعُلْقَةَ مِنْ جَوْفی، فَإِذا فَعَلُوا سَلَّطَ اللهُ عَلَیْهِمْ مَنْ یُذِلُّهُمْ، حَتّی یَکُونُوا أَذَلَّ فِرَقِ الْأُمَمِ(14)
امام حسین علیه السلام فرمود: (ای بنده خدا، نظر شما بر من پنهان نیست، و لکن چیزی بر فرمان خدا پیروز نمیگردد، سوگند بخدا! بنیامیّه مرا رها نمیکنند تا این روح را از بدن من خارج کنند، پس آنگاه که مرا کشتند، خداوند کسی را بر آنها مسلّط میکند که آنها را ذلیل دارد تا آنجا که از هر ذلیلی پَستتر باشند).
1) ارشاد شیخ مفید ص218، تأریخ طبری ج3 ص296 و ج7 ص278، کامل ابن أثیر ج2 ص547 و ج3 ص276، مثیرالأحزان ص40، البدایة والنهایة ج8 ص180، بحارالأنوار ج44 ص365، أعیان الشیعة ج1 ص594، واقعه طف ص 158، انساب الاشراف ج 3 ص 164، مقتل الحسین خوارزمی ج 1 ص 223.
2) تذکرة الخواص ص217.
3) سوره اسراء ص71.
4) فتوح ابن أعثم کوفی ج5 ص77،مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی ج 1 ص220، مثیرالأحزان ص42، کتاب لهوف ابن طاووس ص30، بحارالانوارج 44 ص 367،عوالم بحرانی ج17 ص217، کتاب أمالی صدوق مجلس 30.
5) تاریخ طبری آملی ج3 ص301، ارشاد شیخ مفید ص221، ارشاد شیخ مفید ص 221، بحارالأنوار ج 44 ص370، عوالم بحرانی ج 17 ص 221، أعیان الشیعة ج1 ص594، واقعه طف ص160.
6) اخبار الطوال ص246.
7) انساب الاشراف ج3 ص168، تاریخ طبری ج7 ص293، کامل ابن أثیر ج3 ص278، بدایة ونهایة ابن کثیر ج8 ص 168، ارشاد شیخ مفید ص 222، لهوف ابن طاووس ص 41، سیر اعلام النبلاء ج3 ص208.
8) فتوح ابن أعثم کوفی ج5 ص79، مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی ج1 ص 226، مثیرالحزان ص 46، بحارالانوار ج44 ص367، اعیان الشیعة ج1 ص595، کتاب لهوف ابن طاووس ص62.
9) عوالم بحرانی ج17 ص218، تاریخ ابن عساکر ص 211(شرح حال امام حسین علیه السلام)، بدایه و نهایه ج8 ص169، مثیر الاحزان ص21.
10) بصائر الدرجات ص11 حدیث 1، اصول کافی ج1 ص398 حدیث 2، بحارالأنوار ج26 ص157 و ج45 ص93.
11) کتاب لهوف ابن طاووس ص32، بحارالأنوار ج44 ص374، تاریخ ابن عساکر (شرح حال امام حسین علیه السلام) ص 163، مثیرالاحزان ص45، نورالابصار ص138، عوالم البحرانی ج17 ص 224، أعیان الشیعة ج1 ص 595، مقتل الحسین خوارزمی ج1 ص 223، مناقب ابن شهر آشوب ج4 ص 72.
12) ینابیع المودة ص405.
13) تاریخ طبری ج3 ص290، معالم المدرستین ج3 ص81.
14) ارشاد شیخ مفید ص223، تاریخ ابن أثیر ج2 ص549، تاریخ ابن عساکر (شرح حال امام حسین علیه السلام) ص 211 حدیث 268، بحارالانوار ج 44 ص 375، عوالم بحرانی ج17 ص225، اعیان الشیعة ج1 ص595.