3943. تاریخ دمشق باسناده عن الامام الحسین علیه السلام: کانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله أحسَنَ مَن خَلَقَ اللّهُ خُلُقا.(1)
3944. عیون أخبار الرضا علیهالسلام بإسناده عن الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: قالَ الحُسَینُ علیه السلام: سَأَلتُ أبی علیهالسلام عَن مَدخَلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، فَقالَ:
کانَ دُخولُهُ لِنَفسِهِ مَأذونا لَهُ فی ذلِکَ، فَإِذا أوى إلى مَنزِلِهِ جَزَّأَ دُخولَهُ ثَلاثَةَ أجزاءٍ: جُزءٌ للّهِ تَعالى، وجُزءٌ لِأَهلِهِ، وجُزءٌ لِنَفسِهِ، ثُمَّ جَزَّأَ جُزأَهُ(2) بَینَهُ وبَینَ النّاسِ، فَیَرُدُّ ذلِکَ بِالخاصَّةِ عَلَى العامَّةِ ولا یَدَّخِرُ عَنهُم مِنهُ شَیئا.
وکانَ مِن سیرَتِهِ فی جُزءِ الامَّةِ إیثارُ أهلِ الفَضلِ بِإِذنِهِ، وقَسمِهِ عَلى قَدرِ فَضلِهِم فِی الدّینِ؛ فَمِنهُم ذُو الحاجَةِ، ومِنهُم ذُو الحاجَتَینِ، ومِنهُم ذُو الحَوائِجِ، فَیَتَشاغَلُ ویَشغَلُهُم فیما أصلَحَهُم و أصلَحَ الامَّةَ مِن مَسأَلَتِهِ عَنهُم، وإخبارِهِم بِالَّذی یَنبَغی، ویَقولُ: «لِیُبلِغِ الشّاهِدُ مِنکُمُ الغائِبَ، و أبلِغونی حاجَةَ مَن لا یَقدِرُ عَلى إبلاغِ حاجَتِهِ، فَإِنَّهُ مَن أبلَغَ سُلطانا حاجَةَ مَن لا یَقدِرُ عَلى إبلاغِها ثَبَّتَ اللّهُ قَدَمَیهِ یَومَ
3943. تاریخ دمشق به سندش از امام حسین علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، خوشخوترین آفریده خدا بود.
3944. عیون أخبار الرضا علیهالسلام به سندش، از امام حسن علیه السلام: حسین علیهالسلام گفت: از پدرم [على علیه السلام] درباره وضع پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در داخل خانه پرسیدم. فرمود: «به خانه رفتنش به اختیار خود بود و چون به خانهاش مىرفت، اوقات خویش را سه قسمت مىکرد: قسمتى براى عبادت خداوند متعال، قسمتى براى خانواده، و قسمتى براى خود. قسمت خودش را هم میان خود و مردم، قسمت مىکرد و پس از فراغت از کار نزدیکان، به کارهاى عموم مىپرداخت و چیزى از آن وقت را براى خود، باقى نمىنهاد.
و از جمله، روش ایشان در ارتباط با امّت، این بود که اهل دانش را به عنایت خود، ویژه مىداشت و هر کس را به مقدار دانشى که در دین داشت، احترام مىکرد. برخى یک حاجت، برخى دو حاجت و برخى چندین حاجت داشتند و ایشان، به مشکلات آنها بر اساس مصالح آنها و مردم، رسیدگى مىکرد. آنچه را لازم بود، به آنان خبر مىداد و مىفرمود: «حاضران، باید به غایبان برسانند. حاجت کسانى را که به من دسترس ندارند، به من برسانید؛ زیرا هر که حاجت کسانى را که دسترس به سلطان ندارند، به گوش سلطان برساند، خداوند، قدمهاى او را در روز قیامت، استوار مىسازد».
در مجلس ایشان، جز این گونه مطالب گفته نمىشد و از کسى هم غیر از آن، پذیرفته نمىشد. مردم، براى درک فیض و طلب علم، به حضورش مىرسیدند و بدون فراگیرى
القِیامَةِ»، لا یُذکَرُ عِندَهُ إلّا ذلِکَ، ولا یُقبَلُ مِن أحَدٍ غَیرُهُ، یَدخُلونَ رُوّادا(3)، ولا یَفتَرِقونَ إلّا عَن ذَواقٍ(4)، ویَخرُجونَ أدِلَّةً فُقهاءَ.
