دراسة حول أشعار الإمام الحسین علیهالسلام والدیوان المنسوب إلیه(2)
لِفنّ الشعر دور کبیر واستثنائی فی نقل المفاهیم، وترویج الثقافة، وخلق الملاحم، وتخلید الأحداث. ولهذا السبب یتمتّع الشعر بمکانة مرموقة بین المعارف البشریة، وکسائر الفنون یمکنه أن یُسخّر للقیم الإلهیة والإنسانیة، کما یمکن استخدامه ضدّها.
وکان الشعر فی زمن البعثة النبویة من أهمّ السبل فی إضلال الناس وإبعادهم عن الحقیقة، لذا ذمّ القرآن الکریم شعراء ذلک العهد و أتباعهم حیث قال:
«وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ- أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ- وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ».(3)
وممّا لاشکّ فیه أنّ الخصائص المذکورة فی هذه الآیات، تختصّ بالشعراء الذین یستخدمون فنّ الشعر فی نشر الانحطاط والسقوط. ولهذا یستثنی القرآن الکریم الشعراء الرسالیّین مباشرة بالآیات التالیة:
(پژوهشى درباره اشعار امام حسین و دیوان منسوب به ایشان)(4)
هنر شعر، در انتقال مفاهیم، گسترش فرهنگ، آفرینش حماسه و جاودان سازى حادثهها، نقشى بس ارجمند و بىبدیل دارد و از این رو، در معارف بشر از جایگاه والایى برخوردار است. این هنر، مانند دیگر هنرها هم مىتواند در خدمت ارزشهاى الهى و انسانى قرار گیرد و هم مىتواند در جهت عکس آن، مورد سوء استفاده واقع شود.
در هنگامه بعثت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، شعر، یکى از عوامل مهم ضلالت و گمراهى مردم بود. از این رو، قرآن کریم، شعرسُرایان آن دوران و پیروان آنها را به شدّت مورد نکوهش قرار داده و مىفرماید:
«و شاعران راى گمراهان، پیروى مىکنند. آیا ندیدهاى که آنان در هر سرزمینى سرگردان اند؟! و آنان اند که چیزهایى راى مىگویند که انجام نمىدهند؟!».
بىشک، ویژگىهایى که در این آیات براى شاعران آمده، اختصاص به کسانى دارد که هنر شعر را در جهت گسترش فرهنگ انحطاط و ابتذال، مورد استفاده قرار
«إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا».(5)
ولأجل ألّا یُجحف حق الشعراء، یمیّز اللّه سبحانه وتعالى هؤلاء عن غیرهم بذکر هذا الاستثناء، ویعرّفهم للمجتمع المسلم بأربعة خصائص:
1. الإیمان.
2. العمل الصالح.
3. الإکثار من ذکر اللّه تعالى.
4. التصدّی للظلم واستخدام الشعر فی ردعه.
وقد اعتبر الرسول صلى الله علیه و آله هؤلاء الشعراء مجاهدین فی سبیل اللّه. فحینما نزلت الآیة 79 من سورة الشعراء، أتى حَسّان بن ثابت وعدد آخر من الشعراء المسلمین الرسول صلى الله علیه و آله وسألوه عن قول الشعر، فأجابهم النبیّ صلى الله علیه و آله:
إنّ المُؤمِنَ یُجاهِدُ بِسَیفِهِ ولِسانِهِ، والذی نَفسی بیدِهِ لَکأنَّ ما تَرمونَهُم بِهِ یَنضِحُ النَّبلَ.(6)
وهکذا کان الرسول صلى الله علیه و آله یؤکّد استخدام فنّ الشعر فی ساحات الجهاد، وکان یوصی بتسخیر هذا الفنّ لنشر الحکمة فی المجتمع وترسیخها:
إنّ مِنَ الشِّعرِ لَحِکمَةً.(7)
کما أوصى الإمام الصادق علیهالسلام أصحابه:
مىدادند. لذا بلافاصله قرآن، شاعران متعهّد را استثنا مىکند و مىفرماید:
«مگر آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند و خدا راى بسیار به یاد مىآورند و پس از آن که مورد ستم قرار گرفتهاند، یارى خواستهاند».
خداوند متعال، در این آیه، براى آن که حقّ شعر و شاعران متعهّد، ضایع نگردد، با یک استثنا، صف این گروه از شاعران را از دیگران جدا کرده است و با چهار ویژگى، آنان را به جامعه اسلامى معرّفى مىکند. این ویژگىها عبارت اند از:
1. ایمان
2. عمل صالح
3. بسیار به یاد خدا بودن
4. در برابر ستمها به پا خاستن و از نیروى شعر براى دفع آنها کمک گرفتن.
گفتنى است که سرایندگانى با این اوصاف، از منظر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، مجاهد شناخته شدهاند. هنگامى که آیات آخر سوره شعرا نازل شد، حَسّان بن ثابت و تنى چند از شاعران مسلمان، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمدند و در باره سرودن شعر با وجود این آیه، کسب تکلیف کردند. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در پاسخ فرمود:
مؤمن، با شمشیر و زبانش جهاد مىکند. سوگند به آن که جانم به دست اوست، گویا آنچه شما (شاعران) به آنان (دشمنان) مىزنید، خدنگِ به هدف خورده است.
بدین سان، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، بهرهگیرى از هنر شعر در میدان جهاد را مورد تأکید قرار مىدهد و در پیامى دیگر، بهرهگیرى از این هنر را در جهت تعمیق و گسترش حکمت در جامعه توصیه مىنماید:
پارهاى از شعرها، حکمت اند.
همچنین، امام صادق علیهالسلام به پیروان خود، توصیه مىفرماید:
عَلِّموا أولادَکُم شِعرَ العَبدِیِ،(8) فَإِنَّهُ عَلى دینِ اللّهِ.(9)
إنّ التأمّل فی سیرة الرسول صلى الله علیه و آله والأئمّة علیهم السلام یکشف بأنّهم کانوا یستخدمون فنّ الشعر لأغراض تربویة وسیاسیة وعسکریة، لکن هل کانوا أنفسهم ینظّمون الشعر أیضاً؟ وهل الأشعار المنسوبة إلیهم صادرة عنهم حقّاً؟ إنّ هذا الأمر یحتاج إلى مناقشة.
عدم تنافی نظم الشعر ومنزلة الإمامة
إنّ أوّل شبهة یمکن طرحها هی أنّ القرآن لا یعتبر نظم الشعر لائقاً بمقام النبوّة: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ»(10) وبما أنّ إمامة أهل البیت علیهم السلام استمرار لنبوّة النبیّ الخاتم صلى الله علیه و آله، فلا یلیق نظم الشعر بمقام الإمامة أیضاً.
یمکننا الإجابة على هذا الإشکال: بأنّ الشعر کما مرّ ذکره على صنفین: الشعر الممزوج بخیالات الشاعر الکاذبة حتّى یستلذّ به المستمع ویستأنس به، وقد قیل عنه «أحسن الشعر أکذبه»(11)، وهو ما لا یلیق بمقام النبوّة والإمامة، بل حتّى بالمؤمن النزیه.
أمّا الصنف الآخر من الشعر، والّذی سمّاه الرسول صلى الله علیه و آله بالحکمة، فلا یتعارض مبدئیاً مع مقام النبوّة أو الإمامة.
نعم! عدم نظم الشعر من قبل الرسول صلى الله علیه و آله أمر مطلوب، فلو نظم الشعر، صدّق الناس إشاعة المشرکین بأن القرآن شعر. بعبارة اخرى، نظم الشعر کالکتابة لا یتنافى مع مقام الإمامة، کما کان الأئمة یکتبون فی حین لم یکتب الرسول لردع شائعة تلقّیه
شعرِ عبدى(12) را به فرزندانتان بیاموزید، که او بر دین خداست.
تأمّل در سیره پیشوایان الهى نشان مىدهد که آنان، از هنر شعر در جهت اهداف تربیتى، سیاسى و نظامى بهره مىگرفتهاند؛ امّا این که خود نیز شعر مىسرودهاند یا نه، و این که اشعار منسوب به آنها تا چه حد صحّت دارد، موضوعاتى قابل بررسىاند.
منافات نداشتن سرودن شعر با مقام امامت
نخستین شبههاى که ممکن است مطرح شود، این است که: قرآن، سرودن شعر را شایسته مقام نبوّت نمىداند:
«ما به او شعر نیاموختیم و شایسته او هم نبود».
از سوى دیگر، امامت اهل بیت علیهم السلام ادامه نبوّت حضرت ختمىمرتبت است. در نتیجه، این شبهه پیش مىآید که سرودن شعر با مقام امامت، همچون مقام نبوّت، ناسازگار است.
در پاسخ این شبهه باید گفت: همان گونه که پیش از این یادآورى شد، شعر، دو گونه است: شعرى که با تخیّلات کاذب شاعر، آراسته مىشود تا براى مخاطب، شیرین و دلنشین گردد و در باره آن گفته شده: «بهترین شعر، دروغترینِ آن است».(13)
سرودن چنین شعرى، نه شایسته مقام نبوّت است و نه شایسته مقام امامت؛ بلکه شایسته مؤمن پرهیزگار نیز نیست. شعرى که به فرموده پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، حکمت است. چنین شعرى، نه با مقام نبوّت به طور اصولى در تضاد است و نه با مقام امامت.
آرى! در خصوص پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، نسرودن شعر، مزّیت به حساب مىآمده است؛ زیرا اگر شعر مىسرود، اتّهام شعر بودن قرآن که توسّط مشرکانْ شایع شده بود تقویت مىشد.
العلم من الآخرین. فنظم الأئمّة للشعر لا إشکال علیه من الناحیة الثبوتیة، لکن یجب تحقّقه من الناحیة الإثباتیة.
إنّ الأدلّة التی تثبت تمتّع أئمّة أهل البیت علیهم السلام بجمیع العلوم(14)، تستطیع أن تثبت تمتّعهم بقابلیة نظم الشعر، فهناک مستندات کثیرة تدلّ على أنّ الإمام علیّ علیهالسلام کان ینشد الشعر، لکن لیس بإمکاننا التسلیم بأنّ کلّ ما نُسب إلیه من الشعر(15) صادر عنه حقیقة.
نفس الکلام مطروح بالنسبة للإمام الحسین علیهالسلام والأشعار المنسوبة إلیه، ولتبیین الموضوع، نقدّم الإیضاحات التالیة:
أولاً: المصادر التاریخیة والأدبیة والحدیثیة لأشعار الإمام الحسین علیه السلام
لقد نسبت فی المصادر التاریخیة والأدبیة والحدیثیة أشعار للإمام الحسین علیه السلام، نذکر هنا قائمة بأسماء الأشخاص الّذین ذکروا بعض الأبیات ونسبوها للإمام علیهالسلام ضمن کتاباتهم:
1. أبو مخنف (المتوفّى 157 ق)(16) ثلاثة أبیات
2. مصعب بن زبیر (المتوفّى 236 ق)(17) ثلاثة أبیات
3. البلاذری (المتوفّى 279 ق)(18) سبعة أبیات
4. محمّد بن سعد (القرن الثالث)(19) ثلاثة أبیات
به سخن دیگر، سرودن شعر، مانند کتابت، منافاتى با مقام امامت ندارد، همان طور که امامان مىنوشتند، ولى پیامبر صلى الله علیه و آله نمىنوشت تا شایعه تعلیم دیدن او تقویت نشود. سرودن شعر توسّط امامان نیز از نظر ثبوتى هیچ ایرادى ندارد؛ امّا از نظر اثباتى، باید سرودن شعر توسّط آنان، اثبات گردد.
دلایلى که اثبات مىکند امامانِ اهل بیت، از همه علوم برخوردار بودند، مىتواند برخوردارى آنان از فنّ شعر را نیز اثبات کنند، چنان که در مورد امام على علیهالسلام اسناد فراوانى در دست است که ایشان، شعر مىسرود؛ امّا نمىتوان پذیرفت همه اشعارى که به ایشان نسبت داده شده است، سروده ایشان باشد.
در باره سرودن شعر توسّط امام حسین علیهالسلام و صحّت اشعارى که به ایشان نسبت داده شده است، نیز همین بحث مطرح است و براى روشن شدن مسئله، توضیحاتى ارائه مىگردد.
یک. منابع تاریخى، ادبى و حدیثى اشعار امام حسین
در منابع تاریخى، ادبى و حدیثى، اشعارى به امام حسین علیهالسلام منسوب شده است که در این جا، فهرستوار به نویسندگانى که ابیاتى چند از این اشعار را در آثار خود آوردهاند، اشاره مىشود:
1. ابو مِخنَف (م 157 ق) 3 بیت
2. مُصعَب بن زبیر (م 236 ق) 3 بیت
3. بَلاذُرى (م 279 ق) 7 بیت
4. محمّد بن سعد (ق 3 ق) 3 بیت
5. الطبری (المتوفّى 310 ق)(20) سبعة أبیات
6. أحمد بن أعثم (المتوفّى 314 ق)(21) خمس وثلاثون بیتا
7. المسعودی (المتوفّى 346 ق)(22) بیتان
8. أبوالفرج الإصفهانی (المتوفّى 362 ق)(23) سبعة أبیات
9. الشیخ الصدوق (المتوفّى 381 ق)(24) ثمانیة أبیات
10. أبوهلال العسکری (المتوفّى 382 ق)(25) بیتان
11. الحُلوانی (القرن الخامس)(26) بیت واحد
12. أبوالحسن الماوردی (المتوفّى 450 ق)(27) بیت واحد
13. یحیى بن حسین الشجری (المتوفّى 499 ق)(28) بیتان
14. ابن شهرآشوب المازندرانی (المتوفّى 588 ق)(29) ستّة وثمانون بیتا
15. ابن عساکر (المتوفّى 571 ق)(30) خمسة وعشرون بیتا
5. طبرى (م 310 ق) 7 بیت
6. احمد بن اعثَم (م 314 ق) 35 بیت
7. مسعودى (م 346 ق) 2 بیت
8. ابو الفرج اصفهانى (م 362 ق) 7 بیت
9. شیخ صدوق (م 381 ق) 8 بیت
10. ابوهلال عسکرى (م 382 ق) 2 بیت
11. حُلوانى (ق 5 ق) 1 بیت
12. ابوالحسن ماوَردى (م 450 ق) 1 بیت
13. یحیى بن حسین شجرى (م 499 ق) 2 بیت
14. ابن شهرآشوبِ مازندرانى (م 588 ق) 86 بیت
15. ابن عساکر (م 571 ق) 25 بیت
16. أحمد بن علی الطَّبَرسی (القرن السادس)(31) اثنان وثلاثون بیتا
17. فتّال النیشابوری (القرن السادس)(32) ثلاثة عشر بیتا
18. الخوارزمی (القرن السادس)(33) اثنان و أربعون بیتا
19. ابن الجوزی (القرن السابع)(34) ثلاثة أبیات
20. محمّد بن طلحة الشافعی (القرن السابع)(35) إحدى وثلاثون بیتا
21. ابن عدیم (المتوفّى 660 ق)(36) اثنان وعشرون بیتا
22. السیّد ابن طاووس (المتوفّى 664 ق)(37) خمسة عشر بیتا
23. علیّ بن عیسى الإربلی (المتوفّى 693 ق)(38) مئة وتسعة وعشرون بیتا
24. ابن منظور (المتوفّى 711 ق)(39) تسعة عشر بیتا
25. ابن کثیر الدمشقی (المتوفّى 774 ق)(40) اثنان وعشرون بیتا
26. حسن بن أبی الحسن الدیلمی (المتوفّى 841 ق)(41) أربعة أبیات
16. احمد بن على طَبَرسى (ق 6 ق) 32 بیت
17. فتّال نیشابورى (ق 6 ق) 13 بیت
18. خوارزمى (ق 6 ق) 42 بیت
19. ابن جوزى (ق 7 ق) 3 بیت
20. محمّد بن طلحه شافعى (ق 7 ق) 31 بیت
21. ابن عَدیم (م 660 ق) 22 بیت
22. سیّد ابن طاووس (م 664 ق) 15 بیت
23. على بن عیسى اربِلى (م 693 ق) 129 بیت
24. ابن منظور (م 711 ق) 19 بیت
25. ابن کثیر دمشقى (م 774 ق) 22 بیت
26. حسن بن ابى الحسن دیلمى (م 841 ق) 4 بیت
27. ابن نُما (المتوفّى 841 ق)(42) تسعة عشر بیتا
28. محمّد بن أحمد الدمشقی (المتوفّى 871 ق)(43) تسعة عشر بیتا
29. ابن الصبّاغ (القرن التاسع)(44) أربعة وثلاثون بیتا
30. عبد اللّه بن نور الدین البحرانی (القرن الحادی عشر)(45) خمسة وسبعون بیتا
31. محمّد بن أبی طالب (القرن الحادی عشر)(46) ثلاثة و أربعون بیتا
32. نور اللّه الشوشتری (القرن الحادی عشر)(47) مئة وخمسة وعشرون بیتا
33. العلّامة محمّد باقر المجلسی (المتوفّى 1110 ق)(48) مئة وسبعة و أربعون بیتا
34. القُندوزی (القرن الثالث عشر)(49) ثلاثة و أربعون بیتا
35. الشِّبلنجی (القرن الثالث عشر)(50) عشرون بیتا
36. السیّد محسن الأمین (المتوفّى 1371 ق)(51) ستّة وثلاثون بیتا
37. السیّد شهاب الدین المرعشی النجفی (المتوفّى 1411 ق)(52) ثمانیة وعشرون بیتا
27. ابن نُما (م 841 ق) 19 بیت
28. محمّد بن احمد دمشقى (م 871 ق) 19 بیت
29. ابن صبّاغ (ق 9 ق) 34 بیت
30. عبد اللّه بن نور الدین بَحرانى (ق 11 ق) 75 بیت
31. محمّد بن ابى طالب (ق 11 ق) 43 بیت
32. نور اللّه شوشترى (ق 11 ق) 125 بیت
33. محمّدباقر مجلسى (م 1110 ق) 147 بیت
34. قُندوزى (ق 13 ق) 43 بیت
35. شِبلَنجى (ق 13 ق) 20 بیت
36. سیّد محسن امین عاملى (م 1371 ق) 36 بیت
37. سیّد شهاب الدین مرعشى نجفى (م 1411 ق) 28 بیت
38. أحمد الصابری الهَمَدانی (معاصر)(53) أربعمئة وواحد وعشرون بیتاً.
