جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

افشاگری‏ها با شخصیت‏های سیاسی

زمان مطالعه: 5 دقیقه

امام حسین‏ علیه السلام در ماه شعیان در مکّه اقامت فرمود، که بسیاری از بزرگان و شخصیّت‏های سیاسی در آنجا بودند که با امام ملاقات کرده تبادل افکار می‏نمودند مانند:

1- بحث و گفتگو با عبدالله بن عمر

عبدالله از امام حسین‏ علیه السلام اجازه ورود گرفته پس از احوالپرسی‏های لازم، به مسئله سیاسی روز اشاره کرد و گفت: یزید و بنی‏امیّه دست بردار نیستند، شما در هرکجا که باشید شما را می‏یابند و به بیعت اجبار می‏کنند. ای حسین‏ علیه السلام من از رسول ‏خدا شنیدم که فرمود، حسین را می‏کشند و خدا آنان را تا روز قیامت خوار و ذلیل خواهد کرد. من امروز از تو می‏خواهم با عموم مردم همراه شوید، همه شهرها با یزید بیعت

کردند، تو هم با آنان صلح کن همانگونه که در ایّام حکومت معاویه صبر کردی، شاید خداوند بین شما و این ستمکاران حکم فرماید.

حدیث 261

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: یا أبا عَبْدِ الرَّحْمنِ! أَنَا أُبایِعُ یَزیدَ وَاَدْخُلُ فی صُلْحِهِ، وَقَد قالَ النَّبیُّ صلی الله علیه وآله فیهِ وَ فی أبَیهِ ما قالَ؟!

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (ای پدر عبدالرّحمن! آیا من با یزید بیعت کنم؟ و با او صلح نمایم؟ و حال آنکه پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم آنهمه از لعن و نفرین‏ها و رهنمودها را نسبت به او و پدرش فرمود).(1)

2- بحث و گفتگو با ابن عبّاس

یکی دیگر از شخصیّت‏های معروف عبیدالله بن عباس بود، وقتی شنید امام حسین‏ علیه السلام وارد شهر مکّه شد به دیدن آن حضرت رفت و مسائل سیاسی روز را و جنایات یزید و سفّاکی و کشتار خونین دودمان بنی امیّه را به یاد آورد و گفت اینها به دو کودک من رحم نکردند و آن دو را سربریدند و سپس گریست و تلاش داشت تا امام را از آینده این قیام بترساند.

حدیث 262

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: یا ابْنَ عَباسِ! فَما تَقُولُ فی قَوْمٍ أَخْرَجُوا اِبْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ‏ صلی الله علیه وآله مِنْ دارِهِ وَقَرارِهِ وَمَوْلِدِهِ، وَحَرَمِ رَسُولِهِ وَ مُجاوَرَةِ قَبْرِهِ وَمَوْلِدِهِ وَمَسْجِدِهِ، وَمَوْضِعِ

مَهاجِرِهِ، فَتَرَکُوهُ خائِفاً مَرْعُوباً لا یَسْتَقِرُّ فی قَرارٍ، وَلا یَأْوی فی مَوْطِنٍ، یُریدُونَ فی ذلِکَ قَتْلَهُ وَسَفْکَ دَمِهِ، وَهُوَ لَمْ یُشْرِکْ بِاللهِ شَیْئاً، وَلا اِتَّخَذَ مِنْ دُونِهِ وَلیَّاً، وَلَمْ یَتَغَیَّرْ عَمَّا کانَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللهِ.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (ای پسر عبّاس چه می‏گوئی درباره مردمیکه، پسر دختر پیامبر خود را از وطنش، از خانه‏اش، از جایگاهش و از حرم جدّش بیرون کردند و او را در وحشت و اضطراب رها ساختند؟! در حالی که او نمی‏تواند در محلی آرام گیرد و به همسایه‏ای اطمینان کند، بدینگونه می‏خواهند او را بکشند و خونش را بریزند در صورتیکه او نه به خداوند شرک آورده و نه غیر خدار را برگزیده، و نه سنّتی از سنّت‏های رسول ‏خدا را تغییر داده است).(1)

3- بحث و گفتگوی دوباره با عبدالله بن عمر

عبدالله در ادامه بحث و گفتگو، با امام حسین‏ علیه السلام تلاش می‏کرد، امام را به صلح و سازش و سکوت برگرداند و با ساده اندیشی خود عمق تحوّلات سیاسی را نمی‏توانست ارزیابی کند، خطاب به امام گفت: من پیشنهاد می‏کنم از همین‏جا به شهر مدینه برگرد، و با یزید صلح کن، و از وطن و شهر و حَرَم جدّ خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فاصله نگیر، و بهانه بدست این ستمکاران مده، امّا اگر تصمیم گرفتی بیعت نکنی این را بدان که تو را در فشار و انزوا قرار خواهند داد.

