وقتی حضرت اباعبدالله علیه السلام تصمیم گرفت از مدینه خارج شود، انواع نگرانیها، دلهرهها، دامنگیر خویشاوندان او شد، زیرا آینده این حرکت را وحشتناک مینگریستند که امام علیه السلام ناچار شد با فرد فرد آنها صحبت کند، اهداف قیام را بشناساند، و شهادت خود را در سرزمین کربلا به همه اعلام دارد و رهآورد آن را نیز به ارزیابی بگذارد، مانند:
– صحبت کردن امام با ام سلمه رجوع شود به 8 – آگاهی
– صحبت کردن امام با برادرش محمّد بن حنفیّه
– صحبت کردن امام در جمع خویشاوندان رجوع شود به آ – آگاهی از شهادت بوسیله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
– صحبت کردن امام با یکی از برادران (عمر بن علی علیه السلام)
وقتی حضرت اباعبدالله علیه السلام آماده کوچ کردن و خارج شدن از مدینه شد یکی از برادران او با آن حضرت خلوت کرد او را در آغوش گرفت که گریه او را مهلت نمیداد، کمی بعد پرسید، برادر چیزی نسبت به شما شنیدم، شما را به شهادت میرسانند؟!!. امام پاسخ داد: آری، اگر بیعت نکنم آنها مرا خواهند کُشت. و ادامه داد:
حدیث 254
قال الامام الحسین علیه السلام: حَدَّثَنی اَبی أَنَّ رَسُولَاللهِ صلی الله علیه وآله اَخْبَرَهُ بِقَتِلِه وَ قَتلی، وَ اَنَّ تُربَتی تَکُونُ بِقُربِ تُرْبَتِهِ، فَتَظُنُّ اَنَّکَ عَلِمْتَ مالَمْ اَعْلَمْهُ، وَ اَنَّهُ لا اُعْطی الدَّنیَّةَ مِنْ نَفْسی اَبَداً وَلَتَلْقِیَنَّ فاطِمَةُ اَباها شاکِیَةً مالَقِیَتْ ذُریَّتُها مِنْ اُمَّتِهِ، وَلایَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ اذاها فی ذُرِّیَتِها.(1)
امام حسین علیه السلام فرمود: (پدرم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد که به او خبر داد، ای علی تو و حسین تو کشته خواهید شد و خبر داد که قبر من نزدیک قبر پدرم علی علیه السلام است. تو فکر میکنی چیزی را میدانی که من نمیدانم، همانا هرگز با عنصر پستی چونان یزید بیعت نخواهم کرد. در حالی که مادرم فاطمه پدرش را ملاقات کرده از مصیبتهائی که بر فرزندانش میبارد شکایت خواهد کرد. و کسی که خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را آزار رسانده باشد وارد بهشت نخواهد شد.)
– سپردن امانتها
امام حسین علیه السلام به هنگام خروج از مدینه، وصیّتنامهها، و کتب فراوانی که در اختیار او بود، و دیگر أمانتها را به یکی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم «امّ سَلَمه» سپرد و فرمود:
حدیث 255
قال الامام الحسین علیه السلام: إِذا أَتاکِ أَکْبَرُ وُلْدِی فَادْفَعی إِلَیْهِ ما قَدْ دَفَعْتُ إِلَیْکِ(2)
امام حسین علیه السلام فرمود: (هرگاه بزرگترین فرزندان من نزد تو آمد این امانتها که بتو سپردم را به او واگذار.(3)
و با انجام این عمل حساب شده به آنها فهماند که سرانجام این سفر شهادت در راه خداست.
– صحبت کردن با جابر بن عبدالله
جابربن عبدالله انصاری وقتی شنید که امام حسین علیه السلام آماده خارج شدن از مدینه است، خدمت امام رسید و گفت: وقتی امکانات مقابله با ستمکاران نباشد تو هم مانند برادرت، امام حسن علیه السلام با اینها صلح کن، بتحقیق برادرت در این سیاست موفّق بود و شجاعت داشت.
امام پاسخ داد:
حدیث 256
قال الامام الحسین علیه السلام: یا جابِرُ قَدْ فَعَلَ أَخی ذلِکَ بِأمْرِاللهِ تَعالی وَ اَمْرِ رَسُولِهِصلی الله علیه وآله، وَ إِنّی أَیْضاً أَفْعَلُ بِأمْرِ اللهِ تَعالی وَ اَمْرِ رَسُولِهِ
امام حسین علیه السلام فرمود: (ای جابر برادرم با آنها به فرمان خدای بزرگ و پیامبر اوصلی الله علیه و آله و سلم صلح کرد، و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش قیام میکنم.)
