در آغازین لحظههای نبرد عاشورا امام حسین علیه السلام برای هدایت دشمنان و ابلاغ پیام و اتمام حجّت نهائی با کوفیان، سوار بر اسب شد، و پیش روی سپاه کوفیان قرار گرفت و با فریاد بلند چنین گفت:
حدیث 189
قال الامام الحسین علیه السلام: أَیُّهَا النَّاسُ! اِسْمَعُوا قَوْلی، وَلاتُعَجِّلُونی حَتّی أَعِظَکُمْ بِما لَحَقٌّ لَکُمْ عَلَیَّ، وَ حَتّی اَعْتَذِرَ اِلَیْکُمْ مِنْ مَقْدَمی عَلَیْکُمْ، فَاِنْ قَبِلْتُمْ عُذْری وَ صَدَّقْتُمْ قَوْلی، وَاَعْطَیْتُمُونی النَصْفَ، کُنْتُمْ بِذلِکَ أَسْعَدَ، وَ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ عَلَیَّ سَبیلٌ.
وَاِنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنّی الْعُذْرَ، وَلَم تُعْطُوا النَّصْفَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لایَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا اِلَیَّ وَلاتُنْظِرُونِ»(1) «إنَّ وَلِیِّیَ اللهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَولّی الصّالِحینَ».(2)
أَمَّا بَعْدُ، فَاَنْیبُونی فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا؟! ثُمَّ ارْجِعُوا اِلی أَنْفُسِکُمْ وَ عاتِبُوها، فَانْظُرُوا هَلْ یَحِلُّ لَکُمْ قَتْلی وَانْتِهاکُ حُرْمَتی؟! أَلَسْتُ اِبْنَ بِنْتِ نَبِیِّکُمْصلی الله علیه وآله، وَابْنَ وَصیِّهِ وَابْنَ عَمِّهِ، وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنینَ بِاللهِ وَالمُصَدِّقِ لِرَسُولِهِ بِما جاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ.
أَوَ لَیْسَ حَمْزَةُ سَیِّدُ الشُّهَداءِ عَمَّ أَبی؟ أَوَلَیْسَ جَعْفَرُ الشَّهیدُ الطّیارُ ذُوالْجِناحَیْنِ عَمّی؟! أَوَ لَمْ یَبْلُغْکُمْ قَوْلٌ مُسْتَفیضٌ فیکُمْ: أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه وآله قالَ لی وَلِأَخی: هذان سیدا شباب أهل الجنة؟!. فَاِنْ صَدَّقْتُمُونی بِما أَقُولُ، وَ هُوَ الحَقُّ، فَوَاللهِ ما تَعَمَّدْتُ کِذْباً مُذْ عَلِمْتُ أَنَّ اللهَ یَمْقُتُ علَیْهِ أَهْلَهُ، وَ یَضُرُّ بِهِ مَنِ اخْتَلَقَهُ. وَ إنْ کَذَّبْتُمُونی فَاِنَّ فیکُمْ مَنْ إِنْ سَأَلُْتمُوهُ عَنْ ذلِکَ أَخْبَرَکُمْ، سَلُوا جابِرَ بْنَ عَبْدِاللهِ الأنْصاری، أَوْ أَبا سَعیدِ الْخُدْری، أَوْ سَهْلَ بْنَ سَعْدِ السَّاعِدی، أَوْ زَیْدَ بْنَ اَرْقَمَ، أَوْ أَنَسَ بْنَ مالِکٍ، یُخْبِرُوکُمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هذِهِ الْمَقالَةَ مِنْ رَسُولِاللهِ صلی الله علیه وآله لی وَلِأَخی، أَفَما فی
هذا حاجِزٌ لَکُمْ عَنْ سَفْکِ دَمی؟!(3)