فَسَأَلتُهُ عَن مَخرَجِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، کَیفَ کانَ یَصنَعُ فیهِ؟
فَقالَ: کانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَخزُنُ لِسانَهُ إلّا عَمّا یَعنیهِ، ویُؤلِفُهُم ولا یُنَفِّرُهُم، ویُکرِمُ کَریمَ کُلِّ قَومٍ ویُوَلّیهِ عَلَیهِم، ویَحذَرُ النّاسَ ویَحتَرِسُ مِنهُم، مِن غَیرِ أن یَطوِیَ عَن أحَدٍ بِشرَهُ ولا خُلُقَهُ، ویَتَفَقَّدُ أصحابَهُ، ویَسأَلُ النّاسَ عَمّا فِی النّاسِ، ویُحَسِّنُ الحَسَنَ ویُقَوّیهِ، ویُقَبِّحُ القَبیحَ ویوهِنُهُ، مُعتَدِلَ الأَمرِ غَیرَ مُختَلِفٍ، لا یَغفُلُ مَخافَةَ أن یَغفُلوا أو یَمیلوا، ولا یَقصُرُ عَنِ الحَقِّ ولا یَجوزُهُ، الَّذینَ یَلونَهُ مِنَ النّاسِ خِیارُهُم، أفضَلُهُم عِندَهُ أعَمُّهُم(5) نَصیحَةً لِلمُسلِمینَ، و أعظَمُهُم عِندَهُ مَنزِلَةً أحسَنُهُم مُؤاساةً ومُؤازَرَةً.
قالَ: فَسَأَلتُهُ عَن مَجلِسِهِ.
فَقالَ: کانَ صلى الله علیه و آله لا یَجلِسُ ولا یَقومُ إلّا عَلى ذِکرٍ، ولا یوطِنُ الأَماکِنَ(6) ویَنهى عَن إیطانِها، وإذَا انتَهى إلى قَومٍ جَلَسَ حَیثُ یَنتَهی بِهِ المَجلِسُ، ویَأمُرُ بِذلِکَ، ویُعطی کُلَّ جُلَسائِهِ نَصیبَهُ حَتّى لا یَحسَبَ أحَدٌ مِن جُلَسائِهِ أنَّ أحَدا أکرَمُ عَلَیهِ مِنهُ، مَن جالَسَهُ صابَرَهُ حَتّى یَکونَ هُوَ المُنصَرِفَ عَنهُ، مَن سَأَلَهُ حاجَةً لَم یَرجِع إلّا بِها أو بِمَیسورٍ مِنَ القَولِ، قَد وَسِعَ النّاسَ مِنهُ خُلُقُهُ، وصارَ لَهُم أبا رَحیما، وصاروا عِندَهُ
چیزى، پراکنده نمىشدند و چون از آن مجلس باز مىگشتند، خود، رهنمایانى دینشناس بودند».
[حسین علیهالسلام گفت:] از پدرم در باره وضع پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در خارج از خانه پرسیدم که: چگونه رفتار مىکرد؟
فرمود: «پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، زبان خود را از سخنان غیرِ لازم، باز مىداشت. با مردم انس مىگرفت و آنان را از خود، رمیده نمىساخت.
بزرگِ هر قومى را گرامى مىداشت و او را بر آنان مىگماشت. از مردم مىپرهیخت و خود را از آنان مىپایید، بدون آن که از آنان، روى گردانَد یا با آنان، بدخُلقى کُند. از یاران خود، سراغ مىگرفت و از آنچه در میان مردم مىگذشت، پرسش مىنمود. هر کار نیکى را تحسین و تقویت مىکرد و هر کار زشتى را تقبیح مىکرد و خوار مىشمرد.
در کارها میانهرو بود و افراط و تفریط نداشت. از مردم، غافل نمىشد، مبادا آنان غفلت بورزند و به انحراف بگرایند. از حق، نه کوتاهى داشت و نه از آن، تجاوز مىکرد. اطرافیان ایشان، نیکانِ مردم بودند و برترینِ آنان در نظر او، کسانى بودند که نسبت به مسلمانان، خیرخواه و دلسوزتر بودند و بزرگترینِ آنان، کسانى بودند که با برادران دینى خود، بهتر همدردى و همکارى داشته باشند».