ثانیاً: الدواوین المستقلة
إضافة للمصادر الّتی مرّ ذکرها آنفاً، والّتی ورد فیها أبیات منسوبة للإمام الحسین علیهالسلام فی طیّات أبحاثها، ولم تستهدف حسب الظاهر استقصاء کلّ ما نُسب للإمام، وجمعه هناک کتب تحمل عنوان دیوان خاصّ بأشعار الإمام، نذکر من أهمّها:
1. دیوان الإمام الحسین علیه السلام: هناک نسختان من هذا الدیوان فی مکتبة «بایزید» فی اسطنبول، تعودان إلى القرن الثامن الهجری. وقد رأى مؤلّف کتاب أدب الحسین وحماسته هذه النسختین ونقلهما فی کتابه. یحتوی هذا الدیوان 146 بیتاً. وقد طبع نفس الدیوان فی الیمن عام 1317 الهجری، تحت عنوان دیوان الإمام السجّاد علیه السلام.
2. القول الحسن فی شعر الحسین علیه السلام، لعبد القادر الناصر، نسخة من هذا الدیوان موجودة فی مکتبة عارف حکمت فی المدینة المنوّرة، ویحمل الرقم 227 من الدواوین، کما یحوی ثلاثین ورقة.
نُقل نفس العنوان لابن الحجّاج الشاعر(54)، ولکن قد یکونا دیوانین مختلفین وإن اشترکا فی العنوان.
3. دیوان الإمام الحسین بن علی بن أبی طالب علیهما السلام، لمحمّد حسین بن محمّد باقر البیرجندی، وقد ذکره العلّامة الطهرانی فی کتاب الذریعة.(55)
4. دیوان الإمام الحسین علیه السلام، لمحمّد بن عبد الرحیم الماردینی، طُبع هذا الدیوان
38. احمد صابرى همدانى (معاصر) 421 بیت.
دو. دیوانهاى مستقل
بجز منابع یاد شده که نویسندگان آنها اشعارى از امام حسین علیهالسلام را در ضمن کتاب خود، گرد آوردهاند و ظاهرا قصد استقصا و جمعآورى کامل را نداشتهاند، کتابهایى نیز با عنوان «دیوان» به اشعار امام حسین علیهالسلام اختصاص یافته است که از آن جمله، به این موارد مىتوان اشاره کرد:
1. دیوان الإمام الحسین علیه السلام، که دو نسخه در کتابخانه «بایزید» استانبول دارد و قدمت نسخه آن به حدود قرن هشتم هجرى بر مىگردد. این دو نسخه را نویسنده کتاب أدب الحسین علیهالسلام و حماسته، دیده و اشعار آن را در کتاب خود، آورده است. تعداد اشعار این دیوان، 146 بیت است.
گفتنى است همین دیوان در یمن با عنوان دیوان الإمام السّجاد علیهالسلام به سال 1317 ق، به چاپ رسیده است.
2. القول الحَسَن فى شعر الحسین علیه السلام، از عبد القادر الناصر.
نسخهاى از این دیوان در کتابخانه عارفْ حکمت، در مدینه منوّره، به شماره 227 دواوین، در سى برگ، موجود است.
کتابى به همین نام از ابن حَجّاج (شاعر شیعى) نیز گزارش شده است و احتمال دارد که این دو، متفاوت باشند.
3. دیوان الإمام الحسین بن على بن أبى طالب علیهما السلام، از محمّدحسین بن محمّدباقر بیرجندى. علّامه شیخ آقا بزرگ تهرانى در الذریعة، از این کتاب، یاد مىکند.
4. دیوان الإمام الحسین علیه السلام، از محمّد بن عبد الرحیم مارِدینى، که در بیروت به
ببیروت عام 2002 م، ویحتوی 293 بیتاً فی 54 قطعة شعریة. ترجم الاستاذ أمیر هوشنک دانائی هذا الدیوان إلى الفارسیّة، وطبعته مؤسسة «موعود» الثقافیة عام 1381 ه. ش (2002 م) فی طهران.
ثالثاً: اشعار الإمام الحسین علیهالسلام فی هذه الموسوعة
تحتوی المصادر التاریخیة والأدبیة والحدیثیة الّتی ذکرناها 1553 بیتاً منسوباً للإمام الحسین علیه السلام، وإذا حذفنا المکرّر یبقى القلیل منها.
وقد رتّبت الأشعار المنسوبة للإمام علیهالسلام فی هذا الکتاب (موسوعة الإمامالحسین علیه السلام) فی ثلاثة فصول، من الفصل الثامن إلى العاشر:
یحتوی الفصل الأوّل الأشعار المنسوبة للإمام علیه السلام، وهی مئة وثلاثة وثلاثون بیتاً فی ثلاث وثلاثین مقطوعة شعریة.
وقد ورد استشهاد الإمام بأشعار الآخرین فی الفصل الثانی، وهو ثمانیة عشر بیتاً فی خمسة مقاطع.
أمّا الفصل الثالث یحوی دیوان الإمام الحسین علیهالسلام الّذی نقله مؤلّف کتاب أدب الحسین علیهالسلام وحماسته من النسختین الخطّیتین بشکلٍ کاملٍ. ویتألّف هذا الدیوان من مئة وخمسة و أربعین بیتاً فی تسع وعشرین مقطوعةٍ شعریةٍ.
رابعاً: تقییم الأشعار من حیث الانتساب والصدور
کما أسلفنا، لا مانع فی نظم الأئمّة للشعر، والمهم هو إثبات صدوره منهم وصحّة نسبة الشعر إلیهم.
هناک شواهد وقرائن تاریخیة تشهد على صحّة صدور عدد من الأشعار والتمثّل بأشعار الآخرین عن بعض الأئمّة، کالإمام علیّ علیه السلام، و أمّا فی صدور الأشعار
سال 2002 م، به چاپ رسیده است. در این دیوان، 54 قطعه شعر در 293 بیت، گردآورى شده است. یادآورى مىشود که این دیوان را آقاى امیرهوشنگ دانایى به فارسى برگردانده و در سال 1381 ش، توسّط مؤسّسه فرهنگى موعود، در تهران، به چاپ رسیده است.
سه. اشعار امام حسین علیهالسلام در این دانشنامه
در مجموعِ این منابع، چه دیوانها و چه منابع تاریخى، ادبى و حدیثى، 1553 بیت به امام حسین علیهالسلام منسوب شده است که با حذف مکرّرات، تعداد آنها بسیار اندک خواهد شد.
در دانشنامه امام حسین علیه السلام، اشعار منسوب به امام حسین علیهالسلام در سه فصل (از فصل هشتم تا دهم) تنظیم شده است:
در اوّلى (فصل هشتم)، اشعار منسوب به ایشان، جمعآورى شده که مجموعا 33 قطعه و شامل 133 بیت است.
در دومى (فصل نهم)، تمثّلهاى امام حسین علیهالسلام به اشعار دیگران، جمع شده که شمار آنها، پنج قطعه در هجده بیت است.
در سومى (فصل دهم) نیز «دیوان منسوب به امام حسین علیه السلام» که نویسنده کتاب أدب الحسین علیهالسلام و حماسته، بر پایه دو نسخه خطّى به چاپ رسانده به صورت کامل، درج شده است. این دیوان نیز حاوى 29 قطعه و 145 بیت است.
چهار. ارزیابى اشعار از جهت انتساب و صدور
چنان که در ابتداى بحث آوردیم، سرودن شعر توسّط امامان علیهم السلام، منعى ندارد و آنچه در این زمینه اهمّیت دارد، اثبات صدور و درستى انتساب این اشعار به امام علیهالسلام است.
در باره برخى از امامان (مانند امام على علیه السلام)، شواهد و قرائن تاریخى بر
المنسوبة إلى الإمام الحسین علیه السلام، تجد ملاحظة النقاط التالیة:
1. تؤکّد بعض المصادر استشهاد الإمام الحسین علیهالسلام بأشعار آخرین، کأخی الأوس، وفروة بن مسیک المرادی، وابن المفرغ، وضرار بن الخطّاب الفهری، وزمیل بن أبیر الفزاری.
2. وردت بعض الأشعار المنسوبة للإمام الحسین علیهالسلام فی «الدیوان المنسوب للإمام علیّ علیه السلام»، منها الأبیات التالیة:
یا مَن بِدُنیاهُ اشتَغَل
وغَرَّهُ طولُ الأَمَل
المَوتُ یَأتی بَغتَةً
وَالقَبرُ صُندوقُ العَمَل.(56)
وکما البیت التالی:
فَإِن تَکُنِ الدُّنیا تُعَدُّ نَفیسَةً
فَإِنَّ ثَوابَ اللّهِ أعلى و أنبَلُ(57)
3. ما ورد فی الفصل العاشر تحت عنوان «دیوان الإمام الحسین علیه السلام»، لا یشبه أیّاً من الأبیات المنسوبة للإمام فی المصادر الاخرى، والتی جُمعت فی الفصل التاسع، وهذا ما یسبّب الشکّ فی هذه النسبة. کما لم یذکر هذا الدیوان فی أیّ من کتب المصادر والفهارس القدیمة.
وفی الختام یمکننا الاستنتاج بأنّ بعض الأشعار المذکورة فی الفصل الثامن من نظم الإمام الحسین علیه السلام، کما أنّ بعضها منسوب للآخرین أیضاً.
صحّت صدور شمارى از اشعار و تمثّلها از ایشان، گواهى مىدهند؛ امّا در مورد اشعار منسوب به امام حسین علیهالسلام توجّه به این نکات، ضرورى است:
1. در برخى منابع، بدین مطلبْ تأکید شده که امام حسین علیهالسلام به شعر شاعرانى مانند اخو الأوس، فَروة بن مُسَیک مرادى، ابن مفرِّغ، ضَرار بن خطّاب فِهرى و زُمَیل بن ابَیر فَزارى، تمثّل جُسته است.
2. برخى اشعار منسوب به امام حسین علیه السلام، در «دیوان منسوب به امیر مؤمنان علیه السلام» آمده است، مانند این شعر:
اى کسى که به دنیایش مشغول شده است
و آرزوهاى درازش، او را فریفته است!
بدان که مرگ، ناگهان، فرا مىرسد
و قبر انسان، صندوق اعمال اوست.
و نیز این شعر:
اگر چه دنیا، گرانبها شمرده مىشود
امّا پاداش خداوند، بلندپایه و گرامىتر است.
3. آنچه با عنوان «دیوان امام حسین علیه السلام» در فصل دهم ذکر مىشود، با ابیات منسوب به امام حسین علیهالسلام در سایر مصادر که در فصل نهم آمده است، هیچ مشابهتى ندارد و این، خود، دلیل عمده براى تردید در این انتساب است، چنان که در هیچ یک از کتب فهرستنگارى و مصادر کهن نیز به این دیوان، اشاره نشده است.
بنا بر این، مىتوان نتیجه گرفت که برخى از اشعار یاد شده در فصل هشتم، به طور حتم، سروده امام حسین علیهالسلام است، هر چند برخى از این سرودهها، به دیگران نیز منسوب شده است.
خامساً: مغزى الأشعار المنسوبة للإمام علیه السلام
بإمکاننا تبویب الأشعار المنسوبة للإمام الحسین علیهالسلام فی الفصل الثامن بشکلٍ إجمالیٍّ فی العناوین التالیة:
أ- التوحید ومعرفة اللّه
یدعو الإمام فی بعض أشعاره الناس لردع النفس عن التوجّه إلى المخلوقات فی رفع حوائجهم، والتوجّه إلى الخالق تعالى بها، وطلب الرزق منه (14).(58)
ب- المعاد وعالم الآخرة
ینبّه الإمام فی خمس من مقطوعاته الشعریة إلى الموت والآخرة، و أهمّ ما یتناوله فی هذا المجال: الاعتبار بالموت (1)، الاعتبار بالقبور (2)، فناء الدنیا (12)، فضل الموت على الحیاة بذلّة (11 و 16).
ج- المناجاة
تبدأ إحدى المقاطع الشعریة المذکورة وهی المناجاة مع اللّه (28) بالعبارة التالیة: یا ربّ یا ربّ أنت مولاه.
د- مکارم الأخلاق
یوصی الإمام فی اثنین من مقاطعه الشعریة (19 و 20) بمکارم الأخلاق، ویذمّ الطمع (16) وکنز الأموال (16) واستعطاء الآخرین (13)، ویمدح الجود فی إحدى مقطوعاته (6).
ه- المدیح
یمدح الإمام أباه فی مقطوعة (4)، ویذکر أمجاد أسلافه فی اخرى (3)، کما یثنى
پنج. محتواى اشعار منسوب به امام علیه السلام
در یک بررسى اجمالى مىتوان موضوعات و مفاهیم اشعار منسوب به امام حسین علیهالسلام را که در فصل هشتم آمدهاند چنین دستهبندى کرد:
الف- توحید و خداشناسى
امام علیهالسلام در برخى اشعار، آدمى را به بىنیازى از مخلوق و نیاز بردن به درگاه خالق و روزى خواستن از خداوند، دعوت مىکند (14).(59)
ب- آخرت و زندگىِ پس از مرگ
در پنج قطعه از اشعار منسوب به امام حسین علیه السلام، به مرگ و آخرت، توجّه داده شده است و این موضوعات در این اشعار، جلب توجّه مىکند: عبرت گرفتن از مرگ (1)، عبرت گرفتن از قبرستان (2)، فانى بودن دنیا (12)، برترى مرگ بر زندگى ننگین (11 و 16).
