حدیث 242
قال الامام الحسین علیه السلام: أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنی کِتابُکَ، تَذْکُرُ أَنَّهُ قَدْ بَلَغَکَ عَنّی اُمُورٌ أَنْتَ لی عَنها راغِبٌ، وَأَنَا بِغَیْرِها عِنْدَکَ جَدیرٌ، فَاِنَّ الْحَسَناتِ لایَهْدی لَها، وَلا یُسَدِّدُ إلَیْها إلاَّ اللهُ. وَ أَمَّا ما ذَکَرْتَ أَنَّهُ اِنْتَهی إِلَیْکَ عَنّی، فَاِنَّهُ إِنَّما رَقاهُ إِلَیْکَ الْمَلاَّقُونَ الْمَشَّاؤُنَ بِالَّنمیمِ، وَ ما اُریدُ لَکَ حَرْباً وَ لا عَلَیْکَ خِلافاً، وَ أَیْمُ اللهِ إِنّی لَخائِفٌ للَّهِِ فی تَرْکِ ذلِکَ، وَما أَظُنُّ اللهَ راضِیاً بِتَرْکِ ذلِکَ، وَلا عاذِراً بِدُونِ الْإِعْذارِ فیهِ إلَیْکَ، وَ فی اُولئِکَ الْقاسِطینَ الْمُلْحِدینَ حِزْبِ الظَّلَمَةِ، وَ أَوْلِیاءِ الشَّیاطینَ. ألَسْتَ الْقاتِلَ حُجْراً أَخا کِنْدَةِ وَالْمُصَلّینَ الْعابِدینَ الَّذینَ کانُوا یُنْکِرونَ الظُّلْمَ وَیَسْتَعْظِمُونَ الْبِدَعَ، وَلا یَخافُونَ فِی اللهِ لَوْمَةَ لائِمٍ، ثُمّ قَتَلْتَهُمْ ظُلْماً وَ عُدْواناً مِنْ بَعْدِ ما کُنْتَ أَعْطَیْتَهُمُ الأیْمانَ الْمُغَلَّظَةَ، وَالْمَواثیقَ الْمُؤَکَّدَةَ، وَلا تَأْخُذَهُمْ بِحَدَثٍ کانَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ، وَ لا بِاَحِنَّةٍ تَجِدُها فی نَفْسِکَ. أوَلَسْتَ قاتِلَ عَمْرِو بْنِ الْحَمِقْ صاحِبِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم اَلْعَبْدِ الصَّالِحِ الَّذی أَبْلَتْهُ الْعِبادَةُ، فَنَحُلَ جِسْمُهُ، وَصُفِرَتْ لَوْنُهُ، بَعْدَ ما أَمَّنْتَهُ وَ أَعْطَیْتَهُ مِنْ عُهُودِ اللهِ وَ مَواثیقِهِ ما لَوْ أَعْطَیْتَهُ طائِراً لَنَزَلَ إِلَیْکَ مِنْ رَأْسِ الْجَبَلِ ثُمَّ قَتَلْتَهُ جُرْأَةً عَلی رَبِّکَ وَاسْتِخْفافاً بِذلِکَ الْعَهْدِ.
أَوَلَسْتَ الْمُدَّعی زِیادَ بْنَ سُمَیَّةَ الْمَوْلُودِ عَلی فِراشِ عُبَیْدِ ثَقیفٍ، فَزَعَمْتَ أَنَّهُ اِبْنُ أَبیکَ وَقَدْ قالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وآله «اَلْوَلَدُ لِلْفِراشِ وَ لِلْعاهِرِ اَلْحَجَرُ». فَتَرَکْتَ سُنَّةَ رَسُولِ اللهِ تَعَمُّداً وَ تَبِعْتَ هَواکَ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللهِ، ثُمَّ سَلَّطْتَهُ علَی الْعِراقَیْنِ، یَقْطَعُ أَیْدِی الْمُسْلِمینَ وَأَرْجُلَهُمْ، وَ یَسْمَلُ أعْیُنَهُمْ وَ یُصَلِّبُهُمْ عَلی جُذُوعِ النَّخْلِ، کَأَنّکَ لَسْتَ مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ، وَ لَیْسُوا مِنْکَ. أَوَلَسْتَ صاحِبَ الْحَضْرَمیّینَ الَّذینَ کَتَبَ فیهِمْ ابْنُ سُمَّیَةَ أَنَّهُمْ کانُوا عَلی دینِ
عَلیٍّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ فَکَتَبْتَ إِلَیْهِ: أَنْ اُقْتُلْ کُلَّ مَنْ کانَ عَلی دینِ عَلیّ، فَقَتَلَهُمْ وَمَثَّلَ بِهِمْ بِأَمْرِکَ، وَدیْنُ عَلیٍّ علیه السلام وَاللهِ الَّذی کانَ یَضْرِبُ عَلَیْهِ أَباکَ وَیَضْرِبُکَ، وَ بِهِ جَلَسْتَ مَجْلِسَکَ الَّذی جَلَسْتَ، وَلَوْلا ذلِکَ لَکانَ شَرَفُکَ وَشَرَفُ أَبیکَ الرِّحْلَتَینِ، وَقُلْتَ فیما قُلْتَ: «انظر لنفسک ولدینک ولامة محمد، واتق شق عصا هذه الامة و أن تردهم إلی فتنة».