حسین علیهالسلام گفت: از پدرم از وضع مجلس پیامبر صلى الله علیه و آله پرسیدم.
فرمود: «ایشان، در هیچ مجلسى نمىنشست و برنمىخاست، مگر با یاد خدا. در مجالس، جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمىکرد و از این کار، نهى مىنمود. هر گاه به گروهى مىپیوست، در جایى مىنشست که مجلس به او تمام مىشد (نخستین جاى خالى و آخر مجلس) و به دیگران نیز دستور مىداد که چنین کنند.
حقّ هر یک از اهل مجلس را ادا مىکرد و کسى از آنان نمىپنداشت که دیگرى نزد ایشان، از او گرامىتر است. با هر کس مىنشست، به قدرى صبر مىکرد تا خود آن شخص برخیزد و برود. هر کس از او حاجتى مىخواست، باز نمىگشت، مگر آن که به حاجت خود رسیده بود یا به بیان خوشى از او دلخوش گشته بود. خوى نیکش شامل همه بود، به حدّى که مردم، او را پدرى مهربان مىدانستند و همه در حق، نزد او برابر بودند.
فِی الحَقِّ سَواءً.
مَجلِسُهُ مَجلِسُ حِلمٍ وحَیاءٍ وصِدقٍ و أمانَةٍ، لا تُرفَعُ فیهِ الأَصواتُ، ولا تُؤبَنُ(7) فیهِ الحُرَمُ، ولا تُنثى(8) فَلَتاتُهُ، مُتَعادِلینَ، مُتَواصِلینَ فیهِ بِالتَّقوى، مُتَواضِعینَ، یُوَقِّرونَ الکَبیرَ ویَرحَمونَ الصَّغیرَ، ویُؤثِرونَ ذَا الحاجَةِ، ویَحفَظونَ الغَریبَ.
فَقُلتُ: کَیفَ کانَ سیرَتُهُ فی جُلَسائِهِ؟
فَقالَ: کانَ دائِمَ البِشرِ، سَهلَ الخُلُقِ، لَیِّنَ الجانِبِ، لَیسَ بِفَظٍّ(9) ولا غَلیظٍ، ولا صَخّابٍ ولا فَحّاشٍ ولا عَیّابٍ، ولا مَزّاحٍ ولا مَدّاحٍ، یَتَغافَلُ عَمّا لا یَشتَهی، فَلا یُؤیَسُ مِنهُ ولا یَخیبُ فیهِ مُؤَمِّلیهِ، قَد تَرَکَ نَفسَهُ مِن ثَلاثٍ: المِراءِ(10)، وَالإِکثارِ، وما لا یَعنیهِ، وتَرَکَ النّاسَ مِن ثَلاثٍ: کانَ لا یَذُمُّ أحَدا، ولا یُعَیِّرُهُ، ولا یَطلُبُ عَثَراتِهِ ولا عَورَتَهُ، ولا یَتَکَلَّمُ إلّا فیما رَجا ثَوابَهُ، إذا تَکَلَّمَ أطرَقَ جُلَساؤُهُ کَأَنَّما عَلى رُؤوسِهِمُ الطَّیرُ(11)، وإذا سَکَتَ تَکَلَّموا، ولا یَتَنازَعونَ عِندَهُ الحَدیثَ، وإذا تَکَلَّمَ عِندَهُ أحَدٌ أنصَتوا لَهُ حَتّى یَفرُغَ مِن حَدیثِهِ، یَضحَکُ مِمّا یَضحَکونَ مِنهُ، ویَتَعَجَّبُ مِمّا یَتَعَجَّبونَ مِنهُ، ویَصبِرُ لِلغَریبِ عَلَى الجَفوَةِ فِی المَسأَلَةِ وَالمَنطِقِ، حَتّى إن کانَ أصحابُهُ لَیَستَجلِبونَهُم، ویَقولُ: إذا رَأَیتُم طالِبَ حاجَةٍ یَطلُبُها فَارفِدوهُ(12) ولا یَقبَلُ الثَّناءَ إلّا مِن مُکافِئٍ، ولا یَقطَعُ عَلى أحَدٍ کَلامَهُ حَتّى یَجوزَهُ فَیَقطَعَهُ بِنَهیٍ أو قِیامٍ.
