جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نوادر الحکم‏ (حکمت‏هاى گوناگون‏)

زمان مطالعه: 62 دقیقه

7 / 1

عرض الأَعمال على الله

4120. عیون أخبار الرضا علیه‌السلام بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: إنَّ أعمالَ هذِهِ الامَّةِ ما مِن صَباحٍ إلّا وتُعرَضُ عَلَى اللّهِ تَعالى.(1)

7 / 2

الأعمال بالنیات‏

4121. الأمالی للطوسی بإسناده عن الحسین عن أبیه علی بن‏أبی طالب علیهما السلام: أنَّ رَسولَ‏اللّهِ صلى الله علیه و آله أغزى عَلِیّا علیه‌السلام فی سَرِیَّةٍ(2) و أمَرَ المُسلِمینَ أن یَنتَدِبوا مَعَهُ فی سَرِیَّتِهِ، فَقالَ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ لِأَخٍ لَهُ: اغزُ بِنا فی سَرِیَّةِ عَلِیٍّ، لَعَلَّنا نُصیبُ خادِما أو دابَّةً أو شَیئا نَتَبَلَّغُ(3) بِهِ!

فَبَلَغَ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله قَولُهُ، فَقالَ: إنَّمَا الأَعمالُ بِالنِّیّاتِ، ولِکُلِّ امرِئٍ ما نَوى، فَمَن غَزَا

7 / 1

عرضه شدن اعمال بر خدا

4120. عیون أخبار الرضا علیه‌السلام به سندش، از امام حسین علیه السلام: هیچ بامدادى نیست که اعمال این امّت، بر خداى متعال، عرضه نشود.

7 / 2

ارزش عمل، به نیت است‏

4121. الأمالى، طوسى به سندش، از امام حسین علیه السلام، از امام على علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، على علیه‌السلام را به سَریّه‏اى(4) فرستاد و به مسلمانان فرمان داد که با او در سَریّه‏اش ره‏سپار شوند. مردى انصارى به برادرش گفت: بیا با هم در لشکر على به جنگ برویم. شاید که خادم، چارپا یا وسیله‏اى از وسایل زندگى به چنگ آوریم.

گفته او به پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و فرمود: «[ارزش‏] کارها به انگیزه است و بهره‏ ی

ابتِغاءَ ما عِندَ اللّهِ فَقَد وَقَعَ أجرُهُ عَلَى اللّهِ، ومَن غَزا یُریدُ عَرَضَ الدُّنیا أو نَوى عِقالًا لَم یَکُن لَهُ إلّا ما نَوى.(5)

7 / 3

علاج الذنب

4122. بحار الأنوار: رُوِیَ أنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه‌السلام جاءَهُ رَجُلٌ وقالَ: أنَا رَجُلٌ عاصٍ ولا أصبِرُ عَنِ المَعصِیَةِ، فَعِظنی بِمَوعِظَةٍ.

فَقالَ علیه السلام: افعَل خَمسَةَ أشیاءَ و أذنِب ما شِئتَ، فَأَوَّلُ ذلِکَ: لا تَأکُل رِزقَ اللّهِ و أذنِب ما شِئتَ، وَالثّانی: اخرُج مِن وِلایَةِ اللّهِ و أذنِب ما شِئتَ، وَالثّالِثُ: اطلُب مَوضِعا لا یَراکَ اللّهُ و أذنِب ما شِئتَ، وَالرّابِعُ: إذا جاءَ مَلَکُ المَوتِ لِیَقبِضَ روحَکَ فَادفَعهُ عَن نَفسِکَ وَأذنِب ما شِئتَ، وَالخامِسُ: إذا أدخَلَکَ مالِکٌ فِی النّارِ فَلا تَدخُل فِی النّارِ و أذنِب ما شِئتَ.(6)

7 / 4

آثار الذنوب

4123. الأمالی للطوسی بإسناده عن الحسین عن علیّ علیهما السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَا اختَلَجَ(7) عِرقٌ ولا عَثَرَت قَدَمٌ إلّا بِما قَدَّمَت أیدیکُم، وما یَعفُو اللّهُ عز و جل عَنهُ أکثَرُ.(8)

هر کس، چیزى است که نیّت کرده است. هر کس در پىِ آنچه نزد خداست، به جنگ برود، پاداشش به عهده خداست و هر کس به طمع کالاى دنیا یا در بند کردن [اسیرى‏] به جنگ بیاید، جز آنچه نیّت کرده است، به دست نمى‏آورد».

7 / 3

چاره گناه‏

4122. بحار الأنوار: روایت شده است که مردى نزد امام حسین علیه‌السلام آمد و گفت: من، مردى گُنهکارم و در برابر گناه، شکیبایى ندارم. مرا اندرزى ده.

امام علیه‌السلام فرمود: «پنج کار را انجام بده و سپس، هر گناهى که خواستى، بکن. نخست، آن که روزىِ خدا را نخور و هر گناهى خواستى، بکن. دوم، از ولایت خدا بیرون برو و هر گناهى خواستى، بکن. سوم، جایى که خدا تو را نبیند، پیدا کن و هر گناهى خواستى، بکن. چهارم، چون فرشته مرگ آمد تا قبضِ روحت کند، او را از خود بران و هر گناهى خواستى، بکن. پنجم، چون مالک (فرشته جهنّمْ) تو را به دوزخْ وارد کرد، به آن، وارد مشو و هر گناهى خواستى، بکن».

7 / 4

آثار گناهان‏

4123. الأمالى، طوسى به سندش، از امام حسین علیه السلام، از امام على علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «رگى نلرزید و گامى نلغزید، جز در نتیجه دستاوردهایتان، و البته آنچه [از گناهان که‏] خداوند عز و جل عفو مى‏کند، بیشتر است».

7 / 5

اشد الناس عذابا

4124. کشف الغمّة بإسناده عن الإمام الحسین علیه السلام: وَجَدتُ فی قائِمِ سَیفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله صَحیفَةً مَربوطَةً، فیها: أشَدُّ النّاسِ عَذابا القاتِلُ غَیرَ قاتِلِهِ، وَالضّارِبُ غَیرَ ضارِبِهِ، ومَن جَحَدَ نِعمَةَ مَوالیهِ فَقَد بَرِئَ مِمّا أنزَلَ اللّهُ عز و جل.(9)

7 / 6

جزاء أصحاب الکبائر من الموحدین‏

4125. تاریخ بغداد بإسناده عن الحسین علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: إنَّ أصحابَ الکَبائِرِ مِن مُوَحِّدِی الامَمِ کُلِّهِم؛ الَّذین ماتوا عَلى کَبائِرِهِم غَیرَ نادِمینَ ولا تائِبینَ، مَن دَخَلَ النّارَ مِنهُم فِی البابِ الأَوَّلِ مِن جَهَنَّمَ؛ لا تَزرَقُّ(10) أعیُنُهُم، ولا تَسوَدُّ وُجوهُهُم، ولا یُقرَنونَ ولا یُغَلَّونَ بِالسَّلاسِلِ، ولا یُجَرَّعونَ الحَمیمَ، ولا یُلبَسونَ القَطِرانَ(11)؛ حَرَّمَ اللّهُ أجسادَهُم عَلَى الخُلودِ مِن أجلِ التَّوحیدِ، وصُوَرَهُم عَلَى النّارِ مِن أجلِ السُّجودِ.(12)

7 / 7

دور المصائب والأمراض فی کفارة الذنوب

4126. الخصال بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: کانَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه‌السلام بِالکوفَةِ فِی الجامِعِ، إذ قامَ إلَیهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ فَسَأَلَهُ عَن مَسائِلَ، فَکانَ فیما سَأَلَهُ أن قالَ‏

7 / 5

سخت‏ترین مجازات‏

4124. کشف الغمّة به سندش، از امام حسین علیه السلام: به قبضه شمشیر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، نوشته‏اى بسته شده بود که در آن بود: «سخت‏ترین کیفر را کُشنده‏اى دارد که کسى را جز به قصاص، کشته باشد و زننده‏اى، که کسى را جز به قصاص، زده باشد و البته هر کس که ولى‏نعمت‏هاى خود را ناسپاسى کند، از آنچه خداوند عز و جل نازل کرده، بیزارى جسته است».

7 / 6

مجازات موحدان مرتکب گناه کبیره‏

4125. تاریخ بغداد به سندش، از امام حسین علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «موحّدانِ مرتکب کبیره همه امّت‏ها که با گناه کبیره، امّا بدون پشیمانى و توبه مى‏میرند، از درِ اوّل دوزخْ وارد مى‏شوند، چشم‏هایشان کور نمى‏شود و صورت‏هایشان سیاه نمى‏گردد و غُل و زنجیر نمى‏شوند و آبِ جوشان نمى‏نوشند و مسِ ذوب شده، نمى‏پوشند. خدا، پیکرهایشان را به سبب موحّد بودنشان، از ماندگارى همیشه [در دوزخ‏] و صورت‏هایشان را به دلیل سجده کردن، از آتش [دوزخ‏]، دور داشته است».

7 / 7

تأثیر مصیبت و بیمارى در پاک شدن گناهان‏

4126. الخصال به سندش، از امام حسین علیه السلام: على بن ابى طالب علیه‌السلام در مسجد جامعِ کوفه بود که مردى شامى به سوى ایشان آمد و سؤال‏هایى پرسید و از جمله گفت: به من بگو که خواب، چند گونه است؟

لَهُ: أخبِرنی عَنِ النَّومِ عَلى کَم وَجهٍ هُوَ؟

فَقالَ: النَّومُ عَلى أربَعَةِ أوجُهٍ: الأَنبِیاءُ علیهم السلام تَنامُ عَلى أقفِیَتِهِم مُستَلقینَ، و أعیُنُهُم لا تَنامُ مُتَوَقِّعَةً لِوَحیِ اللّهِ عز و جل، وَالمُؤمِنُ یَنامُ عَلى یَمینِهِ مُستَقبِلَ القِبلَةِ، وَالمُلوکُ و أبناؤُها تَنامُ عَلى شَمائِلِها لِیَستَمرِئوا ما یَأکُلونَ، وإبلیسُ وإخوانُهُ وکُلُّ مَجنونٍ وذو عاهَةٍ یَنامُ عَلى وَجهِهِ مُنبَطِحا(13)(14)

4127. طبّ الأئمّة لابنی بسطام بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: عادَ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه‌السلام سَلمانَ الفارِسِیَّ، فَقالَ: یا أبا عَبدِ اللّهِ! کَیفَ أصبَحتَ مِن عِلَّتِکَ؟

فَقالَ: یا أمیرَ المُؤمِنینَ! أحمَدُ اللّهَ کَثیرا، و أشکو إلَیکَ کَثرَةَ الضَّجَرِ.

قالَ: فَلا تَضجَر یا أبا عَبدِ اللّهِ، فَما مِن أحَدٍ مِن شیعَتِنا یُصیبُهُ وَجَعٌ إلّا بِذَنبٍ قَد سَبَقَ مِنهُ، وذلِکَ الوَجَعُ تَطهیرٌ لَهُ.

قالَ سَلمانُ: فَإِن کانَ الأَمرُ عَلى ما ذَکَرتَ وهُوَ کَما ذَکَرتَ فَلَیسَ لَنا فی شَی‏ءٍ مِن ذلِکَ أجرٌ خَلَا التَّطهیرَ.

قالَ عَلِیٌّ علیه السلام: یا سَلمانُ! إنَّ لَکُمُ الأَجرَ بِالصَّبرِ عَلَیهِ، وَالتَّضَرُّعِ إلَى اللّهِ عَزَّ اسمُهُ وَالدُّعاءِ لَهُ؛ بِهِما یُکتَبُ لَکُمُ الحَسَناتُ، ویُرفَعُ لَکُمُ الدَّرَجاتُ، و أمَّا الوَجَعُ فَهُوَ خاصَّةً تَطهیرٌ وکَفّارَةٌ.

قالَ: فَقَبَّلَ سَلمانُ ما بَینَ عَینَیهِ وبَکى، وقالَ: مَن کانَ یُمَیِّزُ لَنا هذِهِ الأَشیاءَ لَولاکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ؟(15)

امام علیه‌السلام فرمود: «خواب، چهار گونه است: پیامبران، به پشت مى‏خوابند و چشم‏هایشان نمى‏خوابد و منتظر وحى خداوند عز و جل است؛ و مؤمن، بر پهلوى راست و رو به قبله مى‏خوابد، و پادشاهان و شاه‏زادگان، بر پهلوى چپ مى‏خوابند تا آنچه خورده‏اند، هضم شود؛ و ابلیس و برادرانش و هر دیوانه و بیمارى، به رو مى‏خوابد».

4127. طبّ الأئمّة علیهم السلام، دو پسر بسطام به سندش، از امام حسین علیه السلام: امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه‌السلام از سلمان فارسى عیادت کرد و به او فرمود: «اى ابو عبد اللّه! با بیمارى‏ات، چه مى‏کنى؟».

سلمان گفت: اى امیر مؤمنان! خدا را فراوان مى‏ستایم و از فراوانىِ بیمارى به تو شِکوه مى‏برم.

امام علیه‌السلام فرمود: «اى ابو عبد اللّه! ناراحتى مکن. هیچ یک از پیروان ما نیست که دردى به او برسد، جز به سبب گناهى که پیش‏تر از او سر زده است و این هم، مایه پاک شدن اوست».

سلمان گفت: اگر این گونه است که مى‏گویى که چنین است، پس ما پاداشى از این بیمارى‏ها جز همان پاک شدن نداریم!

على علیه‌السلام فرمود: «اى سلمان! شما با شکیبایى بر آن، و نیز با گریه و زارى و دعا به پیشگاه خداى والا نام، پاداش مى‏برید. با این دو (شکیبایى و زارى)، برایتان پاداش نوشته مى‏شود و درجات شما بالا برده مى‏شود؛ امّا خودِ درد، فقط پاک شدن و جبران [گناه‏] است».

سلمان، میان دو چشم على علیه‌السلام را بوسید و گریست و گفت: اى امیر مؤمنان! اگر تو نبودى، چه کسى این چیزها را برایمان روشن مى‏کرد؟

4128. الأمالی للطوسی بإسناده عن الحسین بن علیّ عن أمیر المؤمنین علیهما السلام: المَرَضُ لا أجرَ فیهِ، ولکِنَّهُ لا یَدَعُ عَلَى العَبدِ ذَنبا إلّا حَطَّهُ، وإنَّمَا الأَجرُ فِی القَولِ بِاللِّسانِ وَالعَمَلِ بِالجَوارِحِ، وإنَّ اللّهَ بِکَرَمِهِ وفَضلِهِ یُدخِلُ العَبدَ بِصِدقِ النِّیَّةِ وَالسَّریرَةِ الصّالِحَةِ الجَنَّةَ.(16)

7 / 8

اعظم المصائب‏

4129. الکافی عن عبد اللّه بن الولید الجعفی عن رجل عن أبیه: لَمّا اصیبَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه‌السلام نَعَى الحَسَنُ إلَى الحُسَینِ علیهما السلام وهُوَ بِالمَدائِنِ، فَلَمّا قَرَأَ الکِتابَ قالَ: یا لَها مِن مُصیبَةٍ ما أعظَمَها، مَعَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله قالَ: «مَن اصیبَ مِنکُم بِمُصیبَةٍ فَلیَذکُر مُصابَهُ بی، فَإِنَّهُ لَن یُصابَ بِمُصیبَةٍ أعظَمَ مِنها»، وصَدَقَ صلى الله علیه و آله.(17)

7 / 9

کلام الإمام علیه‌السلام عند قبر أخیه‏

4130. عیون الأخبار لابن قتیبة عن الحسین بن علیّ علیهما السلام مِمّا رَثى بِهِ أخاهُ الحَسَنَ علیه‌السلام عِندَ قَبرِهِ: رَحِمَکَ اللّهُ أبا مُحَمَّدٍ! إن کُنتَ لَتُباصِرُ(18) الحَقَّ مَظانَّهُ، وتُؤثِرُ اللّهَ عِندَ تَداحُضِ(19)

4128. الأمالى، طوسى به سندش، از امام حسین علیه السلام، از امام على علیه السلام: بیمارى، پاداشى ندارد؛ امّا هیچ گناهى از بنده را وا نمى‏گذارد، جز آن که آن را مى‏زداید. البتّه پاداش، فقط در گفتن با زبان و عمل با اعضاست و خداوند، با کَرَم و فضل خویش، بنده را به دلیل درستىِ نیّت و باطن شایسته‏اش به بهشت در مى‏آورد.

7 / 8

بزرگ‏ترین مصیبت‏

4129. الکافى به نقل از عبد اللّه بن ولید جُعفى، از مردى، از پدرش: چون امیر مؤمنان علیه السلام، شهید شد، حسن علیه‌السلام خبرِ مصیبت را براى حسین علیه‌السلام که در مدائن بود، فرستاد. حسین علیه‌السلام چون نامه را خواند، فرمود: «واى! چه مصیبت بزرگى، هر چند پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «هر کس از شما به مصیبتى گرفتار آمد، مصیبتِ از دست دادن مرا به یاد آورد که مصیبتى از آن بزرگ‏تر به او نمى‏رسد»! درود خدا بر او باد که راست گفت!».

7 / 9

سخن امام علیه‌السلام در کنار قبر برادر

4130. عیون الأخبار، ابن قُتَیبه از امام حسین علیه السلام، در مرثیه‏اى که کنار قبر برادرش امام حسن علیه‌السلام خواند: اى ابو محمّد! خدایت رحمت کند. حق را در هر جا که گمان وجودش مى‏رفت، مى‏پاییدى و هنگامى که باطل، در هنگامه‏هاى تقیّه، فرود

الباطِلِ فی مَواطِنِ التَّقِیَّةِ بِحُسنِ الرَّوِیَّةِ(20)، وتَستَشِفُّ(21) جَلیلَ مَعاظِمِ الدُّنیا بِعَینٍ لَها حاقِرَةٍ، وتُفیضُ عَلَیها یَدا طاهِرَةَ الأَطرافِ، نَقِیَّةَ الأَسِرَّةِ(22)، وتَردَعُ بادِرَةَ غَربِ(23) أعدائِکَ بِأَیسَرِ المَؤونَةِ عَلَیکَ؛ ولا غَروَ و أنتَ ابنُ سُلالَةِ النُّبُوَّةِ، ورَضیعُ لِبانِ الحِکمَةِ، فَإِلى رَوحٍ ورَیحانٍ وجَنَّةِ نَعیمٍ. أعظَمَ اللّهُ لَنا ولَکُمُ الأَجرَ عَلَیهِ، ووَهَبَ لَنا ولَکُمُ السَّلوَةَ وحُسنَ الاسى عَنهُ.(24)

7 / 10

المصاب من حرم الثواب

4131. المعجم الکبیر عن عبد اللّه بن میمون القدّاح عن جعفر بن محمّد عن أبیه عن علیّ بن حسین [زین العابدین‏] علیهم السلام: سَمِعتُ أبی علیه‌السلام یَقولُ: لَمّا کانَ قَبلَ وَفاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله بِثَلاثَةِ أیّامٍ، هَبَطَ عَلَیهِ جِبریلُ علیه السلام، فَقالَ: یا مُحَمَّدُ، إنَّ اللّهَ عز و جل أرسَلَنی إلَیکَ إکراما لَکَ، وتَفضیلًا لَکَ، وخاصَّةً لَکَ، أسأَلُکَ عَمّا هُوَ أعلَمُ بِهِ مِنکَ، یَقولُ: کَیفَ تَجِدُکَ؟

فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: أجِدُنی یا جِبریلُ مَغموما، و أجِدُنی یا جِبریلُ مَکروبا.

قالَ: فَلَمّا کانَ الیَومُ الثّالِثُ هَبَطَ جِبریلُ علیه السلام، وهَبَطَ مَلَکُ المَوتِ علیه السلام، وهَبَطَ مَعَهُما مَلَکٌ فِی الهَواءِ یُقالُ لَهُ إسماعیلُ‏عَلى سَبعینَ ألفَ مَلَکٍ، لَیسَ فیهِم مَلَکٌ إلّا عَلى سَبعینَ ألفَ مَلَکٍ، یُشَیِّعُهُم جِبریلُ علیه السلام، فَقالَ: یا مُحَمَّدُ، إنَّ اللّهَ عز و جل أرسَلَنی إلَیکَ إکراما

مى‏آمد، با خوش‏فکرى تمام، خدا را مقدّم مى‏داشتى و با چشمى تیزبین، امور بزرگ و نهان دنیا را مى‏دیدى و دستى پاک و بى هیچ آلودگى بر آن مى‏گشودى و با کمترین هزینه‏اى، زبانِ تیز دشمنانت را باز مى‏داشتى. چگونه چنین نباشد، که تو پسرى از تبارِ نبوّت و شیرخوار حِکمتى و به سوى رحمت و خوش‏بویى و بهشتى پُرنعمت، روانى؟ خداوند، پاداش ما و شما را بر این مصیبت، بزرگ بدارد و به ما و شما، تسلیت و سوگوارى شایسته عطا کند.

7 / 10

مصیبت‏دیده آن است که از پاداش، محروم ماند

4131. المعجم الکبیر به نقل از عبد اللّه بن میمون قدّاح، از امام صادق، از پدرش امام باقر، از امام زین العابدین علیهم السلام: شنیدم که پدرم [حسین علیه السلام‏] مى‏فرماید: سه روز پیش از وفات پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود که جبرئیل علیه‌السلام بر او فرود آمد و گفت: اى محمّد! خداوند عز و جل مرا از سرِ اکرام و احترام به تو و فقط براى تو فرستاده، تا چیزى را از تو بپرسم که خودش از تو به آن، آگاه‏تر است. مى‏فرماید: «خود را چگونه مى‏بینى؟».

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اى جبرئیل! خود را اندوهگین مى‏بینم. اى جبرئیل! خود را غصّه‏دار مى‏بینم».