فَاِنْ کُنْتُمْ فی شَکٍّ مِنْ هذَا الْقَوْلِ، أَفَتَشُکُّونَ أَثَراً ما اِنّی اِبْنُ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ؟ فَوَاللهِ ما بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ اِبْنُ بِنْتِ نَبِیٍّ غَیْری مِنْکُمْ وَلا مِنْ غَیْرِکُمْ، اَنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِّیِکُمْ خاصَّةً. أَخْبِرُونی، أَتَطْلُبُونی بِقَتیلٍ مِنْکُمْ قَتَلْتُهُ؟ أَوْ مالٍ اِسْتَهْلَکْتُهُ؟ أَوْ بِقِصاصٍ مِنْ جَراحَةٍ؟ (فاخذوا لایکلّمونه. فنادی): یا شَبْثَ بْنَ رِبْعی، وَ یا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرٍ، وَ یا قَیْسَ بْنَ الْأشْعَثِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ الْحارِثِ، أَلَمْ تَکْتُبُوا اِلَیَّ: أَنْ قَدْ اَیْنَعَتِ الِّثمارُ وَاَخْضَرَّ الْجَنانُ، وَ طَمَّتِ الْجِمامُ وَ اِنَّما تَقْدُمُ عَلی جُنْدٍ لَکَ مُجَنَّدٌ، فَاَقْبِلْ؟!. قالوا له: لم نفعل!. فقال: سُبْحانَ اللهِ! بَلی وَاللهِ لَقَدْ فَعَلْتُمْ. ثمّ قال: أَیُّهَا النَّاسُ! اِذْکَرِهْتُمُونی فَدَعُونی اَنْصَرِفُ عَنْکُمْ اِلی مَأْمَنی مِنَ الْاَرْضِ!
فقال له قیس بن الاشعث: أولا تنزل علی حکم بنی عمّک! فإنّهم لن یروک إلاّ ما تحب، ولن یصل إلیک منهم مکروه!. أَنْتَ أَخُو أَخیکَ (محمد بن الاشعث) أَتُریدُ اَنْ یَطْلُبَکَ بَنُو هاشِمٍ بِأَکْثَرَ مِنْ دَمِ مُسْلِمِ بْنِ عَقیلٍ؟! لا وَاللهِ لا اُعْطیهِمْ بِیَدی اِعْطاءَ الذَّلیلِ، وَلا أَفِرُّ فِرارَ الْعَبیدِ! عِبادَاللهِ «اِنّی عُذْتُ بِرَبّی وَ رَبِّکُمْ اَنْ تَرْجُمُونِ»(4) «اَعُوذُ بِرَبیّ وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لایُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ «(5)
امام حسین علیه السلام فرمود: (ای مردم! سخنم را بشنوید، و شتاب نکنید، تا شما را به آنچه وظیفه دارم پند و نصیحت کنم، تا عذری پیش من نداشته باشید. اگر شما با من به عدل و انصاف رفتار کنید خوشبخت و سعادتمند میشوید، اگر شما انصاف ندارید. رأی و اندیشهتان را با هم در میان بگذارید تا کردارتان موجب پریشانیتان نگردد، پس از شور و مشورت بدون هیچ انتظاری درباره من تصمیم بگیرید. زیرا خدائی که قرآن را فرستاده ولیّ من است و هم او بر بندگان صالح خود ولایت دارد(6) پس از ستایش پروردگار من تبار و نَسَبَم را باز میگویم و ببینید که من کیستم، و آنگاه به خویشتن باز گردید، و خودتان را سرزنش کنید، ببینید و بیاندیشید که آیا کشتن من و هتک احترام اهلبیت من، برایتان شایسته و زیبنده است؟
آیا من فرزند پیامبر شما نیستم؟ آیا من فرزند علی پسر عمو و وصیّ پیامبرتان نیستم؟ او که پیش از همگان بخدا ایمان آورد و به رسالت پیامبر گواهی داد، و هرچه از خدا بر او نازل میشد با جان و دل میپذیرفت. آیا حمزه سیّدالشّهداء عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر طیّار که در بهشت با دو بال پرواز میکند عموی من نیست؟ آیا آنچه پیامبر درباره من و برادرم فرمود «این دو سرور جوانان بهشتند» بشما نرسیده است؟ حق این است که آنچه میگویم تصدیقم کنید، بخدا سوگند، چون میدانم که خداوند دروغگویان را دشمن میدارد هرگز دروغ نگفتهام. اگر گفتههایم را باور ندارید در بین شما کسانی هستند که حقیقت را بازگو کنند از آنان بپرسید.