مجلس او، مجلسِ بردبارى و حیا و صداقت و امانت بود. در آن، صداها بلند نمىشد و عِرض و آبروى کسى ریخته نمىشد و اگر از کسى لغزشى سر مىزد، جاى دیگرى بازگو نمىشد. اهل مجلس با یکدیگر عادلانه رفتار مىکردند و بر اساس پرهیزگارى با هم دوستى داشتند، با یکدیگر فروتن بودند، بزرگترها را احترام مىکردند و با کوچکترها، مهربان بودند و نیازمندان را برخود، مقدّم مىداشتند و از غریبان، نگهدارى مىکردند».
گفتم: روش پیامبر خدا صلى الله علیه و آله با همنشینانش چگونه بود؟
فرمود: «همیشه خوشرو و خوش خُلق و نرمخو بود. خشن، درشتخو، پُر سر و صدا، بدزبان، عیبجو، بذلهگو و چاپلوس نبود. از آنچه به آن رغبت نداشت، غفلت مىورزید. آرزومندان، از او نومید نمىشدند. خود را از سه چیز، دور مىداشت: کشمکش، پُرحرفى و ذکر مطالب بىفایده. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز داشت: کسى را سرزنش نمىکرد، در پىِ لغزشهاى کسى نبود، و عیب کسى را پى نمىگرفت.
سخن نمىگفت، مگر در جایى که امید ثواب در آن داشت. هنگام سخن گفتن، چنان اهل مجلس را جذب مىکرد که همه، سر به زیر افکنده، گویى که پرنده بر سرشان نشسته، آرام و بىحرکت مىماندند، و چون ساکت مىشد، آنان سخن مىگفتند. نزد ایشان، بر سرِ سخنى نزاع نمىکردند. هر که سخن مىگفت، همه ساکت به سخنانش گوش مىدادند تا سخنش را به پایان بَرَد. به چیزى که اهل مجلس مىخندیدند، مىخندید و از آنچه آنان تعجّب مىکردند، تعجّب مىکرد. بر بىادبىِ غریبان در خواستهها و گفتارشان، شکیبایى مىکرد تا جایى که اصحاب [، نه خود او]، درصدد جلب (دفع) اشخاص مزاحم بر مىآمدند.
مىفرمود: «چون حاجتمندى را دیدید، به او کمک کنید». مدحِ کسى را نمىپذیرفت، مگر از کسى که مىخواست جبران کند. سخن کسى را نمىبُرید، مگر آن که از حد مىگذشت، که در آن صورت، با نهى او یا برخاستن، سخن او را قطع مىکرد».
قالَ: فَسَأَلتُهُ عَن سُکوتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله.
فَقالَ علیه السلام: کانَ سُکوتُهُ عَلى أربَعٍ: الحِلمِ، وَالحَذَرِ، وَالتَّقدیرِ، وَالتَّفَکُّرِ: فَأَمَّا التَّقدیرُ فَفی تَسوِیَةِ النَّظَرِ وَالاستِماعِ بَینَ النّاسِ، و أما تَفَکُّرُهُ فَفیما یَبقى ویَفنى، وجُمِعَ لَهُ الحِلمُ فِی الصَّبرِ؛ فَکانَ لا یُغضِبُهُ شَیءٌ ولا یَستَفِزُّهُ، وجُمِعَ لَهُ الحَذَرُ فی أربَعٍ: أخذِهِ الحَسَنَ لِیُقتَدى بِهِ، وتَرکِهِ القَبیحَ لِیُنتَهى عَنهُ، وَاجتِهادِهِ الرَّأیَ فی إصلاحِ امَّتِهِ، وَالقِیامِ فیما جَمَعَ لَهُم مِن خَیرِ الدُّنیا وَالآخِرَةِ، صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ وآلِهِ الطّاهِرینَ.(13)
3945. المستدرک على الصحیحین بإسناده عن الحسین عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: إنَّ یَهودِیّا کانَ یُقالُ لَهُ: جُرَیجِرَةُ، کانَ لَهُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله دَنانیرُ، فَتَقاضَى النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله.
فَقالَ لَهُ: یا یَهودِیُّ، ما عِندی ما اعطیکَ.
قالَ: فَإِنّی لا افارِقُکَ یا مُحَمَّدُ حَتّى تُعطِیَنی.
فَقالَ صلى الله علیه و آله: إذا أجلِسُ مَعَکَ.