چون سه روز گذشت، جبرئیل علیه‌السلام و فرشته مرگ، فرود آمدند و فرشته‏اى در هوا به نام اسماعیل که سرکرده هفتاد هزار فرشته بود و هر یک از آنان، خود، سرکرده هفتاد هزار فرشته بودند نیز با آن دو فرود آمد. جبرئیل علیه‌السلام آنها را بدرقه مى‏کرد. پس گفت: اى محمّد! خداوند عز و جل، مرا از سرِ اکرام و احترام به تو و فقط براى تو فرستاده است تا چیزى را از تو بپرسم که خودش از تو به آن، آگاه‏تر

لَکَ، وتَفضیلًا لَکَ وخاصّةً لَکَ، أسأَلُکَ عَمّا هُوَ أعلَمُ بِهِ مِنکَ، یَقولُ: کَیفَ تَجِدُکَ؟

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: أجِدُنی یا جِبریلُ مَغموما، و أجِدُنی یا جِبریلُ مَکروبا. قالَ: فَاستَأذَنَ مَلَکُ المَوتِ عَلَى البابِ، فَقالَ جِبریلُ علیه السلام: یا مُحَمَّدُ! هذا مَلَکُ المَوتِ یَستَأذِنُ عَلَیکَ، مَا استَأذَنَ عَلى آدَمِیٍّ قَبلَکَ، ولا یَستَأذِنُ عَلى آدَمِیٍّ بَعدَکَ.

فَقالَ: ایذَن لَهُ. فَأَذِنَ لَهُ جِبریلُ علیه السلام.

فَأَقبَلَ حَتّى وَقَفَ بَینَ یَدَیهِ، فَقالَ: یا مُحَمَّدُ! إنَّ اللّهَ عز و جل أرسَلَنی إلَیکَ و أمَرَنی أن اطیعَکَ فیما أمَرتَنی بِهِ، إن أمَرتَنی أن أقبِضَ نَفسَکَ قَبَضتُها، وإن کَرِهتَ تَرَکتُها.

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: أتَفعَلُ یا مَلَکَ المَوتِ؟

قالَ: نَعَم، وبِذلِکَ امِرتُ؛ أن اطیعَکَ فیما أمَرتَنی بِهِ.

فَقالَ لَهُ جِبریلُ علیه السلام: إنَّ اللّهَ عز و جل قَدِ اشتاقَ إلى لِقائِکَ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: امضِ لِما امِرتَ بِهِ.

فَقالَ لَهُ جِبریلُ علیه السلام: هذا آخِرُ وَطأَتِیَ الأَرضَ، إنَّما کُنتَ حاجَتی فِی الدُّنیا.

فَلَمّا تُوُفِّیَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله وجاءَتِ التَّعزِیَةُ، جاءَ آتٍ یَسمَعونَ حِسَّهُ ولا یَرَونَ شَخصَهُ، فَقالَ: السَّلامُ عَلَیکُم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»-(25)، إنَّ فِی اللّهِ عَزاءً مِن کُلِّ مُصیبَةٍ، وخَلَفا مِن کُلِّ هالِکٍ، ودَرَکا مِن کُلِّ ما فاتَ، فَبِاللّه فَثِقوا، وإیّاهُ فَارجوا، فَإِنَّ المُصابَ مَن حُرِمَ الثَّوابَ، وَالسَّلامُ عَلَیکُم ورَحمَةُ اللّهِ.(26)

است. مى‏فرماید: «خود را چگونه مى‏بینى؟».

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اى جبرئیل! خود را اندوهگین مى‏بینم. اى جبرئیل! خود را غصّه‏دار مى‏بینم».

فرشته مرگ بر درگاه [خانه ایستاد و] اجازه خواست و جبرئیل علیه‌السلام گفت: اى محمّد! این، فرشته مرگ است که از تو اجازه ورود مى‏خواهد. او از هیچ انسانى پیش از تو اجازه نخواسته است و پس از تو نیز از هیچ انسانى اجازه نخواهد گرفت.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «به او اجازه بده».

جبرئیل علیه‌السلام به او اجازه داد. فرشته مرگ، جلو آمد تا پیشِ روى پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاد و گفت: اى محمّد! خداوند عز و جل مرا به سوى تو فرستاده و به من فرمان داده است که تو را در آنچه فرمانم مى‏دهى، اطاعت کنم. اگر فرمانم مى‏دهى که جانت را بگیرم، مى‏گیرم و اگر ناخوش دارى، رهایت مى‏کنم.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود: «اى فرشته مرگ! آیا چنین مى‏کنى؟».

گفت: آرى. این گونه فرمان یافته‏ام که آنچه مى‏فرمایى، اطاعت کنم.

جبرئیل علیه‌السلام به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: خداوند، مشتاق دیدار توست.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «هر چه را بدان مأمورى، انجام بده».

جبرئیل علیه‌السلام به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: این، آخرین فرود من به زمین است. کار من در زمین با تو بود.

چون پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وفات کرد و وقت تعزیت فرا رسید، فردى که صدایش را مى‏شنیدند، ولى خودش را نمى‏دیدند، آمد و چنین گفت: سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد! «هر جانى، مرگ راى مى‏چشد». خدا را براى هر مصیبتى، تسلیتى است و براى هر درگذشته‏اى، جانشینى و براى هر از دست رفته‏اى، تدارکى. پس به خدا اعتماد کنید و به امید او باشید که مصیبت‏دیده [ى واقعى‏]، کسى است که از پاداش، محروم ماند؛ و سلام و رحمت خداوند بر شما باد!

7 / 11

ثواب زیارة قبور أهل البیت علیه السلام‏

4132. تهذیب الأحکام عن علیّ بن شعیب عن الإمام الصادق علیه السلام: بَینَا الحُسَینُ علیه‌السلام قاعِدٌ فی حِجرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله ذاتَ یَومٍ إذ رَفَعَ رَأسَهُ إلَیهِ فَقالَ: یا أبَه، قالَ: لَبَّیکَ یا بُنَیَّ! قالَ: ما لِمَن أتاکَ بَعدَ وَفاتِکَ زائِرا لا یُریدُ إلّا زِیارَتَکَ؟ قالَ: یا بُنَیَّ، مَن أتانی بَعدَ وَفاتی زائِرا لا یُریدُ إلّا زِیارَتی فَلَهُ الجَنَّةُ.(27)

4133. الکافی عن أبی شِهاب: قالَ الحُسَینُ علیه‌السلام لِرَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله: یا أبَتاه، ما لِمَن زارَکَ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: یا بُنَیَّ، مَن زارَنی حَیّا أو مَیِّتا، أو زارَ أباکَ، أو زارَ أخاکَ، أو زارَکَ؛ کانَ حَقّا عَلَیَّ أن أزورَهُ یَومَ القِیامَةِ، واخَلِّصَهُ مِن ذُنوبِهِ(28)

4134. الأمالی للطوسی عن محمّد بن مسلم: سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد علیهما السلام یقول: إنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیهما السلام عِندَ رَبِّهِ عز و جل یَنظُرُ إلى مَوضِعِ مُعَسکَرِهِ ومَن حَلَّهُ مِنَ الشُّهَداءِ مَعَهُ، ویَنظُرُ إلى زُوّارِهِ، وهُوَ أعرَفُ بِحالِهِم وبِأَسمائِهِم و أسماءِ آبائِهِم وبِدَرَجاتِهِم ومَنزِلَتِهِم عِندَ اللّهِ عز و جل مِن أحَدِکُم بِوُلدِهِ، وإنَّهُ لَیَرى مَن یَبکیهِ فَیَستَغفِرُ لَهُ ویَسأَلُ آباءَهُ علیهم السلام أن یَستَغفِروا لَهُ، ویَقولُ: لَو یَعلَمُ زائِری ما أعَدَّ اللّهُ لَهُ لَکانَ فَرَحُهُ أکثَرَ مِن جَزَعِهِ. وإنّ زائِرَهُ لَیَنقَلِبُ وما عَلَیهِ مِن ذَنبٍ.(29)

7 / 11

ثواب زیارت قبور اهل بیت علیه السلام‏

4132. تهذیب الأحکام به نقل از على بن شعیب، از امام صادق علیه السلام: روزى حسین علیه‌السلام در دامن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نشسته بود. سرش را به سوى ایشان کرد و گفت: اى پدر!

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «بله، پسرکم!».

گفت: براى کسى که پس از وفات شما به زیارتتان بیاید، بى‏آن که قصد چیز دیگرى داشته باشد، چه چیزى (پاداشى) هست؟

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «پسرکم! هر کس پس از وفاتم به قصد زیارت من، نه کار دیگرى، نزد من بیاید، برایش بهشت است».

4133. الکافى به نقل از ابو شهاب: امام حسین علیه‌السلام به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله گفت: اى پدر! کسى که تو را زیارت کند، چه پاداشى خواهد داشت؟

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «پسر عزیزم! هر کس مرا زنده یا مُرده، زیارت کند، یا پدرت را یا برادرت و یا تو را زیارت کند، بر من است که او را روز قیامت، دیدار کنم و از گناهانش بِرَهانم».

4134. الأمالى، طوسى به نقل از محمّد بن مسلم: شنیدم که امام صادق علیه‌السلام مى‏فرماید: «حسین علیه‌السلام نزد پروردگارش است و به لشکرگاه خویش و آنان که با او شهید شدند، مى‏نگرد، و نیز به زائران خود که به حال و نام و پدران و درجات و منزلتشان نزد خداوند عز و جل آگاه‏تر از هر یک از شما به فرزندِ خویش است. بى‏گمان، هر که را بر او مى‏گِرید، مى‏بیند و برایش آمرزش مى‏طلبد و از پدرانش مى‏خواهد که براى آن شخص، آمرزش بطلبند و مى‏فرماید: «اگر زائر من، مى‏دانست که خدا چه چیزهایى برایش آماده کرده است، شادى‏اش از بى‏تابى‏اش [بر مرگْ‏] بیشتر مى‏شد «و بى‏تردید، زائر او، پاک از گناه، باز مى‏گردد».

7 / 12

اغتنام العمر

4135. إرشاد القلوب عن الإمام الحسین علیه السلام: یَابنَ آدَمَ، إنَّما أنتَ أیّامٌ، کُلَّما مَضى یَومٌ ذَهَبَ بَعضُکَ.(30)

7 / 13

اعتذار الله عزوجل من الفقراء

4136. الفردوس عن الحسین بن علیّ علیهما السلام عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله: اتَّخِذوا عِندَ الفُقَراءِ الأَیادِیَ، فَإِنَّ لَهُم دَولَةً، إذا کانَ یَومُ القِیامَةِ یُنادی مُنادٍ: «سیروا إلَى الفُقَراءِ»، فَیَعتَذِرُ إلَیهِم کَما یَعتَذِرُ أحَدُکُم إلى أخیهِ الَّذینَ(31) فِی الدُّنیا.(32)

7 / 14

ذکر الخائف

4137. الإرشاد فی ذِکرِ خُروجِ الحُسَینِ علیه‌السلام مِنَ المَدینَةِ إلى مَکَّةَ: سارَ الحُسَینُ علیه‌السلام إلى مَکَّةَ وهُوَیَقرَأُ: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(33).. ولَمّا دَخَلَ الحُسَینُ علیه‌السلام مَکَّةَ، کانَ دُخولُهُ إلَیها لَیلَةَ الجُمُعَةِ لِثَلاثٍ مَضَینَ مِن شَعبانَ، دَخَلَها وهُوَ یَقرَأُ: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ»(34)، ثُمَّ نَزَلَها

7 / 12

غنیمت شمردن عمر

4135. إرشاد القلوب از امام حسین علیه السلام: اى زاده آدم! تو، همین روزهایى. هر روزى که برود، بخشى از تو مى‏رود.

7 / 13

عذر خواهىِ خدا از فقیران‏

4136. الفردوس از امام حسین علیه السلام، از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: پیش فقیران براى خود، ذخیره‏اى بیندوزید که آنان، دولتى دارند. روز قیامت که فرا رسد، مُنادى ندا مى‏دهد که: «به سوى فقیران، حرکت کنید»، خداوند، وساطت آنها را مى‏پذیرد، همان گونه که در دنیا، یکى از شما عذرخواهى برادرش را مى‏پذیرد.

7 / 14

ذکر بیمناک‏

4137. الإرشاد در یادکرد خروج امام حسین علیه‌السلام از مدینه به سوى مکّه: امام حسین علیه‌السلام به سوى مکّه حرکت کرد، در حالى که قرائت مى‏نمود: ««پس، از آن [شهر]، بیمناک و مراقب، خارج شد و گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران برهان»(35)»

چون امام حسین علیه‌السلام به مکّه وارد شد، شب جمعه بود و سه روز از شعبانْ گذشته بود. وارد آن شد و [این آیه را] قرائت کرد که: «و چون رو به سوى مدین کرد،

و أقبَلَ أهلُها یَختَلِفونَ(36) إلَیهِ.(37)

7 / 15

الاستدراج‏

4138. نزهة الناظر عن الإمام الحسین علیه السلام: اللّهُمَّ لا تَستَدرِجنی بِالإِحسانِ، ولا تُؤَدِّبنی بِالبَلاءِ.(38)

4139. تحف العقول عن الإمام الحسین علیه السلام: الاستِدراجُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ لِعَبدِهِ: أن یُسبِغَ عَلَیهِ النِّعَمَ ویَسلُبَهُ الشُّکرَ.(39)

7 / 16

السعید حقا

4140. کتاب من لا یحضره الفقیه بإسناده عن الإمام الحسین علیه السلام: بَینا أمیرُ المُؤمِنینَ علیه‌السلام ذاتَ یَومٍ جالِسٌ مَعَ أصحابِهِ یُعَبِّئُهُم لِلحَربِ، إذا أتاهُ شَیخٌ عَلَیهِ شَحبَةُ(40) السَّفَرِ، فَقالَ: أینَ أمیرُ المُؤمِنینَ؟ فَقیلَ: هُوَ ذا، فَسَلَّمَ عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ:

یا أمیرَ المُؤمِنینَ، إنّی أتَیتُکَ مِن ناحِیَةِ الشّامِ، و أنَا شَیخٌ کَبیرٌ قَد سَمِعتُ فیکَ مِنَ الفَضلِ ما لا احصی، وانّی أظُنُّکَ سَتُغتالُ، فَعَلِّمنی مِمّا عَلَّمَکَ اللّهُ.

قالَ: نَعَم یا شَیخُ: مَنِ اعتَدَلَ یَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ، ومَن کانَتِ الدُّنیا هِمَّتَهُ اشتَدَّت‏

گفت: شاید پروردگارم مرا به راه راست، هدایت کند».(41) سپس در مکّه فرود آمد و اهل آن جا به خانه‏اش رفت و آمد مى‏کردند.

7 / 15

استدراج‏

4138. نُزهة الناظر از امام حسین علیه السلام: خدایا! مرا با احسان، به تدریج، گرفتار [بدفرجامى‏] مساز و با بلا، تأدیبم مکن.

4139. تُحَفُ العُقول از امام حسین علیه السلام: استدراج خداى سبحان براى بنده‏اش، یعنى سرازیر کردن نعمت بر او و سلب [توفیقِ‏] سپاس‏گزارى از وى.(42)

7 / 16

سعادتمند حقیقى‏

4140. کتابُ مَن لا یَحضَرُهُ الفقیه به سندش، از امام حسین علیه السلام: روزى امیر مؤمنان علیه‌السلام با یارانش نشسته بود و آنان را براى جنگ، آماده مى‏کرد. پیرمردى که گَرد سفر بر او نشسته بود، بر ایشان وارد شد و گفت: امیر مؤمنان، کجاست؟

گفته شد: این جاست.

بر وى سلام داد و سپس گفت: اى امیر مؤمنان! من از شام به سوى تو آمده‏ام. پیرمردى کهن‏سال هستم که از فضایل تو، بى‏شمار شنیده‏ام و گمان مى‏بَرَم که به زودى، غافلگیرانه کشته مى‏شوى (ترور مى‏شوى). پس، از آنچه خدا به تو آموخته است، به من بیاموز.

فرمود: «باشد، اى پیر! هر کس دو روزش برابر باشد، زیانکار است و هر

حَسرَتُهُ عِندَ فِراقِها، ومَن کانَ غَدُهُ شَرَّ یَومَیهِ فَهُوَ مَحرومٌ، ومَن لَم یُبالِ بِما رُزِئَ(43) مِن آخِرَتِهِ إذا سَلِمَت لَهُ دُنیاهُ فَهُوَ هالِکٌ، ومَن لَم یَتَعاهَدِ النَّقصَ مِن نَفسِهِ غَلَبَ عَلَیهِ الهَوى، ومَن کانَ فی نَقصٍ فَالمَوتُ خَیرٌ لَهُ.

یا شَیخُ! ارضَ لِلنّاسِ ما تَرضى لِنَفسِکَ، وَائتِ إلَى النّاسِ ما تُحِبُّ أن یُؤتى إلَیکَ.

ثُمَّ أقبَلَ عَلى أصحابِهِ فَقالَ: أیُّهَا النّاسُ!

أما تَرَونَ إلى أهلِ الدُّنیا یُمسونَ ویُصبِحونَ عَلى أحوالٍ شَتّى؛ فَبَینَ صَریعٍ یَتَلَوّى، وبَینَ عائِدٍ ومَعودٍ، وآخَرَ بِنَفسِهِ یَجودُ، وآخَرَ لا یُرجى، وآخَرَ مُسَجّىً، وطالِبِ الدُّنیا وَالمَوتُ یَطلُبُهُ، وغافِلٍ ولَیسَ بِمَغفولٍ عَنهُ، وعَلى أثَرِ الماضی یَصیرُ الباقی.

فَقالَ لَهُ زَیدُ بنُ صوحانَ العَبدِیُّ: یا أمیرَ المُؤمِنینَ! أیُّ سُلطانٍ أغلَبُ و أقوى؟

قالَ: الهَوى.

قالَ: فَأَیُّ ذُلٍّ أذَلُّ؟

قالَ: الحِرصُ عَلَى الدُّنیا.

قالَ: فَأَیُّ فَقرٍ أشَدُّ؟

قالَ: الکُفرُ بَعدَ الإِیمانِ.

قالَ: فَأَیُّ دَعوَةٍ أضَلُّ؟

قالَ: الدّاعی بِما لا یَکونُ.

قالَ: فَأَیُّ عَمَلٍ أفضَلُ؟

کس همّتش دنیا باشد، حسرتش به گاه جدایى از آن، بسیار است و هر کس فردایش بدتر از امروزش باشد، ناکام است و آن که چون دنیایش به سلامت است، از خرابى آخرتش باکى نداشته باشد، هلاک است و هر کس مراقب کاستىِ خود نباشد، مغلوب هواى نفس مى‏گردد و هر کس رو به کاستى دارد، مرگ برایش بهتر است.

اى پیر! براى مردم، آن بپسند که براى خود مى‏پسندى و با مردم، آن گونه رفتار کن که دوست دارى با تو رفتار کنند».

سپس به یارانش رو کرد و فرمود: «اى مردم! آیا به اهل دنیا نمى‏نگرید که در حالت‏هاى گوناگون، صبح و شام مى‏کنند: افتاده‏اى که به خود مى‏پیچد، و عیادت کننده و عیادت شونده، و دیگرى که در حالِ جان دادن است، و کسى که به او امیدى نیست، و آن یکى که مُرده است، و طالب دنیا که مرگ به دنبال اوست، و غافلى که [خدا] از او غافل نیست، و این که ماندگان، در پىِ رفتگان‏اند؟!».

زید بن صوحان عبدى به امام علیه‌السلام گفت: اى امیر مؤمنان! کدام قدرتمند، چیره‏تر و نیرومندتر است؟

فرمود: «هَوَس».

گفت: کدام خوارى، خوارتر است؟

فرمود: «حرص داشتن به دنیا».

گفت: کدام فقر، سخت‏تر است؟

فرمود: «کافر شدن پس از ایمان داشتن».

گفت: کدام دعوت، گم‏راه کننده‏تر است؟

فرمود: «دعوت به چیزِ نشدنى».

گفت: کدام کار، برتر است؟

قالَ: التَّقوى.

قالَ: فَأَیُّ عَمَلٍ أنجَحُ؟

قالَ: طَلَبُ ما عِندَ اللّهِ عز و جل.

قالَ: فَأَیُّ صاحِبٍ لَکَ شَرٌّ؟

قالَ: المُزَیِّنُ لَکَ مَعصِیَةَ اللّهِ عز و جل.

قالَ: فَأَیُّ الخَلقِ أشقى؟

قالَ: مَن باعَ دینَهُ بِدُنیا غَیرِهِ.

قالَ: فَأَیُّ الخَلقِ أقوى؟

قالَ: الحَلیمُ.

قالَ: فَأَیُّ الخَلقِ أشَحُّ؟

قالَ: مَن أخَذَ المالَ مِن غَیرِ حِلِّهِ، فَجَعَلَهُ فی غَیرِ حَقِّهِ.

قالَ: فَأَیُّ النّاسِ أکیَسُ؟

قالَ: مَن أبصَرَ رُشدَهُ مِن غَیِّهِ، فَمالَ إلى رُشدِهِ.

قالَ: فَمَن أحلَمُ النّاسِ؟

قالَ: الَّذی لا یَغضَبُ.

قالَ: فَأَیُّ النّاسِ أثبَتُ رَأیا؟

قالَ: مَن لَم یَغُرَّهُ النّاسُ مِن نَفسِهِ، ومَن لَم تَغُرَّهُ الدُّنیا بِتَشَوُّفِها(44)

قالَ: فَأَیُّ النّاسِ أحمَقُ؟

فرمود: «پرهیزگارى».

گفت: کدام عمل، کامیاب‏تر است؟

فرمود: «طلبیدن آنچه نزد خداى عز و جل است».

گفت: کدام همراهت بدتر است؟

فرمود: «آن که نافرمانى از خدا را برایت مى‏آراید».

گفت: بدبخت‏ترینِ مردم کیست؟

فرمود: «آن که دینش را به دنیاى دیگرى بفروشد».

گفت: نیرومندترینِ مردم کیست؟

فرمود: «بردبار».

گفت: بخیل‏ترین و حریص‏ترینِ مردم کیست؟

فرمود: «آن که مال را از راه ناروایش به چنگ آورد و در راه ناروایش خرج کند».

گفت: زیرک‏ترینِ مردم کیست؟

فرمود: «آن که راه هدایتش را از بیراهه تشخیص دهد و به سوى هدایتش برود».

گفت: بردبارترینِ مردم کیست؟

فرمود: «کسى که خشمگین نمى‏شود».

گفت: استواراندیش‏ترینِ مردم کیست؟

فرمود: «کسى که مردم، او را فریفته خودش نکنند و دنیا، شیفته آمال و آرزوهایش نکند».