از جابربن عبدالله انصاری بپرسید از ابوسعید خُدری، از سهل بن سعد ساعدی، از براء ابن عازب، از زید ابن أرقم، از انس بن مالک بپرسید. آنها بشما خواهند گفت که پیامبر درباره من و برادرم چه فرموده است؟ آیا سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمیتواند مانع این باشد که خونم را نریزید؟(7) اگر شما در گفتههای من شک دارید، اگر شما در اینکه من پسر پیامبر شما هستم تردید دارید، بخدا قسم یقین داشته باشید نه بین شما و نه در بین دیگران، نه در مشرق و نه در مغرب، اکنون جز من پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود ندارد. وای بر شما! آیا کسی از شما را کشتهام که خون او را از من میخواهید؟ آیا مالی را از شما تباه کردهام که به طلب آن برخاستهاید؟ آیا بر کسی از شما جراحتی وارد کردهام که میخواهید قصاص کنید؟). (سپاهیان عراق ساکت ایستادند و هیچ سخنی نگفتند.) امام با صدای بلند فرمود: (ای شبث ابن ربعی، ای حجّار بن ابجر، ای قیس بن أشعث، و ای یزید بن حارث، آیا شما برای من ننوشتید که میوهها رسیده و زمینها سبز و خرّم شده است؟ همانا بسوی سپاهی میآیی که بخاطر تو مجهّز و آماده گشته است، پس هرچه زودتر بسوی کوفه عزیمت کن). «آنان گفتند نه، ما نامهای ننوشتهایم».
امام علیه السلام فرمود: (سبحان الله!! سوگند بخدا! شما این کار را انجام دادهاید و به من نامه نوشتید، حال اگر از من کراهت دارید از سوی شما باز میگردم، و به وطن خود میروم.)
قیس بن أشعث در اینجا خطاب به امام حسین علیه السلام گفت: چرا به دستور پسر عموهای خود «یزید و دیگر سران بنی امیّه» گردن نمینهید،
آنها که با شما آنگونه که دوست دارید برخورد میکنند، و از آنها رفتار ناخوشایندی نخواهید دید. امام پاسخ داد: (تو برادر همان محمّد بن أشعث میباشی که خون مسلم بن عقیل را با نیرنگ ریخت، آیا از بنی هاشم بیش از خون مسلم میخواهی بریزی؟ نه سوگند بخدا! هرگز! من دست ذلّت به یزیدیان نخواهم داد و چون بردگان اعتراف به عجز نخواهم کرد. «و چون بردگان فرار نمیکنم.» ای بندگان خدا، بخدا پناه میبرم که پروردگار من و شماست اگر عزم سنگسار کردن من داشته باشید و پناه میبرم به پروردگار خودم و شما، از هر متکبّری که ایمان به روز قیامت ندارد.)
آنگاه امام حسین علیه السلام بطرف خیمهها برگشت و به عقبة بن سمعان دستور داد اسب سواری او را ببندد، امام میان یاران قرار گرفت، و یاران امام علیه السلام در اطراف او حلقه زدند.
1) سوره یونس آیه71.
2) سوره اعراف آیه 196، تاریخ طبری ج7 ص328، کامل ابن أثیر ج3 ص287، ارشاد شیخ مفید ص234، مقتل الحسین خوارزمی ج1 ص 253.
3) انساب الاشراف ج3 ص188.
4) سوره دخان آیه20.
5) سوره غافر آیه 27.
6) سخن امام که به اینجا رسید صدای گریه خواهران و همسران بلندشد، امام حضرت عباس علیه السلام را اشاره کرد تا زنان را ساکت کند، و زنان ساکت شدند.
7) سخن امام حسین که به اینجا رسید، شمر اهانت آمیز گفت، خودش نمیداند که چه میگوید! حبیب بن مظاهر جواب او را داد و گفت: تو خوب میدانی امّا خدا قلب تو را بر کُفر و گمراهی مهر کرده است.