وَإِنّی لا أَعْلَمُ فِتْنَةً أَعْظَمَ عَلی هذِهِ الْاُمَّةِ مِنْ وِلایَتِکَ عَلَیْها، وَلا أَعْلَمُ نَظَراً لِنَفْسی وَلِدینی وَلاُِمَّةِ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله عَلَیْنا أَفْضَلَ مِنْ أَنْ اُجاهِدَکَ فَاِنْ فَعَلْتُ فَاِنَّهُ قُرْبَةٌ إِلَی اللهِ، وَ إِنْ تَرَکْتُهُ فَاِنّی أَسْتَغْفِرُ اللهَ لِذَنْبی، وَ أَسْأَلُهُ تَوْفیقَهُ لِإِرْشادِ أَمْری وَ قُلْتَ فیما قُلْتَ: «إنی إن أنکرتک تنکرنی، و إن أکدک تکدنی». فَکِدْنی ما بَدا لَکَ، فَاِنّی أَرْجُو أَنْ لایَضُرَّنی کَیْدُکَ فیَّ، وَ أَنْ لایَکُونَ عَلی أَحَدٍ أَضَرَّ مِنْهُ علی نَفْسِکَ
لأنَّکَ قَدْ رَکِبْتَ جَهْلَکَ، وَ تَحَرَّصْتَ عَلی نَقْضِ عَهْدِکَ، وَلَعَمْری ما وَفَیْتَ بِشَرْطٍ، وَ لَقَدْ نَقَضْتَ عَهْدَکَ بِقَتْلِکَ هؤُلاءِ النَّفَرِ الَّذینَ قَتَلْتَهُمْ بَعْدَ الصُّلْحِ وَالأیْمانِ وَالْعُهُودِ وَالمَواثیقِ، فَقَتَلْتَهُمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا قاتَلُوا وَقَتَلُوا
وَلَمْ تَفْعَلْ ذلِکَ بِهِمْ إِلاّ لِذِکْرِهِمْ فَضْلَنا، وَتَعْظیمِهِمْ حَقَّنا، فَقَتَلْتَهُمْ مَخافَةَ أَمْرٍ لَعَلَّکَ لَوْ لَمْ تَقْتُلْهُمْ مِتَّ قَبْلَ أَنْ یَفْعَلُوا أَوْماتُوا قَبْلَ أَنْ یُدْرِکُوا فَأَبْشِرْ یا مُعاوِیَةُ بِالْقِصاصِ، وَاسْتَیْقِنْ بِالْحِسابِ، وَاعْلَمْ أَنَّ للَّهِِ تَعالی کِتاباً لا یُغادِرُ صَغیَرَةً وَلا کَبیرةً إِلاَّ أحْصاها،(1) وَلَیْسَ اللهُ بِناسٍلأخْذِکَ بِالْظَّنَّةِ، وَقَتْلِکَ أوْلِیاءَهُ عَلَی التُّهَمِ، وَنَفْیِکَ أَوْلِیاءَهُ مِنْ دُورِهِمْ إِلی دارِ الْغُرْبَةِ وَأَخْذِکَ الناسَ بِبَیْعَةِ اِبْنِکَ غُلامٍ حَدَثٍ، یَشْرَبُ الْخَمْرَ، وَیَلْعَبُ بِالْکِلابِ، لا أعْلَمُکَ إِلاَّ وَقَدْ خَسِرْتَ نَفْسَکَ، وَ بَتَرْتَ دینَکَ، وَ غَشَشْتَ رَعِیَّتَکَ، وَأَخْزَیْتَ أَمانَتَکَ، وَ سَمِعْتَ مَقالَةَ السَّفیهِ الْجاهِلِ، وَ أَخَفْتَ الْوَرِعَ التَّقیَّلأجْلِهِمْ وَالسَّلامُ».(2)
امام حسین علیه السلام فرمود: (پس از ستایش الهی، نامه تو بمن رسید، یادآور شدی که من در مخالفت تو متصدّی کارهایی شدهام که از من انتظار نمیرفت همانا درهای نیکوکاری بر روی کسی گشاده نشود جز بخواست خداوند. امّا آنچه را نوشتی که اخباری از من بتو رسیده، این کلمات را مردم چاپلوس و دروغگو بهم بافتهاند، مرا امروز با تو مخالفت و جنگ نیست، سوگند به خدا که در ترک آن بیمناکم و خداوند را بترک آن خشنود نمیدانم، ودر ترک این عادت عذری در نزد تو و در نزد این گمراهان ملحد که لشگر ظَلَمِهْ و دوستدار شیاطیناند عذری ندارم.