ج- مناجات
یک قطعه از اشعار منسوب، مناجات با پروردگار است (28) و با تعبیر: «یا ربّ، یا ربّ! أنت مولاه» آغاز مىشود.
د- توجّه به ارزشهاى اخلاقى
در دو قطعه از اشعار، سفارشهاى کلّى اخلاقى است (19 و 20) و چند قطعه به نکوهش آزمندى (16)، زراندوزى (16) و دست نیازْ دراز کردن به سوى دیگران (13) اختصاص دارد و در یک قطعه، از بخشش، ستایش شده است (6).
ه- مدایح
امام علیهالسلام در قطعه شعرى، پدر بزرگوار خویش را مىستاید (4)، در یک قطعه،
على رباب وسکینة (5) و أخیه الحسن علیهالسلام (9) والعبّاس (8) وحرّ بن یزید الریاحی (7) فی مقاطع اخرى.
و- ذمّ الأعداء
یذمّ أعداءه یوم عاشوراء فی مقطوعة (21)، کما یذمّ یزید فی اخرى (22).
ز- الرّجز
یسرد الإمام فی أربعة من الأشعار المنسوبة إلیه (10، 18، 21، 23) مفاخره وفضائله وحقّه فی الخلافة. کما یبیّن نسبه ومعتقده فی یوم عاشوراء فی مقطوعة اخرى (29).
ح- متفرّقات
هناک مضامین اخرى فی الأشعار المنسوبة للإمام، منها: بیان وحدته (27)، وداع سَکینة یوم عاشوراء (30)، تقلّبات الدنیا (16)، جوابه لأعرابی (26)، والردّ على عمرو بن العاص (26).
افتخارات خاندان خود را بیان مىکند (3) و در چند قطعه نیز رَباب و سَکینه (5) و برادرش حسن علیهالسلام (9) و برادرش عبّاس علیهالسلام (8) و حُرّ بن یزید ریاحى (7) را مىستاید.
و- نکوهش دشمنان
امام علیهالسلام در یک قطعه، در روز عاشورا، دشمنان خود را (21) و در یک قطعه دیگر، یزید را نکوهش مىکند (22).
ز- رَجَز
امام حسین علیهالسلام در چهار قطعه از اشعار منسوب به ایشان، افتخارات و فضایل خویش را بازگو کرده و از شایستهتر بودن خود براى خلافت، سخن گفته است (10، 18، 21 و 23). همچنین در رَجَزى در روز عاشورا، به معرّفى نَسَب و آیین خود، پرداخته است (29).
ح- گوناگون
در لا به لاى اشعار امام حسین علیه السلام، مضمونهاى گوناگون و مختلف دیگرى نیز به چشم مىخورند، مانند: بیان تنهایى خویش (27)، خداحافظى با دخترش سَکینه در روز عاشورا (30)، فراز و فرود دنیا (16)، پاسخ به یک بادیهنشین (26) و پاسخ به عمرو بن عاص (26).
8 / 1
فی فضل اسرته
إذَا استَنصَرَ المَرءُ امرَءا لا یُدیلُهُ(60)
فَناصِرُهُ وَالخاذِلونَ سَواءُ
أنَا ابنُ الَّذی قَد تَعلَمونَ مَکانَهُ
ولَیسَ عَلَى الحَقِّ المُبینِ طَخاءُ(61)
ألَیسَ رَسولُ اللّهِ جَدّی ووالِدی
أنَا البَدرُ إن خَلَا النُّجومَ خَفاءُ
ألَم یَنزِلِ القُرآنُ خَلفَ بُیوتِنا
صَباحا ومِن بَعدِ الصَّباحِ مَساءُ
یُنازِعُنی وَاللّهُ بَینی وبَینَهُ
یَزیدٌ ولَیسَ الأَمرُ حَیثُ یَشاءُ
فَیا نُصَحاءَ اللّهِ أنتُم وُلاتُهُ
و أنتُم عَلى أدیانِهِ امَناءُ
بِأَیِّ کِتابٍ أم بِأَیَّةِ سُنَّةٍ
تَناوَلَها عَن أهلِهَا البُعَداءُ.(62)
8 / 2
فی الاعتبار بالقبور
نادَیتُ سُکّانَ القُبورِ فَأَسکَتوا(63)
و أجابَنی عَن صَمتِهِم نَدبُ الجُثا.(64)
8 / 1
در فضیلت خاندانش
اگر انسان از کسى یارى طلبد که توانش را نداشته باشد
در این صورت، یارى کننده و رها کنندگان او یکسان خواهند بود.
من، فرزند کسى هستم که منزلت او را مىدانید
حقیقت، روشن است و بر آن، پردهاى افکنده نیست.
مگر پیامبر خدا علیه السلام، پدر و جدّ من نیست؟
من، ماه شب چهارده هستم، اگر ستارگان در پردهاند.
مگر قرآن، صبحگاهان و شامگاهان
در پشتِ خانههاى ما نازل نشد؟
یزید، با من به جنگ برمىخیزد و خداوند، میان من و او [داور] خواهد بود
و کارها آن گونه که او مىخواهد، نیست.
اى ناصحان خداوندى [اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله]! این شمایید که از طرف خداوند، فرمانروایید
و شمایید که امانتدار ادیان آسمانى هستید.
چگونه و بر اساس کدام آیه و سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله
دور شدگان، آن (خلافت) را از اهلش (خاندان پیامبر) رُبودهاند؟!
8 / 2
در عبرت گرفتن از گورها
ساکنان گورها را صدا زدم و آنها خاموش ماندند
امّا توده خاک گور، در برابر سکوت آنان، مرا پاسخ داد.
قالَت: أتَدری ما صَنَعتُ بِساکِنِی
مَزَّقتُ ألحُمَهُم وخَرَّقتُ الکُسا(65)
وحَشَوتُ أعیُنَهُم تُرابا بَعدَما
کانَت تَأَذّى بِالیَسیرِ مِنَ القَذى(66)
أمَّا العِظامُ فَإِنَّنی فَرَّقتُها
حَتّى تَبایَنَتِ المَفاصِلُ وَالشَّوى(67)
قَطَّعتُ ذا مِن ذا ومِن هذا کَذا
فَتَرَکتُها رِمَما(68) یَطولُ بِهَا البِلى(69)(70)
8 / 3
فی سکینةَ والرباب
لَعَمرُکَ إنَّنی لَاحِبُّ دارا
تُضَیِّفُها(71) سَکینَةُ وَالرَّبابُ
احِبُّهُما و أبذُلُ بَعدُ(72) مالی
ولَیسَ لِلائِمی فیها عِتابُ
ولَستُ لَهُم وإن عَتَبوا مُطیعا
حَیاتی أو یُغَیِّبَنِی التُّرابُ.(73)
گفت: آیا مىدانى که با ساکنان خود چه کردهام؟
گوشتهایشان را متلاشى کردهام و پوشاکشان را از هم دریدهام.
چشمانشان را از خاک آکندهام
همانا که از رسیدن خاشاکى، آزرده مىشدند.
امّا استخوانها را نیز به گونهاى پراکنده کردهام
که بندها و دستها و پاها از هم جدا گشتهاند.
این را از آن و آن را از این، جدا کردم
و آنها را به حال خود گذاشتم، تا در مدّت طولانى به صورت استخوانهاى پوسیده در آیند.
8 / 3
درباره سَکینه و رَباب
به جان تو سوگند، من آن خانهاى را دوست مىدارم
که سَکینه و رَباب، در آن خانه، پذیرایى کنند.
آن دو را دوست مىدارم و مالم را [برایشان] بذل مىکنم
و هیچ سرزنش کنندهاى، حقّ ملامت مرا ندارد.
من ملامتگران را، اگر چه مرا سرزنش کنند
فرمان نمىبرم تا این که خاک، مرا در خود، پنهان سازد.
8 / 4
فی رثاء أخیه الحسن علیهالسلام لما وضعه فی لحده
أأدهُنُ رَأسی أم تَطیبُ مَجالِسی(74)
ورَأسُکَ مَعفورٌ(75) و أنتَ سَلیبُ
أوَ استَمتِعُ الدُّنیا لِشَیءٍ احِبُّهُ
ألا کُلُّ ما أدنى إلَیکَ حَبیبُ
فَلازِلتُ أبکی ما تَغَنَّت حَمامَةٌ
عَلَیکَ وما هَبَّت صَبا(76) وجَنوبُ
وما هَمَلَت عَینی مِنَ الدَّمعِ قَطرَةً
ومَا اخضَرَّ فی دَوحِ الحِجازِ قَضیبُ
بُکائی طَویلٌ وَالدُّموعُ غَزیرَةٌ
و أنتَ بَعیدٌ وَالمَزارُ قَریبُ
غَریبٌ و أطرافُ البُیوتِ تَحوطُهُ
ألا کُلُّ مَن تَحتَ التُّرابِ غَریبُ
ولا یَفرَحُ الباقی خِلافَ الَّذی مَضى
وکُلُّ فَتىً لِلمَوتِ فیهِ نَصیبُ
فَلَیسَ حَریبا(77) مَن اصیبَ بِمالِهِ
ولکِنَّ مَن وارى أخاهُ حَریبُ
نَسیبُکَ مَن أمسى یُناجیکَ طَرفُهُ
ولَیسَ لِمَن تَحتَ التُّرابِ نَسیبُ.(78)
8 / 5
فی فضائل أبیه أمیر المؤمنین علیه السلام
أنَا الحُسَینُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی
طالِبٍ البَدرُ بِأَرضِ العَرَبِ
8 / 4
در سوگ برادرش امام حسن علیهالسلام به گاه دفن وى
آیا به سرم روغن بزنم یا در مجالس خود، خوش باشم
حال آن که سرِ تو بر زمین و بدنت بىلباس است؟!
یا براى آنچه دوست دارم، از دنیا بهره گیرم؟
[نه؛] بلکه هر آنچه به تو نزدیکتر است، محبوب من است.
تا زمانى که کبوتر، آواز بخواند
و باد صبا و جنوب بوزد، بر تو گریه مىکنم.
و مادام که از چشمم قطره اشکى بریزد
و شاخهاى از درختان انبوه حجاز، سرسبز شود [، من، همچنان مىگِریم].
گریه من، طولانى و اشکهاى من، فراوان خواهد بود
چرا که تو دورى، گرچه مزارت نزدیک است.
او غریب است، با آن که خانهها او را احاطه کردهاند
آرى! همه کسانى که زیر خاکاند، غریباند.
بازماندگان، پس از رفتگان، خوشحالى نمىکنند
چرا که هر کسى بهرهاى از مرگ خواهد داشت.
کسى که مالش به تاراج رفته، تهىدست نیست
بلکه تاراج شده، کسى است که برادرش را با دست خود، در دل خاک نهاده است.
خویشاوند تو، کسى است که رو در رو با تو سخن گوید
و آن که در دل خاک قرار گرفته، خویشاوندى ندارد.
8 / 5
در فضائل پدرش امیر مؤمنان علیه السلام
من، حسین بن على بن ابى طالب
ماه شب چهاردهِ سرزمین عرب هستم.
ألَم تَرَوا وتَعلَموا أنَّ أبی
قاتِلُ عَمروٍ ومُبیرُ(79) مَرحَبِ
ولَم یَزَل قَبلَ کُشوفِ الکُرَبِ
مُجَلِّیا ذلِکَ عَن وَجهِ النَّبِی
ألَیسَ مِن أعجَبِ عُجبِ العَجَبِ
أن یَطلُبَ الأَبعَدُ میراثَ النَّبِی
وَاللّهُ قَد أوصى بِحِفظِ الأَقرَبِ.(80)
8 / 6
فی یوم الطف حین حمل على المیسرة
أنَا الحُسَینُ بنُ عَلِی
أحمی عِیالاتِ أبی
آلَیتُ أن لا أنثَنی
أمضی عَلى دینِ النَّبِی.(81)
8 / 7
فی الجود
إذا جادَتِ الدُّنیا عَلَیکَ فَجُد بِها
عَلَى النّاسِ طُرّا قَبلَ أن تَتَفَلَّتِ
فَلَا الجودُ یُفنیها إذا هِیَ أقبَلَت
ولَا البُخلُ یُبقیها إذا ما تَوَلَّتِ.(82)
8 / 8
فی رثاء الإمام الحسن علیه السلام
إن لَم أمُت أسَفا عَلَیکَ فَقَد
أصبَحتُ مُشتاقا إلَى المَوتِ.(83)
آیا ندیدید و نمىدانید که پدر من
کشنده عمرو [بن عبدِ وَد] و هلاک کننده مَرحَب است؟
او پیوسته مىکوشید اندوه را
پیش از آن که زایل شود، از چهره پیامبر صلى الله علیه و آله بزُداید.
آیا این از شگفتترین شگفتىها نیست
که دورترینِ افراد از پیامبر صلى الله علیه و آله میراث او را طلب کند
حال آن که خداوند، به رعایتِ نزدیکتر، سفارش کرده است؟!
8 / 6
در روز عاشورا، هنگامى که به جناح چپ لشکر دشمن، حمله کرد
من حسین بن على هستم.
از اهل و عیال پدرم حمایت مىکنم.
سوگند مىخورم که سر فرود نیاورم.
بر اساس دین پیامبر صلى الله علیه و آله حرکت مىکنم.
8 / 7
در بخشش
هر گاه دنیا به تو روى آورْد، قبل از این که از دستت برود
به همه مردمان، از آن ببخش
چرا که اگر دنیا روى آورَد، بخشش، آن را از میان نمىبَرَد
و چون پشت کند، بخل، نگاهش نمىدارد.
8 / 8
در رثاى امام حسن علیه السلام
اگر چه به جهت تأسّف بر مرگ تو نمردهام
لیکن به خاطر فراق تو، مشتاق مرگ شدهام!
8 / 9
فی رثاء الحر
لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنی رِیاحٍ
ونِعمَ الحُرُّ مُختَلَفَ الرِّماحِ(84)
ونِعمَ الحُرُّ إذ نادى حُسَینا
فَجادَ بِنَفسِهِ عِندَ الصَّباحِ.(85)
8 / 10
فی رثاء أخیه العباس یوم عاشوراء
تَعَدَّیتُمُ یا شَرَّ قَومٍ بِفِعلِکُم
وخالَفتُمُ قَولَ النَّبِیِّ مُحَمَّدِ
أما کانَ خَیرُ الرُّسُلِ وَصّاکُم بِنا
أما نَحنُ مِن نَسلِ النَّبِیِّ المُسَدَّدِ
أما کانَتِ الزَّهراءُ امّیَ دونَکُمُ
أما کانَ مِن خَیرِ البَرِیَّةِ أحمَدِ
لُعِنتُم واخزیتُم بِما قَد جَنَیتُمُ
فَسَوفَ تُلاقوا(86) حَرَّ نارٍ تَوَقَّدِ.(87)
8 / 11
فی ذکر مفاخره یوم عاشوراء
أنَا ابنُ عَلِیِّ الطُهرِ مِن آلِ هاشِمٍ
کَفانی بِهذا مَفخَرا حینَ أفخَرُ
وجَدّی رَسولُ اللّهِ أکرَمُ مَن مَشى
ونَحنُ سِراجُ اللّهِ فِی الخَلقِ نَزهَرُ
8 / 9
در رثاى حر
چه نیکو آزادهاى است حُرّ ریاحى
و چه نیکو آزادهاى که [بدنش] محلّ فرود آمدن نیزهها شده است!
و چه نیکو آزادهاى که حسین را صدا زد
و بامدادان، جانش را [در راه او]، فدا کرد.
8 / 10
در روز عاشورا، در سوگ برادرش عباس
اى بدترین مردم! با کارتان، از حد گذراندید
و با سخن پیامبر صلى الله علیه و آله مخالفت کردید.
آیا بهترینِ پیامبران، شما را به نیکى با ما سفارش نکرد؟
آیا ما از فرزندان آن پیامبرِ راستگو نیستیم؟
آیا [فاطمه] زهرا، مادرِ من نیست؟
آیا او فرزند بهترینِ انسانها، احمد، نیست؟
به سبب جنایتهایتان، نفرین شدید و خوار گشتید
و به زودى، آتشى افروخته را خواهید دید.