گفت: احمق‏ترینِ مردم کیست؟

قالَ: المُغتَرُّ بِالدُّنیا وهُوَ یَرى ما فیها مِن تَقَلُّبِ أحوالِها.

قالَ: فَأَیُّ النّاسِ أشَدُّ حَسرَةً؟

قالَ: الَّذی حُرِمَ الدُّنیا وَالآخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبینُ.

قالَ: فَأَیُّ الخَلقِ أعمى؟

قالَ: الَّذی عَمِلَ لِغَیرِ اللّهِ، یَطلُبُ بِعَمَلِهِ الثَّوابَ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل.

قالَ: فَأَیُّ القُنوعِ أفضَلُ؟

قالَ: القانِعُ بِما أعطاهُ اللّهُ عز و جل.

قالَ: فَأَیُّ المَصائِبِ أشَدُّ؟

قالَ: المُصیبَةُ بِالدّینِ.

قالَ: فَأَیُّ الأَعمالِ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جل؟

قالَ: انتِظارُ الفَرَجِ.

قالَ: فَأَیُّ النّاسِ خَیرٌ عِندَ اللّهِ؟

قالَ: أخوَفُهُم للّهِ، و أعمَلُهُم بِالتَّقوى، و أزهَدُهُم فِی الدُّنیا.

قالَ: فَأَیُّ الکَلامِ أفضَلُ عِندَ اللّهِ عز و جل؟

قالَ: کَثرَةُ ذِکرِهِ، وَالتَّضَرُّعُ إلَیهِ بِالدُّعاءِ.

قالَ: فَأَیُّ القَولِ أصدَقُ؟

قالَ: شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ.

قالَ: فَأَیُّ الأَعمالِ أعظَمُ عِندَ اللّهِ عز و جل؟

قالَ: التَّسلیمُ وَالوَرَعُ.

قالَ: فَأَیُّ النّاسِ أصدَقُ؟

فرمود: «فریفته دنیا با همه دگرگونى‏هایى که در آن مى‏بیند».

گفت: حسرتمندترینِ مردم کیست؟

فرمود: «آن که از دنیا و آخرتْ محروم مانده، که این، خسارتى آشکار است».

گفت: کورترینِ مردم کیست؟

فرمود: «آن که براى غیر خدا کار کند؛ ولى پاداش کارش را از خداوند عز و جل بخواهد».

گفت: کدام قناعت، برتر است؟

فرمود: «قناعت به هر چه خداى عز و جل عطا کرده است».

گفت: کدام مصیبت، سخت‏تر است؟

فرمود: «مصیبت در دین».

گفت: محبوب‏ترین عمل نزد خداى عز و جل چیست؟

فرمود: «انتظار گشایش [از جانب خداوند]».

گفت: کدام مردم نزد خدا بهترند؟

فرمود: «بیمناک‏ترینِ آنها از خدا و عمل کننده‏ترینِ آنها به پرهیزگارى و بى‏رغبت‏ترین آنها به دنیا».

گفت: کدام سخن در نزد خدا برتر است؟

فرمود: «فراوانى ذکر او و زارى به درگاهش با دعا».

گفت: راست‏ترین سخن، کدام است؟

فرمود: «گواهى به یکتایى خدا».

گفت: کدام عمل نزد خداى عز و جل بزرگ‏تر است؟

فرمود: «تسلیم [اراده خدا بودن‏] و پارسایى».

گفت: پایدارترینِ مردم کیست؟

قالَ: مَن صَدَقَ فِی المَواطِنِ.

ثُمَّ أقبَلَ علیه‌السلام عَلَى الشَّیخِ فَقالَ: یا شَیخُ! إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ خَلقا ضَیَّقَ الدُّنیا عَلَیهِم نَظَرا لَهُم، فَزَهَّدَهُم فیها وفی حُطامِها، فَرَغِبوا فی دارِ السَّلامِ الَّتی دَعاهُم إلَیها، وصَبَروا عَلى ضیقِ المَعیشَةِ، وصَبَروا عَلَى المَکروهِ، وَاشتاقوا إلى ما عِندَ اللّهِ عز و جل مِنَ الکَرامَةِ، فَبَذَلوا أنفُسَهُمُ ابتِغاءَ رِضوانِ اللّهِ، وکانَت خاتِمَةُ أعمالِهِمُ الشَّهادَةَ، فَلَقُوا اللّهَ عز و جل وهُوَ عَنهُم راضٍ، وعَلِموا أنَّ المَوتَ سَبیلُ مَن مَضى ومَن بَقِیَ، فَتَزَوَّدوا لِاخِرَتِهِم غَیرَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ، ولَبِسُوا الخَشِنَ، وصَبَروا عَلَى البَلوى، وقَدَّمُوا الفَضلَ، و أحَبّوا فِی اللّهِ و أبغَضوا فِی اللّهِ عز و جل، اولئِکَ المَصابیحُ و أهلُ النَّعیمِ فِی الآخِرَةِ، وَالسَّلامُ.

قالَ الشَّیخُ: فَأَینَ أذهَبُ و أدَعُ الجَنَّةَ، و أنَا أراها و أرى أهلَها مَعَکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ؟! جَهِّزنی بِقُوَّةٍ أتَقَوّى بِها عَلى عَدُوِّکَ.

فَأَعطاهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه‌السلام سِلاحا وحَمَلَهُ، وکانَ فِی الحَربِ بَینَ یَدَی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه‌السلام یَضرِبُ قُدُما، و أمیرُ المُؤمِنینَ علیه‌السلام یَعجَبُ مِمّا یَصنَعُ، فَلَمَّا اشتَدَّ الحَربُ أقدَمَ فَرَسَهُ حَتّى قُتِلَ رَحمَةُ اللّهِ عَلَیهِ و أتبَعَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ‏أمیرِ المُؤمِنینَ علیه‌السلام فَوَجَدَهُ صَریعا، ووَجَدَ دابَّتَهُ ووَجَدَ سَیفَهُ فی ذِراعِهِ، فَلَمَّا انقَضَتِ الحَربُ أتى أمیرَ المُؤمِنینَ علیه‌السلام بِدابَّتِهِ وسِلاحِهِ وصَلّى عَلَیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام، وقالَ:

هذا وَاللّهِ السَّعیدُ حَقّا، فَتَرَحَّموا عَلى أخیکُم.(45)

فرمود: «آن که در میدان‏هاى سخت، پایدارى کند».

سپس به پیرمرد رو کرد و فرمود: «اى پیرمرد! خداوند عز و جل مردمى را آفرید و از سرِ عنایت، دنیا را بر آنان تنگ گرفت و آنان را به آن و به خار و خاشاکش بى‏رغبت کرد. از این رو، به سراى سلامت که به آن دعوتشان کرده علاقه‏مند شدند و بر تنگى زندگى، شکیبایى نمودند و بر ناخوشى، شکیب و به سوى کرامت الهى، شوق ورزیدند. پس جان‏هایشان را در طلب خشنودى خدا بذل نمودند و فرجامِ کارشان شهادت گشت و خداى عز و جل را خشنود از خویش، دیدار کردند و دانستند که مرگ، راهِ رفتگان و ماندگان است. پس براى آخرتشان چیزى غیر از زر و سیم، توشه کردند و زِبْر پوشیدند و بر بلا، شکیبایى کردند و زیادى [اموال‏] را پیش فرستادند و براى خدا، دوستى و دشمنى ورزیدند. اینان، چراغ هدایت‏اند و در آخرت، صاحب نعمت. والسّلام!».

پیرمرد گفت: پس به کجا بروم و بهشت را وا نهم، در حالى که بهشت و اهلش را همراه تو مى‏بینم، اى امیر مؤمنان؟! مرا با امکاناتى تجهیز کن که در برابر دشمنت نیرو بگیرم.

امیر مؤمنان، سلاحى به او داد و بر مَرکبى سوارش کرد. در جنگ، پیشاپیش امام علیه‌السلام شمشیر مى‏زد و امیر مؤمنان، از کار او در شگفت بود. چون جنگْ شدید شد، پیرمرد، اسبش را پیش راند تا به شهادت رسید خدایش رحمت کند. مردى از یاران امیر مؤمنان علیه السلام، به دنبال او رفت و وى را افتاده یافت که [افسارِ] اسب و شمشیرش در دستش بود. چون جنگ به پایان رسید، اسب و سلاحش را نزد امیر مؤمنان آورد. ایشان بر او درود فرستاد و فرمود: «به خدا سوگند، خوش‏بخت حقیقى، این است. براى برادرتان رحمت بخواهید».

7 / 17

تارکو أفضل السعادة

أ- هرثمة بن أبی مسلم(46)

4141. الأمالی للصدوق عن نشیط بن عبید عن رجل منهم عن جرداء بنت سمین عن زوجها هرثمة بن أبی مسلم: غَزَونا مَعَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه‌السلام صِفّینَ، فَلَمَّا انصَرَفنا نَزَلَ کَربَلاءَ فَصَلّى بِهَا الغَداةَ، ثُمَّ رُفِعَ إلَیهِ مِن تُربَتِها فَشَمَّها ثُمَّ قالَ: «واها لَکِ أیَّتُهَا التُّربَةُ، لَیُحشَرَنَّ مِنکِ أقوامٌ یَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَیرِ حِسابٍ».

فَرَجَعَ هَرثَمَةُ إلى زَوجَتِهِ وکانَت شیعَةً لِعَلِیٍّ علیه السلام، فَقالَ: ألا احَدِّثُکِ عَن وَلِیِّکِ أبِی الحَسَنِ؟ نَزَلَ بِکَربَلاءَ فَصَلّى، ثُمَّ رُفِعَ إلَیهِ مِن تُربَتِها فَقالَ: واها لَکِ أیَّتُهَا التُّربَةُ، لَیُحشَرَنَّ مِنکِ أقوامٌ یَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَیرِ حِسابٍ!

قالَت: أیُّهَا الرَّجُلُ! فَإِنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه‌السلام لَم یَقُل إلّا حَقّا.

فَلَمّا قَدِمَ الحُسَینُ علیه السلام، قالَ هَرثَمَةُ: کُنتُ فِی البَعثِ الَّذینَ بَعَثَهُم عُبَیدُ اللّهِ بنُ زِیادٍ] لَعَنَهُمُ اللّهُ‏]، فَلَمّا رَأَیتُ المَنزِلَ وَالشَّجَرَ ذَکَرتُ الحَدیثَ، فَجَلَستُ عَلى بَعیری ثُمَّ صِرتُ إلَى الحُسَینِ علیه السلام، فَسَلَّمتُ عَلَیهِ و أخبَرتُهُ بِما سَمِعتُ مِن أبیهِ فی ذلِکَ المَنزِلِ الَّذی نَزَلَ بِهِ الحُسَینُ علیه السلام. فَقالَ: مَعَنا أنتَ أم عَلَینا؟

فَقُلتُ: لا مَعَکَ ولا عَلَیکَ، خَلَّفتُ صِبیَةً أخافُ عَلَیهِم عُبَیدَ اللّهِ بنَ زِیادٍ.

قالَ: فَامضِ حَیثُ لا تَرى لَنا مَقتَلًا ولا تَسمَعُ لَنا صَوتا، فَوَالَّذی نَفسُ الحُسَینِ بِیَدِهِ، لا یَسمَعُ الیَومَ واعِیَتَنا أحَدٌ فَلا یُعینَنا إلّا کَبَ‏هُ اللّهُ لِوَجهِهِ فی جَهَنَّمَ.(47)

7 / 17

ترک کنندگانِ بهترین خوش‏بختى‏

الف- هرثمة بن أبی مسلم(48)

4141. الأمالى، صدوق به نقل از نشیط بن عبید، از مردى، از جردا، دختر سمین، از همسرش هَرثَمة بن ابى مسلم: در صِفّین، در کنار على بن ابى طالب علیه‌السلام جنگیدیم. چون باز گشتیم، در کربلا فرود آمد و نماز صبح را در آن جا خواند. سپس از خاک آن جا برداشت و آن را بویید و فرمود: «شگفت از تو اى خاک که به زودى اقوامى از تو محشور مى‏شوند که بى‏حساب، وارد بهشت مى‏شوند!».

هرثمه به سوى همسر خویش که از پیروان امام على علیه‌السلام بود باز گشت و گفت: آیا از ولیّت ابو الحسن [على‏] برایت نگویم؟ در کربلا فرود آمد و نماز خواند و از خاکش برداشت و گفت: «شگفتا از تو اى خاک که به زودى اقوامى از تو محشور مى‏شوند که بى‏حساب، وارد بهشت مى‏شوند!».

زن گفت: اى مرد! امیر مؤمنان، جز حق نمى‏گوید.

هرثمه مى‏گوید: چون حسین [به عراق‏] آمد، من با گروهى بودم که عبید اللّه بن زیاد که خدا لعنتش کند آنها را فرستاده بود. چون جا و درخت را دیدم، حدیث را به یاد آوردم. پس بر شترم نشستم و به سوى حسین رفتم و بر او سلام کردم و آنچه را از پدرش در آن جا که او فرود آمده بود، شنیده بودم، به او گفتم.

فرمود: «با ما هستى یا علیه ما؟».

گفتم: نه با تو و نه علیه تو. کودکانى [در خانه‏] گذاشته‏ام که بر آنها از عبید اللّه بن زیاد مى‏ترسم.

فرمود: «پس به جایى برو که نه کشته شدن ما را ببینى و نه صداى ما را بشنوى؛ چرا که سوگند به آن که جانم در دست اوست، امروز، هیچ کس نیست که فریاد ما را بشنود و به کمک ما نیاید، جز آن که خداوند، او را به رو، در دوزخ مى‏اندازد».

ب- الضحاک بن عبد الله المشرقی

4142. تاریخ الطبری عن الضحّاک بن عبد اللّه المشرقی: قَدِمتُ ومالِکَ بنَ النَّضرِ الأَرحَبِیَّ عَلَى الحُسَینِ علیه السلام، فَسَلَّمنا عَلَیهِ ثُمَّ جَلَسنا إلَیهِ، فَرَدَّ عَلَینا ورَحَّبَ بِنا وسَأَلَنا عَمّا جِئنا لَهُ.

فَقُلنا: جِئنا لِنُسَلِّمَ عَلَیکَ ونَدعُوَ اللّهَ لَکَ بِالعافِیَةِ، ونُحدِثَ بِکَ عَهدا، ونُخبِرَکَ خَبَرَ النّاسِ، وإنّا نُحَدِّثُکَ أنَّهُم قَد جَمَعوا عَلى حَربِکَ فَرَ رَأیَکَ.

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: حَسبِیَ اللّهُ ونِعمَ الوَکیلُ.

قالَ: فَتَذَمَّمنا(49) وسَلَّمنا عَلَیهِ ودَعَونَا اللّهَ لَهُ.

قالَ: فَما یَمنَعُکُما مِن نُصرَتی؟

فَقالَ مالِکُ بنُ النَّضرِ: عَلَیَّ دَینٌ ولی عِیالٌ. فَقُلتُ لَهُ: إنَّ عَلَیَّ دَینا وإنَّ لی لَعِیالًا، ولکِنَّکَ إن جَعَلتَنی فی حِلٍّ مِنَ الانصِرافِ، إذا لَم أجِد مُقاتِلًا قاتَلتُ عَنکَ ما کانَ لَکَ نافِعا وعَنکَ دافِعا.

قالَ: قالَ: فَأَنتَ فی حِلٍّ. فَأَقَمتُ مَعَهُ.(50)

4143. ثواب الأعمال عن عمرو بن قیس المشرقی: دَخَلتُ عَلَى الحُسَینِ علیه‌السلام أنَا وَابنُ عَمٍّ لی وهُوَ فی قَصرِ بَنی مُقاتِلٍ، فَسَلَّمنا عَلَیهِ، فَقالَ لَهُ ابنُ عَمّی: یا أبا عَبدِ اللّهِ! هذَا الَّذی أرى خِضابٌ أو شَعرُکَ؟

فَقالَ: خِضابٌ، وَالشَّیبُ إلَینا بَنی هاشِمٍ یَعجَلُ.

ثُمَّ أقبَلَ عَلَینا فَقالَ: جِئتُما لِنُصرَتی؟

ب- ضحاک بن عبد الله مشرقی

4142. تاریخ الطبرى به نقل از ضحّاک بن عبد اللّه مِشرَقى: من و مالک بن نضر ارحَبى بر حسین علیه‌السلام وارد شدیم. بر او سلام دادیم و نزدش نشستیم. پاسخ ما را داد و خوشامد گفت و از علّت آمدنمان جویا شد.

گفتیم: آمده‏ایم تا بر تو سلامى دهیم و از خدا برایت سلامت بخواهیم و دیدارى با تو تازه کنیم و خبرِ مردم را به تو بگوییم که آنان براى جنگ با تو گِرد هم آمده‏اند. رأى تو چیست؟

حسین علیه‌السلام فرمود: «خدا، مرا بس است که بهترین سرپرست است».

حرمتش را پاس داشتیم و بر او درود فرستادیم و برایش دعا کردیم.

فرمود: «چه چیز، شما را از یارى من، باز مى‏دارد؟».

مالک بن نضر گفت: من، بدهى و نانخور دارم.

من نیز گفتم: من هم بدهى و نانخور دارم؛ امّا اگر به من اجازه دهى، هنگامى که هیچ جنگجوى دیگرى را نیافتم، برایت مى‏جنگم تا آن جا که برایت سودمند باشد و تا آن جا که بتوانم از تو دفاع کنم.

فرمود: «اجازه دارى».

من هم در کنار او ایستادم.(51)

4143. ثواب الأعمال به نقل از عمرو بن قیس مِشرَقى: با پسرعمویم (ضحّاک) بر حسین علیه‌السلام که در منزلگاه بنى مُقاتل بود در آمدم. بر او سلام دادیم. پسرعمویم به او گفت: اى ابا عبد اللّه! این که مى‏بینم، رنگ است یا رنگ خودِ مویت است؟

فرمود: «رنگ است و ریش‏سفیدى، زود به سراغ ما بنى هاشم مى‏آید».

سپس به ما رو کرد و فرمود: «براى یارى‏ام آمده‏اید؟».

فَقُلتُ: إنّی رَجُلٌ کَبیرُ السِّنِّ کَثیرُ الدَّینِ کَثیرُ العِیالِ، وفی یَدی بَضائِعُ لِلنّاسِ ولا أدری ما یَکونُ، و أکرَهُ أن اضیعَ أمانَتی. وقالَ لَهُ ابنُ عَمّی مِثلَ ذلِکَ.

قالَ لَنا: فَانطَلِقا فَلا تَسمَعا لی واعِیَةً، ولا تَرَیا لی سَوادا؛ فَإِنَّهُ مَن سَمِعَ واعِیَتَنا أو رَأى سَوادَنا فَلَم یُجِبنا ولَم یُغِثنا، کانَ حَقّا عَلَى اللّهِ عز و جل أن یُکِبَّهُ عَلى مَنخِرَیهِ فِی النّارِ.(52)

ج – عبید الله بن الحر الجعفی(53)

4144. الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد [الصادق‏] علیه السلام: حَدَّثَنی أبی عَن أبیهِ قال:… سارَ الحُسَینُ علیه‌السلام حَتّى نَزَلَ القُطقُطانَةَ، فَنَظَرَ إلى فُسطاطٍ مَضروبٍ، فَقالَ: لِمَن هذَا الفُسطاطُ؟

فَقیلَ: لِعُبَیدِ اللّهِ بنِ الحُرِّ الجُعفِیِّ.

فَأَرسَلَ إلَیهِ الحُسَینُ علیه‌السلام فَقالَ: أیُّهَا الرَّجُلُ، إنَّکَ مُذنِبٌ خاطِئٌ، وإنَّ اللّهَ عز و جل آخِذُکَ بِما أنتَ صانِعٌ إن لَم تَتُب إلَى اللّهِ تَبارَکَ وتَعالى فی ساعَتِکَ هذِهِ فَتَنصُرَنی، ویَکونَ جَدّی شَفیعَکَ بَینَ یَدَیِ اللّهِ تَبارَکَ وتَعالى.

فَقالَ: یَابنَ رَسولِ اللّهِ، وَاللّهِ لَو نَصَرتُکَ لَکُنتُ أوَّلَ مَقتولٍ بَینَ یَدَیکَ، ولکِن هذا فَرَسی خُذهُ إلَیکَ، فَوَاللّهِ ما رَکِبتُهُ قَطُّ و أنَا أرومُ شَیئا إلّا بَلَغتُهُ، ولا أرادَنی أحَدٌ إلّا نَجَوتُ عَلَیهِ، فَدونَکَ فَخُذهُ.

فَأَعرَضَ عَنهُ الحُسَینُ علیه‌السلام بِوَجهِهِ، ثُمَّ قالَ: لا حاجَةَ لَنا فیکَ ولا فی فَرَسِکَ، «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»،(54) ولکِن فِرَّ، فَلا لَنا ولا عَلَینا؛ فَإِنَّهُ مَن سَمِعَ واعِیَتَنا

گفتم: من، مردى کهن‏سالم و بدهىِ فراوان دارم و عیالوارم و امانت‏هایى از مردم در دستم است و نمى‏دانم چه پیش مى‏آید و خوش ندارم که امانتم را تباه کنم.

پسر عمویم هم مانند این را به ایشان گفت.

به ما فرمود: «پس بروید و فریادم را نشنوید و جمعیّتم را نبینید که هر کس فریاد ما را بشنود یا جمعیّت ما را ببیند، ولى ما را اجابت نکند و به فریادرسى ما نیاید، حقّ خداست که او را به صورت، در آتش افکنَد».

ج- عبید الله بن حر جعفی(55)/

4144. الأمالى، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور، از امام صادق: پدرم [امام باقر علیه السلام‏] از پدرش [امام زین العابدین علیه السلام‏] برایم نقل کرد:… حسین علیه‌السلام حرکت کرد تا در قُطقُطانه(56) فرود آمد. خیمه برافراشته‏اى را دید. پرسید: «این خیمه، از آنِ کیست؟».

گفته شد: از آنِ عبید اللّه بن حُرّ جُعفى است.

حسین علیه‌السلام به سوى او فرستاد و فرمود: «اى مرد! تو گنهکار و خطاکارى. اگر الآن توبه نکنى و مرا یارى ندهى تا جدّم در پیشگاه خداى تبارک و تعالى شفیع تو باشد، خدا، تو را به سبب اعمالت مجازات مى‏کند».