افشای جنایات معاویه
هان ای معاویه! آیا تو آنکس نیستی که حجر کندی را کشتی؟ و مردم نمازگزار و پرهیزکار را که ظلم و بدعت را نمیپسندیدند؟ و در امر دین از سرزنش کسی نمیترسیدند؟ تو با ظلم و ستم آنها را کشتی با اینکه سوگندهای فراوان خوردی عهد و پیمان استوار نمودی که آنها را نمیکشی، بیآنکه درملک تو فتنهای پدید آورند، یا دشمنی آغاز کنند. هان ای معاویه، تو آنکس نیستی که عمروبن حَمِق خزاعی صحابی رسول خدای را کشتی؟ آن مرد صالح که عبادت اندامش را فرسود و پیکرش را لاغر کرد و رخسارش را زرد نمود از پس آنکه او را خط امان دادی،و بعهد خدای محکم نمودی با آن میثاق و پیمان که اگر مرغی را عطا میکردی از فراز کوهای بلند بنزد تو میآمد، آنگاه بر خدای جرئت کردی، و عهد خدای را کوچک شمردی، و بیجرم و جنایت او را کشتی.
آیا تو آنکس نیستی که زیاد بن سمیّه را که در بستر بردهای که عبدی از بنیثقیف بود متولّد شد با خود برادر خواندی؟ و او را پسر ابوسفیان شمردی؟ و حال آنکه رسول خدا فرمود:
«مولود منسوب بفراش است، و بهره زناکار سنگ است.».
تو به مصلحت خویش سنّت رسول خدای را پشت پای زدی، و پسر عبید را برادر گرفتی، و بحکومت عراقین فرستادی، تا دست و پای مسلمانان را قطع کرد، و چشمهای ایشان را به آهن گداخته نابینانمود، و بدنهای ایشان را بر شاخههای درخت خرما آویزان کرد. گویا از این امّت نبودی، و این امّت را با تو هیچ نسبت نبود.
آیا تو آنکس نیستی که زیاد بن ابیه برای تو نوشت مردم حضرمیّین بر دین علی میروند، و تو او را دستور دادی که از آنان که بر دین علی میروند یک تن زنده مگذار، و او همگان را کشت ومُثله کرد، و حال آنکه سوگند به خدای علی علیه السلام بحکم اسلام، ترا و پدر تو را دستخوش شمشیر میساخت و امروز به بهانه همان دین غصب مسند خلافت کردی و گر نه شرف تو و پدر تو آن بود که زمستان و تابستان دنبال شتران کاسبی میکردید.
و اینکه گفتی: «نگران نفس خویش و دین خویش و امّت محمّد باشم، و ایشان را در فتنه نیفکنم، و از شقّ عصای امّت و پراکندگی جماعت بپرهیزم». من هیچ فتنهای را در این امّت بزرگتر از خلافت و حکومت تو نمیدانم و از برای خود و دین خویش و امّت محمّد هیچ سودی افضل از آن ندانم که با تو جهاد کنم، اگر این جهاد را بپای دارم به قرب حق نزدیکتر باشم و اگر مهلتی خواهم یا سُست شوم از این گناه باید استغفار کنم و از خداوند رشد خویش میجویم و اینکه گفتی: «اگر انکار کنم تو را، انکار میکنی مرا، و اگر در فکر دشمنی تو باشم، دشمن من خواهی بود».
وای بر تو چه در خاطر داری؟ امید من چنان است که دشمنی تو زیان نداشته باشد جز آنکه به تو باز گردد زیرا که بر جهل خویش سوار شدی، و بر نقض عهد حریص گشتی. قسم بجان خودم که وفا به هیچ عهد و شرطی نکردی، و مسلمانان را بعد از عهد و پیمان و صلح و سوگند کشتی بیآنکه با تو مبارزهای کنند و نبردی آغاز
نمایند، و جرم و گناه ایشان جز ذکر فضایل ما و تعظیم حقوق ما نبود، پس کشتی ایشان را از بیم آنکه مبادا تو هلاک شوی وایشان زنده بمانند، یا بمیرند و حرارت تیغ تیز تو را نچشند. بدان ای معاویه که روز حساب میآید، و هنگام قصاص فرا میرسد، بدان که خدای را کتابیست که چیزی از کوچک و بزرگ اعمال را فروگذار نکرده و در آن کتاب ثبت است، و خداوند نگرانست که مردم را ببهتان گرفتی، و دوستان خدای را به تهمت زدی و جماعتی را کُشتی و گروهی را از خانهها و شهرهای خود، بیرون کردی، و از برای پسرت یزید که غلامی شراب خواره و سگ باز بود، از مردم بیعت گرفتی، این نیست جز اینکه خود را هلاک کردی ودین خود را نابود کردی و پراکنده نمودی رعیّت خود را، و خراب کردی امانت خود را، گوش فرا دادی سخن سفیه جاهل را، و بیم دادی مردم پارسا و متقّی را تا بر گردن آرزو سوار شدی، والسلام.
1) سوره کهف آیه 49.
2) رجال کشی ص32، بحارالانوار ج44 ص212 حدیث 9، أعیان الشیعة ج1 ص582، معادن الحکمة ج1 ص582، عوالم البحرانی ج 17 ص91 حدیث 6.