8 / 11
در روز عاشورا، در باره افتخارات خویش
من، پسر علىِ پاک از خاندان هاشمم
و براى افتخار، همین مرا بس است.
جدّ من، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، گرامىترینِ مردم است
و ما چراغهاى خداوندیم که در زمین مىدرخشیم.
وفاطِمُ امّی مِن سُلالَةِ أحمَدٍ
وعَمِّیَ یُدعى ذَا الجَناحَینِ جَعفَرُ
وفینا کِتابُ اللّهِ انزِلَ صادِقا
وفینَا الهُدى وَالوَحیُ بِالخَیرِ یُذکَرُ
ونَحنُ أمانُ اللّهِ لِلنّاسِ کُلِّهِم
نَطولُ(88) بِهذا فِی الأَنامِ ونَجهَرُ
ونَحنُ وُلاةُ الحَوضِ نَسقی وُلاتَنا
بِکَأسِ رَسولِ اللّهِ ما لَیسَ یُنکَرُ
وشیعَتُنا فِی النّاسِ أکرَمُ شیعَةٍ
ومُبغِضُنا یَومَ القِیامَةِ یَخسَرُ.(89)
8 / 12
فی فضل الشهادة
المَوتُ خَیرٌ مِن رُکوبِ العارِ
وَالعارُ أولى مِن دُخولِ النّارِ
وَاللّهِ ما هذا وهذا جاری.(90)
8 / 13
فی ذم الحرص
فَما لَکَ غَیرَ ما قَد خُطَّ شَیءٌ
وإن کَثُرَ التَّقَلُّبُ وَالشُّخوصُ(91)
وقَد یَأتِی المُقیمَ المالُ عفوا
ویُحرَمُهُ عَلَى الطَّلَبِ الحَریصُ.(92)
فاطمه، مادرم، از تبارِ احمد است
و عمویم جعفر، [در بهشت،] «صاحبِ دو بال» خوانده مىشود.
کتاب راستین خدا، میان ما نازل شده است
و هدایت، در خاندان ماست و وحى، که از آن، به نیکى سخن مىرود.
ما امان خدا براى همه مردمانیم
و به همین دلیل، میان مردم، والامرتبه ایم و آن را آشکار مىکنیم.
ما صاحبان [حوض] کوثریم و دوستداران خود را
با جام پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، سیراب مىکنیم و این، چیزى انکارناشدنى است.
پیروان ما میان مردم، گرامىترین پیروان اند
و دشمنان ما، روز قیامت، زیان مىکنند.
8 / 12
در فضیلت شهادت
مرگ [در نزد من]، از ننگ، بهتر است
و ننگ، از افتادن در آتش، بهتر.
به خدا سوگند، نه این خواهد شد و نه آن!
8 / 13
در نکوهش آزمندى
روزىات بیش از مقدارى که برایت نوشته شده، نیست
گر چه به دنبال آن، این سو و آن سو بروى و همه جا سفر کنى.
گاه براى کسى که در وطنش مانده، بیش از نیازش مىرسد
و کسى که آزمندانه در پى آن مىدود، محروم مىمانَد.
8 / 14
فی فناء الدنیا
یا أهلَ لَذَّةِ دُنیا لا بَقاءَ لَها
إنَّ اغتِرارا بِظِلٍّ زائِلٍ حُمُقُ.(93)
8 / 15
فی ذم سؤال غیر الله تعالى
إذا ما عَضَّکَ الدَّهرُ
فَلا تَجنَح(94) إلى خَلقِ
ولا تَسأَل سِوَى اللّهِ
تَعالى قاسِمِ الرِّزقِ
فَلَو عِشتَ وطَوَّفتَ
مِنَ الغَربِ إلَى الشَّرقِ
لَما صادَفتَ مَن یَقدِ
رُ أن یُسعِدَ أو یُشقِی.(95)
8 / 16
فی الاستغناء بالخالق عن المخلوق
اغنَ عَنِ المَخلوقِ بِالخالِقِ
تَغنَ عَنِ الکاذِبِ وَالصّادِقِ
وَاستَرزِقِ الرَّحمنَ مِن فَضلِهِ
فَلَیسَ غَیرَ اللّهِ مِن رازِقِ
مَن ظَنَّ أنَّ النّاسَ یُغنونَهُ
فَلَیسَ بِالرَّحمنِ بِالواثِقِ
8 / 14
در ناپایدارى دنیا
اى اهل لذّتهاى دنیاىِ بىدوام!
فریفته شدن به سایهاى زوالپذیر، نابخردى است.
8 / 15
در نکوهش درخواست از غیر خدا
وقتى روزگار بر تو فشار آورد
به مردم، روى نیاور
و از غیر خداوند متعالِ
قسمت کننده روزى، درخواست مکن.
اگر زنده بمانى
و شرق و غرب دنیا را بگردى،
کسى را نمىیابى که بتواند [تو را]
سعادتمند و یا بدبخت کند.
8 / 16
در بىنیازى جستن از مردم به کمک خداوند
با پیوستن به خالق، از مخلوق، بىنیازى بجوى
که از راستگو و دروغگو، بىنیاز مىشوى.
از فضل [خداى] رحمان، روزى بخواه
زیرا جز او کسى روزى دهنده نیست.
هر کس بپندارد که مردم، مىتوانند او را بىنیاز کنند
بىشک، به [خداوند] رحمان، اطمینان ندارد.
أو ظَنَّ أنَّ المالَ مِن کَسبِهِ
زَلَّت بِهِ النَّعلانِ مِن حالِقِ(96)(97)
8 / 17
فی فضل اسرته
مَن کانَ یَبأى(98) بِجَدٍّ
فَإِنَّ جَدِّی الرَّسولُ
أو کانَ یَبأى بِامٍّ
فَإِنَّ امِّی البَتولُ
أو کانَ یَبأى بِزَوْرٍ
فَزَوْرُنا جَبرَئیلُ
فَنَحنُ لَم نَبأَ إلّا
بِما یُطاعُ الجَلیلُ.(99)
8 / 18
فی الموعظة
فَإِن تَکُنِ الدُّنیا تُعَدُّ نَفیسَةً
فَإِنَّ ثَوابَ اللّهِ أعلى و أنبَلُ
وإن تَکُنِ الأَبدانُ لِلمَوتِ انشِئَت
فَقَتلُ امرِئٍ بِالسَّیفِ فِی اللّهِ أفضَلُ
وإن تَکُنِ الأَرزاقُ قِسما مُقَدَّرا
فَقِلَّةُ حِرصِ المَرءِ فِی السَّعیِ أجمَلُ
یا هر کس بپندارد که ثروتش دستاورد خودش است
مانند کسى است که در سراشیبىِ تند، پایش لغزیده است.
8 / 17
در برترىِ خانوادهاش
هر کس بخواهد به جدّش افتخار کند
جدّ من، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است.
اگر بخواهد به مادر افتخار کند
مادر من، بتول است.
اگر بخواهد به دیدار کنندهاش ببالد
دیدار کننده ما جبرئیل علیهالسلام است.
امّا ما افتخار نمىکنیم، مگر
به کارهایى که براى اطاعت خدا، انجام مىدهیم.
8 / 18
در موعظه
اگر چه دنیا، گرانبها شمرده مىشود
امّا پاداش خداوند، بلندپایهتر و گرامىتر است.
اگر بدنها براى مرگ، آفریده شدهاند
کشته شدن با شمشیر در راه خدا، برتر است.
اگر روزىها تقسیم و اندازهگیرى شدهاند
بنا بر این، حرص نورزیدن در کسب روزى، زیباتر است.
وإن تَکُنِ الأَموالُ لِلتَّرکِ جَمعُها
فَما بالُ مَتروکٍ بِهِ المَرءُ یَبخَلُ.(100)
8 / 19
فی اختیار الموت على ذل الحیاة
أذُلَّ الحَیاةِ وذُلَّ المَماتِ
وَ کُلّاً أراهُ طَعاما وَبیلًا
فَإِن کانَ لابُدَّ مِن واحدٍ(101)
فَسیری إلَى المَوتِ سَیرا جَمیلًا.(102)
8 / 20
فی مضار کثرة المال
کُلَّما زیدَ صاحِبُ المالِ مالًا
زیدَ فی هَمِّهِ وفِی الاشتِغالِ
قَد عَرَفناکِ یا مُنَغِّصَةَ العَی
شِ ویا دارَ کُلِّ فانٍ وبالِ
لَیسَ یَصفو لِزاهِدٍ طَلَبُ الزُّهـ
ـدِ إذا کانَ مُثقَلًا بِالعِیالِ.(103)
8 / 21
فی لیلة عاشوراء
یا دَهرُ! افٍّ لَکَ مِن خَلیلِ
کَم لَکَ بِالإِشراقِ وَالأَصیلِ
اگر نتیجه جمع کردن اموال در این جهان، رها کردن آنهاست
پس چرا انسان بر چیزى که رها مىشود، بخل بورزد؟!
8 / 19
در برگزیدن مرگ بر زندگى ذلیلانه
آیا ننگِ زندگى و خوارى مرگ را با هم بپذیرم
در حالى که من، طعم هر دو را ناگوار مىبینم؟
اگر بهناچار، باید از میان مرگ و زندگى ذلیلانه، یکى را برگزید
پس اى نفس با حرکتى زیبا، به سوى مرگ بشتاب.
8 / 20
در ضررهاى مال بسیار داشتن
هر اندازه که بر دارایىِ ثروتمند، افزوده شود
بر گرفتارى و مشغولیت او افزوده مىشود.
[اى دنیا،] اى ناگوار کننده زندگى!
اى سراى هر نابوده شونده و از بین رونده! تو را شناختهایم.
براى هیچ پارسایى، طلب زهد، گوارا نمىشود
هر گاه بار زندگىاش سنگین باشد.
8 / 21
در شب عاشورا
اى روزگار! نفرین بر دوستى تو باد!
چهقدر طلوع و غروب دارى!
مِن صاحِبٍ أو طالِبٍ قَتیلِ
وَالدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ
وإنَّمَا الأَمرُ إلَى الجَلیلِ
وکُلُّ حَیٍّ سالِکٌ سَبیلی.(104)
8 / 22
فی بیان توالی المصائب علیه
یا نَکَباتِ الدَّهرِ! دولی دولی(105)
و أقصِری إن شِئتِ أو أطیلی
رَمَیتِنی رَمیَةَ لا مُقیلَ
بِکُلِّ خَطبٍ فادِحٍ جَلیلِ
وکُلِّ عِبءٍ(106) أیِّدٍ(107) ثَقیلِ
أوَّلَ ما رُزِئتُ(108) بِالرَّسولِ
وبَعدُ بِالطّاهِرَةِ البَتولِ
وَالوالِدِ البَرِّ بِنَا الوَصولِ
وبِالشَّقیقِ الحَسَنِ الجَلیلِ
وَالبَیتِ ذِی التَّأویلِ وَالتَّنزیلِ
وزَورِنا المَعروفِ مِن جِبریلِ
فَما لَهُ فِی الرُّزءِ مِن عَدیلِ
ما لَکِ عَنِّی الیَومَ مِن عُدولِ
وحَسبِیَ الرَّحمنُ مِن مُنیلِ.(109)
و چهقدر یاران و هواخواهانِ کُشته دارى!
و روزگار، هیچ گاه به جاىگزین هم قانع نمىشود.
کارِ همه با خداى بزرگ است
و هر زندهاى، راه مرا مىپیماید.
8 / 22
در مصیبتهاى پى در پىِ وارد شده بر ایشان
اى مصیبتهاى روزگار! هر گونه مىخواهید، بچرخید
چه کوتاه باشید، چه طولانى.
[اى مصیبتهاى روزگار!] مرا هدف قرار دادهاید که گریزى از آن نیست
با حوادث گران و بسیار بزرگ
و بلاهاى سخت و بزرگ و سنگین!
نخستین مصیبتى که بدان گرفتار شدم، [از دست دادن] پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود.
و سپس، مصیبت مادرم طاهره بتول علیها السلام
و پس از آن، شهادت پدر نیکوکار و بسیار بخشندهام.
و بعد از آن، شهادت برادر گرامىام، حسن
و نیز خاندان تفسیر و تأویلِ قرآن.
بعد از آن، نیامدن زائر معروف ما، جبرئیل علیه السلام
که بالاترین مصیبت ماست.
امروز، گریزى از رسیدن این مصیبتها نیست
[خداى] رحمان، مرا از هر چه مىرسد، کفایت خواهد کرد.
8 / 23
فی فضل اسرته و أحقیته للخلافة
أبی عَلِیٌّ وجَدّی خاتَمُ الرُّسُلِ
وَالمُرتَضَونَ لِدینِ اللّهِ مِن قَبلی
وَاللّهُ یَعلَمُ وَالقُرآنُ یَنطِقُهُ
أنَّ الَّذی بِیَدَی مَن لَیسَ یَملِکُ لی
ما یُرتَجى بِامرِئٍ لا قائِلٍ عَذلًا(110)
ولا یَزیغُ إلى قَولٍ ولا عَمَلِ
ولا یُرى خائِفا فی سِرِّهِ وَجِلًا
ولا یُحاذِرُ مِن هَفوٍ ولا زَلَلِ
یا وَیحَ نَفسی مِمَّن لَیسَ یَرحَمُها
أما لَهُ فی کِتابِ اللّهِ مِن مَثَلِ
أما لَهُ فی حَدیثِ النّاسِ مُعتَبَرٌ
مِنَ العَمالِقَةِ(111) العادِیَّةِ الاوَلِ
یا أیُّهَا الرَّجُلُ المَغبونُ شیمَتُهُ
إنّی وَرِثتُ رَسولَ اللّهِ عَن رُسُلِ
أأنتَ أولى بِهِ مِن آلِهِ فَبِما
تُرَى اعتَلَلتَ وما فِی الدّینِ مِن عِلَلِ.(112)
8 / 24
فی طول الأمل
یا مَن بِدُنیاهُ اشتَغَل
وغَرَّهُ طولُ الأَمَل!
المَوتُ یَأتی بَغتَةً(113)
وَالقَبرُ صُندوقُ العَمَل.(114)
8 / 23
در فضیلت خاندانش و شایستهتر بودنش براى خلافت
پدرم، على و جدّم، خاتمِ پیامبران است
آنان که قبل از ما براى ابلاغ دین خدا، مورد رضایت خداوند بودند.
خدا مىداند و قرآن نیز مىگوید
آن کسى که در برابر من قرار گرفته است (یزید)، حقّ حاکمیتى بر من ندارد.
به چنین کسى امید نمىرود که ملامت کننده نباشد
و در گفتار و عمل، منحرف نگردد.
در نهان، بیمناک و هراسناک نیست
و از لغزش و سقوط، حذر نمىکند.
واى بر جان من از کسى که بر آن، رحم نمىکند!
آیا براى او در کتاب خدا، مَثَلى وجود ندارد؟
آیا در سخنان مردم، براى او عبرتهایى نیست
از سرنوشت قوم عمالِقه تجاوزگر و ستمگران پیشین [در شام]؟
اى که اخلاقش به انحطاط کشیده! [بدان که]
من، وارث پیامبر صلى الله علیه و آله هستم و او هم وارث پیامبران الهى است.
آیا تو با آن که نامناسب دیده مىشوى، از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله به او شایستهترى
در حالى که در دین خدا، کاستىاى وجود ندارد؟!
8 / 24
در درازىِ آرزوها
اى کسى که به دنیایش مشغول شده است
و آرزوهاى درازش، او را فریفته است!
بدان که مرگ، ناگهان، فرا مىرسد
و قبر انسان، صندوق اعمال اوست.