گفت: اى فرزند پیامبر خدا! به خدا سوگند، اگر به یارى‏ات برخیزم، نخستین کشته در برابرت خواهم بود؛ امّا این، اسب من است. آن را براى خود بردار که به خدا سوگند، تاکنون بر آن، سوار نشده و در طلب چیزى نرفته‏ام، مگر آن که به آن رسیده‏ام و هیچ کس در پىِ من نیامده، مگر آن که با آن رَهیده‏ام. پس براى تو باشد. آن را بگیر.

حسین علیه‌السلام از او روى گردانْد و سپس فرمود: «ما نیازى به تو و اسبت نداریم «و من، گم‏راهان راى به یارى نمى‏گیرم»؛ امّا بگریز که نه با ما و نه علیه ما باشى؛ چرا که هر کس‏

أهلَ البَیتِ ثُمَّ لَم یُجِبنا، کَبَّهُ اللّهُ عَلى وَجهِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ.(57)

4145. الإرشاد: مَضَى الحُسَینُ علیه‌السلام حَتَّى انتَهى إلى قَصرِ بَنی مُقاتِلٍ فَنَزَلَ بِهِ، فَإِذا هُوَ بِفُسطاطٍ مَضروبٍ، فَقالَ: لِمَن هذا؟

فَقیلَ: لِعُبَیدِ اللّهِ بنِ الحُرِّ الجُعفِیِّ.

فَقالَ: ادعوهُ إلَیَّ.

فَلَمّا أتاهُ الرَّسولُ قالَ لَهُ: هذَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه‌السلام یَدعوکَ، فَقالَ عُبَیدُ اللّهِ: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، وَاللّهِ ما خَرَجتُ مِنَ الکوفَةِ إلّا کَراهِیَةَ أن یَدخُلَهَا الحُسَینُ و أنَا بِها، وَاللّهِ ما اریدُ أن أراهُ ولا یَرانی.

فَأَتاهُ الرَّسولُ فَأَخبَرَهُ، فَقامَ الحُسَینُ علیه‌السلام فَجاءَ حَتّى دَخَلَ عَلَیهِ فَسَلَّمَ وجَلَسَ، ثُمَّ دَعاهُ إلَى الخُروجِ مَعَهُ، فَأَعادَ عَلَیهِ عُبَیدُ اللّهِ بنُ الحُرِّ تِلکَ المَقالَةَ وَاستَقالَهُ مِمّا دَعاهُ إلَیهِ.

فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: فَإِن لَم تَنصُرنا فَاتَّقِ اللّهَ أن تَکونَ مِمَّن یُقاتِلُنا، وَاللّهِ لا یَسمَعُ واعِیَتَنا أحَدٌ ثُمَّ لا یَنصُرُنا إلّا هَلَکَ.

فَقالَ: أمّا هذا فَلا یَکونُ أبَدا إن شاءَ اللّهُ.(58)

4146. الفتوح: سارَ الحُسَینُ علیه‌السلام حَتّى نَزَلَ فی قَصرِ بَنی مُقاتِلٍ، فَإِذا هُوَ بِفُسطاطٍ مَضروبٍ ورُمحٍ مَنصوبٍ وسَیفٍ مُعَلَّقٍ وفَرَسٍ واقِفٍ عَلى مِذوَدِهِ(59)

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: لِمَن هذَا الفُسطاطُ؟

فریاد ما اهل بیت را بشنود و پاسخ ندهد، خداوند، او را به رو در آتش دوزخ مى‏اندازد».

4145. الإرشاد: امام حسین علیه‌السلام رفت تا به منزلگاه بنى مُقاتل رسید و در آن، فرود آمد. خیمه‏اى برپا دید. پرسید: «از آنِ کیست؟».

گفته شد: از آنِ عبید اللّه بن حُرّ جُعفى است.

فرمود: «او را برایم فرا بخوانید».

فرستاده امام علیه‌السلام نزد عبید اللّه بن حُر آمد و گفت: این، حسین بن على است که تو را فرا مى‏خواند.

عبید اللّه، کلمه استرجاع (إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون) را بر زبان راند و گفت: به خدا سوگند، از کوفه بیرون نیامدم، جز از سرِ ناخوش داشتن این که حسین به آن جا بیاید و من، آن جا باشم. به خدا سوگند، نه مى‏خواهم او را ببینم و نه مى‏خواهم او مرا ببیند.

فرستاده، نزد امام حسین علیه‌السلام آمد و خبر داد. حسین علیه‌السلام برخاست و آمد تا بر او وارد شد. سلام داد و نشست و او را به خارج شدن با خود، فرا خواند. عبید اللّه بن حر، همان حرف‏ها را گفت و از پذیرش دعوت امام علیه‌السلام عذر خواست.

امام حسین علیه‌السلام به او فرمود: «حال که ما را یارى نمى‏دهى، از خدا پروا کن که با ما بجنگى. به خدا سوگند، کسى نیست که فریاد ما را بشنود و به یارى‏مان نیاید، جز آن که هلاک مى‏شود».

حر گفت: این، [در مورد من‏] هیچ گاه نخواهد شد، إن شاء اللّه!

4146. الفتوح: حسین علیه‌السلام رفت تا در منزلگاه بنى مُقاتل، فرود آمد. خیمه‏اى برپا، نیزه‏اى برافراشته، شمشیرى آویخته و اسبى ایستاده بر آخور دید. پرسید: «این خیمه، از آنِ کیست؟».

فَقیلَ: لِرَجُلٍ یُقالُ لَهُ: عُبَیدُ اللّهِ بنُ الحُرِّ الجُعفِیُّ.

قالَ: فَأَرسَلَ الحُسَینُ علیه‌السلام بِرَجُلٍ مِن أصحابِهِ یُقالُ لَهُ: الحَجّاجُ بنُ مَسروقٍ الجُعفِیُّ، فَأَقبَلَ حَتّى دَخَلَ عَلَیهِ فی فُسطاطِهِ، فَسَلَّمَ عَلَیهِ فَرَدَّ عَلَیهِ السَّلامَ، ثُمَّ قالَ: ما وَراءَکَ؟

فَقالَ الحَجّاجُ: وَاللّهِ! وَرائی یَابنَ الحُرِّ [الخَیرُ](60)، وَاللّهِ قَد أهدَى اللّهُ إلَیکَ کَرامَةً إن قَبِلتَها.

قالَ: وما ذاکَ؟

فَقالَ: هذَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه‌السلام یَدعوکَ إلى نُصرَتِهِ، فَإِن قاتَلتَ بَینَ یَدَیهِ اجِرتَ، وإن مِتَّ فَإِنَّکَ استُشهِدتَ.

فَقالَ لَهُ عُبَیدُ اللّهِ: وَاللّهِ ما خَرَجتُ مِنَ الکوفَةِ إلّا مَخافَةَ أن یَدخُلَهَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ و أنَا فیها فَلا أنصُرَهُ، لِأَنَّهُ لَیسَ لَهُ فِی الکوفَةِ شیعَةٌ ولا أنصارٌ إلّا وقَد مالوا إلَى الدُّنیا إلّا مَن عَصَمَ اللّهُ مِنهُم، فَارجِع إلَیهِ وخَبِّرهُ بِذاکَ.

فَأَقبَلَ الحَجّاجُ إلَى الحُسَینِ علیه‌السلام فَخَبَّرَهُ بِذلِکَ، فَقامَ الحُسَینُ علیه السلام، ثُمَّ صار إلَیهِ فی جَماعَةٍ من إخوانِهِ، فَلَمّا دَخَلَ وسَلَّمَ وَثَبَ عُبَیدُ اللّهِ بنُ الحُرِّ مِن صَدرِ المَجلِسِ، وجَلَسَ الحُسَینُ علیه‌السلام فَحَمِدَ اللّهُ و أثنى عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ:

أمّا بَعدُ، یَابنَ الحُرِّ! فَإِنَّ [أهلَ‏](61) مِصرِکُم هذِهِ کَتَبوا إلَیَّ وخَبَّرونی أنَّهُم مُجتَمِعونَ عَلى نُصرَتی، و أن یَقوموا دونی، ویُقاتِلوا عَدُوّی، وإنَّهُم سَأَلونِی القُدومَ عَلَیهِم، فَقَدِمتُ ولَستُ أدرِ یا لقَومَ عَلى خ مازَعَموا(62)، لِأَنَّهُم‏قَد أعانوا عَلى خ قَتلِ‏ابنِ‏عَمّی مُسلِمِ بنِ‏

گفته شد: از آنِ مردى به نام عبید اللّه بن حُرّ جُعفى است.

حسین علیه‌السلام یکى از یارانش به نام حَجّاج بن مَسروق جُعفى را روانه کرد. او به خیمه وى رفت و سلام داد و پاسخ شنید.

عبید اللّه پرسید: در پشتِ سرت چه خبر است؟

حجّاج گفت: اى پسر حُر! به خدا سوگند، پشت سر من [نیکى است‏].(63) خداوند، کرامتى را به تو هدیه کرده است، اگر بپذیرى.

گفت: آن چیست؟

گفت: این، حسین بن على است که تو را به یارى خویشتن، فرا مى‏خواند. پس اگر در پیشِ روى او بجنگى، پاداش دارى و اگر بمیرى، شهید گشته‏اى.

عبید اللّه به او گفت: به خدا سوگند، از کوفه بیرون نیامدم، جز از بیم آن که حسین بن على به آن در آید و من در آن باشم و یارى‏اش ندهم؛ زیرا در کوفه، پیرو و یاورى نیست، جز آن که به دنیا گراییده‏اند، مگر آنان را که خدا نگاهشان داشته است. به سوى او باز گرد و از این، باخبرش کن.

حجّاج به نزد حسین علیه‌السلام باز گشت و باخبرش کرد. حسین علیه‌السلام برخاست و با گروهى از برادرانش به سوى عبید اللّه بن حُر رفت. چون داخل شد و سلام داد، عبید اللّه از بالاى مجلس برخاست. حسین علیه‌السلام نشست و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: «امّا بعد، اى پسر حُر! همشهرى‏هاى شما به من نامه نوشته و خبر داده‏اند که بر یارى من، گِرد آمده‏اند و در کنارم مى‏ایستند و با دشمنم مى‏جنگند و از من خواسته‏اند که بر آنان در آیم، و آمدم؛ ولى آنان را چنان که ادّعا کرده‏اند، نمى‏بینم؛ زیرا بر کشتن پسرعمویم، مسلم بن عقیل و پیروانش یارى داده‏اند و بر ابن مرجانه، عبید اللّه بن زیاد، که بیعت مرا با یزید بن معاویه مى‏خواهد گِرد آمده‏اند.

تو، اى پسر حر! بدان که خداوند عز و جل تو را بر آنچه به دست آورده‏اى و نیز آنچه در روزهاى گذشته کرده‏اى، مؤاخذه مى‏کند. من اکنون تو را به توبه‏اى فرا مى‏خوانم که گناهانت را بشوید. تو را به یارى ما اهل بیت، فرا مى‏خوانم. اگر حقّمان را دادند، خدا را بر آن‏

عَقیلٍ رحمه‏الله وشیعَتِهِ، و أجمَعوا عَلَى ابنِ مَرجانَةَ عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ یُبایِعُنی لِیَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ، و أنتَ یَابنَ الحُرِّ فَاعلَم أنَّ اللّهَ عز و جل مُؤاخِذُکَ بِما کَسَبتَ و أسلَفتَ مِنَ الذُّنوبِ فِی الأَیّامِ الخالِیَةِ، و أنَا أدعوکَ فی وَقتی هذا إلى تَوبَةٍ تَغسِلُ بِها ما عَلَیکَ مِنَ الذُّنوبِ، و أدعوکَ إلى نُصرَتِنا أهلَ البَیتِ، فَإِن اعطینا حَقَّنا حَمِدنَا اللّهَ عَلى خ ذلِکَ وقَبِلناهُ، وإن‏مُنِعنا حَقَّنا ورُکِبنا بِالظُّلمِ کُنتَ مِن‏أعوانی عَلى طَلَبِ الحَقِّ.

فَقالَ عُبَیدُ اللّهِ بنُ الحُرِّ: وَاللّهِ یَابنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ، لَو کانَ لَکَ بِالکوفَةِ أعوانٌ یُقاتِلونَ مَعَکَ لَکُنتُ أنَا أشَدَّهُم عَلى عَدُوِّکَ، ولکِنّی رَأَیتُ شیعَتَکَ بِالکوفَةِ وقَد لَزِموا مَنازِلَهُم خَوفا مِن بَنی امَیَّةَ ومِن سُیوفِهِم! فَأَنشُدُکَ بِاللّهِ أن تَطلُبَ مِنّی هذِهِ المَنزِلَةَ، و أنَا اواسیکَ بِکُلِّ ما أقدِرُ عَلَیهِ، وهذِهِ فَرَسی مُلجَمَةٌ، وَاللّهِ ما طَلَبتُ عَلَیها شَیئا إلّا أذَقتُهُ حِیاضَ المَوتِ، ولا طُلِبتُ و أنَا عَلَیها فَلُحِقتُ، وخُذ سَیفی هذا فَوَاللّهِ ما ضَرَبتُ بِهِ إلّا قَطَعتُ.

فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: یَابنَ الحُرِّ! ما جِئناکَ لِفَرَسِکَ وسَیفِکَ، إنَّما أتَیناکَ لِنَسأَلَکَ النُّصرَةَ، فَإِن کُنتَ قَد بَخِلتَ عَلَینا بِنَفسِکَ فَلا حاجَةَ لَنا فی شَی‏ءٍ مِن مالِکَ، ولَم أکُن بِالَّذِی اتَّخَذَ المُضِلّینَ عَضُدا، لِأَنّی قَد سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله وهُوَ یَقولُ: «مَن سَمِعَ داعِیَةَ أهلِ بَیتی ولَم یَنصُرهُم عَلى حَقِّهِم إلّا أکَبَّهُ اللّهُ عَلى وَجهِهِ فِی النّارِ».

ثُمَّ سارَ الحُسَینُ علیه‌السلام مِن عِندِهِ ورَجَعَ إلى رَحلِهِ.(64)

7 / 18

برکة البکور

4147. الخصال بإسناده عن الحسین عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: اللّهُمَّ بارِک لِامَّتی فی بُکورِها یَوم سَبتِها وخَمیسِها.(65)

مى‏ستاییم و مى‏پذیریم و اگر حقّمان را از ما باز داشتند و بر ما ستم راندند، تو از یاوران من در طلب حق مى‏شوى».

عبید اللّه بن حُر گفت: اى پسرِ دختر پیامبر خدا! به خدا سوگند، اگر در کوفه یارانى داشتى که همراه تو مى‏جنگیدند، من از سخت‏ترین‏هاى آنان در برابر دشمنت بودم؛ امّا من پیروانت را در کوفه دیده‏ام که از بیم بنى امیّه و شمشیرهایشان، به خانه‏هایشان چسبیده‏اند. پس تو را به خدا سوگند مى‏دهم که این را از من نخواهى. من، هر چه در توان دارم، به تو کمک مى‏کنم. این، اسبِ لگامْدار من است که به خدا سوگند، بر آن در پىِ چیزى نرفته‏ام، جز آن که مرگ را به آن چشانده‏ام و چون بر آن سوار شده‏ام، کسى در پىِ من نیامده که به من برسد. شمشیرم را نیز بگیر که به خدا سوگند، با آن ضربه‏اى نزده‏ام، جز آن که قطع کرده است.

حسین علیه‌السلام به او فرمود: «اى پسر حُر! ما در پىِ اسب و شمشیر تو نیامده‏ایم. ما فقط یارىِ تو را مى‏خواهیم. پس اگر از جان خود [در یارى ما] بخل مى‏ورزى، نیازى به چیزى از مال تو نداریم و من، کسى نیستم که گم‏راهان را به یارى گیرم؛ زیرا شنیدم که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: «هر کس نداى اهل بیتم را بشنود و آنان را بر حقّشان یارى ندهد، جز این نیست که خدا، او را به رو، در آتش [دوزخ‏] مى‏افکند»».

سپس حسین علیه‌السلام از نزد او رفت و به جایگاه خود باز گشت.

8 / 17

برکت بامدادان‏

4147. الخصال به سندش، از امام حسین علیه السلام، از امام على علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «خدایا! صبح را براى امّتم بابرکت گردان؛ صبحِ روز شنبه و پنج‏شنبه‏شان را».

7 / 19

برکَة الولد

4148. اسد الغابة بإسناده عن الحسین عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: بَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله سَرِیَّةً، فَأَسَروا رَجُلًا مِن بَنی سُلَیمٍ یُقالُ لَهُ: الأَصیَدُ بنُ سَلَمَةَ، فَلَمّا رَآهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله رَقَّ لَهُ، وعَرَضَ عَلَیهِ الإِسلامَ، فَأَسلَمَ، فَبَلَغَ ذلِکَ أباهُ وکانَ شَیخا، فَکَتَبَ إلَیهِ یَقولُ:

مَن راکِبٌ نَحوَ المَدینَةِ سالِما

حَتّى یُبَلِّغَ ما أقولُ الأَصیَدا

إنَّ البَنینَ شِرارُهُم أمثالُهُم

مَن عَقَّ والِدَهُ وَبَرَّ الأَبعَدا

أتَرَکتَ دینَ أبیکَ وَالشُّمِّ العُلى

أودَوا وتابَعتَ الغَداةَ مُحَمَّدا

فَلِأَیِّ أمرٍ یا بُنَیَّ عَقَقتَنی

وتَرَکتَنى شَیخا کَبیرا مُفنِدا

أمَّا النَّهارُ فَدَمعُ عَینی ساکِبٌ

و أبیتُ لَیلی کَالسَّلیمِ(66) مُسَهَّدا

فَلَعَلَّ رَبّا قَد هَداکَ لِدینِهِ

فَاشکُر أیادِیَهُ عَسى أن تُرشَدا

وَاکتُب إلَیَّ بِما أصَبتَ مِنَ الهُدى

وبِدینِهِ لا تَترُکَنّی موحَدا

وَاعلَم بِأَنَّکَ إن قَطَعتَ قَرابَتی

وعَقَقتَنی لَم الفَ إلّا لِلعَدى‏

فَلَمّا قَرَأَ کِتابَ أبیهِ، أتَى‏النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله فَأَخبَرَهُ وَ استَأذَنَهُ فی جَوابِهِ، فَأَذِنَ‏لَهُ، فَکَتَبَ إلَیهِ:

إنَّ الَّذی سَمَکَ(67) السَّماءَ بِقُدرَةٍ

حَتّى عَلا فی مُلکِهِ فَتَوَحَّدا

بَعَثَ الَّذی لا مِثلَهُ فیما مَضى

یَدعو لِرَحمَتِهِ النَّبِیَّ مُحَمَّدا

7 / 19

برکت فرزند

4148. اسد الغابة به سندش، از امام حسین علیه السلام، از امام على علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، گروهى را به جنگ فرستاد و آنها مردى از بنى سُلَیم به نام اصید بن سلمه را اسیر کردند. چون پیامبر خدا صلى الله علیه و آله او را دید، دلش بر او سوخت و اسلام را بر او عرضه کرد و او هم اسلام آورد. این به پدر پیرش رسید. پس به او نوشت:

«چه کسى به سلامت، ره‏سپار مدینه است‏

تا آنچه را به اصید مى‏گویم، برساند؟

پسران بد، مانند آنان‏اند

که پدرشان را نافرمانى مى‏کنند؛ ولى به دور، نیکى مى‏کنند.

آیا دینِ پدرت و افتخارات والایت را رها کردى‏

و امروز از پیروان محمّد گشته‏اى؟

اى پسر عزیزم! به چه دلیل، مرا نافرمانى کردى‏

و منِ پیرِ کهن‏سالِ ناتوان را ترک نمودى؟

روزها، اشک چشمم، ریزان است‏

و شب‏ها چون مارْ گَزیده، به خود مى‏پیچم.

شاید که پروردگار، تو را به دین خود ره نماید

پس، سپاسش بگزار. امید است تو را ارشاد کند.

برایم بنویس آنچه را که از هدایت، دستگیرت شده است‏

و از دین او، و مرا تنها مگذار.

بدان که اگر تو از خویشاوندىِ من ببُرى‏

و نافرمانى‏ام کنى، مرا جز غریبه و دشمن نمى‏یابى».

اصید چون، نامه پدرش را خواند، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و به او خبر داد و اجازه پاسخ دادن خواست. ایشان، اجازه داد و او نوشت:

«بى‏گمان، آن که آسمان را با قدرتش بر افراشت‏

تا آن جا که در مُلک خویش برکشید و یگانه ماند،

کسى را بر انگیخت که در گذشته مانند او نیست‏

محمّدِ پیامبر را که به رحمتِ همو، فرا مى‏خوانَد.

ضَخمَ الدَّسیعَةِ(68) کَالغَزالَةِ وَجهُهُ

قَرنا تَأَزَّرَ بِالمَکارِمِ وَارتَدى‏

فَدَعَا العِبادَ لِدینِهِ فَتَتابَعوا

طَوعا وکَرها مُقبِلینَ عَلَى الهُدى‏

وتَخَوَّفُوا النّارَ الَّتی مِن أجلِها

کانَ الشَّقِیُّ الخاسِرَ المُتَلَدِّدا(69)

وَاعلَم بِأَنَّکَ مَیِّتٌ ومُحاسَبٌ

فَإِلى مَتى هذِی الضَّلالَةُ وَالرَّدى‏

فَلَمّا قَرَأَ کِتابَ ابنِهِ، أقبَلَ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَأَسلَمَ.(70)

7 / 20

تربیة المواشی ‏

4149. المحاسن عن سلیمان الجعفری رفعه إلى أبی عبد اللّه الحسین علیه السلام: ما مِن أهلِ بَیتٍ یَروحُ(71) عَلَیهِم ثَلاثونَ شاةً، إلّا تَنزِلُ المَلائِکَةُ تَحرُسُهُم حَتّى یُصبِحوا.(72)

7 / 21

غرور ابن آدم‏

4150. نُزهة الناظر عن الإمام الحسین علیه السلام: لَولا ثَلاثَةٌ ما وَضَعَ ابنُ آدَمَ رَأسَهُ لِشَی‏ءٍ: الفَقرُ، وَالمَرَضُ، وَالمَوتُ.(73)

گشاده‏دست است و سیمایش به سان خورشید صبح‏

جامه و رَداى بزرگوارى به تن کرده است.