یعنی شرائط حاکم بر جامعه و زمان فرق میکند، گاهی با صلح و زمانی با قیام خونین میشود اسلام را حفظ کرد.
– صحبت کردن با زنان بنیهاشم
وقتی زنان بنیهاشم و سادات از سفر امام حسین علیه السلام با خبر شدند، همه نگران شده در خانهای اجتماع کردند و با غم و اندوه میگریستند.
امام حسین علیه السلام به آنجا رفت و برای دلداری و آگاهی آنان سخنانی فرمود زنان بنی هاشم گفتند: چگونه ناراحت نباشیم و گریه نکنیم که امروز برای ما چونان روز وفات پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم و روز شهادت علی علیه السلام و روز شهادت فاطمهعلیها السلام و رقیّه و زینب و ام کلثوم از دختران رسول خداست. حسین جان تو را به خدا سوگند میدهیم که ما را فدای جان خود کن، ای محبوب دلهای راد مردان!.
حدیث 257
قال الامام الحسین علیه السلام: أُنْشِدکُنَّ اللهَ اَنْ تُبْدِینَ هذا الأَْمْرَ مَعْصِیَةً لِلَّهِ وَ لِرَسوُلِهِ(4)
امام حسین علیه السلام فرمود: (شما زنان بنیهاشم را به خدا سوگند میدهم که مبادا این خبر را آشکار کنید، آنگاه خدا و پیامبرش را معصیت کردهاید.(5)
– صحبت کردن با عمّه بزرگوار
زنان بنیهاشم گرچه دلداری امام حسین علیه السلام را شنیدند، امّا نتوانستند آرام گیرند، با همان جمعیّت خدمت عمّه بزرگوار حضرت اباعبدالله علیه السلام «امّ هانی» رسیدند و گفتند: ای امّهانی تو نشستهای و حسین علیه السلام با زنان و فرزندان خود میخواهد مدینه را ترک گوید؟.
عمّه حضرت اباعبدالله علیه السلام با دلهره و اضطراب شتابان به خانه آن حضرت رفت و ماجرا را پرسید. امام پس از سلام و احوالپرسی فرمود: عمّه جان چرا تو را با این حالت نگران کننده میبینم؟. امّهانی گفت: چگونه پریشان و نگران نباشم که به من خبردادند سرپرست یتیمان از کنارم میرود. و در حالی که میگریست چند بیت شعر از حضرت ابوطالب خواند:
و ابیض یستسقی الغمام بوجهه
ثمال الیتامی عصمة للأرامل
تطوف به الهلاک من آل هاشم
فهم عنده فی نعمة و فواضل
. آن سفید چهرهای که ابرها از چهره نورانی او سیراب میشدند او مایه خوشحالی یتیمان و حفظ کننده بی پناهان است.
. او از خاندان هاشم است که خود را فدای دیگران کرده است که یتیمان و بی پناهان در پیش او به نعمتها و فضیلتها رسیدهاند.
حدیث 258
قال الامام الحسین علیه السلام: یا عَمَّةَ کُلُّ الَّذی مُقَّدَرٌ فَهُوَ کائِنٌ لامَحالَةَ
امام حسین علیه السلام فرمود: (عمّه جان نگران نباش هرچیزی که مقدّر باشد ناچار تحقّق خواهد یافت.(6)
1) کتاب لهوف ابن طاووس ص11.
2) و روی الطوسی عن الحسین بن سعید عن حماد بن عیسی، عن ربعی بن عبدالله، عن الفضیل بن یسار قال: قال لی أبو جعفر علیه السلام:.
3) غیبت شیخ طوسی ص118 حدیث 148، اثبات الهداة ج5 ص214، بحارالانوار ج46 ص18.
4) قال ابن قالویه: حدثنی أبی رحمة الله و جماعة مشایخی عن سعد بن عبدالله بن أبی خلف، عن محمد بن یحیی المعاذی، قال: حدثنی الحسین بن موسی الأصم، عن عمرو(بن شمرالجعفی)، عن جابر (بن یزید الجعفی)، عن محمد بن علی علیه السلام قال:.
5) بحارالانوار ج45 ص88.
6) معالی السّبطین ج1 ص214.