8 / 25
فی وداع ابنته سکینة وقد ضمها إلى صدره
سَیَطولُ بَعدی یا سَکِینَةُ فَاعلَمی
مِنکِ البُکاءُ إذَا الحِمامُ(115) دَهانی
لا تُحرقی قَلبی بِدَمعِکِ حَسرَةً
مادامَ مِنِّی الرّوحُ فی جُثمانی
وإذا قُتِلتُ فَأَنتِ أولى بِالَّذی
تَأتینَهُ یا خَیرَةَ النِّسوانِ.(116)
8 / 26
فی بیان فضائله ومطاعن أعدائه یوم الطف
کَفَرَ القَومُ وقِدما رَغِبوا
عَن ثَوابِ اللّهِ رَبِّ الثَّقَلَین
قَتَلوا قِدما عَلِیّا وَابنَهُ الـ
ـحَسَنَ الخَیرَ الکَریمَ الطَّرَفَین
حَنَقا(117) مِنهُم وقالوا أجمِعوا
نَفتِکُ الآنَ جَمیعا بِالحُسَین
یا لَقَومٍ مِن اناسٍ رُذَّلٍ
جَمَعُوا الجَمعَ لِأَهلِ الحَرَمَین
ثُمَّ ساروا وتَواصَوا کُلُّهُم
بِاجتِیاحی(118) لِرِضاءِ المُلحِدَین
لَم یَخافُوا اللّهَ فی سَفکِ دَمی
لِعُبَیدِ اللّهِ نَسلِ الکافِرَین
وَابنُ سَعدٍ قَد رَمانی عَنوَةً
بِجُنودٍ کَوُکوفِ(119) الهاطِلَین
لا لِشَیءٍ کانَ مِنّی قَبلَ ذا
غَیرَ فَخری بِضِیاءِ الفَرقَدَین
8 / 25
در وداع با دخترش سکینه، در حالى که او را به سینهاش چسبانده بود
اى دخترم، سکینه! بدان که وقتى مرگ، مرا در بر گرفت
گریههاى تو طولانى خواهد شد.
با اشکهاى حسرتبارت، قلبم را
تا زمانى که جان در بدن دارم، نسوزان.
آن گاه که من کشته شدم، تو سزاوارترى
که زنان براى گفتن تسلیت، به گِردت جمع شوند، اى بهترینِ زنان!
8 / 26
در روز عاشورا، در بیان فضایل خود و پَلشتىهاى دشمنانش
این قوم، کافر شدند و پیش از این نیز
از پاداش پروردگار انس و جن، روىگردان بودند.
پیش از این، على علیهالسلام و نیز فرزندش
حسن علیهالسلام را، که از دو طرف (پدر و مادر) کریم بود، به کینه کشتند.
و اینک با کینه و خشم مىگویند: جمع شوید
تا همگى بر حسین بتازیم.
واى بر این قوم، از دست این مردم پَست
که براى کشتن اهل دو حرم، لشکر آراستهاند!
آنها براى نابودى من، به همدیگر سفارش مىکنند
و براى رضاى دو مُلحد (ابن زیاد و یزید) به راه افتادهاند.
در ریختن خون من، از خدا نمىترسند
براى [رضایت] عبید اللّه که از نسل دو کافر است.
ابن سعد، همچون دانههاى پى در پىِ باران
با لشکر قهرش مرا تیرباران کرد.
نه این که خلافى کرده باشم
بلکه تنها به خاطر افتخارم به دو ستاره فروزان.
بِعَلِیِّ الخَیرِ مِن بَعدِ النَّبِیِّ
وَالنَّبِیِّ القُرَشِیِّ الوالِدَین
خَیرَةُ اللّهِ مِنَ الخَلقِ أبی
ثُمَّ امّی فَأَنَا ابنُ الخَیرَتَین
فِضَّةٌ قَد خَلَصَت مِن ذَهَبٍ
فَأَنَا الفِضَّةُ وَابنُ الذَّهَبَین
فاطِمُ الزَّهراءُ امّی و أبی
وارِثُ الرُّسلِ ومَولَى الثَّقَلَین
طَحَنَ الأَبطالَ لَمّا بَرَزوا
یَومَ بَدرٍ وبِاحد وحُنَین
ولَهُ فی یَومِ احدٍ وَقعَةٌ
شَفَتِ الغِلَّ بِفَضِّ العَسکَرَین
ثُمَّ بِالأَحزابِ وَالفَتحِ مَعا
کانَ فیها حَتفُ(120) أهلِ الفَیلَقَین
و أخو خَیبَرَ إذ بارَزَهُم
بِحُسامٍ صارِمٍ ذی شَفرَتَین
وَالَّذی أردى جُیوشا أقبَلوا
یَطلُبونَ الوِترَ(121) فی یَومِ حُنَین
فی سَبیلِ اللّهِ ماذا صَنَعَت
امَّةُ السَّوءِ مَعا بِالعِترَتَین
عِترَةِ البَرِّ التَّقِیِّ المُصطَفى
وعَلِیِّ القَرمِ(122) یَومَ الجَحفَلَین(123)
مَن لَهُ عَمٌّ کَعَمّی جَعفَرٍ
وَهَبَ اللّهُ لَهُ أجنِحَتَین(124)
مَن لَهُ جَدٌّ کَجَدّی فِی الوَرى
وکَشَیخی فَأَنَا ابنُ العَلَمَین
والدِی شَمسٌ وامّی قَمَرٌ
فَأَنَا الکَوکَبُ وَابنُ القَمَرَین
جَدِّیَ المُرسَلُ مِصباحُ الهُدى
و أبِی الموفی لَهُ بِالبَیعَتَین
على بن ابى طالب، بهترین فرد پس از پیامبر صلى الله علیه و آله
پیامبرى که از طرف پدر و مادر، قُرَشى است.
برگزیده خداوند از میان مردم، پدرم است
و پس از آن، مادرم، و من، فرزند دو برگزیده خدایم.
من نقرهاى هستم که از طلا گرفته شدهام
نقرهاى که فرزند دو طلاست:
مادرم فاطمه زهرا، و پدرم
وارثِ پیامبران و سَرور انس و جن؛
همو که وقتى در جنگهاى بدر و احُد و حُنَین
پهلوانان به میدان آمدند، آنها را در هم کوبید.
او (پدرم) در جنگ احُد، داستانى دارد
با پراکندن سپاه دشمن، اندوه دل [مسلمانان] را شفا بخشید.
سپس در جنگ احزاب و فتح مکّه، با حضور پدرم
سپاه بزرگِ مشرکان و یهودیان، براى همیشه مُردند.
همان صاحب خیبر که با خیبریان به جنگ برخاست
با شمشیرى دو دَم و بُرَنده؛
همو که سپاهى را به هلاکت افکند
که در روز حُنَین، به خونخواهى آمده بودند.
ببین این امّت زشتکار، با عترت آن دو [بزرگ] چه کردند
و به خیال خود، به خاطر خدا کردند.
عترت پیامبرِ برگزیده نیکوکار متّقى
و عترت على، دلاورِ روزهاى جنگ.
چه کسى عمویى مانند عمویم جعفر دارد
که خداوند، دو بال [در بهشت] به او بخشیده است؟
چه کسى میان مردم، جَدّى همانند جدّ من دارد
و پدرى مانند پدر من؟ من، فرزند دو نامدارم.
پدرم، خورشید و مادرم، ماه است
و من، ستاره و فرزندِ آن خورشید و ماهم.
جدّم، فرستاده خدا و چراغ هدایت است
و پدرم، کسى است که در دو جا برایش بیعت گرفته شده است.
بَطَلٌ قَرمٌ هِزَبرٌ(125) ضَیغَمٌ(126)
ماجِدٌ سَمحٌ قَوِیُّ السّاعِدَین
عُروَةُ الدّینِ عَلِیٌّ ذاکُمُ
صاحِبُ الحَوضِ مُصَلِّی القِبلَتَین
مَع رَسولِ اللّهِ سَبعا کامِلًا
ما عَلَى الأَرضِ مُصَلٍّ غَیرُ ذَین
تَرَکَ الأَوثانَ لَم یَسجُد لَها
مَع قُرَیشٍ مُذ نَشا طَرفَةَ عَین
عَبَدَ اللّهَ غُلاما یافِعا(127)
وقُرَیشٌ یَعبُدونَ الوَثَنَین
یَعبُدونَ اللّاتَ وَالعُزّى مَعا
وعَلِیٌّ کانَ صَلَّى القِبلَتَین.(128)
8 / 27
فی الموعظة
ما یَحفَظِ اللّهُ یُصَن
ما یَضَعِ(129) اللّهُ یُهَن
مَن یُسعِدِ اللّهُ یَلِنْ
لَهُ الزَّمانُ إن خَشُن
أخِی اعتَبِر لا تَغتَرِر
کَیفَ تَرى صَرفَ الزَّمَن
یَجزی بِما اوتِیَ مِن
فِعلٍ قَبیحٍ أو حَسَن
أفلَحَ عَبدٌ کُشِفَ الـ
ـغِطاءُ عَنهُ فَفَطَن
وقَرَّ عَینا مَن رَأى
أنَّ البَلاءَ فِی اللَّسَن
او پهلوان، دلاور، شیر سِتَبر بیشه
قوىپنجه، بزرگوار و بخشنده است.
آرى! این على، دستگیره دین
و صاحب حوض [کوثر] و نمازگزارنده به سوى دو قبله است
که هفت سال کامل با پیامبر صلى الله علیه و آله نماز خوانده است
در حالى که روى زمین، هیچ نمازگزارى جز آن دو نبود.
بتها را رها کرد و از هنگام ولادت
چشم بر هم زدنى، همراه قریش، بتها را سجده نکرد.
از نوجوانى، فقط خدا را عبادت کرد
در حالى که قریش، دو بت را پرستش مىکردند.
آنها لات و عُزّا را پرستش مىکردند
در حالى که على، به سوى دو قبله (بیت المقدّس و کعبه) نماز مىگزارد.
8 / 27
در اندرز
آنچه خداوند متعالْ حفظش کند، محفوظ مىمانَد
و هر چه خداوندْ آن را وا گذارد، خوار مىگردد.
هر کس را خداوند، سعادتمند کند
روزگار با همه خشونتهایش بر او آسان مىشود.
برادرم! عبرت گیر و مغرور مشو
مگر گردش روزگار را نمىبینى
که به کارهاى انجام شده، جزا مىدهد
چه کارهاى نیک و چه بد؟!
رستگار، بندهاى است که پرده غفلت
از [چشم] او برداشته شد و حقیقت را دریافت.
و چشم کسى روشن است که بداند
گرفتارى انسان، در زبان است.
فَمازَ(130) مِن ألفاظِهِ
فی کُلِّ وَقتٍ ووَزَن
وخافَ مِن لِسانِهِ
غَربا(131) حَدیدا فَحَزَن(132)
ومَن یَکُ مُعتَصِما
بِاللّهِ ذِی العَرشِ فَلَن
یَضُرَّهُ شَیءٌ ومَن
یُعدی عَلَى اللّهِ ومَن
مَن یَأمَنِ اللّهَ یَخَف
وخائِفُ اللّهِ أمِن
وما لِما یُثمِرُهُ الـ
ـخَوفُ مِنَ اللّهِ ثَمَن
یا عالِمَ السِّرِّ کَما
یَعلَمُ حَقّا ما عَلَن
صَلِّ عَلى جَدّی أبِی الـ
ـقاسِمِ ذِی النّورِ المُبَن
أکرَمُ مَن حَیَّ ومَن
لُفِّفَ مَیتا فِی الکَفَن
وَامنُن عَلَینا بِالرِّضا
فَأَنتَ أهلٌ لِلمِنَن
و أعفِنا فی دینِنا
مِن کُلِّ خُسرٍ وغَبَن
ما خابَ مَن خابَ کَمَن
یَوما إلَى الدُّنیا رَکَن
طوبى لِعَبدٍ کُشِفَت
عَنهُ غَیاباتُ الوَسَن(133)
وَالمَوعِدُ اللّهُ وما
یَقضِ بِهِ اللّهُ مَکَن.(80)
از این رو، در همه حال
گزیده و سنجیده سخن مىگوید.
و از تند و تیزىِ زبان خود مىترسد
و ناراحت مىشود [و آن را نگاه مىدارد].
کسى که به ریسمان خدا چنگ بزند
هرگز، چیزى به وى ضرر نمىرساند.
و کیست که بتواند با خدا دشمنى ورزد
و به او زیان رساند؟ او کیست؟
هر کس از خدا نترسد، از همه چیز مىترسد
ولى آن که از خدا مىترسد، از هیچ چیزى نخواهد ترسید.
و ثمره خداترسى، آن قدر بسیار است
که نمىتوان آن را ارزشگذارى کرد.
اى آن که به نهان آگاهى
همان گونه که آشکار را مىدانى!
بر جدّم ابو القاسم، درود فرست
که صاحب نورِ درخشنده است؛
بر آن که گرامىترینِ زندهها
و گرامىترینِ در گذشتگان است.
و با رضایت خود، بر ما منّت گذار
که تو سزاوارِ منّت نهادن هستى.
و ما را در دینمان معاف دار
از هر خسارت و کاستىاى.
هیچ کس زیان ندید
به قدر کسى که حتّى به اندازه یک روز به دنیا میل پیدا کرد.
خوشا به حال آن بندهاى که کنار رود
پردههاى خوابِ سنگین از چشمانش!
وعده دیدار خداوند، واقع خواهد شد
و آنچه خداوند حکم کند، همان خواهد شد.
8 / 28
فی الاعتبار بالموت
أینَ المُلوکُ الَّتی عَن حِفظِها غَفَلَت
حَتّى سَقاها بِکَأسِ المَوتِ ساقیها
تِلکَ المَدایِنُ فِی الآفاقِ خالِیَةٌ
عادَت خَرابا وذاقَ المَوتَ بانیها
أموالُنا لِذَوِی الوُرّاثِ(134) نَجمَعُها
ودورُنا لِخَرابِ الدَّهرِ نَبنیها.(135)
8 / 29
فی ذم یزید
اللّهُ یَعلَمُ أنَّ ما
بِیَدَی یَزیدَ لِغَیرِهِ
وبِأَنَّهُ لَم یَکتَسِبـ
ـهُ بِغَیرِهِ وبِمَیرِهِ(136)
لَو أنصَفَ النَّفسَ الخَؤو
نُ لَقَصَّرَت مِن سَیرِهِ
ولَکانَ ذلِکَ مِنهُ أد
نى شَرِّهِ مِن خَیرِهِ.(137)
8 / 29
فی بیان فضائله
سَبَقتُ العالَمینَ إلَى المَعالی
بِحُسنِ خَلیقَةٍ وعُلُوِّ هِمَّه
8 / 28
در عبرت گرفتن از مرگ
کجایند شاهانى که نتوانستند خودشان را از آسیب [مرگ]، نگه دارند
تا این که کاسه مرگ را سر کشیدند؟
این، شهرهاى آنان است که در سرتاسر جهان، خالى
و خراب گشته است و بنا کنندگان آنها، طعم مرگ را چشیدهاند.
آرى! ما اموالمان را براى وارثان خود، جمع مىکنیم
و خانههایمان را نیز براى خراب شدن، بنا مىنهیم!
8 / 29
در نکوهش یزید
خداوند مىداند که آنچه
در دستان یزید است (حکومت)، از آنِ غیر اوست
و آن را به دست نیاورده است
با مال و سرمایه خود.
اگر یزید، در باره نفس خائن خود، انصاف به خرج مىداد
از این روش خود، کوتاه مىآمد.
و این کارى بود که مىتوانست از بدىهاى او بکاهد
و کارهاى خیر، پیشکشِ او!
8 / 30
در بیان فضایل خویش
با خوشاخلاقى و همّت بلند، پیشى گرفتم
از همه جهانیان، براى رسیدن به مقامات والا.