فَجَلَسَ مَعَهُ، فَصَلّى رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله فی ذلِکَ المَوضِعِ الظُّهرَ وَالعَصرَ وَالمَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ وَالغَداةَ، وکانَ أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَتَهَدَّدونَهُ ویَتَوَعَّدونَهُ، فَفَطَنَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله فَقالَ: مَا الَّذی تَصنَعونَ بِهِ؟
فَقالوا: یا رَسولَ اللّهِ، یَهودِیٌّ یَحبِسُکَ؟!
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَنَعَنی رَبّی أن أظلِمَ مُعاهَدا ولا غَیرَهُ.
حسین علیهالسلام گفت: سپس، از سکوت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم.
پدرم [على علیه السلام] فرمود: «سکوت ایشان، بر چهار چیز استوار بود: بردبارى، مراقبت، اندازهگیرى، و تفکّر. سکوتش در اندازهگیرى، در این بود که همه مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه، یکسان گوش دهد و سکوتش در تفکّر، آن بود که در چیزهایى فناپذیر و فناناپذیر، اندیشه مىکرد. سکوتش در بردبارى، چنان بود که بردبارى و شکیبایى را با هم داشت، به طورى که چیزى او را به خشم نمىآورد و از کوره به در نمىبُرد. سکوتش در مراقبت، در چهار مورد بود: به کارهاى نیک مىپرداخت تا دیگران نیز از او پیروى کنند؛ کارهاى زشت را ترک مىکرد تا دیگران نیز از آن بپرهیزند؛ کوشش خود را به کار مىبرد تا براى اصلاح امّت خود، نظرى درست ارائه دهد؛ و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود، اقدام مىنمود. درود خدا بر او و خاندان پاکش باد!».(14)
3945. المستدرک على الصحیحین به سندش، از امام حسین علیه السلام، از امام على علیه السلام: مردى یهودى به نام جُرَیجِرَه که چند دینارى از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله طلبکار بود، از ایشان تقاضاى پرداخت آن را کرد.
پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «اى یهودى! چیزى ندارم به تو بدهم».
یهودى گفت: اى محمّد! از تو جدا نمىشوم تا بپردازى.
فرمود: «پس با تو مىنشینم».
نشست و در همان جا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نماز صبح روز بعد را خواند و یاران پیامبر صلى الله علیه و آله، یهودى را تهدید مىکردند و مىترساندند. پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى متوجّه شد، فرمود: «با او چه کار دارید؟».
گفتند: اى پیامبر خدا! یک یهودى، تو را حبس کرده است؟!
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «پروردگارم، مرا از ستم کردن، باز داشته است، چه در حقّ همپیمان (اهل ذِمّه) و چه در حقّ هر کس دیگر».
فَلَمّا تَرَحَّلَ النَّهارُ، قالَ الیَهودِیُّ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ و أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، وقالَ: شَطرُ(15) مالی فی سَبیلِ اللّهِ، أما وَاللّهِ ما فَعَلتُ الَّذی فَعَلتُ بِکَ إلّا لِأَنظُرَ إلى نَعتِکَ فِی التَّوراةِ: مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ، مَولِدُهُ بِمَکَّةَ، ومُهاجَرُهُ بِطَیبَةَ(16)، ومُلکُهُ بِالشّامِ، لَیسَ بِفَظٍّ ولا غَلیظٍ ولا سَخّابٍ فِی الأَسواقِ، ولا مُتَزَیٍّ بِالفُحشِ ولا قَولِ الخَنا(17)، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ و أنَّکَ رَسولُ اللّهِ، هذا مالی فَاحکُم فیهِ بِما أراکَ اللّهُ. وکانَ الیَهودِیُّ کَثیرَ المالِ.(18)
چون آن روزْ سپرى شد، یهودى گفت: شهادت مىدهم که خدایى جز خداوند یکتا نیست و شهادت مىدهم که محمّد، بنده و فرستاده اوست. [پس ایمان آورد] و گفت: نیمى از دارایىام در راه خدا باشد. به خدا سوگند، این کار را با تو نکردم، جز براى آن که بدانم ویژگىهاى بیان شده براى تو در تورات را دارى یا نه. [آن ویژگىها اینها هستند:] محمّد بن عبد اللّه، در مکّه متولّد مىشود و به مدینه هجرت مىکند و فرمانروایىاش تا شام مىرود. نه تند و خشن است، نه در کوچه و بازار، فریاد مىزند، و نه دشنام و ناسزا مىگوید.