بندگان را به دینش فرا خواند و پیروى‏اش کردند

با دل و جان و به هدایت، روى آوردند

و از آتشى ترسیدند که به خاطر آن‏

نگون‏بخت زیانکار، حیران و سرگشته است.

بدان که تو مى‏میرى و محاسبه مى‏شوى‏

پس تا به کى، گم‏راهى و سقوط؟!».

[پیرمرد،] چون نامه پسرش را خواند، به پیامبر صلى الله علیه و آله روى آورد و مسلمان شد.

7 / 20

پرورش دام‏

4149. المَحاسن به نقل از سلیمان جعفرى، که سند حدیث را به امام حسین علیه‌السلام مى‏رساند: هیچ خانواده‏اى نیست که شب هنگام، سى گوسفند از چراگاه به سوى آنان باز گردد، جز آن که فرشتگان فرود مى‏آیند و از آنان تا بامداد، محافظت مى‏کنند.

7 / 21

غرور فرزندان آدم‏

4150. نُزهة الناظر از امام حسین علیه السلام: اگر سه چیز نبود، آدمیزاد در برابر هیچ چیز، سر فرود نمى‏آورد: نادارى، بیمارى و مرگ.

7 / 22

تصور الموت بصورته‏

4151. محاضرات الادباء عن الحسین علیه السلام: لَو عَقَلَ النّاسُ وتَصَوَّرُوا المَوتَ بِصورَتِهِ، لَخَرِبَتِ الدُّنیا.(74)

4152. الأمالی للمفید بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام: لَو رَأَى العَبدُ أجَلَهُ وسُرعَتَهُ إلَیهِ، لَأَبغَضَ الأَمَلَ وتَرَکَ طَلَبَ الدُّنیا.(75)

7 / 23

بیعة الأنصار

4153. المعجم الأوسط بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: جاءَتِ الأَنصارُ تُبایِعُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله عَلَى العَقَبَةِ، فَقالَ: قُم یا عَلِیُّ فَبایِعهُم.

فَقالَ: عَلى ما ابایِعُهُم یا رَسولَ اللّهِ؟

قالَ: عَلى أن یُطاعَ اللّهُ ولا یُعصى، وعَلى أن تَمنَعوا رَسولَ اللّهِ و أهلَ بَیتِهِ وذُرِّیَّتَهُ مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ أنفُسَکُم وذَرارِیَّکُم(76)(77)

7 / 22

تصور واقعى مرگ‏

4151. محاضرات الادباء از امام حسین علیه السلام: اگر مردم مى‏فهمیدند و صورت حقیقى مرگ را مى‏دیدند، دنیا ویران مى‏شد.

4152. الأمالى، مفید به سندش، از امام حسین علیه السلام: امیر مؤمنان علیه‌السلام فرمود: «اگر انسان، اجَل را و شتاب آن را به سوى خود مى‏دید، آرزو را دشمن مى‏داشت و دنیاطلبى را رها مى‏کرد».

7 / 23

بیعت انصار

4153. المعجم الأوسط به سندش، از امام حسین علیه السلام: انصار براى بیعت با پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به عَقَبه آمدند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اى على! برخیز و با آنان بیعت کن».

على علیه‌السلام گفت: اى پیامبر خدا! بر چه چیز با ایشان بیعت کنم؟

فرمود: «بر این که خدا اطاعت شود و نافرمانى نشود و نیز بر حفاظت از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و اهل بیت و نسل او از آنچه خود و نسلتان را حفظ مى‏کنید».

7 / 24

دراسة التجربة

4154. تاریخ الیعقوبی عن الإمام الحسین علیه السلام: العَمَلُ تَجرِبَةٌ.(78)

4155. نزهة الناظر عن الإمام الحسین علیه السلام: طولُ التَّجارِبِ زِیادَةٌ فِی العَقلِ.(79)

راجع: موسوعة العقائد الإسلامیّة: ج 3 ص 98 (مبادئ معرفة اللّه/ التجربة).

7 / 25

جواب مسائل ملک الروم‏

4156. تحف العقول فی ذِکرِ مَسائِلَ سَأَلَ الإِمامَ عَنها مَلِکُ الرّومِ: سَأَلَهُ عَنِ المَجَرَّةِ وعَن سَبعَةِ أشیاءَ خَلَقَهَا اللّهُ لَم تُخلَق فی رَحِمٍ. فَضَحِکَ الحُسَینُ علیه السلام، فَقالَ لَهُ: ما أضحَکَکَ؟

قالَ علیه السلام: لِأَنَّکَ سَأَلتَنی عَن أشیاءَ ما هِیَ مِن مُنتَهَى العِلمِ إلّا کَالقَذى(80) فی عَرضِ البَحرِ!

أمَّا المَجَرَّةُ فَهِیَ قَوسُ اللّهِ. وسَبعَةُ أشیاءَ لَم تُخلَق فی رَحِمٍ: فَأَوَّلُها آدَمُ، ثُمَّ حَوّا، وَالغُرابُ، وکَبشُ إبراهیمَ علیه السلام، وناقَةُ اللّهِ، وعَصا موسى علیه السلام، وَالطَّیرُ الَّذی خَلَقَهُ عیسَى بنُ مَریَمَ علیه السلام.(81)

7 / 24

تجربه‏آموزى‏

4154. تاریخ الیعقوبى از امام حسین علیه السلام: کار، تجربه است.

4155. نزهة الناظر از امام حسین علیه السلام: تجربه‏هاى طولانى، مایه فزونىِ عقل است.

ر. ک: دانش‏نامه عقاید اسلامى: ج 4 ص 159 (راه‏هاى معرفت خدا/ تجربه).

7 / 25

پاسخ پرسش‏هاى پادشاه روم‏

4156. تحف العقول در بیان سؤال‏هایى که پادشاه روم، از امام حسین علیه‌السلام پرسید: از امام علیه‌السلام در باره مَجَرّه (کهکشان) پرسید و از هفت چیز که خدا آفرید، امّا نه در زِهدان.

امام حسین علیه‌السلام خندید.

پرسید: چه چیزْ تو را خندانْد؟

فرمود: «از این [خندیدم‏] که تو از چیزهایى پرسیدى که همچون خاشاکى بر دریاى بى‏انتهاى علم است. امّا مَجَرّه، همان کمان خداست و هفت چیزى که در زهدان آفریده نشده‏اند، نخستینِ آنها آدم علیه‌السلام بود، سپس حوّا و کلاغ [هابیل‏] و قوچ ابراهیم علیه‌السلام و شتر خدا [در قوم صالح‏] و عصاى موسى علیه‌السلام و پرنده‏اى که عیسى بن مریم علیه‌السلام آن را خلق کرد.

7 / 26

جواب عمرو بن العاص

4157. المناقب لابن شهر آشوب: قالَ عَمرُو بنُ العاصِ لِلحُسَینِ علیه السلام: یَابنَ عَلِیٍّ، ما بالُ أولادِنا أکثَرُ مِن أولادِکُم؟!

فَقالَ علیه السلام:

بُغاثُ(82) الطَّیرِ أکثَرُها فِراخا

وامُّ الصَّقرِ مِقلاتٌ نَزورُ(83)

فَقالَ: ما بالُ الشَّیبِ إلى شَوارِبِنا أسرَعُ مِنهُ فی شَوارِبِکُم؟!

فَقالَ علیه السلام: إنَّ نِساءَکُم نِساءٌ بَخِرَةٌ، فَإِذا دَنا أحَدُکُم مِنِ امرَأَتِهِ نَکَهَت فی وَجهِهِ فَشابَ(84) مِنهُ شارِبُهُ.

فَقالَ: ما بالُ لِحاکُم أوفَرُ مِن لِحانا؟!

فَقالَ علیه السلام: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً»(85)

فَقالَ مُعاوِیَةُ: بِحَقّی عَلَیکَ إلّا سَکَتَّ، فَإِنَّهُ ابنُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ!

فَقالَ علیه السلام:

إن عادَتِ العَقرَبُ عُدنا لَها

وکانَتِ النَّعلُ لَها حاضِرَه‏

7 / 26

پاسخ عمرو بن عاص‏

4157. المناقب، ابن شهرآشوب: عمرو بن عاص به حسین علیه‌السلام گفت: اى فرزند على! چرا فرزندان ما از فرزندان شما بیشترند؟

فرمود:

«پرنده‏هاى بى‏ارزش، جوجه‏هاى فراوان دارند؛

امّا مرغ شکارى، کم تخم مى‏گذارد و جوجه کم دارد».

گفت: چرا موهاى پشتِ لب ما از موهاى پشتِ لب شما زودتر سفید مى‏شود؟

فرمود: «زیرا زنان شما دهانشان بدبوست و چون فردى از شما به زنش نزدیک مى‏شود، بوى بدِ دهانش به صورت او مى‏خورد و موى پشت لبش را سفید مى‏کند».

گفت: چرا ریش شما از ریش ما انبوه‏تر است؟

فرمود: ««و سرزمین پاکیزه، گیاهش به اذن خدا بیرون مى‏آید و زمینى که خبیث است، از آن، جز اندکى بیرون نمى‏آید»».

معاویه [که حاضر بود، به عمرو بن عاص‏] گفت: به حقّم بر تو، سوگندت مى‏دهم که ساکت شوى، که او پسر على بن ابى طالب است!

پس حسین علیه‌السلام فرمود:

«اگر عقرب باز گردد، باز مى‏گردیم‏

و کفش‏ها براى آن، آماده است.

قَد عَلِمَ العَقرَبُ وَاستَیقَنَت

أن لا لَها دُنیا ولا آخِرَه.(86)

7 / 27

جواب رجل من أهل الشام‏

4158. الخصال بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: کانَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه‌السلام بِالکوفَةِ فِی الجامِعِ، إذ قامَ إلَیهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ فَسَأَلَهُ عَن مَسائِلَ، فَکانَ فیما سَأَلَهُ أن قالَ لَهُ: أخبِرنی عَن سِتَّةٍ لَم یَرکُضوا(87) فی رَحِمٍ؟

فَقالَ: آدَمُ، وحَوّاءُ، وکَبشُ إبراهیمَ، وعَصا موسى، وناقَةُ صالِحٍ، وَالخُفّاشُ الَّذی عَمِلَهُ عیسَى بنُ مَریَمَ فَطارَ بِإِذنِ اللّهِ عز و جل.(88)

7 / 28

حرمة الحرم‏

4159. شرح الأخبار: فَلَمّا هَمَّ [الحُسَینُ علیه السلام‏] بِالخُروجِ مِن مَکَّةَ لَقِیَهُ ابنُ الزُّبَیرِ، فَقالَ: یا أبا عَبدِ اللّهِ، إنَّکَ مَطلوبٌ، فَلَو مَکَثتَ بِمَکَّةَ فَکُنتَ کَأَحَدِ حَمامِ هذَا البَیتِ وَاستَجَرتَ بِحَرَمِ اللّهِ، لَکانَ ذلِکَ أحسَنَ لَکَ.

فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: یَمنَعُنی مِن ذلِکَ قَولُ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله: «سَیَستَحِلُّ هذَا الحَرَمَ مِن أجلی رَجُلٌ مِن قُرَیشٍ»، وَاللّهِ لا أکونُ ذلِکَ الرَّجُلَ، صَنَعَ اللّهُ بی ما هُوَ صانِعٌ.(89)

عقرب مى‏داند و یقین دارد

که نه دنیا دارد و نه آخرت».

7 / 27

پاسخ پرسش‏هاى مرد شامى‏

4158. الخصال به سندش، از امام حسین علیه السلام: على بن ابى طالب علیه‌السلام در مسجد جامع کوفه بود که مردى شامى به نزد او آمد و سؤال‏هایى کرد. از جمله سؤال‏هایش این بود که: مرا از شش تن که در رَحِمى نجنبیدند، آگاه کن.

امام على علیه‌السلام فرمود: «آدم، حوّا، قوچ ابراهیم [که وى براى میهمانانش آورد]، عصاى موسى علیه‌السلام [که اژدها شد]، شتر صالح و خُفّاشى که عیسى بن مریم علیه‌السلام ساخت و به اذن خداى عز و جل به پرواز در آمد».

7 / 28

حرمت حرم‏

4159. شرح الأخبار: چون امام حسین علیه‌السلام قصد بیرون رفتن از مکّه کرد، ابن زبیر، ایشان را دید و گفت: اى ابا عبد اللّه! در پىِ تو هستند. اگر در مکّه مى‏ماندى و چون یکى از کبوتران این خانه، به حرم الهى پناه مى‏بردى، برایت نیکوتر بود.

امام حسین علیه‌السلام پاسخ داد: «آنچه مرا از این کار، باز مى‏دارد، گفته پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است که فرمود: «به زودى مردى از قریش، [خونریزى در] این حرم را به بهانه من، حلال مى‏شمارد». به خدا سوگند، من آن مرد نیستم. خدا، هر کارى که مى‏خواهد، با من بکند!».

4160. کامل الزیارات عن أبی سعید عقیصا: سَمِعتُ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه‌السلام وخَلا بِهِ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ وناجاهُ طَویلًا، قالَ: ثُمَّ أقبَلَ الحُسَینُ علیه‌السلام بِوَجهِهِ إلَیهِم، وقالَ:

إنَّ هذا یَقولُ لی: کُن حَماما مِن حَمامِ الحَرَمِ! ولَأَن اقتَلَ وبَینی وبَینَ الحَرَمِ باعٌ(90) أحَبُّ إلَیَّ مِن أن اقتَلَ وبَینی وبَینَهُ شِبرٌ، ولَأَن اقتَلَ بِالطَّفِّ أحَبُّ إلَیَّ مِن أن اقتَلَ بِالحَرَمِ.(91)

4161. تاریخ دمشق عن بشر بن غالب: قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ لِحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام: أینَ تَذهَبُ؟ إلى قَومٍ قَتَلوا أباکَ وطَعَنوا أخاکَ؟!(92)

فَقالَ لَهُ حُسَینٌ علیه السلام: لَأَن اقتَلَ بِمَکانٍ کَذا وکَذا، أحَبُّ إلَیَّ مِن أن تُستَحَلَّ بی یَعنی مَکَّةَ.(93)

4162. کامل الزیارات عن أبی الجارود عن أبی جعفر [الباقر] علیه السلام: إنَّ الحُسَینَ علیه‌السلام خَرَجَ مِن مَکَّةَ قَبلَ التَّروِیَةِ(94) بِیَومٍ، فَشَیَّعَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ، فَقالَ: یا أبا عَبدِ اللّهِ، لَقَد حَضَرَ الحَجُّ وتَدَعُهُ وتَأتِی العِراقَ!

فَقالَ: یَابنَ الزُّبَیرِ، لَأَن ادفَنَ بِشاطِىِ الفُراتِ أحَبُّ إلَیَّ مِن أن ادفَنَ بِفِناءِ الکَعبَةِ.(95)

4160. کامل الزیارات به نقل از ابو سعید عقیصا: شنیدم که حسین بن على علیه‌السلام پس از مذاکره خصوصى و طولانى با عبد اللّه بن زبیر، رو به یارانش کرد و فرمود: «این به من مى‏گوید: «کبوترى از کبوتران حرم باش!»، در حالى که اگر من کشته شوم، ولى بتوانم به اندازه فاصله میان دو دستِ کشیده از آن (حرم) دور باشم، دوست‏تر دارم تا این که کشته شوم و فاصله‏ام تا آن، یک وجب باشد و اگر در طَف(96) کشته شوم، دوست‏تر دارم تا این که در مسجد الحرام کشته شوم».

4161. تاریخ دمشق به نقل از بشر بن غالب: عبد اللّه بن زبیر به حسین بن على علیه‌السلام گفت: کجا مى‏روى؟ به سوى کسانى که پدرت را کشتند و به برادرت نیزه زدند؟

فرمود: «در فلان جا و فلان جا کشته شوم، برایم بهتر است که به بهانه من، [خونریزى را] در آن (مکّه) حلال کنند».

4162. کامل الزیارات به نقل از ابو جارود، از امام باقر علیه السلام: حسین علیه‌السلام یک روز پیش از روز تَروِیَه،(97) از مکّه خارج شد و عبد اللّه بن زبیر، او را بدرقه کرد و گفت: اى ابا عبد اللّه! موسم حج رسید و تو آن را وا مى‏گذارى و به عراق مى‏روى؟

فرمود: «اى پسر زبیر! اگر در ساحل فُراتْ دفن شوم، دوست‏تر دارم تا در صحن کعبه دفن شوم».

7 / 29

واعظ غیر متعظ

4163. تحف العقول عن الإمام الحسین علیه السلام: إیّاکَ أن تَکونَ مِمَّن یَخافُ عَلَى العِبادِ مِن ذُنوبِهِم، ویَأمَنُ العُقوبَةَ مِن ذَنبِهِ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالى لا یُخدَعُ عَن جَنَّتِهِ، ولا یُنالُ ما عِندَهُ إلّا بِطاعَتِهِ إن شاءَ اللّهُ.(98)

4164. تاریخ الیعقوبی: وَقَفَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه‌السلام بِالحَسَنِ البَصرِیِّ، وَالحَسَنُ لا یَعرِفُهُ، فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: یا شَیخُ هَل تَرضى لِنَفسِکَ یَومَ بَعثِکَ؟

قالَ: لا!

قالَ: فَتُحَدِّثُ نَفسَکَ بِتَرکِ ما لا تَرضاهُ لِنَفسِکَ مِن نَفسِکَ یَومَ بَعثِکَ؟

قالَ: نَعَم، بِلا حَقیقَةٍ.

قالَ: فَمَن أغَشُّ لِنَفسِهِ مِنکَ یَومَ بَعثِکَ، و أنتَ لا تُحَدِّثُ نَفسَکَ بِتَرکِ ما لا تَرضاهُ لِنَفسِکَ بِحَقیقَةٍ؟ ثُمَّ مَضَى الحُسَینُ علیه السلام.

فَقالَ الحَسَنُ البَصرِیُّ: مَن هذا؟! فَقیلَ لَهُ: الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام، فَقالَ: سَهَّلتُم عَلَیَّ.(78)

7 / 30

شر خصال الملوک‏

4165. المناقب لابن شهر آشوب: کانَ [الحُسَینُ علیه السلام‏] یَقولُ: شَرُّ خِصالِ المُلوکِ الجُبنُ مِنَ‏

7 / 29

پندگوىِ پندناپذیر

4163. تحف العقول از امام حسین علیه السلام: مبادا از کسانى باشى که بر بندگان از گناهانشان مى‏ترسند و خود را از عقوبت گناه خویش، ایمن مى‏بینند، که بهشت خداى تبارک و تعالى را با فریب نمى‏توان از او رُبود و آنچه نزد اوست، جز با اطاعتش به دست نمى‏آید، إن شاء اللّه!

4164. تاریخ الیعقوبى: حسین بن على علیه‌السلام نزد حسن بصرى ایستاد و حسن، او را نمى‏شناخت. حسین علیه‌السلام به او فرمود: «اى پیر! آیا از آنچه براى روز رستاخیز آماده کرده‏اى، راضى هستى؟».

گفت: نه.

فرمود: «آیا با خود گفته‏اى که آنچه را براى خود در روز رستاخیز نمى‏پسندى، وا بگذارى؟».

حسن بصرى گفت: آرى؛ امّا نه جِدّى.

فرمود: «پس چه کسى خود را بیشتر از تو براى روز رستاخیزش گول مى‏زند؛ تویى که آنچه را براى خود نمى‏پسندى، به‏جِد، وا نمى‏نهى؟».

سپس حسین علیه‌السلام گذشت. حسن بصرى گفت: این کیست؟

به او گفته شد: حسین بن على است.

حسن بصرى گفت: راحتم کردید.

7 / 30

بدترین خصلت فرمان‏روایان‏

4165. المناقب، ابن شهرآشوب: امام حسین علیه‌السلام پیوسته مى‏فرمود: «بدترین خصلت‏هاى فرمان‏روایان، ترس از دشمنان، سنگ‏دلى با ناتوانان و بخل ورزیدن هنگام‏عطاست».

الأَعداءِ، وَالقَسوَةُ عَلَى الضُّعَفاءِ، وَالبُخلُ عِندَ الإِعطاءِ.(99)

7 / 31

حلف الفضول‏

4166. السیرة النبویّة لابن هشام عن محمّد بن إبراهیم بن الحارث التیمیّ: إنَّهُ کانَ بَینَ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام، وبَینَ الوَلیدِ بنِ عُتبَةَ بنِ أبی سُفیانَ وَالوَلیدُ یَومَئِذٍ أمیرٌ عَلَى المَدینَةِ أمَّرَهُ عَلَیها عَمُّهُ مُعاوِیَةُ بنُ أبی سُفیانَ مُنازَعَةٌ فی مالٍ کانَ بَینَهُما بِذِی المَروَةِ(100)، فَکانَ الوَلیدُ تَحامَلَ عَلَى الحُسَینِ علیه‌السلام فی حَقِّهِ لِسُلطانِهِ.

فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: أحلِفُ بِاللّهِ لَتُنصِفَنّی مِن حَقّی، أو لَاخُذَنَّ سَیفی ثُمَّ لَأَقومَنَّ فی مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله ثُمَّ لَأَدعُوَنَّ بِحِلفِ الفُضولِ(101)

قالَ: فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ وهُوَ عِندَ الوَلیدِ حینَ قالَ الحُسَینُ علیه‌السلام ما قالَ:

7 / 31

پیمان فضل‏ها

4166. السیرة النبویة، ابن هشام به نقل از محمّد بن ابراهیم بن حارث تیمى: حسین بن على بن ابى طالب علیه‌السلام با ولید بن عتبة بن ابى سفیان که در آن روزگار، از طرف عمویش معاویه، حاکم مدینه بود بر سرِ مالى در ذو المَرْوه(102) درگیرى داشت و ولید، با سوء استفاده از قدرتش به حسین علیه‌السلام زور مى‏گفت.

حسین علیه‌السلام فرمود: «به خدا سوگند یاد مى‏کنم که یا حقّم را به انصاف مى‏دهى و یا شمشیرم را بر مى‏کشم و در مسجد پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى‏ایستم و هم‏پیمانانم در پیمان فضل‏ها(103) را فرا مى‏خوانم».