ولاحَ بِحِکمَتی نورُ الهُدى فی
لَیالٍ فِی الضَّلالَةِ مُدلَهِمَّه(138)
یُریدُ الجاحِدونَ لِیُطفِئوهُ
ویَأبَى اللّهُ إلّا أن یُتِمَّه.(139)
8 / 31
فی بیان غربته
ذَهَبَ الَّذینَ احِبُّهُم
وبَقیتُ فیمَن لا احِبُّه
فیمَن أراهُ یَسُبُّنی
ظَهرَ المَغیبِ و لا أسُبُّه
یَبغی فَسادی مَا استَطاعَ
و أمرُهُ مِمّا أرُبُّه(140)
حَنَقا یَدِبُّ(141) إلَى الضَّرا
ءِ وذاکَ مِمّا لا أدِبُّه
ویَرى ذُبابَ الشَّرِّ مِن
حَولی یَطِنُّ ولا یَذُبُّه
وإذا خَبا(142) وَغَرُ(143) الصُّدورِ
فَلا یَزالُ بِهِ یَشُبُّه(144)
أفَلا یَعیجُ(145) بِعَقلِهِ
أفَلا یَثوبُ(146) إلَیهِ لُبُّه
نور هدایت، با حکمت من درخشید
در شبهاى بسیار تاریکِ گمراهى.
منکران، مىخواهند این نور را خاموش کنند
ولى خداوند، بر خلاف خواسته آنان، آن را کامل خواهد کرد.
8 / 31
در بیان غربت خویش
آنان که دوستشان داشتم، از این جهان رفتند
و اینک، در میان کسانى هستم که دوستشان ندارم.
در میان مردمى زندگى مىکنم که پشتِ سرم ناسزا مىگویند
امّا من از آنان، به بدى یاد نمىکنم.
تا مىتوانند، در پىِ تباه کردنم هستند
ولى من براى اصلاح آنان، امر به معروف مىکنم.
با کینه و خشم، در پىِ زیان رساندن به من اند
حال آن که من، در پىِ زیان دیدن آنان نیستم.
آنان، حشرات گَزَنده را مىبینند که در اطراف من،
صدا مىکنند؛ امّا آنها را از من نمىرانند.
هر گاه آتش کینه دلها رو به خاموشى مىرود
آنان، آن را شعلهور مىکنند.
آیا اندیشه خود را به کار نمىاندازند
یا عقل به سرشان، باز نگشته است؟
أفَلا یَرى أنْ فِعلَهُ
مِمّا یَسورُ إلَیهِ غِبُّه(147)
حَسبی بِرَبّیَ کافِیا
ما أختَشی وَالبَغیُ حَسبُه
ولَقَلَّ مَن یُبغى(148) عَلَیـ
ـهِ فَما کَفاهُ اللّهُ رَبُّه(149)(150)
8 / 32
فی المناجاة مع رب الأرباب
إنَّهُ علیهالسلام سایَرَ أنَسَ بنَ مالِکٍ، فَأَتى قَبرَ خَدیجَةَ فَبَکى، ثُمَّ قالَ: اذهَب عَنّی. قالَ أنَسٌ: فَاستَخفَیتُ عَنهُ، فَلَمّا طالَ وُقوفُهُ فِی الصَّلاةِ سَمِعتُهُ قائِلًا:
یا رَبِّ یا رَبِّ! أنتَ مَولاهُ
فَارحَم عُبَیدا إلَیکَ مَلجاهُ
یا ذَا المَعالی عَلَیکَ مُعتَمَدی
طوبى لِمَن کُنتَ أنتَ مَولاهُ
طوبى لِمَن کانَ خائِفا أرِقا
یَشکو إلى ذِی الجَلالِ بَلواهُ
وما بِهِ عِلَّةٌ ولا سَقَمٌ
أکثَرُ مِن حُبِّهِ لِمَولاهُ
إذَا اشتَکى بَثَّهُ وغُصَّتَهُ
أجابَهُ اللّهُ ثُمَّ لَبّاهُ
إذَا ابتَلى(151) بِالظَّلامِ مُبتَهِلًا
أکرَمَهُ اللّهُ ثُمَّ أدناهُ.
فَنودِیَ:
لَبَّیکَ لَبَّیکَ أنتَ فی کَنَفی
وکُلُّ ما قُلتَ قَد عَلِمناهُ
آیا نمىدانند عواقب اعمال بدشان
دامنگیر خودشان مىشود؟
پروردگارم، براى من بس است
در برابر آنچه از آن بیم دارم، و ستم هم، کارِ آنان است.
و کم است کسى که به او ستم شود
و خداوند پروردگارش کفایتش نکند.
8 / 32
در مناجات با رب الأرباب
امام حسین علیهالسلام با انَس بن مالک، کنار قبر خدیجه علیها السلام آمد و گریست. سپس به وى فرمود: «مرا تنها بگذار».
انَس مىگوید: خود را از او پنهان کردم. پس از آن که نمازش به درازا کشید، شنیدم که مىگوید:
«اى پروردگارم، اى پروردگارم! تو مولاى منى
به بنده کوچکت رحم کن که پناهش تویى.
اى صاحب والایىها! فقط به تو اعتماد دارم
خوشا به حال آن که تو مولایش باشى!
خوشا به حال آن که ترسان و شببیدار است
و شکایت گرفتارىهایش را فقط به پروردگار باعظمتش مىگوید
و درد و بیمارىاى
بجز محبّت مولایش ندارد.
هر گاه از غم و غصّهاش شِکوه کند
خداوند، جوابش را مىدهد و مىپذیرد.
هر گاه هنگامِ تاریکىها به او تضرّع کند
خداوند، گرامىاش مىدارد و به خود، نزدیکش مىکند».
پس ندا داده شد:
«بلى، بلى! تو تحت حمایت من هستى
و هر آنچه را گفتى، دانستیم.
صَوتُکَ تَشتَاقُهُ مَلائِکَتی
فَحَسبُکَ الصَّوتُ قَد سَمِعناهُ
دُعاکَ عِندی یَجولُ فی حُجُبٍ
فَحَسبُکَ السِّترُ قَد سَفَرناهُ(152)
لَو هَبَّتِ الرّیحُ فی جَوانِبِهِ(153)
خَرَّ صَریعا لِما تَغَشّاهُ
سَلنی بِلا رَغبَةٍ ولا رَهَبٍ
ولا حِسابٍ إنّی أنَا اللّهُ.(154)
8 / 33
فی جواب الأعرابِی
إنَّ أعرابِیّا دَخَلَ المَسجِدَ الحَرامَ، فَوَقَفَ عَلَى الحَسَنِ علیهالسلام وحَولَهُ حَلقَةٌ، فَقالَ لِبَعضِ جُلَساءِ الحَسَنِ علیه السلام: مَن هذَا الرَّجُلُ؟
فَقالَ لَهُ: الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام.
فَقالَ الأَعرابِیُّ: إیّاهُ أرَدتُ.
فَقالَ لَهُ: وما تَصنَعُ بِهِ یا أعرابِیُّ؟
فَقالَ: بَلَغَنی أنَّهُم یَتَکَلَّمونَ فَیُعرِبونَ فی کَلامِهِم، وإنّی قَطَعتُ بَوادِیا وقِفارا و أودِیَةً وجِبالًا، وجِئتُ لِاطارِحَهُ الکَلامَ و أسأَلَهُ عَن عَویصِ(155) العَرَبِیَّةِ.
فَقالَ لَهُ جَلیسُ الحَسَنِ علیه السلام: إن کُنتَ جِئتَ لِهذا فَابدَأ بِذلِکَ الشّابِ و أومى إلَى الحُسَینِ علیه السلام.
فرشتگان من، به آواى تو مشتاق اند
و تو را همین بس که آن را شنیدیم.
دعاى تو نزد من، میان حجابها در جولان است
و ماندن آن میان حجابها بس باشد. ما پرده برگرفتیم.
اگر به گاه دعا، باد بر او بوزد
بیهوش بر زمین مىافتد.
از من بخواه، بىهیچ ترس و وحشتى
و بىحساب، که من خداوند یکتایم».
8 / 33
در پاسخ بادیه نشین
مردى بادیهنشین (اعرابى)، وارد مسجد الحرام شد و در کنار حسن علیهالسلام که عدّهاى گِردش را گرفته بودند ایستاد. از یکى از حاضران پرسید: این مرد کیست؟
او گفت: حسن بن على بن ابى طالب است.
بادیهنشین گفت: من با همو کار دارم.
آن فرد به بادیهنشین گفت: اى بادیهنشین! با او چه کار دارى؟
گفت: شنیدهام که آنها فصیح سخن مىگویند و من، بیابانها، دشتها، درّهها و کوهها را پیموده و آمدهام تا با او سخن بگویم و مشکلات زبان عربى را از او بپرسم.
همنشین حسن علیهالسلام به وى گفت: اگر براى این کار آمدهاى، از آن جوان، شروع کن. سپس به حسین علیهالسلام اشاره نمود.
فَوَقَفَ عَلَیهِ وسَلَّمَ، [فَرَدَّ علیه السلام](156)، ثُمَّ قالَ: وما حاجَتُکَ یا أعرابِیُّ؟
فَقالَ: إنّی جِئتُکَ مِنَ الهَرْقَلِ(157)، وَالجَعلَلِ، والأَینَمِ، والهَمهَمِ.(158)
فَتَبَسَّمَ الحُسَینُ علیهالسلام وقالَ: یا أعرابِیُّ! لَقَد تَکَلَّمتَ بِکَلامٍ ما یَعقِلُهُ إلَا العالِمونَ.
فَقالَ الأَعرابِیُّ: و أقولُ أکثَرَ مِن هذا، فَهَل تُجیبُنی عَلى قَدرِ کَلامی؟
فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: قُل ما شِئتَ، فَإِنّی مُجیبُکَ عَنهُ.
فَقالَ الأَعرابِیُّ: إنّی بَدَوِیٌّ و أکثَرُ مَقالِی الشِّعرُ، وهُوَ دیوانُ العَرَبِ.
فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: قُل ما شِئتَ فَإِنّی مُجیبُکَ عَلَیهِ.
فَأَنشَأَ یَقولُ:
هَفا قَلبی إلَى اللَّهوِ
وقَد وَدَّعَ شَرخَیهِ(159)
وقَد کانَ أنیقا عَصـ
ـرَ تَجراریَ ذَیلَیهِ
عُلالاتٌ ولَذّاتٌ
فَیا سُقیا لِعَصرَیهِ
فَلَمّا عَمَّمَ الشَّیبُ
مِنَ الرَّأسِ نِطاقَیهِ
و أمسى قَد عَنانی مِنـ
ـهُ تَجدیدُ خِضابَیهِ
تَسَلَّیتُ عَنِ اللَّهوِ
و ألقَیتُ قِناعَیهِ
وفِی الدَّهرِ أعاجیبٌ
لِمَن یَلبَسُ حالَیهِ
او نزد حسین علیهالسلام رفت و سلام کرد. [ایشان، پاسخش را داد و] فرمود: «چه حاجتى دارى؟».
گفت: من از نزد هَرْقَل و جَعْلَل و ایْنَم و هَمْهَم(160) آمدهام.
حسین علیهالسلام تبسّمى نمود و فرمود: «اى بادیهنشین! سخنى گفتى که جز عالمان، آن را در نمىیابند».
بادیهنشین گفت: بیش از این نیز مىگویم. آیا در اندازه سخن من مىتوانى پاسخم دهى؟
حسین علیهالسلام فرمود: «آنچه مىخواهى، بگو که من، پاسخت مىدهم».
اعرابى گفت: من بادیهنشینم و بیشتر سخنان من، شعر است که دیوان عرب (وسیله حفظ زبان عرب) است.
فرمود: «هر چه مىخواهى، بگو. من، پاسخ تو را خواهم داد».
او شروع به سرودن شعر نمود و گفت:
دل من به سوى لهو و لعب مىشتابد
در حالى که با نشاط جوانى، بدرود گفته است.
روزگار زیبایى که
دو سوى دامنش را مىکشیدم
خوشىهایى بود و لذّتهایى
و چه نوشیدنىهایى در آن زمان بود!
هنگامى که پیرى
اطراف سرم را نیز سفید کرد
و مرا ناگزیر کرد
تا خضاب به کار ببرم
از خوشگذرانى، دست کشیده
بساط آن را برچیدم.
روزگار، شگفتىها دارد
براى کسى که هر دو حالت را تجربه کند.
فَلَو یُعمِلُ ذو رَأیٍ
أصیلٍ فیهِ رَأیَیهِ
لَأَلفى عِبرَةً مِنهُ
لَهُ فی کُلِّ عَصرَیهِ.
فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیهالسلام(161): یا أعرابِیُّ! قَد قُلتَ فَاسمَع مِنّی:(162)
فَما رَسمٌ شَجانی أن
مَحا آیَةَ رَسمَیهِ
سَفورٌ دَرَحَ(163) الذَّیلَیـ
ـنِ فی بَوغاءِ(164) قاعَیهِ
وَمودٌ(165) حَرجَفٌ تَترى
عَلى تَلبیدِ ثَوبَیهِ
ودَلّاحٌ(166) مِنَ المُزنِ
دَنا نَوءُ سِماکَیهِ(167)
أتى مُثعَنجِرَ(168) الوَدقِ(169)
یَجودُ مِن خِلالَیهِ
وقَد أحمَدَ بَرقاهُ
فَلا ذَمَّ لِبَرقَیهِ
وقَد جَلَّلَ رَعداهُ
فَلا ذَمَّ لِرَعدَیهِ
ثَجیجُ(170) الرَّعدِ ثَجّاجٌ
إذا أرخى نِطاقَیهِ
پس هر گاه انسان خردمند
و صاحبْرأیى اندیشهاش را به کار گیرد
از آن، عبرتى مىگیرد
که در تمام دوران زندگى به کارش مىآید.
حسین علیهالسلام فرمود: «اى بادیهنشین! حال که گفتى، از من بشنو:(171)
نشانهاى که آثارش محو گشته است
مرا اندوهگین نمىسازد.
پرده برگرفته و دامنکشان
بر شنهاى نرم مىخرامَد.
بادهاى ملایم و بسیار خُنَک
که پى در پى، جامههایش را مىلرزانند.
ابرى پُرباران
که نزدیک است افتادن دو ستارهاش.
باران سیلآسا
از خلال ابرها مىتَراود
با برقهاى ستودنى
و نه نکوهیدنى
و صداهاى رعدش نیز باشکوه است
و نانکوهیده.
رعدى غُرّنده
تا هر کجا که دایرهاش را بگسترد.
فَأَضحى دارِسا قَفرا
لِبَینونَةِ أهلَیهِ.
فَقالَ الأَعرابِیُّ لَمّا سَمِعَها: ما رَأَیتُ کَالیَومِ قَطُّ مِثلَ هذَا الغُلامِ أعرَبَ مِنهُ کَلاما، و أذرَبَ لِسانا، و أفصَحَ مِنهُ مَنطِقا!
فَقالَ لَهُ الحَسَنُ علیه السلام: یا أعرابِیُّ:
هذا غُلامٌ کَرَّمَ الرَّحمـ
ـنُ بِالتَّطهیرِ جَدَّیهِ
کَساهُ القَمَرُ القَمقا
مُ مِن نورِ سَناءَیهِ
ولَو عَدَّدَ طَمّاحٌ
نَفَحنا عَن عِدادَیهِ
وقَد أرضَیتُ(172) مِن شِعری
وقَوَّمتُ عَروضَیهِ.
فَلَمّا سَمِعَ الأَعرابِیُّ قَولَ الحَسَنِ علیهالسلام قالَ: بارَکَ اللّهُ عَلَیکُما! مِثلُکُما بَخِلَتهُ الرِّجالُ، وعَن مِثلِکُما قامَتِ النِّساءُ، فَوَاللّهِ لَقَدِ انصَرَفتُ و أنَا مُحِبٌّ لَکُما، راضٍ عَنکُما، فَجَزاکُمَا اللّهُ خَیرا. وَانصَرَفَ.(173)
8 / 34
فی الاعتذار من السائل
خَرَجَ سائِلٌ یَتَخَطّى أزِقَّةَ المَدینَةِ، حَتّى أتى بابَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام، فَقَرَعَ البابَ و أنشَأَ یَقولُ:
لَم یَخِبِ الیَومَ مَن رَجاکَ ومَن
حَرَّکَ مِن خَلفِ بابِکَ الحَلَقَه
فَأَنتَ ذُوالجودِ أنتَ مَعدِنُهُ
أبوکَ قد کانَ قاتِلَ الفَسَقَه.(174)
[با این همه] چون او از اهلش جدا شد
بیابان، تهى شد».