حدیث 263

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: أُفٍّ لِهذَا الْکَلامِ أَبَداً ما دامَتِ السَّماواتُ والأرضُ! أَسْأَلُکَ بِاللهِ یا عَبْدَاللهِ أَنَا

عِنْدَکَ عَلی خَطَأٍ مِنْ أَمْری هذا؟ فَإِنْ کُنْتُ عِنْدَکَ عَلی خَطَأٍ فَرُدَّنی فَإِنی أَخْضَعُ وَأَسْمَعُ وَأُطیعٌ.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (نفرین بر این سخن «بیعت با یزید» نفرینی جاودانه تا آسمان‏ها و زمین برقرارند، ای بنده خدا، از تو سئوال می‏کنم و تو را بخدا سوگند می‏دهم، آیا من در این موضعگیری که با یزید کردم در اشتباه قرار دارم؟ اگر بنظر تو من در اشتباهم پس مرا به حق بازگردان که فروتنی و حرف شنوائی و اطاعت من از حق از دیگران بیشتر است).

عبدالله گفت: نه بخدا سوگند! شما که فرزند رسول ‏خدا هستید در اشتباه قرار ندارید لکن من می‏ترسم که این جنایتکاران خون شما را بریزند، که پیشنهاد می‏کنم با ما به شهر مدینه بازگرد، بیعت هم نکن و در خانه‏ات بنشین و کاری به یزید و حکومت او نداشته باش.

حدیث 264

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: هَیْهاتَ یا ابْنَ عُمَرَ! إِنّ الْقَوْمَ لا یَتْرُکُونی وَإِنْ أَصابُونی، وَ إِنْ لَمْ یُصیبُونی فَلا یَزالُونَ حَتی أُبایِعَ وَأَنَا کارِهٌ، أَوْ یَقْتُلُونی، أَما تَعْلَمُ یا عَبْدَاللهِ! أَنَّ مِنْ هَوانِ هذِهِ الدُّنْیا عَلیَ الله تَعالی أَنَّهُ أُتِیَ بِرَأْسِ یَحْیی بْنِ زَکَرِیَّا علیه السلام إِلی بَغیَّةٍ مِنْ بَغایا بَنی إِسْرائیلَ وَالرَّأْسُ یَنْطِقُ بِالْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ؟!

أَما تَعْلَمُ أَبا عَبْدِ الرّحْمنِ! أَنَّ بَنی إِسرائیلَ کانُوا یَقْتُلوُنَ ما بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْر إِلی طُلُوعِ الشَّمْسِ سَبْعینَ نَبیّاً ثُمَ یَجْلِسُونَ فی أَسْواقِهِمْ یَبیعُونَ وَیَشْتَروُنَ کُلُّهُمْ کَأَنَّهم لَمْ‏یَصْنَعُوا شَیْئاً، فَلَمْ یُعَجِّلِ اللهُ عَلَیْهِمْ، ثُمَ أَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِکَ أَخْذَ عَزیزٍ مُقْتَدِرٍ؛ اِتَّقِ اللهَ أَباعَبْدِ الرَّحْمنِ، وَلا تَدَعَنَّ نُصْرَتی.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (هرگز ای پسر عمر! همانا بنی امیّه مرا بحال خود رها نمی‏کنند اگر مرا بیابند، و

اگر مرا نیابند همواره در جستجوی من هستند تا با اجبار از من بیعت بگیرند یا مرا بکشند. ای بنده خدا مگر نمی‏دانی که از پستی‏های دنیا بر خدا آن است که سر یحیای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را برای یکی از تجاوزکاران بنی اسرائیل هدیه بردند در حالیکه سربریده با آنان صحبت می‏کرد و حجّت و دلیل می‏آورد؟ ای پدر عبدالرّحمن آیا نمی‏دانی که بنی اسرائیل بین طلوع سفیده صبح تا طلوع آفتاب، هفتاد پیامبر خدا را کشتند و سپس آن روز در حجره‏های خود در بازار شهر نشستند و به خرید و فروش ادامه دادند، گویا عمل زشتی انجام نداده و خدا هم در عذاب آنان شتاب نکرد و پس از مهلت دادن خداوند آنها را سخت در عذاب خود گرفتار کرد چونان حاکم قدرتمند، از خدا بترس ای پدر عبدالرّحمن و دست از یاری من برمدار.(2)