عبد اللّه بن زبیر که هنگام گفتن این سخن، نزد ولید بود، گفت: من نیز به‏

و أنَا أحلِفُ بِاللّهِ لَئِن دَعا بِهِ لَاخُذَنَّ سَیفی، ثُمَّ لَأَقومَنَّ مَعَهُ حَتّى یُنصَفَ مِن حَقِّهِ أو نَموتَ جَمیعا.

قالَ: فَبَلَغَتِ المِسوَرَ بنَ مَخرَمَةَ بنِ نَوفِلٍ الزُّهرِیَّ، فَقالَ مِثلَ ذلِکَ.

وبَلَغَت عَبدَ الرَّحمنِ بنَ عُثمانَ بنِ عُبیدِ اللّهِ التَّیمِیَّ، فَقالَ مِثلَ ذلِکَ.

فَلَمّا بَلَغَ ذلِکَ الوَلیدَ بنَ عُتبَةَ، أنصَفَ الحُسَینَ علیه‌السلام مِن حَقِّهِ حَتّى رَضِیَ.(104)

4167. الأغانی عن مصعب عن أبیه: أنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه‌السلام کانَ بَینَهُ وبَینَ مُعاوِیَةَ کَلامٌ فی أرضٍ لَهُ، فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: اختَر خَصلَةً مِن ثَلاثِ خِصالٍ: إمّا أن تَشتَرِیَ مِنّی حَقّی، وإمّا أن تَرُدَّهُ عَلَیَّ، أو تَجعَلَ بَینی وبَینَکَ ابنَ الزُّبَیرِ وَابنَ عُمَرَ، وَالرّابِعَةُ الصَّیلَمُ(105)

قالَ: ومَا الصَّیلَمُ؟

قالَ: أن أهتِفَ بِحِلفِ الفُضولِ.

قالَ: فَلا حاجَةَ لَنا بِالصَّیلَمِ.(106)

4168. تاریخ دمشق عن مصعب: خَرَجَ الحُسَینُ علیه‌السلام مِن عِندِ مُعاوِیَةَ فَلَقِیَ ابنَ الزُّبَیرِ، وَالحُسَینُ علیه‌السلام مُغضَبٌ، فَذَکَرَ الحُسَینُ علیه‌السلام أنَّ مُعاوِیَةَ ظَلَمَهُ فی حَقٍّ لَهُ، فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: اخَیِّرُهُ فی ثَلاثِ خِصالٍ وَالرّابِعَةُ الصَّیلَمُ: أن یَجعَلَکَ أوِ ابنَ عُمَرَ بَینی وبَینَهُ، أو یُقِرَّ بِحَقّی ثُمَّ یَسأَلَنی فَأَهِبَهُ لَهُ، أو یَشتَرِیَهُ مِنّی، فَإِن لَم یَفعَل فَوَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ لَأَهتِفَنَّ بِحِلفِ الفُضولِ.

فَقالَ ابنُ الزُّبَیرِ: وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ، لَئِن هَتَفتَ بِهِ و أنَا قاعِدٌ لَأَقومَنَّ، أو قائِمٌ‏

خدا سوگند مى‏خورم که اگر چنین دعوتى کند، شمشیرم را بر مى‏کشم و در کنار او مى‏ایستم تا یا حقّش را به انصاف بگیرد و یا همگى بمیریم.

این سخن به مِسوَر بن مَخرَمه، پسر نَوفَل زُهْرى و نیز عبد الرحمن بن عثمان، پسر عبید اللّه تَیمى رسید و آن دو نیز چنین گفتند. چون خبر اینها به ولید بن عُتبه رسید، حقّ حسین علیه‌السلام را پرداخت تا راضى شد.

4167. الأغانى به نقل از مُصعَب، از پدرش: حسین بن على علیه‌السلام با معاویه بر سرِ زمینى اختلاف داشتند. حسین علیه‌السلام به او فرمود: «یکى از این سه را برگزین: یا حقّم را از من بخر، یا آن را به من باز گردان و یا [عبد اللّه‏] ابن زبیر و [عبد اللّه‏] ابن عمر را میان من و خود، داور کن و راه چهارم هم «صَیلَم» است».

معاویه گفت: «صَیلَم» چیست؟

فرمود: «این که به پیمان فضل‏ها (حِلْفُ الفُضول) فرا بخوانم».

معاویه گفت: نیازى به این کار نیست.

4168. تاریخ دمشق به نقل از مُصعَب: حسین علیه‌السلام از نزد معاویه خشمگینانه بیرون آمد و [عبد اللّه‏] ابن زبیر را دید و به او خبر داد که معاویه، حقّى را از او به ستم گرفته است. پس به ابن زبیر فرمود: «او را در انتخاب یکى از این سه کار، آزاد مى‏گذارم و البته راه چهارم هم «صَیلَم» است: یا ابن عمر را داورِ میان من و خود کند، یا به حقّم اقرار کند و سپس آن را از من بطلبد تا به او ببخشم و یا آن را از من بخرد، و اگر چنین نکند، سوگند به آن که جانم در دست اوست، به پیمان فضل‏ها (حِلفُ الفُضول) فرا مى‏خوانم».

ابن زبیر گفت: سوگند به آن که جانم در دست اوست، اگر به آن ندا دهى و

لَأَمشِیَنَّ، أو ماشٍ لَأَشتَدَّنَّ، حَتّى تَفنى روحی مَعَ روحِکَ أو یُنصِفَکَ.

قالَ: ثُمَّ ذَهَبَ ابنُ الزُّبَیرِ إلى مُعاوِیَةَ، فَقالَ: لَقِیَنِی الحُسَینُ فَخَیَّرَنی فی ثَلاثِ خِصالٍ، وَالرّابِعَةُ الصَّیلَمُ.

قالَ مُعاوِیَةُ: لا حاجَةَ لَنا بِالصَّیلَمِ، إنَّکَ لَقیتَهُ مُغضَبا فَهاتِ الثَّلاثَ خِصالٍ.

قالَ: تَجعَلُنی أوِ ابنَ عُمَرَ بَینَکَ وبَینَهُ.

فَقالَ: قَد جَعَلتُکَ بَینی وبَینَهُ أوِ ابنَ عُمَرَ أو جَعَلتُکُما جَمیعا.

قالَ: أو تُقِرُّ لَهُ بِحَقِّهِ؟

قالَ: فَأَنَا اقِرُّ لَهُ بِحَقِّهِ و أسأَلُهُ إیّاهُ.

قالَ: أو تَشتَریهِ مِنهُ؟

قالَ: فَأَنَا أشتَریهِ مِنهُ.

قالَ: فَلَمَّا(107) انتَهى إلَى الرّابِعَةِ، قالَ لِمُعاوِیَةَ کَما قالَ لِلحُسَینِ علیه السلام: إن دَعانی إلى حِلفِ الفُضولِ أجَبتُهُ.

قالَ مُعاوِیَةُ: لا حاجَةَ لَنا بِهذِهِ….

وحَکَى الزُّبَیرُ أیضا نَحوَ هذِهِ القِصَّةِ لِلحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیه‌السلام مَعَ مُعاوِیَةَ، إلّا أنَّ هذِهِ أتَمُّ.(108)

7 / 32

خیر الأمان‏

4169. تاریخ الطبری عن الحسین علیه‌السلام فی جَوابِ کِتابٍ کَتَبَهُ إلَیهِ عَمرُو بنُ سَعیدٍ والی مَکَّةَ

من نشسته باشم، بر مى‏خیزم و اگر ایستاده باشم، به راه مى‏افتم و اگر در راه باشم، شتاب مى‏ورزم تا آن که جانم با جان تو فدا شود و یا با تو انصاف ورزد.

سپس، ابن زبیر به نزد معاویه رفت و گفت: حسین، مرا دیده و سه راه به من پیشنهاد کرده است و راه چهارم، «صَیلَم» است.

معاویه گفت: ما نیازى به «صَیلَم» نداریم. تو او را در حال خشم دیده‏اى. سه راه دیگر را بگو.

ابن زبیر گفت: من یا ابن عمر را داور میان خود و حسین، قرار ده.

معاویه گفت: تو یا ابن عمر و یا حتّى هر دو را میان خود و او [داور] قرار دادم.

ابن زبیر گفت: آیا به حقّش اقرار مى‏کنى؟

معاویه گفت: به حقّش اقرار مى‏کنم و آن را از او مى‏طلبم.

ابن زبیر گفت: آیا آن را از او مى‏خرى؟

معاویه گفت: آن را از او مى‏خرم.

چون ابن زبیر به [راه حلّ‏] چهارم رسید، همان سخنى را که به حسین علیه‌السلام گفته بود، به معاویه گفت: اگر مرا به پیمان فضل‏ها (حِلفُ الفُضول) فرا بخواند، اجابتش مى‏کنم.

معاویه گفت: نیازى به آن نیست….

[ابن‏] زبیر، مانند این ماجرا را میان حسن علیه‌السلام و معاویه نیز نقل کرده است؛ امّا این، صحیح‏تر است.

7 / 32

بهترین امان‏

4169. تاریخ الطبرى از امام حسین علیه السلام، در پاسخ نامه‏اى که عمرو بن سعید، فرماندار

یَطلُبُ مِنهُ الرُّجوعَ إلى مَکَّةَ و أنَّ لَهُ الأَمانَ وَالصِّلَةَ وَالبِرَّ: أمّا بَعدُ، فَإِنَّهُ لَم یُشاقِقِ اللّهَ ورَسولَهُ مَن دَعا إلَى اللّهِ عز و جل و عَمِلَ صالِحا وقالَ إنَّنی مِنَ المُسلِمینَ، وقَد دَعَوتَ إلَى الأَمانِ وَالبِرِّ وَالصِّلَةِ، فَخَیرُ الأَمانِ أمانُ اللّهِ، ولَن یُؤمِنَ اللّهُ یَومَ القِیامَةِ مَن لَم یَخَفهُ فِی الدُّنیا، فَنَسأَلُ اللّهَ مَخافَةً فِی الدُّنیا توجِبُ لَنا أمانَهُ یَومَ القِیامَةِ، فَإِن کُنتَ نَوَیتَ بِالکِتابِ صِلَتی وبِرّی فَجُزیتَ خَیرا فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ، وَالسَّلامُ.(109)

7 / 33

نقش خاتم الحسین علیه السلام‏

4170. الغیبة للطوسی عن أبی جعفر السمّان: حَدَّثَنی أبو مُحَمَّدٍ یَعنی صاحِبَ العَسکَرِ علیه‌السلام عَن آبائِهِ: أنَّهُم قالوا: کانَ لِفاطِمَةَ علیها السلام خاتَمٌ فَصُّهُ عَقیقٌ، فَلَمّا حَضَرَتهَا الوَفاةُ دَفَعَتهُ إلَى الحَسَنِ علیه السلام، فَلَمّا حَضَرَتهُ الوَفاةُ دَفَعَهُ إلَى الحُسَینِ علیه السلام.

قالَ الحُسَینُ علیه السلام: فَاشتَهَیتُ أن أنقُشَ عَلَیهِ شَیئا، فَرَأَیتُ فِی النَّومِ المَسیحَ عیسَى بنَ مَریَمَ عَلى نَبِیِّنا وآلِهِ وعَلَیهِ السَّلامُ، فَقُلتُ لَهُ: یا روحَ اللّهِ! ما أنقُشُ عَلى خاتَمی هذا.

قالَ: انقُش عَلَیهِ: لا إلهَ إلَا اللّهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبینُ، فَإِنَّهُ أوَّلُ التَّوراةِ وآخِرُ الإِنجیلِ.(110)

مکّه به او نوشت و از او خواست که به مکّه باز گردد که در امان است و با نیکى و احسان با او برخورد مى‏شود: امّا بعد، هر کسى که به سوى خداى عز و جل و کار شایسته دعوت کند و بگوید من از مسلمانانم، با خدا و پیامبرش نستیزیده است. تو به امنیت و نیکى و احسان، فرا خوانده‏اى؛ امّا بهترین امان، امانِ خداست و خداوند، روز قیامت، کسى را که از او در دنیا نترسیده است، ایمن نمى‏دارد. از خدا بیمى را در دنیا مى‏خواهیم که موجب امنیت ما در روز قیامت شود و اگر با نامه‏ات قصد پیوند و نیکى به من دارى، خداوند، جزایت را خیر دنیا و آخرت قرار دهد. والسلام!

7 / 33

نقش انگشتر امام حسین علیه السلام‏

4170. الغیبة، طوسى به نقل از ابو جعفر سَمّان: امام هادى علیه‌السلام از پدرانش برایم نقل کرد که آنان فرمودند: فاطمه علیها السلام انگشترى نقره با نگینى از عقیق داشت که چون وفاتش در رسید، آن را به حسن علیه‌السلام داد و او هم آن را هنگام وفاتش به حسین علیه‌السلام داد.

حسین علیه‌السلام فرمود: «دوست مى‏داشتم بر آن، نقشى بنگارم. عیسى مسیح، پسر مریم که درود بر پیامبر ما و خاندانش و او باد را در خواب دیدم و به او گفتم: اى روح خدا! چه چیز بر این انگشترم نقش کنم؟

گفت: بر آن، نقش کن: «لا إله إلّا اللّه الملک الحقّ المبین؛ خدایى جز خداوند یکتا نیست؛ فرمان‏رواى حق و آشکار» که این، آغاز تورات و پایان انجیل است».

7 / 34

خضاب الحسین علیه السلام‏

4171. رجال النجاشی عن عبید اللّه بن الحرّ: أنَّهُ سَأَلَ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه‌السلام عَن خِضابِهِ، فَقالَ علیه السلام: أما إنَّهُ لَیسَ کَما تَرَونَ، إنَّما هُوَ حِنّاءٌ وکَتَمٌ(111)(112)

4172. المعجم الکبیر عن سفیان بن عیینة: سَأَلتُ عُبَیدَ اللّهِ بنَ أبی یَزیدَ: رَأَیتَ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام؟

قالَ: نَعَم، رَأَیتُهُ جالِسا فی حَوضِ زَمزَمَ.

قُلتُ: هَل رَأَیتَهُ صَبَغَ؟

قالَ: لا، إلّا أنّی رَأَیتُهُ ولِحیَتُهُ سَوداءُ إلى هذَا المَوضِعِ یَعنی عَنفَقَتَهُ(113) و أسفَلُ مِن ذلِکَ بَیاضٌ، وذَکَرَ أنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله شابَ ذلِکَ المَوضِعُ مِنهُ وکانَ یَتَشَبَّهُ بِهِ.(114)

4173. الکافی عن جابر عن أبی جعفر [الباقر] علیه السلام: دَخَلَ قَومٌ عَلَى الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِما فَرَأَوهُ مُختَضِبا بِالسَّوادِ، فَسَأَلوهُ عَن ذلِکَ، فَمَدَّ یَدَهُ إلى لِحیَتِهِ ثُمَّ قالَ: أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله فی غَزاةٍ غَزاها أن یَختَضِبوا بِالسَّوادِ لِیَقوَوا بِهِ عَلَى المُشرِکینَ.(115)

7 / 34

خضاب کردن امام حسین علیه السلام‏

4171. رجال النجاشى به نقل از عبید اللّه بن حُر: از امام حسین علیه‌السلام در باره خضابش پرسید. فرمود: «آن گونه که فکر مى‏کنید، نیست؛ بلکه مخلوط حنا و کَتَم(116) است».

4172. المعجم الکبیر به نقل از سفیان بن عُیَینه: از عبید اللّه بن ابى یزید پرسیدم: آیا حسین بن على را دیده‏اى؟

گفت: آرى. او را دیدم که در حوض زمزم، نشسته بود.

گفتم: آیا [موهایش را] رنگ کرده بود؟

گفت: نه. او را دیدم که مَحاسنش تا این جا (میان لب و چانه) سیاه و پایین‏تر از آن، سفید بود و فرمود که همین جاى محاسن پیامبر صلى الله علیه و آله سفید بود و حسین علیه‌السلام هم خود را به ایشان شبیه مى‏کرد.

4173. الکافى به نقل از جابر، از امام باقر علیه السلام: گروهى بر امام حسین علیه‌السلام در آمدند و دیدند که محاسنش را سیاه‏رنگ کرده است. از ایشان در این باره پرسیدند. دست به ریشش کشید و فرمود: «پیامبر خدا، در یکى از جنگ‏هایش فرمان داد که مسلمانان، موهایشان را سیاه رنگ کنند تا در برابر مشرکان، نیرومند به نظر آیند».

7 / 35

سؤر السنور

4174. المصنّف لعبد الرزّاق عن الرکین بن الربیع بن عمیلة الفزاری عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: أنَّ امرَأَةً سَأَلَت عَنِ السِّنَّورِ(117) یَلِغُ(118) فی شَرابی؟ فَقالَ: الهِرُّ؟ فَقالَت: نَعَم، قالَ: فَلا تُهرِقی شَرابَکِ ولا طَهورَکِ؛ فَإِنَّهُ لا یُنَجِّسُ شَیئا.(119)

7 / 36

عطاء المولود

4175. المصنّف لابن أبی شیبة عن بشر بن غالب: سَأَلَ ابنُ الزُّبَیرِ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه‌السلام عَنِ المَولودِ(120)، فَقالَ: إذَا استَهَلَّ(121) وَجَبَ عَطاؤُهُ ورِزقُهُ.(122)

4176. المصنّف لابن أبی شیبة عن بشر بن غالب: لَقِیَ ابنُ الزُّبَیرِ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه‌السلام فَقالَ: یا أبا عَبدِ اللّهِ، أفتِنا فِی المَولودِ یولَدُ فِی الإِسلامِ؟ قالَ: وَجَبَ عَطاؤُهُ ورِزقُهُ(123)

7 / 35

نیم خورده گربه‏

4174. المصنَّف، عبدالرزّاق به نقل از رُکَین بن ربیع بن عَمیله فَزارى: زنى به حسین علیه‌السلام گفت: «سِنّور»، به نوشیدنى من زبان مى‏زند و از آن مى‏نوشد.

فرمود: «منظورت گربه است؟».

گفت: آرى.

فرمود: «نه نوشیدنى‏ات را دور بریز، نه آب وضویت را. گربه، چیزى را نجس نمى‏کند».

7 / 36

سهم نوزاد

4175. المصنَّف، ابن ابى شیبه به نقل از بِشْر بن غالب: ابن زبیر از حسین علیه‌السلام درباره کودک تولّد یافته پرسید [که کِى سهم نقدى و جنسى‏اش از بیت المال، به او تعلّق مى‏گیرد].

فرمود: «چون ناله تولّد را سر داد، سهم نقد و جنس [از بیت المال‏] به او تعلّق مى‏گیرد».

4176. المصنَّف، ابن ابى شیبه به نقل از بِشر بن غالب: ابن زبیر، حسین علیه‌السلام را دید و گفت: اى ابا عبد اللّه! فتوایت را درباره کودک مسلمان تولّد یافته، به ما بگو.

فرمود: «[از لحظه تولّد،] سهم نقد و جنس او [از بیت المال‏] به وى تعلّق مى‏گیرد».

7 / 37

فکاک الأسیر

4177. الجوهرة عن بشر بن غالب: سَمِعتُ ابنَ الزُّبَیرِ وهُوَ یَسأَلُ حُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام: یا أبا عَبدِ اللّهِ، ما تَقولُ فی فَکاکِ الأَسیرِ؛ عَلى مَن هُوَ؟

قالَ: عَلَى القَومِ الَّذینَ أعانَهُم ورُبَّما قالَ: قاتَلَ مَعَهُم….(124)

7 / 37

مرقة الأنبیاء علیهم السلام‏

4178. کنز العمّال عن الحسین علیه‌السلام عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله: اللَّحمُ بِالبُرِّ(125) مَرَقَةُ(126) الأَنبِیاءِ.(127)

7 / 39

بقلة إلیاس ویوشع

4179. مکارم الأخلاق عن الإمام الحسین علیه السلام: قالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه‌السلام فی أشیاءَ وَصّاهُ بِها: کُلِ الکَرَفسَ، فَإِنَّها بَقلَةُ إلیاسَ ویوشَعَ بنِ نونٍ علیهما السلام.(128)

7 / 37

آزاد کردن اسیر

4177. الجوهرة از بِشْر بن غالب: شنیدم ابن زبیر از حسین علیه‌السلام مى‏پرسد: اى ابا عبد اللّه! آزاد کردن اسیر با کیست؟

فرمود: «بر عهده کسانى است که او به آنها یارى رسانده است» و شاید هم گفت: «همراه آنان جنگیده است…».

7 / 38

خورش پیامبران علیهم السلام‏

4178. کنز العمّال از امام حسین علیه السلام، از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: گوشت با گندم، خورِشِ پیامبران است.

7 / 39

سبزى الیاس و یوشع‏

4179. مکارم الأخلاق از امام حسین علیه السلام: پیامبر صلى الله علیه و آله در میان چیزهایى که به على علیه‌السلام سفارش کرد، فرمود: «کَرَفْس بخور که سبزى الیاس و یوشع بن نون علیهما السلام است».

7 / 40

لباس الذلة

4180. تاریخ الطبری عن حمید بن مسلم: لَمّا بَقِیَ الحُسَینُ علیه‌السلام فی ثَلاثَةِ رَهطٍ أو أربَعَةٍ، دَعا بِسَراویلَ مُحَقَّقَةٍ یُلمَعُ فیهَا البَصَرُ، یَمانِیٍّ مُحَقَّقٍ، فَفَزَرَهُ(129) ونَکَثَهُ(130) لِکَیلا یُسلَبَهُ.

فَقالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ: لَو لَبِستَ تَحتَهُ تُبّانا(131)!

قالَ: ذلِکَ ثَوبُ مَذَلَّةٍ ولا یَنبَغی لی أن ألبَسَهُ.

قالَ: فَلَمّا قُتِلَ أقبَلَ بَحْرُ بنُ کَعبَ، فَسَلَبَهُ إیّاهُ فَتَرَکَهُ مُجَرَّدَا.(132)

4181. المعجم الکبیر عن ابن أبی لیلى: قالَ حُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه‌السلام حینَ أحَسَّ بِالقَتلِ: ایتونی ثَوبا لا یَرغَبُ فیهِ أحَدٌ أجعَلهُ تَحتَ ثِیابی لا اجَرَّدُ.