بادیهنشین، هنگامى که این شعرها را شنید، گفت: هرگز کلامى گویاتر، فصیحتر و زیباتر از کلامِ این جوان، ندیده بودم.
در این هنگام، حسن علیهالسلام فرمود: «اى بادیهنشین!
او جوانى است که خداوند مهربان
دو جدّش را با طهارت، تکریم کرده است.
قرص ماهِ نقرهفام
نور شَرَف خویش را بر او پوشانده است.
اگر شمارندهاى، فضایل او را بشمارد
ما نیز در شمارش او خواهیم دَمید.
من، شعر خود را مىسرایم
با معنایى محکم و استوار».
بادیهنشین، وقتى شعر حسن علیهالسلام را شنید، گفت: خدا [این بزرگوارىتان را] بر شما دو نفر، مبارک گردانَد. مردان، از [به جا گذاشتن] مانند شما، بخل مىورزند، و زنان نیز از [زادن] مانند شما باز ایستادهاند. به خدا سوگند، من با رضایت و محبّت شما مىروم. خداوند، به شما جزاى خیر دهد! و سپس رفت.
8 / 34
در عذرخواهى از نیازمند
فقیرى از خانهاش خارج شد و کوچههاى مدینه را پیمود و به در خانه حسین بن على علیهالسلام رسید. درِ خانه را کوبید و شعر زیر را سرود:
کسى که به تو امید بسته
و حلقه درِ خانه تو را به صدا درآورده، ناامید، باز نگشته است.
تو سر تا پا، سخاوتى و معدنِ بخششى
و پدرت، کشنده فاسقان است.
وکانَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیهالسلام واقِفا یُصَلّی، فَخَفَّفَ مِن صَلاتِهِ وخَرَجَ إلَى الأَعرابِیِّ، فَرَأى عَلَیهِ أثَرَ ضُرٍّ وفاقَةٍ، فَرَجَعَ ونادى بِقَنبَرٍ، فَأَجابَهُ: لَبَّیکَ یَابنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله.
قالَ: ما تَبَقّى مَعَکَ مِن نَفَقَتِنا؟ قالَ: مِئَتا دِرهَمٍ، أمَرتَنی بِتَفرِقَتِها فی أهلِ بَیتِکَ.
قالَ: فَهاتِها فَقَد أتى مَن هُوَ أحَقُّ بِها مِنهُم، فَأَخَذَها وخَرَجَ یَدفَعُها إلَى الأَعرابِیِّ، و أنشَأَ یَقولُ:
خُذها وإنّی إلَیکَ مُعتَذِرٌ
وَاعلَم بِأَنّی عَلَیکَ ذو شَفَقَه
لَو کانَ فی سَیرِنا عَصا تُمَدُّ إذا(175)
کانَت سَمانا عَلَیکَ مُندَفِقَه
لکِنَّ رَیبَ المَنونِ(176) ذو نَکَدٍ(177)
وَالکَفُّ مِنّا قَلیلَةُ النَّفَقَه.
قالَ: فَأَخَذَهَا الأَعرابِیُّ ووَلّى وهُوَ یَقولُ:
مُطَهَّرونَ نَقِیّاتٌ جُیوبُهُم
تَجرِی الصَّلاةُ عَلَیهِم أینَما ذُکِروا
و أنتُمُ أنتُمُ الأَعلَونَ عِندَکُم
عِلمُ الکِتابِ وما جاءَت بِهِ السُّوَرُ
مَن لَم یَکُن عَلَوِیّا حینَ تَنسُبُهُ
فَما لَهُ فی جَمیعِ النّاسِ مُفتَخَرُ.(178)
حسین بن على علیهالسلام نماز مىخواند. نمازش را کوتاه کرد و به سوى او آمد و آثار گرفتارى و نادارى را در او دید. به خانه باز گشت و قنبر را صدا زد. او پاسخ داد: بله، اى پسر پیامبر خدا!
[حسین علیهالسلام به او] فرمود: «آیا از خَرجىِ زندگى ما، چیزى در نزد تو مانده است؟».
گفت: دویست درهم هست که فرمودهاى آن را میان خانوادهات تقسیم کنم.
فرمود: «همان را بیاور. کسى آمده که از خانوادهام به آن، سزاوارتر است».
سپس، آن را گرفت و از خانه خارج شد و در حال دادن آن به آن بادیهنشین، چنین سرود:
«این را بگیر و البته من از تو پوزش مىخواهم
و بدان که من نسبت به تو مهربانم.
اگر ما در زندگى بهرهاى داشتیم
آن گاه، بارانِ بخشش ما بر تو فرو مىریخت.
امّا روزگار، بر ما تنگ گرفته است
و دستان ما، اینک از بخششهاى فراوان، کوتاه است».
بادیهنشین، آن را گرفت و باز گشت، در حالى که مىگفت:
شما پاکانى امین هستید
و هر جا یاد شوید، بر شما درود مىفرستند.
شما و فقط شما، بلندمرتبگانى هستید که علم قرآن، نزد شماست
و نیز آنچه سورهها بر آن، مشتمل است.
کسى که از تبارِ على نیست
دیگر افتخارى میان مردم ندارد.(179)
1) [در برگردانِ نخستین و کاوش معانى لغوى اشعار این بخش از کتاب (بابهاى هشتم تا دهم)، جناب حجة الاسلام رسول افقى، کمکهاى درخورتقدیرى به اینجانب کردهاند که در اینجا از ایشان تشکّر مىکنم. م.].
2) [اعدّت هذه الدراسة من قبل الفاضل المحترم سماحة الشیخ مهدی المهریزی.].
3) الشعراء: 224 -226.
4) این پژوهش، توسّط فاضل ارجمند جناب آقاى مهدى مهریزى انجام شده است.
5) الشعراء: 227.
6) مسند ابن حنبل: ج 10 ص 335 ح 27244 عن کعب بن مالک.
7) کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 4 ص 379 ح 5805؛ سنن ابن ماجة: ج 2 ص 1235 ح 3755 عن ابیّ بن کعب.
8) أبو محمّد سفیان بن مصعب العبدی الکوفی من شعراء أهل بیت علیهم السلام الطاهر المتزلّفین إلیهم بولائه وشعره المقبولین عندهم لصدق نیّته وانقطاعه الیهم، ولم نجد فی غیر آل اللّه له شعرا (راجع: الغدیر: ج 2 ص 294).
9) رجال الکشّی: ج 2 ص 704 ح 748 عن سماعة.
10) یس: 69.
11) ربّما قالوا: «أحسن الشعر أکذبه»، کقول النابغة:یقد السلوقی المضاعف نسجهویوقدن بالصفاح نار الحباحب(إعجاز القرآن للباقلّانی: ص 114).
12) ابو محمد سفیان بن مصعب عبدى کوفى، از شاعران اهل بیت علیهم السلام است که با دوستى و شعرش به آنان ارادت مىورزید و بهخاطر صدق نیت و دلبستگى به آنان، مورد قبول آنان بود. او جز در باره خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله شعرى نسروده است.
13) مانند اینشعر نابغه ذُبیانى:زره سلوقىِ حلقه حلقه بافته شده، شراره مىدهد/وسنگهاى عریض هم شراره بر مىافروزند.
14) راجع: أهل البیت علیهم السلام فی الکتاب والسنّة: القسم الرابع: علم أهل البیت علیهم السلام.
15) راجع: موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب علیهالسلام فی الکتاب والسنّة: ج 6 (الباب الخامس/ الإمام علیهالسلام وفنّ الشعر).
16) مقتل الحسین علیهالسلام لأبی مخنف: ص 25.
17) نسب قریش: ص 59.
18) أنساب الأشراف: ج 3 ص 364 368 و ص 393.
19) الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج 1 ص 371.
20) تاریخ الطبری: ج 5 ص 342 و 404 و 420.
21) الفتوح: ج 5 ص 72 و 79 و 84 و 115 و 116.
22) مروج الذهب: ج 3 ص 64، إثبات الوصیّة: ص 177.
23) الأغانی: ج 16 ص 147 وص 148 وج 19 ص 204، مقاتل الطالبیّین: ص 94 و 320.
24) الأمالی للصدوق: ص 219 و 221 و 223.
25) تصحیفات المحدّثین: ص 174.
26) نزهة الناظر: ص 88.
27) نصیحة الملوک: ص 337 (طبع مؤسّسة شباب الجامعة الإسکندریة).
28) الأمالی للشجری: ج 1 ص 185.
29) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 45 و 66 69 و 72 و 79 و 80 و 95 و 99 و 108 110.
30) تاریخ دمشق: ج 14 ص 185 187 و 204 و 219 و ج 69 ص 120 و.
31) الاحتجاج: ج 2 ص 100- 101.
32) روضة الواعظین: ص 173 و 203 و 205.
33) مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 1 ص 123 و 142 و 143 و 147 و 186 و 233 و ج 2 ص 7 و 32 و 33.
34) تذکرة الخواصّ: ص 265.
35) مطالب السؤول: ص 72 و 73.
36) بغیة الطلب فی تاریخ حلب: ج 6 ص 2593 2596.
37) الملهوف: ص 134 و 140 و 157 و 170.
38) کشف الغمّة: ج 2 ص 231 و 238 240 و 244 250، وقد نقل عن ابن الخشاب النحوی أشعاراً لأبی مخنف.
39) مختصر تاریخ دمشق: ج 7 ص 131 و 133.
40) البدایة والنهایة: ج 8 ص 177 و 209 و 210.
41) أعلام الدین: ص 298، إرشاد القلوب: ج 1 ص 30.
42) مثیر الأحزان: ص 38 و 45 و 49 و 55 و 72.
43) جواهر المطالب فی مناقب الإمام الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام: ج 2 ص 315 و 316.
44) الفصول المهمّة: ص 177 و 179.
45) عوالم العلوم: ج 17 (قسم الإمام الحسین علیه السلام) ص 63- 69 و 245 و 284 و 290 292 و 298.
46) تسلیة المجالس: ج 2 ص 248 و 310 و 315 318.
47) إحقاق الحقّ: ج 11 ص 625 648.
48) بحار الأنوار: ج 44 ص 160 و 161 و 190 196 و 209 و 316 و 319- 374، و ج 45 ص 9 و 41 و 47 49 و ج 78 ص 122- 128.
49) ینابیع المودّة: ج 3 ص 69 و 75 و 80 و 153.
50) نور الأبصار: ص 242.
51) أعیان الشیعة: ج 1 ص 621.
52) ملحقات إحقاق الحقّ: ج 27 ص 217 230 (بعض نظم الإمام الحسین علیه السلام).
53) أدب الحسین علیهالسلام وحماسته: ص 13 55.
54) راجع: الذریعة: ج 2 ص 304 وص 358 و ج 7 ص 16، و أهل البیت علیهم السلام فی المکتبة العربیة من السیّد عبدالعزیز الطباطبائی.
55) الذریعة: ج 9 ص 249.
56) الدیوان المنسوب للإمام علیّ علیه السلام: ص 406.
57) نفس المصدر.
58) العدد المذکور داخل القوسین یدلّ على رقم المقطوعة الشعریة فی الفصل الثامن من الکتاب.
59) شمارهاى داخل پرانتر، مربوط به شماره قطعههاى شعر در فصل هشتم است.
60) فی المصدر: «لا یدی له»، وفی الفصول المهمّة: «لایدا له»، وما أثبتناه هو الصحیح؛ من الإدالة بمعنى النصرة.
61) طَخَاءُ القَمَر: أی ما یغشّیه من غیم یُغطّی نوره (النهایة: ج 3 ص 117 «طخا»).
62) کشف الغمّة: ج 2 ص 247، بحار الأنوار: ج 78 ص 123 ح 6؛ الفصول المهمّة: ص 178، نور الأبصار: ص 153 وفیه «لأذیه» بدل «لایدی له».
63) أسکَتَ: انقطع کلامُه فلم یتکلّم (القاموس المحیط: ج 1 ص 150 «سکت»).
64) فی البدایة والنهایة: «تُرب الحَصى» بدل «ندب الجُثا». والجُثا: جمع جُثوة؛ وهو الشیء المجموع. ومنه الحدیث «رأیت قبور الشهداء جُثا»؛ یعنی أتربة مجموعة (النهایة: ج 1 ص 239 «جثا»).
65) الکِسوَة والکُسوَة: اللباس، واحِدَةُ الکُسا (لسان العرب: ج 15 ص 223 «کسا»).
66) القَذى: ما یقع فی العین والماء والشراب فی ترابٍ أو تِبن أو وسَخ أو غیر ذلک (القاموس المحیط: ج 4 ص 30 «قذا»).
67) الشَّوى: الأطراف؛ کالید والرجل (مفردات ألفاظ القرآن: ص 471 «شوى»).
68) الرِّمَّة: العظام البالیة، وتجمع على رِمَم (المصباح المنیر: ص 239 «رمم»).
69) الظاهر أنّها مِن بَلِیَ الثَّوبُ یَبلى بِلىً. وفی البدایة والنهایة: «یطوفُ بها البَلا» وهی من البَلاء؛ الامتحان والاختبار.
70) بغیة الطلب فی تاریخ حلب: ج 6 ص 2596، تاریخ دمشق: ج 14 ص 186 ولیس فیه «تأذّى بالیسیر من القذى أمّا العظام فإنّنی فرّقتها حتّى»، البدایة والنهایة: ج 8 ص 209 نحوه؛ جواهر المطالب: ج 2 ص 315.
71) فی بعض المصادر: «تَحلُّ بها» بدل «تُضَیّفها».
72) فی بعض المصادر: «جُلَّ» بدل «بَعدُ».
73) الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج 1 ص 371، نسب قریش: ص 59، تاریخ دمشق: ج 69 ص 119، الأغانی: ج 16 ص 147 148، مقاتل الطالبیّین: ص 94 ولیس فیه البیت الأخیر، تذکرة الخواصّ: ص 265 والثلاثة الأخیرة نحوه؛ بحار الأنوار: ج 45 ص 47.
74) فی بعض المصادر: «أطیب محاسنی» بدل «تطیب مجالسی».
75) المعفور: المترّب المعفّر بالتراب (النهایة: ج 3 ص 261 «عفر»).
76) الصَّبا: الریح تهبّ من مطلع الشمس (المصباح المنیر: ص 332 «صبى»).
77) الحَرَبُ: نهب مال الإنسان وترکه لا شیء له (النهایة: ج 1 ص 358 «حرب»).
78) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 45، بحار الأنوار: ج 44 ص 160 ح 29؛ مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 1 ص 142 نحوه و راجع: موسوعة الإمام الحسین علیه السلام: ج 2 ص 452 (القسم الخامس/ الفصل الأوّل/ الإمام الحسین علیهالسلام على قبر أخیه).
79) مُبیر: مُهلِک (النهایة: ج 1 ص 161 «بور»).
80) کشف الغمّة: ج 2 ص 248، بحار الأنوار: ج 78 ص 124 ح 6.
81) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 110، بحار الأنوار: ج 45 ص 49 وراجع: موسوعة الإمام الحسین علیه السلام: ج 7 ص 196 (القسم الثامن/ الفصل التاسع/ قتال الإمام علیهالسلام أعداءه وحیدا).
82) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 66، بحار الأنوار: ج 44 ص 191 ح 3 وراجع: موسوعة الإمام الحسین علیه السلام: ج 2 ص 120 (القسم الثانی/ الفصل الرابع/ إذا جادت الدنیا علیک فجد بها).
83) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 45، بحار الأنوار: ج 44 ص 161 ح 30.