گواهى مىدهم که خدایى جز خداوند یکتا نیست و تو پیامبرِ خدایى. این، دارایى من است. پس هر گونه که خدا نشانت مىدهد، در آن، حکم کن.
آن یهودى، مردى ثروتمند بود.
1) تاریخ دمشق: ج 3 ص 384 عن موسى بن عُمَیر عن الامام الباقر عن أبیه علیهما السلام، کنز العمّال: ج 7 ص 217 ح 18694.
2) فی المصدر: «ثمّ جزاء جزء»، والتصویب من سائر المصادر.
3) یدخلون روّادا: أی یدخلون علیه طالبین العلم وملتمسین الحُکم من عنده. والرُّوّاد: جمع رائد: و أصل الرائد الذی یتقدّم القوم یُبصِر لهم الکلَأ ومساقط الغیث (النهایة: ج 2 ص 275 «رود»).
4) الذَّواق: المأکول والمشروب. یقال: ما ذُقتُ ذَواقا: أی شیئا. [وهُنا] ضرب الذَّواق مثلًا لِما ینالون عنده من الخیر؛ أی لا یتفرّقون إلّا عن علمٍ و أدبٍ یتعلّمونه (النهایة: ج 2 ص 172 «ذوق»).
5) فی المصدر: «و أعمّهم»، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاخرى.
6) لا یوطِنُ الأماکنَ: أی لا یتّخذُ لنفسِهِ مَجلسا یُعرَفُ به (النهایة: ج 5 ص 204 «وطن»).
7) لا تُؤْبَنُ فیه الحُرَمُ: أی لا یُذکرن بقبیح (النهایة: ج 1 ص 17 «أبن»).
8) فی المصدر: «لا تُثنى»، والصواب ما أثبتناه کما فی سائر المصادر. و «لا تُنثى فلتاتُه»: أی لا تُشاع ولا تُذاع. والفَلَتات: جمع فَلتة؛ وهی الزّلَّة (النهایة: ج 5 ص 16 «نثا»).
9) رجل فَظٌّ: شدید غلیظ القلب (المصباح المنیر: ص 478 «فظ»).
10) المِراءُ: الجدال (النهایة: ج 4 ص 322 «مرا»).
11) کأنّما على رؤوسهم الطَّیر: معناه أنّهم کانوا لإجلالِهم نبیّهم علیهالسلام لا یتحرّکون، فکانت صفتهم صفةَ مَن على رأسه طائر یرید أن یصیده وهو یخاف إن تحرَّک طار وذهب (مجمع البحرین: ج 2 ص 1132 «طیر»).
12) الرِّفد: الإعانة (النهایة: ج 2 ص 241 «رفد»).
13) عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 317 ح 1، معانی الأخبار: ص 81 ح 1 کلاهما عن إسماعیل بن محمّد بن إسحاق بن جعفر عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، مکارم الأخلاق: ج 1 ص 44 ح 1؛ المعجم الکبیر: ج 22 ص 157 ح 414، الطبقات الکبرى: ج 1 ص 423 کلاهما عن ابن لأبی هالة التمیمی، تاریخ دمشق: ج 3 ص 340 عن علیّ بن جعفر عن أخیه موسى بن جعفر عن آبائه علیهم السلام وکلّها نحوه، کنز العمّال: ج 7 ص 165 ح 18535.
14) در ترجمه این حدیث، از ترجمه آقاى حسین استاد وَلى بر کتاب سنن النبى علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایى بهره گرفته شد. م.
15) الشَّطرُ: النِّصفُ (النهایة: ج 2 ص 473 «شطر»).
16) طیبَة: المدینة [المنوّرة]، وطابَ، وهما من الطِّیب (النهایة: ج 3 ص 149 «طیب»).
17) الخَنَا: الفُحشُ فی القول (النهایة: ج 2 ص 86 «خنا»).
18) المستدرک على الصحیحین: ج 2 ص 678 ح 4242، تاریخ دمشق: ج 1 ص 184 نحوه وکلاهما عن إسماعیل بن موسى بن جعفر عن أبیه الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، کنز العمّال: ج 12 ص 407 ح 35443.