فَقیلَ لَهُ: تُبّانٌ؟

فَقالَ: لا، ذلِکَ لِباسُ مَن ضُرِبَت عَلَیهِ الذِّلَّةُ.

فَأَخَذَ ثَوبَا فَمَزَّقَهُ، فَجَعَلَهُ تَحتَ ثیابِهِ، فَلَمّا أن قُتِلَ جَرَّدوهُ.(133)

7 / 40

لباسِ خوارى‏

4180. تاریخ الطبرى به نقل از حمید بن مسلم: چون حسین علیه‌السلام با سه یا چهار نفر تنها ماند، شلوار یمانى محکمش را که چشم را خیره مى‏کرد خواست تا زیر لباسش بپوشد و آن را پاره پاره و رشته رشته کرد تا پس از شهادتش به غارت نبرند.

یکى از یاران او گفت: کاش زیر آن، شلوارک مى‏پوشیدى!

فرمود: «شلوارک، لباسِ خوارى است و براى من، شایسته نیست که آن را بپوشم».

امّا هنگامى که به شهادت رسید، بحر بن کعب، آن را از [تن‏] ایشان در آورد و ایشان را بى‏لباس، رها کرد.

4181. المعجم الکبیر به نقل از ابن ابى لیلى: هنگامى که حسین بن على علیه‌السلام احساس کرد شهید مى‏شود، فرمود: «لباسى که کسى به آن رغبت نکند، برایم بیاورید که زیر پوششم بگذارم تا مرا بى‏لباس نکنند».

به ایشان گفته شد: شلوارک؟

فرمود: «نه. این، لباس کسى است که مُهر خوارى بر او زده‏اند».

پس لباسى گرفت و آن را پاره کرد و زیر لباسش قرار داد؛ امّا چون به شهادت رسید، او را بى‏لباس، رها کردند.

7 / 41

من تکلم بالعربیة من الأنبیاء علیهم السلام‏

4182. الخصال بإسناده عن الحسین بن علیّ علیه السلام: کانَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه‌السلام بِالکوفَةِ فِی الجامِعِ، إذ قامَ إلَیهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ فَسَأَلَهُ عَن مَسائِلَ، فَکانَ فیما سَأَلَهُ أن قالَ لَهُ:

أخبِرنی عَن خَمسَةٍ مِنَ الأَنبِیاءِ تَکَلَّموا بِالعَرَبِیَّةِ؟

فَقالَ: هودٌ، وصالِحٌ، وشُعَیبٌ، وإسماعیلُ، ومُحَمَّدٌ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ.(134)

7 / 42

فضل شهداء آل الحسن علیه السلام‏

4183. الإقبال عن خلّاد بن عمیر الکندی: دَخَلتُ عَلى أبی عَبدِ اللّهِ علیه‌السلام فَقالَ: هَل لَکُم عِلمٌ بِآلِ الحَسَنِ الَّذینَ خُرِجَ بِهِم مِمّا قِبَلَنا؟… فَقُلنا: نَرجو أن یُعافِیَهُمُ اللّهُ، فَقالَ: و أینَ هُم مِنَ العافِیَةِ؟! ثُمَّ بَکى حَتّى عَلا صَوتُهُ، وبَکینا، ثُمَّ قالَ:

حَدَّثَنی أبی، عَن فاطِمَةَ بِنتِ الحُسَینِ علیه‌السلام قالَت: سَمِعتُ أبی صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ یَقولُ: «یُقتَلُ مِنکِ أو: یُصابُ مِنکِ نَفَرٌ بِ‏شَطِّ الفُراتِ، ما سَبَقَهُمُ الأَوَّلونَ، ولا یُدرِکُهُمُ الآخِرونَ»، وإنَّهُ لَم یَبقَ مِن وُلدِها غَیرُهُم.(135)

4184. مقاتل الطالبیّین عن یحیى بن عبد اللّه عن الذی أفلت من الثمانیة: لَمّا ادخِلنَا الحَبسَ قالَ‏

7 / 41

پیامبران عرب‏زبان‏

4182. الخصال به سندش، از امام حسین علیه السلام: امام على علیه‌السلام در مسجد جامع کوفه بود که مردى از شام به نزد ایشان آمد و سؤال‏هایى پرسید و از جمله گفت: مرا از پنج پیامبر عربْ زبان آگاه کن.

فرمود: «هود، صالح، شعیب، اسماعیل و محمّد که درودهاى خدا بر همه آنان باد».

7 / 42

فضیلت شهداى خاندان امام حسن علیه السلام‏

4183. الإقبال به نقل از خلّاد بن عمیر کِندى: بر امام صادق علیه‌السلام در آمدم. فرمود: «آیا اطّلاعى از خاندان حسن علیه‌السلام که آنها را از پیش ما بُردند، دارید؟»….

گفتیم: امید داریم که خدا به آنها عافیت (آسایشْ) عطا کند.

فرمود: «آنان کجا و عافیت کجا؟!». سپس گریست تا آن جا که صداى گریه‏اش بلند شد و ما نیز گریستیم.

سپس فرمود: «پدرم از فاطمه دختر حسین علیه‌السلام برایم نقل کرد که از پدرش که درودهاى خدا بر او باد شنیده که به او فرموده است: «از [نسل‏] تو چند نفر در [کنار] رود فرات، کشته مى‏شوند (/ به مصیبت آنها دچار مى‏شوى) که نه پیشینیان به آنها رسیده‏اند و نه دیگران به آنها مى‏رسند» و از نسل فاطمه علیها السلام، جز اینها کسى نمانده است».

4184. مقاتل الطالبیّین به نقل از یحیى بن عبد اللّه، از [تنها] کسى که از میان هشت نفر

عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ: اللّهُمَّ إن کانَ هذا مِن سَخَطٍ مِنکَ عَلَینا فَاشدُد حَتّى تَرضى.

فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ: ما هذا یَرحَمُکَ اللّهُ؟!

ثُمَّ حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ عَن فاطِمَةَ الصُّغرى، عَن أبیها [الإِمامِ الحُسَینِ علیه السلام‏]، عَن جَدَّتِها فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، قالَت: قالَ لی رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: «یُدفَنُ مِن وُلدی سَبعَةٌ بِشاطِئِ الفُراتِ؛ لَم یَسبِقهُمُ الأَوَّلونَ، ولا یُدرِکُهُمُ الآخِرونَ». فَقُلتُ: نَحنُ ثَمانِیَةٌ!

قالَ: فَلَمّا فَتَحُوا البابَ وَجَدوهُم مَوتى، و أصابونی وبی رَمَقٌ، وسَقَونی ماءً و أخرَجونی، فَعِشتُ.(136)

7 / 43

لا شفاعةَ فی الحد

4185. دعائم الإسلام: عَن عَلِیٍّ علیه‌السلام أنَّهُ أخَذَ رَجُلًا مِن بَنی أسَدٍ فی حَدٍّ وَجَبَ عَلَیهِ لِیُقیمَهُ عَلَیهِ، فَذَهَبَ بَنو أسَدٍ إلَى الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه‌السلام یَستَشفِعونَ بِهِ، فَأَبى عَلَیهِم.

فَانطَلَقوا إلى عَلِیٍّ علیه‌السلام فَسَأَلوهُ، فَقالَ: لا تَسأَلُونّی شَیئا أملِکُهُ إلّا أعطَیتُکُموهُ.

فَخَرَجوا مَسرورینَ، فَمَرّوا بِ‏الحُسَینِ علیه‌السلام فَأَخبَروهُ بِما قالَ، فَقالَ: إن کانَ لَکُم بِصاحِبِکُم حاجَةٌ فَانصَرِفوا، فَلَعَلَّ أمرَهُ قَد قَضى!

فَانصَرَفوا إلَیهِ فَوَجَدوهُ قَد أقامَ عَلَیهِ الحَدَّ، قالوا: ألَم تَعِدنا یا أمیرَ المُؤمِنینَ؟

قالَ: لَقَد وَعَدتُکُم بِما أملِکُهُ، وهذا شَی‏ءٌ للّهِ لَستُ أملِکُهُ.(137)

نجات یافت: چون ما را به زندان بردند، على بن حسن گفت: خدایا! اگر این گرفتارى از سرِ خشم تو بر ماست، آن را شدیدتر کن تا از ما راضى شوى.

عبد اللّه بن حسن گفت: خدایت رحمت کند! این سخن چیست؟

سپس براى ما از فاطمه صغرى، از پدرش (حسین علیه السلام)، از مادرش فاطمه علیها السلام دختر پیامبر خدا نقل کرد که گفت: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به من فرمود: «هفت نفر از فرزندان من در کنار فرات دفن مى‏شوند که نه پیشینیان به آنها رسیده‏اند و نه دیگران به آنها مى‏رسند».

من گفتم: ما هشت نفریم [و این حدیث، شامل ما نمى‏شود]!

چون درِ زندان را گشودند، آنان را مُرده یافتند و به من، در حالى که نیمه‏جانى داشتم، رسیدند و آبم دادند و بیرونم آوردند و زنده ماندم.(138)

7 / 43

حد، شفاعت‏بردار نیست‏

4185. دعائم الإسلام: نقل است که على علیه‌السلام مردى از بنى اسد را به خاطر حدّى که بر او واجب شده بود، دستگیر کرد تا حد را بر او جارى سازد. از این رو، بنى اسد به نزد حسین علیه‌السلام رفتند و خواستارِ شفاعت او شدند؛ امّا او خوددارى ورزید.

پس به نزد على علیه‌السلام رفتند و این کار را از او خواستند. على علیه‌السلام فرمود: «از من، چیزى نمى‏خواهید که در اختیار من باشد، جز آن که آن را به شما مى‏دهم».

آنان، شادمان بیرون آمدند و بر حسین علیه‌السلام گذشتند و آنچه را على علیه‌السلام گفته بود، به او خبر دادند. حسین علیه‌السلام فرمود: اگر با رفیقتان کارى دارید، باز گردید که شاید کار او تمام شده باشد! پس به نزد او باز گشتند و دیدند که حد بر او جارى شده است.

گفتند: اى امیر مؤمنان! آیا به ما وعده ندادى؟

فرمود: «وعده دادم آنچه در اختیار من است [، مى‏بخشم‏] و این حد، از آنِ خدا بود، نه در اختیار من».

7 / 44

قضاء أمیر المؤمنین علیه السلام‏

4186. الأمالی للصدوق بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله قَضى بِالیَمینِ مَعَ الشّاهِدِ الواحِدِ، وإنَّ عَلِیّا علیه‌السلام قَضى بِهِ بِالعِراقِ.(139)

4187. عیون أخبار الرضا علیه‌السلام بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: اختَصَمَ إلى عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه‌السلام رَجُلانِ، أحَدُهُما باعَ الآخَرَ بَعیرا وَاستَثنَى الرَّأسَ وَالجِلدَ، ثُمَّ بَدا لَهُ أن یَنحَرَهُ. قالَ: هُوَ شَریکُهُ فِی البَعیرِ عَلى قَدرِ الرَّأسِ وَالجِلدِ.(140)

7 / 45

وراثة قمیص هارون بن عمران‏

4188. الثاقب فی المناقب بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: کُنتُ مَعَ أبی عَلى شاطِىِ الفُراتِ، فَنَزَعَ قَمیصَهُ وغاصَ فِی الماءِ، فَجاءَ مَوجٌ فَأَخَذَ القَمیصَ، فَخَرَجَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه‌السلام وإذا بِهاتِفٍ یَهتِفُ: یا أمیرَ المُؤمِنینَ، خُذ ما عَن یَمینِکَ، فَإِذا مِندیلٌ فیهِ قَمیصٌ مَلفوفٌ، فَأَخَذَ القَمیصَ ولَبِسَهُ، فَسَقَطَت مِن جَیبِهِ رُقعَةٌ، مَکتوبٌ فیها:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم‏

هَدِیَّةٌ مِنَ اللّهِ العَزیزِ الحَکیمِ إلى عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ، هذا قَمیصُ هارونَ بن‏

7 / 44

قضاوت امیر مؤمنان علیه السلام‏

4186. الأمالى، صدوق به سندش، از امام حسین علیه السلام: پیامبر خدا، بر اساس یک شاهد و سوگند، حکم داد و امام على علیه‌السلام هم در عراق بر این اساس، قضاوت کرد.

4187. عیون أخبار الرضا علیه‌السلام به سندش، از امام حسین علیه السلام: دو مرد نزد امام على علیه‌السلام طرح دعوا کردند. یکى به دیگرى شترى فروخته و سر و پوست آن را استثنا کرده بود. سپس [خریدار] تصمیم گرفته بود آن شتر را نَحر کند (بکُشد). امام علیه‌السلام حکم داد: «او (فروشنده) در شتر به اندازه سر و پوست، شریک است».

7 / 45

به ارث بردن پیراهن هارون بن عمران‏

4188. الثاقب فى المناقب به سندش، از امام حسین علیه السلام: با پدرم کنار رود فرات بودیم که پیراهنش را درآورد و در آب، فرو رفت. موجى آمد و پیراهن را بُرد. امیر مؤمنان علیه السلام، بیرون آمد که هاتفى ندا داد: اى امیر مؤمنان! آنچه را از سمت راستت مى‏آید، بگیر.

بقچه‏اى دیدیم که پیراهنى را در آن پیچیده بودند. پس پیراهن را گرفت و پوشید. از جیبش، برگه‏اى افتاد که در آن نوشته بود: «به نام خداوند بخشنده مهربان. هدیه‏اى است از جانب خداى عزیز حکیم به على بن ابى طالب. این،

عِمرانَ «کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ»(141)(142)

7 / 46

لباس الشهرة

4189. الکافی عن أبی سعید عن الحسین علیه السلام: مَن لَبِسَ ثَوبا یَشهَرُهُ، کَساهُ اللّهُ یَومَ القِیامَةِ ثَوبا مِنَ النّارِ.(143)

7 / 47

للماء أهل‏

4190. المصنّف لعبد الرزّاق عن جابر الجعفی عن الشعبی أو عن أبی جعفر محمّد بن علیّ [الباقر] علیهما السلام: إنَّ حَسَنا وحُسَینا علیهما السلام دَخَلَا الفُراتَ وعَلى کُلِّ واحِدٍ(144) مِنهُما إزارُهُ، ثُمَّ قالا: إنَّ فِی الماءِ أو: إنَّ لِلماءِ ساکِنا.(145)

4191. الکافی عن أبی سعید عقیصا التیمی: مَرَرتُ بِالحَسَنِ وَالحُسَینِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِما وهُما

پیراهن هارون بن عمران است. «این گونه [بود] و آن راى میراث گروهى دیگر کردیم»».

7 / 46

لباس شهرت‏

4189. الکافى به نقل از ابو سعید، از امام حسین علیه السلام: هر کس لباسى بپوشد که او را مشهور کند، خداوند، روز قیامت، لباسى از آتش بر او مى‏پوشانَد.

7 / 47

آب هم ساکنانى دارد

4190. المصنّف، عبدالرزّاق به نقل از جابر جُعفى، از شَعبى یا امام باقر علیه السلام: حسن علیه‌السلام و حسین علیه‌السلام در حالى که هر یک، ردایى به تن داشتند، به فرات، داخل شدند. سپس فرمودند: «آب نیز ساکنى دارد».

4191. الکافى به نقل از ابو سعید عَقیصاى تَیمى: بر حسن و حسین که درودهاى‏

فِی الفُراتِ مُستَنقِعانِ فی إزارَینِ، فَقُلتُ لَهُما: یَا ابنَی رَسولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیکُما، أفسَدتُمَا الإِزارَینِ؟!

فَقالا لی: یا أبا سَعیدٍ، فَسادُنا لِلإِزارَینِ أحَبُّ إلَینا مِن فَسادِ الدّینِ، إنَّ لِلماءِ أهلًا وسُکّانا کَسُکّانِ الأَرضِ.(146)

خدا بر آنان باد وارد شدم. آنان، خود را پوشیده در ردا، در فرات، مى‏شستند. به ایشان گفتم: اى فرزندان پیامبر خدا که خداوند بر شما درود بفرستد! این دو ردا را تباه کردید!

به من فرمودند: «اى ابو سعید! تباهىِ دو ردایمان، نزد ما بهتر از تباهىِ دین ماست. آب نیز اهل و ساکنانى دارد، مانند ساکنان زمین».


1) عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 44 ح 156 عن داوود بن سلیمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، الدعوات: ص 34 ح 79، بحار الأنوار: ج 73 ص 353 ح 54.

2) السَّریّةُ: وهی طائفة من الجیش یبلغ أقصاها أربعمئة (النهایة: ج 2 ص 363 «سرى»).

3) البُلغَةُ: الکفایة، وما یُتبَلّغُ به من العیش (تاج العروس: ج 12 ص 9 «بلغ»).

4) سَریّه، جنگى بود که پیامبر صلى الله علیه و آله خود در آن، حضور نداشت و شمار جنگجویان آن، حدّاکثر، یک گُردان (چهارصد تن) بود.

5) الأمالی للطوسی: ص 618 ح 1274، مسائل علیّ بن جعفر: ص 346 ح 852 کلاهما عن علیّ بن جعفر والإمام الرضا عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 70 ص 212 ح 38.

6) بحار الأنوار: ج 78 ص 126 ح 7 نقلًا عن جامع الأخبار: ص 359 ح 1001 وفیه «علیّ بن الحسین بن علیّ علیهم السلام».

7) الاختلاجُ: الحرکة والاضطراب (النهایة: ج 2 ص 60 «خلج»).

8) الأمالی للطوسی: ص 570 ح 1180 عن علیّ بن جعفر بن محمّد عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 73 ص 363 ح 94 وراجع: ذکر أخبار أصبهان: ج 2 ص 217 ح 1503.

9) کشف الغمّة: ج 2 ص 274 عن الإمام الباقر عن أبیه علیهما السلام؛ الذریّة الطاهرة: ص 109 ح 146، مسند أبی یعلى: ج 1 ص 194 ح 325 نحوه وکلاهما عن محمّد بن إسحاق عن الإمام الباقر عن أبیه علیهما السلام.

10) الزَّرَقُ: العَمَى (تاج العروس: ج 13 ص 190 «زرق»).

11) قَطِران: نحاس مذاب (مفردات ألفاظ القرآن: ص 677 «قطر»).

12) تاریخ بغداد: ج 6 ص 156 عن محمّد بن حمیر عن الإمام الباقر عن أبیه علیهما السلام.

13) بَطَحَهُ: ألقاه على وجهه فانبطح (مجمع البحرین: ج 1 ص 160 «بطح»).

14) الخصال: ص 262 ح 140، علل الشرائع: ص 597 ح 44 کلاهما عن عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 246 ح 1 عن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 10 ص 81 ح 1.

15) طبّ الأئمّة لابنی بسطام: ص 15 عن محمّد بن سنان عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 81 ص 185 ح 39.

16) الأمالی للطوسی: ص 602 ح 1245 عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی عن الإمام الجواد عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 5 ص 317 ح 15.

17) الکافی: ج 3 ص 220 ح 3، مسکّن الفؤاد: ص 110، مشکاة الأنوار: ص 484 ح 1617، بحار الأنوار: ج 42 ص 247 ح 48.

18) فی تاریخ دمشق: «لَتُناصرُ».

19) فی تاریخ دمشق: «مَداحِض». قال الجوهری: دحَضَت رجلُهُ: زلِقَت. ودَحَضَتْ حُجّتُهُ: بَطلت (الصحاح: ج 3 ص 1075 «دحض»).

20) الرَّوِیَّة: التفکُّر فی الأمر (الصحاح: ج 6 ص 2364 «روى»).

21) استَشَفَّهُ: رأى ما وراءَه (لسان العرب: ج 9 ص 180 «شفف»).

22) الأسرّة: خطوط باطن الکَفّ (لسان العرب: ج 4 ص 359 «سرر») والکلام على سبیل الاستعارة.

23) الغَرْبُ: الحِدّة والشوکة (النهایة: ج 3 ص 351 «غرب»).

24) عیون الأخبار لابن قتیبة: ج 2 ص 314، تاریخ دمشق: ج 13 ص 296 عن ابن السمّاک نحوه.

25) آل عمران: 185، الأنبیاء: 35، العنکبوت: 57.

26) المعجم الکبیر: ج 3 ص 129 ح 2890؛ الأمالی للصدوق: ص 348 ح 421، روضة الواعظین: ص 82 کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج 22 ص 504 ح 4.

27) تهذیب الأحکام: ج 6 ص 21 ح 48 وص 20 ح 44 عن عبداللّه بن سنان نحوه وفیه «الحسن» بدل «الحسین».

28) الکافی: ج 4 ص 548 ح 4، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 2 ص 577 ح 3159، تهذیب الأحکام: ج 6 ص 4 ح 7 عن المعلّى بن شهاب، ثواب الأعمال: ص 108 ح 2 عن علاء بن المسیّب عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلى الله علیه و آله، کامل الزیارات: ص 47 ح 23 عن المعلّى بن أبی شهاب عن الإمام الصادق علیه‌السلام عنه صلى الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج 100 ص 141 ح 15، وفی علل الشرائع: ص 460 ح 5 والأمالی للصدوق: ص 114 ح 94 عن الإمام الحسن علیه السلام.

29) الأمالی للطوسی: ص 55 ح 74، بشارة المصطفى: ص 78، بحار الأنوار: ج 44 ص 281 ح 13.

30) إرشاد القلوب: ص 40، وفی تنبیه الخواطر: ج 1 ص 78 عن الإمام الحسن علیه‌السلام نحوه.

31) فی فردوس الأخبار: ج 1 ص 117 ح 260 «الذنب» بدل «الذین».

32) الفردوس: ج 1 ص 83 ح 261.

33) القصص: 21. هذه الآیة تشیر إلى حال موسى علیه‌السلام عند خروجه من مصر.

34) القصص: 22. هذه الآیة تشیر إلى دخول موسى علیه‌السلام إلى مدین، موطن شعیب علیه السلام.

35) این آیه، اشاره به حالت موسى علیه‌السلام به هنگام خروج از مصر است.

36) هو یختلفُ إلى فلان: یتردّد (تاج العروس: ج 12 ص 201 «خلف»).