4- گفتگوی دوباره با ابن عبّاس

در تداوم مذاکرات سیاسی با بزرگان و شخصیّت‏های سیاسی، امام حسین‏ علیه السلام با عبدالله بن عبّاس به بحث و گفتگو نشست و خطاب به او اظهار داشت:

حدیث 265

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: یا ابْنَ عَباسِ! إِنَّکَ ابْنُ عُمِّ والِدی، وَلَمْ تَزَلْ تَأْمُرُ بِالْخَیرِ مُنْذُ عَرَفْتُکَ، وَکُنْتَ مَعَ والِدی تُشیرُ عَلَیْهِ بِمافیهِ الرَّشادُ، وَقَدْ کانَ یَسْتَنْصِحُکَ وَیَسْتَشیرُکَ فَتُشیرُ

عَلَیْهِ بِالصَّوابِ، فَامْضِ إِلی الْمَدینَةِ فی حِفْظِ اللهِ وَکَلائِهِ، وَلا یَخْفی عَلیَّ شَی‏ءٌ مِنْ أَخْبارِکَ، فَإِنیّ مُسْتَوْطِنٌ هذَا الْحَرَمَ، وُمُقیمٌ فیهِ أَبَداً ما رَأَیْتُ أَهْلَهُ یُحِبّوُنی، وَیَنْصُرُونی، فَإِذا هُمْ خَذَلوُنی اسْتَبْدَلْتُ بِهِمْ غَیْرَهُمْ، وَاسْتَعْصَمْتُ بِالْکَلِمَةِ الّتی قالَها اِبْراهیمُ الْخَلیلُ‏ علیه السلام یَوْمَ أُلْقیَ فی النَّارِ (حَسْبِی اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ) فَکانَتِ النَّارُ عَلَیْهِ بَرْدَاً وَسَلاماً.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (ای پسر عباس «عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم» تو پسر عموی پدرم می‏باشی و از روزی که تو را شناختم به نیکی ها فرمان می‏دادی، و تو همواره با پدرم علی‏ علیه السلام بودی، و رهنمودهای خوبی داشتی، و پدرم تو را نصیحت می‏کرد و رهنمودهای لازم می‏داد و تو می‏پذیرفتی. اکنون به شهر مدینه بازگرد، در حفظ و أمان الهی، و چیزی از اخبار روز را از من پنهان مکن و گزارش کن، من در حَرَم خدا اقامت می‏کنم تا آنجا که مردم این شهر به من نیکی می‏کنند و یاری می‏دهند، پس اگر اهل این شهر نیز مرا خوار کردند، محل اقامت خود را تغییر می‏دهم و پناه می‏برم به کلمه‏ای که حضرت ابراهیم خلیل‏ علیه السلام در لحظه‏های دیدن آتش فرمود و آن این کلمه است: «خدا مرا کافی است و او بهترین حمایت کننده است.» پس آتش بر او سرد شد و بر او سلام کرد).(1)


1) فتوح ابن أعثم کوفی ج5 ص26، مقتل الحسین خوارزمی ج1 ص19، مسیرالاحزان ص41.

2) کتاب لهوف ابن طاووس ص26، مثیرالاحزان ص20، عبدالله بن عمر، کسی بود که با امام علی‏ علیه السلام بیعت نکرد، گرچه در آغاز با یزید مخالف بود امّا سرانجام با یزید بیعت کرد و به شام رفت و هدایا یاو را پذیرفت، و در دوران حجّاج بن یوسف ثقفی به کوفه رفت و با او نیز بیعت کرد، و با جبّاران روزگار سازش کرد، معاویه نیز به یزید گفته بود از مخالفت عبدالله عمر نگران مباش او با تو کنار خواهد آمد. (کتاب أمالی شیخ صدوق و فتح الباری ج13 ص60 و بحارالانوار ج44 ص311).