84) فی بعض المصادر: «صَبورٌ عندَ مشتَبَکِ الرِّماحِ» بدل «ونعم الحرّ مختلف الرماح» (انظر: روائع الأشعار من دیوان الأئمّة الأطهار: ص 402).
85) الأمالی للصدوق: ص 223 ح 239 عن عبد اللّه بن منصور عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، روضة الواعظین: ص 205 وفیه «وحرّ عند» بدل «نعم الحرّ»، بحار الأنوار: ج 44 ص 319 وراجع: موسوعة الإمام الحسین علیه السلام: ج 6 ص 252 (القسم الثامن/ الفصل الثالث/ الحرّ بن یزید الرّیاحی).
86) هکذا فی المصدر، والصحیح: «تلاقون»، إذ لا وجه لجزمها، ولکنّ الوزن لا یصحّ ب «تلاقون».
87) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 108، بحار الأنوار: ج 45 ص 41 وراجع: موسوعة الإمام الحسین علیه السلام: ج 7 ص 76 (القسم الثامن/ الفصل الخامس/ العبّاس بن علیّ علیه السلام).
88) طالتِ النّخلة: ارتفعت (المصباح المنیر: ص 381). وفی بعض المصادر: «نُسِرُّ» بدل «نطول».
89) الاحتجاج: ج 2 ص 103 ح 168 وراجع: موسوعة الإمام الحسین علیه السلام: ج 7 ص 204 (القسم الثامن/ الفصل التاسع/ ما نسب إلى الإمام علیهالسلام من الشعر فی ساحة القتال).
90) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 68 وراجع: موسوعة الإمام الحسین علیه السلام: ج 7 ص 196 (القسم الثامن/ الفصل التاسع/ قتال الإمام علیهالسلام أعداءه وحیدا).
91) شخوص المسافر: خروجه عن منزله (النهایة: ج 2 ص 450 «شخص»).
92) المناقب والمثالب للخوارزمی: ص 328.
93) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 69، بحار الأنوار: ج 44 ص 193 ح 6، وفی محاسبة النفس للکفعمی: ص 46 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام، وفی تنبیه الخواطر: ج 1 ص 69 وکشف الغمّة: ج 2 ص 187 عن الإمام الحسن علیه السلام.
94) جَنَح إلى الشیء: مالَ (المصباح المنیر: ص 111 «جنح»).
95) کشف الغمّة: ج 2 ص 246 و 247، بحار الأنوار: ج 78 ص 123 ح 6؛ الفصول المهمّة: ص 178، نور الأبصار: ص 153 وفیه «المغیث العالم الحقّ» بدل «تعالى قاسم الرزق».
96) من حالِق: أی من جبلٍ عالٍ (النهایة: ج 1 ص 426 «حلق»).
97) تاریخ دمشق: ج 14 ص 186، مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 1 ص 147 وفیه «أنشد عبد اللّه بن إبراهیم النحوی للحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: إغن…»، بغیة الطلب فی تاریخ حلب: ج 6 ص 2595، البدایة والنهایة: ج 8 ص 209 وفیه «تمسد» بدل «تغن»، جواهر المطالب: ج 2 ص 315.
98) البَأو: الکِبر والفَخر (الصحاح: ج 6 ص 2278 «بآ»).
99) مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 1 ص 123؛ بحار الأنوار: ج 43 ص 352 وفیه للحسن علیهالسلام نحوه.
100) الملهوف: ص 134، مثیر الأحزان: ص 45، المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 95 بزیادة «علیکم سلام اللّه یا آل أحمد فإنّی أرانی عنکم سوف أرحل» فی آخره، کشف الغمّة: ج 2 ص 240 کلّها نحوه، بحار الأنوار: ج 44 ص 374 و ج 45 ص 49؛ تاریخ دمشق: ج 14 ص 187، مطالب السؤول: ص 73، الفتوح: ج 5 ص 72 والثلاثة الأخیرة نحوه.
101) فی المصدر: «من إحداهما»، وما أثبتناه هو الصحیح، ولا یستقیم الوزن إلّا به.
102) محاضرات الادباء: ج 3 ص 142.
103) تاریخ دمشق: ج 14 ص 186، بغیة الطلب فی تاریخ حلب: ج 6 ص 2595، البدایة والنهایة: ج 8 ص 209، جواهر المطالب: ج 2 ص 315.
104) الإرشاد: ج 2 ص 93 وراجع: موسوعة الإمام الحسین علیه السلام: ج 6 ص 44 (القسم الثامن/ الفصل الأوّل/ حالة زینب علیها السلام لیلة عاشوراء).
105) دَالَت الأیّام: أی دارت (الصحاح: ج 4 ص 1700 «دول»).
106) فی المصدر: «غبء»، والتصویب من بحار الأنوار.
107) آدَ: قَوِیَ واشتدَّ فهو أیِّدٌ (المصباح المنیر: ص 32 «آد»).
108) الرُزْءُ: المصیبة (الصحاح: ج 1 ص 53 «رزأ»).
109) کشف الغمّة: ج 2 ص 250، بحار الأنوار: ج 78 ص 126 ح 6.
110) العَذْلُ: المَلامَةُ (الصحاح: ج 5 ص 1762 «عذل»).
111) العَمالِقة: الجبابرة الذین کانوا بالشام من بقیّة قوم عاد (النهایة: ج 3 ص 301 «عملق»).
112) کشف الغمّة: ج 2 ص 249، بحار الأنوار: ج 78 ص 125 ح 6.
113) جاءَ بَغتَةً: أی فجأةً على غِرّة (المصباح المنیر: ص 56 «بغت»).
114) بستان الواعظین: ص 194.
115) الحِمَامُ: الموت (النهایة: ج 1 ص 446 «حمم»).
116) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 109 وراجع: موسوعة الإمام الحسین علیه السلام: ج 7 ص 188 (القسم الثامن/ الفصل التاسع/ وداع الإمام علیهالسلام النساء).
117) الحَنَق: الغَیظ (الصحاح: ج 4 ص 1465 «حنق»).
118) فی المصدر: «باحتیاجی»، والتصویب من المصادر الاخرى.
119) الوَکُوفُ: الغزیرة (النهایة: ج 5 ص 220 «وکف»).
120) الحَتف: الموت (الصحاح: ج 4 ص 1340 «حتف»).
121) صاحبُ الوِتْر: الطالبُ بالثأر (النهایة: ج 5 ص 148 «وتر»).
122) القَرْمُ: الفَحلُ والسیّد (القاموس المحیط: ج 4 ص 163 «قرم»).
123) الجَحْفَلُ: الجیش (الصحاح: ج 4 ص 1652 «جحفل»).
124) هکذا فی المصدر، وهو غیر صحیح؛ لأنّ الأجنحة جمع فکیف یثنّى؟ علما أنّ هذا البیت لیس موجودا فی الدیوان.
125) الهِزَبْرُ: الأسد، والغلیظ الضخم، والشدید الصُّلْب، فارسیة (القاموس المحیط: ج 2 ص 161 «هزبر»).
126) الضَّیغَم: العضّ الشدید، وبه سمّی الأسد: ضیغما (النهایة: ج 3 ص 91 «ضغم»).
127) أیفَعَ الغلام فهو یافِع: إذا شارَفَ الاحتلام ولمّا یحتلم (النهایة: ج 5 ص 299 «یفع»).
128) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 79 وراجع: موسوعة الإمام الحسین علیه السلام: ج 7 ص 204 (القسم الثامن/ الفصل التاسع/ ما نسب إلى الإمام علیهالسلام من الشعر فی ساحة القتال).
129) فی المصدر: «یصنع»، والتصویب من بحار الأنوار.
130) مَازَهُ: عَزَلَهُ وفَرَزَهُ (القاموس المحیط: ج 2 ص 193 «ماز»).
131) فی المصدر: «عزبا»، والصحیح ما أثبتناه، قال ابن منظور: فی لسانه غربٌ أی حدّة، وغربُ اللّسان: حدّته، ولسانٌ غربٌ: حدید (لسان العرب: ج 1 ص 641 «غرب»).
132) فی بحار الأنوار: «فخزن».
133) الوَسَن: ثقلة النوم، وقیل: النعاس (لسان العرب: ج 13 ص 449 «وسن»).
134) هکذا فی المصدر، والصواب: «لذوی المیراث».
135) إرشاد القلوب: ص 30.
136) الغِیرَةُ: المِیرَة، یَغیرُهم: أی یمیرهم وینفعهم. والمِیرَةُ: الطعام یمتارهُ الإنسان (الصحاح: ج 2 ص 775 «غیر» و ص 821 «میر»).
137) کشف الغمّة: ج 2 ص 247، بحار الأنوار: ج 78 ص 123 ح 6.
138) لیلةٌ مُدْلَهِمَّة: أی مظلمة (الصحاح: ج 5 ص 1921 «دهم»).
139) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 72، بحار الأنوار: ج 44 ص 194 ح 6.
140) رَبَّ الضَّیعةَ: أی أصلَحَها و أتَمَّها (الصحاح: ج 1 ص 130 «ربب»).
141) یقال: دَبَّت عَقاربُه؛ بمعنى سَرَت نمائِمُهُ و أذاه. وهو یَدِبُّ بیننا بالنمائم (تاج العروس: ج 1 ص 477 «دبب»).
142) فی المصدر: «جنا»، والتصویب من بحار الأنوار. قال ابن منظور: خَبَتِ النارُ والحَربُ والحِدَّةُ: سَکَنَت وطفئت وخمد لَهَبُها (لسان العرب: ج 14 ص 223 «خبا»).
143) الوَغَرُ: الغِلّ والحرارة (النهایة: ج 5 ص 208 «وغر»).
144) شَبَبتُ النارَ والحَربَ أشُبُّها شَبّا: إذا أوقدتها (الصحاح: ج 1 ص 151 «شبب»).
145) عَاجَ به: أی عطف إلیه، ومالَ، و ألمّ به (النهایة: ج 3 ص 315 «عوج»).
146) ثاب الرَّجلُ یَثوبُ ثَوبا: رجع بعد ذهابه (الصحاح: ج 1 ص 94 «ثوب»).
147) غِبُّ کلّ شیء: عاقبته (الصحاح: ج 1 ص 190 «غبب»).
148) فی المصدر: «ینبغی»، والتصویب من بحار الأنوار.
149) فی المصدر: «أدبه»، والتصویب من بحار الأنوار.
150) کشف الغمّة: ج 2 ص 246، بحار الأنوار: ج 78 ص 122 ح 6؛ الفصول المهمّة: ص 178، نور الأبصار: ص 153 نحوه ولیس فیهما من «یبغی» إلى «لبّه».
151) کذا فی المصدر وبحار الأنوار، ولعلّ الصواب: «خلا»، کما فی دائرة المعارف الحسینیة.
152) سَفَرْتُ الشیء: کشفته (المصباح المنیر: ص 278 «سفر»).
153) الضمیر یحتمل إرجاعه إلیه علیهالسلام على سبیل الالتفات، لبیان غایة خضوعه وولهه فی العبادة بحیث لو تحرّکت ریحٌ لأسقَطَته (بحار الأنوار: ج 44 ص 193).
154) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 69، بحار الأنوار: ج 44 ص 193 ح 5.
155) العَوَصُ: ضدّ الإمکان والیُسر؛ شیء أعوصُ وعویص، وکلامٌ عویص (لسان العرب: ج 7 ص 58 «عوص»).
156) لم تذکر فی المصدر، و أثبتناها لاقتضاء السیاق لها.
157) اسم لأحد سلاطین الروم (لغتنامة لدِهخُدا).
158) کلمات غریبة استخدمها الأعرابی کی یختبر بها الإمام علیه السلام، والإمام هو أمیر البلاغة والفصاحة، وعدم جوابه ببیان معانیها هو إمّا لانسیاق الکلام لکلام آخر، أو أنّ الإمام ارتأى عدم الضرورة لذلک، أو وجود سقط فی المتن المنقول، علما أنّ هذه الکلمات جاءت بصور مختلفة فی المصادر.
159) شَرْخ الشَّبابِ: أوّله، وقیل: نضارته وقوّته (النهایة: ج 2 ص 457 «شرخ»).
160) اینها کلماتِ نامأنوس و غیر متداولى هستند که بادیهنشین به کار بُرد و امام علیهالسلام کهامیر فصاحت و بلاغت است نیز آنها را فهمید و سَربسته گذاشت و معانى آنها را بر زبان نیاورد یا شاید دامنه سخن به موضوعى دیگر کشیده شد و یا امام علیهالسلام ضرورتى براى بیان معانى آنها ندید و یا این که افتادگىاى در متن، اتفاق افتاده است. گفتنى است که این کلمات، در منابع حدیث، گوناگون نقل شدهاند.
161) فی المصدر: «الحسن علیه السلام»، والصحیح ما أثبتناه.
162) الأبیات الآتیة الّتی أنشدها الإمام علیهالسلام لم تُذکر هنا فی المصدر، حیث قال المؤلّف: «ثمّ إنّه علیهالسلام قال أبیاتا سیأتی ذکرها فی الباب المختصّ به المعقود لمناقبه إن شاء اللّه»، ثمّ ذکرها فی الصفحة 73. وقد أوردناها هنا کی یتمّ الکلام ویکتمل السیاق.
163) دَرَحَ: دفع (القاموس المحیط: ج 1 ص 220 «درح»). وفی الصراط المستقیم: «سفود درج…».
164) البَوْغاءُ: التراب الناعم (النهایة: ج 1 ص 162 «بوغ»).
165) فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «هتوفٌ».
166) سَحَابَةٌ دَلُوح: أی کثیرة الماء (الصحاح: ج 1 ص 361 «دلح»).
167) السِّماک: نجم فی السماء معروف، وهما سماکان: رامح و أعزل ورامح لا نوء له (النهایة: ج 2 ص 403 «سمک»).
168) ثَعجرتُ الدمَ: أی صببته فانصبّ (الصحاح: ج 2 ص 605 «ثعجر»).
169) الوَدْقُ: المطر (النهایة: ج 5 ص 168 «ودق»).
170) مطر ثجّاج: إذا انصبّ جدّا (الصحاح: ج 1 ص 302 «ثجج»).
171) مؤلف مطالب السؤول، پاسخ امام حسین علیهالسلام به بادیهنشینرا در این جا نیاورده و نقل آن را به «باب ویژه فضائل اختصاصى امام حسین علیه السلام» (مطالب السؤول: ص 73) واگذار نموده است، که ما، به جهت تکمیل کلام، آن را در این جا آوردیم.
172) کذا فی المصدر، وفی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «أرصَنتُ» بدل «أرضَیت»، والظاهر أنّه الصواب.
173) مطالب السؤول: ص 69؛ الصراط المستقیم: ج 2 ص 172 نحوه.
174) توجد بعض الأخطاء فی هذین البیتین فی المصدر، وصحَّحناها من ترجمة الإمام الحسین علیهالسلام من تاریخ دمشق المطبوعة بتحقیق محمّد باقر المحمودی.
175) فی المصدر: «تمدادا»، والتصویب من بغیة الطلب فی تاریخ حلب. وفی ترجمة الإمام الحسین علیهالسلام من تاریخ دمشق: «لو کانَ فی سَیرنا الغَداةَ عصا».
176) فی ترجمة الإمام الحسین علیهالسلام من تاریخ دمشق: «ریب الزمان».
177) نَکِدَ عَیشُه: اشتَدَّ وعَسُر (القاموس المحیط: ج 1 ص 342 «نکد»).
178) تاریخ دمشق: ج 14 ص 185، بغیة الطلب فی تاریخ حلب: ج 6 ص 2593 وراجع: المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 65 وبحار الأنوار: ج 44 ص 190 ح 2.
179) متن عربىِ این قطعه تاریخى، از تاریخ دمشق (نسخه تصحیح شده توسّط على شیرى) نقل شدهاست؛ امّا مترجم در ترجمه آن، نسخه بَدَلهاى نقل شده از کتاب ترجمة الإمام الحسین علیهالسلام من تاریخ دمشق (تحقیق و تصحیح محمدباقر محمودى) را ترجیح داد. م.