37) الإرشاد: ج 2 ص 35، روضة الواعظین: ص 190، إعلام الورى: ج 1 ص 435 کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج 44 ص 332 وراجع: موسوعة الإمام الحسین علیه السلام: ج 3 ص 436 (القسم السابع/ الفصل الثانی/ شخوص الإمام علیه‌السلام من المدینة واقامته فی مکّة).

38) نزهة الناظر: ص 83 ح 10، الدرّة الباهرة: ص 24، کشف الغمّة: ج 2 ص 243، بحار الأنوار: ج 78 ص 127 ح 9.

39) تحف العقول: ص 246، بحار الأنوار: ج 78 ص 117 ح 7.

40) الشَّاحِبُ: المتغیّر اللّون والجسم من سفرٍ أو مرضٍ (النهایة: ج 2 ص 448 «شحب»).

41) این آیه، اشاره است به جریان ورود موسى علیه‌السلام به مَدیَن، محلّ زندگى شعیب علیه السلام.

42) تا بدین ترتیب، درجه درجه، به هلاکت و عذاب، نزدیک‏تر شود.

43) الرُّزءُ: المصیبة، رزَأَتْهُ رزیئة: أی أصابته مصیبة (الصحاح: ج 1 ص 53 «رزأ»).

44) تشوَّف فلان لکذا: طمح بصره إلیه، ثمّ استعمل فی تعلّق الآمال والتطلّب (المصباح المنیر: ص 327 «تشوّف»).

45) کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 4 ص 381 ح 5833، معانی الأخبار: ص 198 ح 4 کلاهما عن عبد اللّه بن بکر المرادی عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 77 ص 376 ح 1، وفی الأمالی للطوسی: ص 435 ح 974 والأمالی للصدوق: ص 477 ح 644 عن عبد اللّه بن بکر المرادی عن موسى بن جعفر عن أبیه عن جدّه عن علیّ بن الحسین علیهم السلام.

46) [راجع: ج 3 ص 276 (القسم السابع/ الفصل الثالث/ قصّة هرثمة).].

47) الأمالی للصدوق: ص 199 ح 213، الملاحم والفتن: ص 335 ح 488 عن هرثمة بن سلمى، وقعة صفّین: ص 140 عن أبی عبید عن هرثمة بن سلیم، شرح الأخبار: ج 3 ص 141 ح 1083 عن هزیمة بن سلمة، بحار الأنوار: ج 44 ص 255 ح 4؛ تاریخ دمشق: ج 14 ص 222 عن هرثمة بن سلمى وکلّها نحوه وراجع: المناقب للکوفی: ج 2 ص 251 ح 717 و المطالب العالیة: ج 4 ص 326 ح 4517.

48) [ر. ک: ج 3 ص 277 (بخش هفتم/ فصل سوم/ ماجراى هرثمه).].

49) التّذَمُّمُ: هو أن یحفظ ذِمامَهُ عهده وحرمته وحقّه ویطرح عن نفسه ذمّ الناس له، إن لم یحفظه (مجمع البحرین: ج 1 ص 645 «ذمم»).

50) تاریخ الطبری: ج 5 ص 418.

51) ضحّاک بن عبد اللّه، در میدان جنگ، جزو لشکریان امام حسین علیه‌السلام بود؛ امّا پس از شهادت گروهى از اصحاب‏و یأس از پیروزى، با کسب اجازه از امام علیه السلام، میدان جنگ را ترک کرد.

52) ثواب الأعمال: ص 309 ح 1، بحار الأنوار: ج 45 ص 84 ح 12.

53) [راجع: ج 5 ص 268 (القسم السابع/ الفصل السابع/ استنصاره من عبیداللّه بن الحر).].

54) الکهف: 51.

55) [ر. ک: ج 5 ص 269 (بخش هفتم/ فصل هفتم/ یارى خواستن از عبید اللّه بن حُر).].

56) جایى نزدیک کوفه، از طرف صحراى طَف.

57) الأمالی للصدوق: ص 219 ح 239، بحار الأنوار: ج 44 ص 315 ح 1.

58) الإرشاد: ج 2 ص 81، مثیر الأحزان: ص 48 عن عامر الشعبی نحوه، بحار الأنوار: ج 44 ص 379؛ تاریخ الطبری: ج 5 ص 407 عن عامر الشعبی نحوه.

59) المِذوَدُ: مَعلَفُ الدابّة (لسان العرب: ج 3 ص 168 «ذود»).

60) ما بین المعقوفین أثبتناه من مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی، وبدونها یختلّ السیاق.

61) ما بین المعقوفین أثبتناه من مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی.

62) فی مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: «ولست أرى الأمر على ما زعموا».

63) مطلب داخل کروشه، از مقتل الحسین خوارزمى به متن، افزوده‏شده است.

64) الفتوح: ج 5 ص 73، مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: ج 1 ص 226 نحوه.

65) الخصال: ص 394 ح 98 عن دارم بن قبیصة ونعیم بن صالح الطبری عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 34 ح 73، صحیفة الإمام الرضا علیه السلام: ص 103 ح 49 کلاهما عن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 103 ص 41 ح 1 وراجع: جمال الاسبوع: ص 115.

66) السَّلیم: اللَّدیغ، یقال: سَلَمَتهُ الحیَّة؛ أی لَدَغَتهُ (النهایة: ج 2 ص 396 «سلم»).

67) سَمَکَ الشی‏ء: رفعه (النهایة: ج 2 ص 403 «سمک»).

68) ضخم الدَّسیعة: أی واسع العطیّة (النهایة: ج 2 ص 117 «دسع»).

69) تَلَدَّدَ: تَلَفَّت یمینا وشمالًا وتحیّر (لسان العرب: ج 3 ص 390 «لدد»).

70) اسد الغابة: ج 1 ص 253، الإصابة: ج 1 ص 243 نحوه وکلاهما عن عبید اللّه بن الولید الرصافی (الوصّافی) عن الإمام الباقر عن أبیه علیهما السلام.

71) یقال: راحَتِ الإبِلُ [أو الغنم‏] بالعشیّ على أهلها؛ أی رجعت من المرعى إلیهم (راجع: المصباح المنیر: ص 243 «روح»).

72) المحاسن: ج 2 ص 486 ح 2692، بحار الأنوار: ج 64 ص 132 ح 21 وراجع: الکافی: ج 6 ص 545 ح 9.

73) نزهة الناظر: ص 80 ح 4 وراجع: الخصال: ص 113 ح 89.

74) محاضرات الادباء: ج 2 ص 458.

75) الأمالی للمفید: ص 309 ح 8، الأمالی للطوسی: ص 78 ح 115 کلاهما عن داوود بن سلیمان الغازی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 39 عن داوود بن سلیمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 73 ص 95 ح 79 وراجع: الزهد للحسین بن سعید: ص 81 ح 217 ومشکاة الأنوار: ص 525 ح 1766.

76) فی المناقب لابن شهرآشوب: «… على أن یمنعوا… ممّا یمنعون منه أنفسهم وذراریهم»، وهو الصواب المناسب للسیاق.

77) المعجم الأوسط: ج 2 ص 207 ح 1745؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج 2 ص 24 کلاهما عن الحسین بن زید عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 38 ص 220.

78) تاریخ الیعقوبی: ج 2 ص 246.

79) نزهة الناظر: ص 88 ح 28، أعلام الدین: ص 298، بحار الأنوار: ج 78 ص 128 ح 11.

80) القَذى: عُوَیدٌ أو ترابٌ یقع فی العین (المحیط فی اللغة: ج 5 ص 496 «قذى»).

81) تحف العقول: ص 242، بحار الأنوار: ج 10 ص 137 ح 4.

82) البُغَاثَةُ: هی الضعیف من الطیر وجمعها بغاث، وقیل: هی لئامها وشرارها (النهایة: ج 1 ص 142 «بغث»).

83) قال الجوهری: المِقلاتُ من النوق: التی تضع واحدا ثمّ لا تحمل بعدها. والمِقلات من النساء: التی لا یعیش لها ولد. والنَّزُورُ: المرأة القلیلة الوَلَد (الصحاح: ج 1 ص 261 «قلت» و ج 2 ص 826 «نزر»).

84) فی المصدر: «فیشاب»، وما فی المتن أثبتناه من بحار الأنوار.

85) الأعراف: 58.

86) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 67، بحار الأنوار: ج 44 ص 209 ح 5.

87) أصل الرَّکض: الضّرب. والرَّکضَةُ: الدَّفعَة والحَرَکة (لسان العرب: ج 7 ص 159 «رکض»).

88) الخصال: ص 323 ح 8 عن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، علل الشرائع: ص 593 595 ح 44 عن عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه عنه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 7 ص 105 ح 20.

89) شرح الأخبار: ج 3 ص 143 ح 1085.

90) الباعُ: وهو قَدرُ مدّ الیدین وما بینهما من البدن (النهایة: ج 1 ص 162 «بوع»).

91) کامل الزیارات: ص 151 ح 182، بحار الأنوار: ج 45 ص 85 ح 16.

92) فی المصدر: «خالک» وهو تصحیف ظاهر، والتصویب من المصادر الاخرى.

93) تاریخ دمشق: ج 14 ص 203، سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 293 ولیس فیه «بمکان کذا وکذا»، مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: ج 1 ص 219، ذخائر العقبى: ص 257، البدایة والنهایة: ج 8 ص 161؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 52 عن بشر بن عاصم وفیه «خذلوا» بدل «طعنوا»، بحار الأنوار: ج 44 ص 185 ح 12.

94) یومُ التَرویَة: هو الیوم الثامن من ذی الحجّة، سُمّی به لأنّهم کانوا یرتوون فیه من الماء لما بعده (النهایة: ج 2 ص 280 «روى»).

95) کامل الزیارات: ص 151 ح 184، بحار الأنوار: ج 45 ص 86 ح 18.

96) طَف، نام دیگر صحراى کربلاست.

97) تَرویه، روزهشتم ذى حجّه است که کاروان‏ها براى اقامت در عرفات و مِنا، آب بر مى‏دارند.

98) تحف العقول: ص 240، بحار الأنوار: ج 78 ص 121 ح 3 وراجع: الکافی: ج 8 ص 49 ح 9.

99) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 65، بحار الأنوار: ج 44 ص 189 ح 2.

100) ذُو المَرْوَة: قریة بوادی القرى، وقیل بین خشب ووادی القرى (معجم البلدان: ج 5 ص 116) وراجع: الخریطة رقم 5 فی آخر مجلّد 8.

101) حلف الفضول: کان نفر من جُرهم وقطوراء یقال لهم: الفُضیل بن الحارث الجرهمی، والفُضیل بن وداعة القَطوری، والمفضّل بن فضالة الجرهمی، اجتمعوا فتحالفوا ألّا یُقرّوا ببطن مکّة ظالما، وقالوا: لا ینبغی إلّا ذلک لما عظّم اللّه من حقّها، فقال عمرو بن عوف الجرهمی:إنّ الفضولَ تَحالفوا وتعاقدواألّا یَقرَّ ببطن مکّة ظالمُ‏أمرٌ علیه تعاهدوا وتواثقوافالجارُ والمعترّ فیهم سالمُ‏ثمّ درس ذلک فلم یبقَ إلّا ذکره فی قریش.ثمّ إنّ قبائل من قریش تداعت إلى ذلک الحلف، فتحالفوا فی دار عبد اللّه بن جدعان لشرفه وسنّه، وکانوا بنی هاشم وبنی المطّلب وبنی أسد بن عبد العُزّى وزُهرة بن کلاب وتیم بن مرّة، فتحالفوا وتعاقدوا ألّا یجدوا بمکّة مظلوما من أهلها أو من غیرهم من سائر الناس إلّا قاموا معه وکانوا على ظلمه، حتّى تردّ علیه مظلمته، فسمّت قریش ذلک الحلف (حلف الفضول) وشهده رسول اللّه صلى الله علیه و آله، فقال حین أرسله اللّه تعالى: «لقد شهدت مع عمومتی حلفا فی دار عبد اللّه بن جُدعان ما احبّ أنّ لی به حُمرَ النَّعم، ولو دُعیت به فی الإسلام لأجبت» (الکامل فی التاریخ: ج 1 ص 473).

102) نام‏جایى در وادى القُرى است و گفته شده میان خشب و وادى القرى (در نزدیکى مدینه) است (ر. ک: نقشه شماره 5 در پایان جلد 8).

103) پیمان فضل‏ها (حِلف الفُضول)، پیمانى میان چند نفر از قبیله جُرهُم و قطورابود که نام همگى آنان، برگرفته از فضل بود: فضیل بن حارث جُرهُمى و فضیل بن وادعه قَطورى و مفضّل بن فضاله جُرهُمى. آنان، گِرد آمدند و سوگند یاد کردند که هیچ ستمگرى را در داخل مکّه باقى نگذارند و گفتند: جز این هم سزا نیست؛ زیرا خداوند، مکّه را بزرگ داشته است. عمرو بن عوف جُرهُمى، در این باره سرود:فضل‏ها سوگند یاد کردند و پیمان بستند/که هیچ ستمکارى را در داخل مکّه باقى نگذارند.کارى است که بر عهده گرفته و استوارش کرده‏اند/و همسایه و ناتوان، در پناه آن به سلامت مى‏مانند.سپس این پیمان، کهنه شد و جز یادى از آن، در قریش نماند.بعدها، قبیله‏هایى از قریش، همدیگر را به این پیمان، فرا خواندند و بنى هاشم و بنى مطّلب و بنى اسد و زُهرة بن کِلاب و تیم بن مَرّه، در خانه عبد اللّه بن جُدعان که مردى شریف و کهن‏سال بود، گرد آمدند و سوگند یاد کردند و پیمان بستند که هیچ ستم‏دیده‏اى را در مکّه، چه مکّى باشد و چه از دیگر جاها، فرو نگذارند، جز آن که در کنارش و در برابر ستمکارِ بر او بِایستند تا حقّش را بگیرند. قریش، این پیمان را «پیمان فضل‏ها (حِلفُ الفُضول)» نامید و پیامبر صلى الله علیه و آله هم در آن شرکت جست و پس از رسالتش مى‏فرمود: «با عموهایم در خانه عبد اللّه بن جُدعان، در پیمانى حاضر شدم که با شتران سرخ‏مو، عوضش نمى‏کنم و اگر در این حالِ مسلمانى هم به آن فرا خوانده شوم، اجابت مى‏کنم».

104) السیرة النبویّة لابن هشام: ج 1 ص 142، تفسیر القرطبی: ج 6 ص 33 عن ابن إسحاق، تاریخ دمشق: ج 63 ص 210 عن محمّد بن الحارث التمیمی، الأغانی: ج 17 ص 295 کلّها نحوه.

105) الصَّیلَمُ: القَطیعَةُ المنکرة (النهایة: ج 3 ص 49 «صلم»).

106) الأغانی: ج 17 ص 296، شرح نهج البلاغة: ج 15 ص 227 عن الزبیر نحوه.

107) فی المصدر: «فما»، والصواب ما أثبتناه کما فی الأغانی.

108) تاریخ دمشق: ج 59 ص 180، الأغانی: ج 17 ص 297 وراجع: شرح نهج البلاغة: ج 15 ص 227.

109) تاریخ الطبری: ج 5 ص 388، الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج 1 ص 448، تهذیب الکمال: ج 6 ص 419، تاریخ دمشق: ج 14 ص 210، الفتوح: ج 5 ص 68، مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: ج 1 ص 218 کلّها نحوه.

110) الغیبة للطوسی: ص 297 ح 252.

111) الکَتَمُ: هو نبت یُخلط مع الوسمة ویصبغ به الشَّعرُ، أسود، وقیل: هو الوَسْمَة (النهایة: ج 4 ص 150 «کتم»).

112) رجال النجاشی: ج 1 ص 72 الرقم 5، بحار الأنوار: ج 76 ص 104 ح 11.

113) العَنفَقَةُ: الشَّعرُ الذی فی الشّفَةِ السُّفلى، وقیل: الشَّعرُ الذی بینها وبین الذَّقَن (النهایة: ج 3 ص 309 «عنفق»).

114) المعجم الکبیر: ج 3 ص 132 ح 2900.

115) الکافی: ج 6 ص 481 ح 4، مکارم الأخلاق: ج 1 ص 185 ح 542، بحار الأنوار: ج 76 ص 100 ح 9.

116) کَتَم، گیاهى است که با «وَسْمه» مخلوط مى‏شود و براى سیاه رنگ کردن مو به کار مى‏رود.

117) السِّنَّورُ: هو الهِرُّ، والانثى بهاء (تاج العروس: ج 6 ص 549 «سنر»).

118) وَلَغ یَلَغُ ویَلِغُ: أی شرب منه بلسانه (النهایة: ج 5 ص 226 «ولغ»).

119) المصنّف لعبد الرزّاق: ج 1 ص 102 ح 357.

120) فی المسند لابن الجعد: «المنفوس» بدل «المولود».

121) استهَلَّ الصبیُّ: أی صاح عند الولادة (الصحاح: ج 5 ص 1852 «هلل»).

122) المصنّف لابن أبی شیبة: ج 7 ص 388 ح 2، المصنّف لعبد الرزّاق: ج 3 ص 532 ح 6606، المسند لابن الجعد: ص 338 ح 2327 کلاهما نحوه والسائل فیهما «بشر بن غالب»، فتوح البلدان: ج 3 ص 563 الرقم 1058 وفیه «سئل الحسین بن علیّ أو قال: الحسن بن علیّ»، الجوهرة: ص 38 وفیه «الصبیّ» بدل «المولود» و «استملى» بدل «استهلّ».

123) المصنّف لابن أبی شیبة: ج 7 ص 388 ح 3.

124) الجوهرة: ص 39، طبقات المحدّثین بأصبهان: ج 2 ص 186.

125) البُرُّ: القمح (مجمع البحرین: ج 1 ص 138 «برر»).

126) المَرَقُ: ماءُ اللّحم إذا طُبِخَ (مجمع البحرین: ج 3 ص 1690 «مرق»).

127) کنز العمّال: ج 15 ص 281 ح 40996 نقلًا عن ابن النجّار.

128) مکارم‏الأخلاق: ج 1 ص 390 ح 1317، بحار الأنوار: ج 66 ص 240 ح 5 وراجع: الکافی: ج 6 ص 366 ح 1.

129) الفَزْرُ: الفسخُ فی الثوب، لقد تفرَّزَ الثوب، إذا تقطّع وبلى (الصحاح: ج 2 ص 781 «فزر»).

130) النِّکثُ: أن تُنقَضَ أخلاقُ الأخبِیَة والأکسیة البالیة لتغزل ثانیة. ونَکَثَ السِّواکَ وغیره یَنکُثه نَکثا: شَعَّثَهُ (تاج العروس: ج 3 ص 273 274 «نکث»).

131) التُّبّانُ: سراویل صغیر یستر العورة المغلّظة فقط، ویُکثر لبسَه الملّاحون (النهایة: ج 1 ص 181 «تبن»).

132) تاریخ الطبری: ج 5 ص 451، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 572 نحوه وراجع: الإرشاد: ج 2 ص 111 وإعلام الورى: ج 1 ص 468.

133) المعجم الکبیر: ج 3 ص 117 ح 2850، تاریخ دمشق: ج 14 ص 221، کفایة الطالب: ص 434، بغیة الطلب: ج 6 ص 2617؛ الملهوف: ص 174 نحوه، بحار الأنوار: ج 45 ص 54.

134) الخصال: ص 319 ح 103، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 241 245 ح 1 کلاهما عن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، علل الشرائع: ص 593 596 ح 44 عن عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه عنه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 10 ص 75 80 ح 1.

135) الإقبال: ج 3 ص 86، بحار الأنوار: ج 47 ص 302 ح 25.

136) مقاتل الطالبیّین: ص 177؛ دلائل الإمامة: ص 72، بحار الأنوار: ج 47 ص 302. یشیر هذان الحدیثان إلى ما تعرّض له مجموعة من أحفاد الإمام الحسن المجتبى علیه السلام، من الاعتقال والسجن، وذلک بعد الثورة التی قادها أبناء عبد اللّه المحض بن الحسن المثنّى بن الإمام الحسن المجتبى علیه‌السلام والذی کانت امّه فاطمة بنت الإمام الحسین علیه السلام.

137) دعائم الإسلام: ج 2 ص 443 ح 1547.

138) این دو حدیث، به زندانى شدن نوادگان امام حسن علیه‌السلام در جریان قیام آنان، اشاره دارد. رهبران این قیام، پسران عبد اللّه محض بودندکه فرزند فاطمه صغرى (دختر امام حسین علیه السلام) و حسن مثنّى (پسر امام حسن مجتبى علیه السلام) بود.

139) الأمالی للصدوق: ص 445 ح 593 عن عبّاد بن صهیب عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 104 ص 277 ح 1 وراجع: السنن الکبرى للبیهقی: ج 10 ص 285 ح 20652.

140) عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 43 ح 153، صحیفة الإمام الرضا علیه السلام: ص 252 ح 176 کلاهما عن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 103 ص 134 ح 2.

141) الدخان: 28.

142) الثاقب فی المناقب: ص 273 ح 237 عن عبد اللّه بن عبد الجبّار عن الإمام العسکریّ عن آبائه علیهم السلام، خصائص الأئمّة علیهم السلام: ص 57 عن عیسى بن أحمد عن الإمام العسکری عن آبائه علیهم السلام عنه علیه‌السلام عن قنبر، مئة منقبة: ص 93 عن عیسى بن أحمد عن الإمام الهادی عن آبائه علیهم السلام عنه علیه‌السلام عن قنبر وکلاهما نحوه وراجع: المناقب لابن شهرآشوب: ج 2 ص 229.

143) الکافی: ج 6 ص 445 ح 4، وفی مشکاة الأنوار: ص 553 ح 1866 عن الإمام الحسن علیه السلام.

144) فی المصدر: «واحدة»، وهو تصحیف ظاهر.

145) المصنّف لعبد الرزّاق: ج 1 ص 289 ح 1114، المصنّف لابن أبی شیبة: ج 1 ص 227 ح 2 عن لیث عمّن رأى الحسین علیه‌السلام نحوه، کنز العمّال: ج 9 ص 547 ح 27355.

146) الکافی: ج 6 ص 390 ح 3، المحاسن: ج 2 ص 407 ح 2423 نحوه، بحار الأنوار: ج 66 ص 479 ح 1.