6 / 1
اصناف الجهاد
3799. تحف العقول: سُئِلَ [الحُسَینُ علیه السلام] عَنِ الجِهادِ؛ سُنَّةٌ أو فَریضَةٌ؟ فَقالَ علیه السلام: الجِهادُ عَلى أربَعَةِ أوجُهٍ: فَجِهادانِ فَرضٌ، وجِهادٌ سُنَّةٌ لا یُقامُ إلّا مَعَ فَرضٍ، وجِهادٌ سُنَّةٌ.
فَأَمّا أحَدُ الفَرضَینِ؛ فَجِهادُ الرَّجُلِ نَفسَهُ عَنِ مَعاصِی اللّهِ، وهُوَ مِن أعظَمِ الجِهادِ. ومُجاهَدَةُ الَّذینَ یَلونَکُم مِنَ الکُفّارِ فَرضٌ.
و أمَّا الجِهادُ الَّذی هُوَ سُنَّةٌ لا یُقامُ إلّا مَعَ فَرضٍ؛ فَإِنَّ مُجاهَدَةَ العَدُوِّ فَرضٌ عَلى جَمیعِ الامَّةِ؛ لَو تَرَکُوا الجِهادَ لَأَتاهُمُ العَذابُ، وهذا هُوَ مِن عَذابِ الامَّةِ، وهُوَ سُنَّةٌ عَلَى الإِمامِ وَحدَهُ أن یَأتِیَ العَدُوَّ مَعَ الامَّةِ فَیُجاهِدَهُم.
و أمَّا الجِهادُ الَّذی هُوَ سُنَّةٌ؛ فَکُلُّ سُنَّةٍ أقامَهَا الرَّجُلُ وجاهَدَ فی إقامَتِها وبُلوغِها وإحیائِها فَالعَمَلُ وَالسَّعیُ فیها مِن أفضَلِ الأَعمالِ؛ لِأَنَّها إحیاءُ سُنَّةٍ، وقَد قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أجرُها و أجرُ مَن عَمِلَ بِها إلى یَومِ القِیامَةِ مِن غَیرِ أن یَنقُصَ مِن اجورِهِم شَیءٌ».(1)
6 / 1
گونههاى جهاد
3799. تحف العقول: [از امام حسین علیه السلام] در باره جهاد، سؤال شد که: آیا سنّت (مستحب) است یا فریضه (واجب)؟
فرمود: «جهاد، چهار گونه است: دو گونه آن، فریضه است و [سوم،] جهاد سنّتى که جز با فریضه بر پا نمىشود و [چهارم،] جهادى که سنّت [محض] است.
امّا یکى از دو جهاد فریضه، مجاهده انسان با نفس خود براى بازدارى از معاصى الهى است و آن، از بزرگترینِ جهادهاست.
و [دوم،] جهاد با کفّارى است که نزدیک شما هستند.
امّا جهادى که سنّت است و جز با فریضه برپا نمىشود، جهاد با دشمنِ یورشگر است که بر همه امّت، واجب است و اگر آن را ترک کنند، به عذاب گرفتار مىشوند و این از عذابهاى امّت است؛ امّا تنها بر پیشوا، سنّت است که همراه امّت به سوى دشمن برود و با آنان بجنگد.
امّا جهادى که سنّت [محض] است، هر سنّتى است که انسان، آن را برپا کند و براى برپایى و کمال و زنده داشتنش بکوشد و کار و کوشش در آن، از برترین اعمال است؛ زیرا آن، زنده کردن سنّت است. پیامبر خدا فرمود: «هر کس سنّتى نیکو پى نهد، اجرش و اجر کسانى که تا روز قیامت به آن عمل مىکنند، از آنِ اوست، بىآن که از اجرهاى عاملان، چیزى کم شود».
6 / 2
الدعوة إلى الجهاد
3800. وقعة صفّین بَعدَ ذِکرِ کَلامِ أمیرِ المُؤمِنینَ وَالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام فی دَعوَةِ النّاسِ إلَى الجِهادِ قَبلَ المَسیرِ إلَى الحَربِ: ثُمَّ قامَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیهالسلام خَطیبا، فَحَمِدَ اللّهَ و أثنى عَلَیهِ بِما هُوَ أهلُهُ، ثُمَّ قالَ:
یا أهلَ الکوفَةِ، أنتُمُ الأَحِبَّةُ الکُرَماءُ، وَالشِّعارُ دونَ الدِّثارِ(2)، جِدّوا فی إحیاءِ ما دَثَرَ بَینَکُم، وإسهالِ ما تَوَعَّرَ عَلَیکُم، والفَةِ ما ذاعَ مِنکُم. ألا إنَّ الحَربَ شَرُّها ذَریعٌ، وطَعمُها فَظیعٌ، وهِیَ جُرَعٌ مُتَحَسّاةٌ(3)، فَمَن أخَذَ لَها اهبَتَها، وَاستَعَدَّ لَها عُدَّتَها، ولَم یَألَم کُلومَها(4) عِندَ حُلولِها؛ فَذاکَ صاحِبُها، ومَن عاجَلَها قَبلَ أوانِ فُرصَتِها وَاستِبصارِ سَعیِهِ فیها؛ فَذاکَ قَمَنٌ(5) ألّا یَنفَعَ قَومَهُ، و أن یُهلِکَ نَفسَهُ. نَسأَلُ اللّهَ بِعَونِهِ أن یَدعَمَکُم بِالفَتِهِ.
ثُمَّ نَزَلَ. فَأَجابَ عَلِیّا إلَى السَّیرِ وَالجِهادِ جُلُّ النّاسِ.(6)
6 / 3
من ثبت مع النبی صلى الله علیه و آله یوم حنین
3801. تاریخ دمشق عن محمّد بن عثمان بن أبی حرملة مولى بنی عثمان عن حسین بن علیّ علیهما السلام: کانَ
6 / 2
دعوت به جهاد
3800. وقعة صفّین پس از یادکردِ سخن امیرمؤمنان علیهالسلام و امام حسن علیهالسلام در فراخوان مردم به جهاد قبل از حرکت براى جنگ با معاویه: سپس، حسین بن على علیهالسلام به سخنرانى ایستاد و خدا را ستود و او را ثنا گفت، آن گونه که سزاوارش بود و پس از آن فرمود: «اى کوفیان! شما دوستان [ما] و بزرگوارید و جامه زیرینید، و نه رویین. بکوشید آنچه را میان شما کهنه گشته، احیا کنید و آنچه را بر شما دشوار گشته، آسان سازید و آنچه را پراکنده شده، پیوند دهید. هان که جنگ، شرّش زشت و مزهاش تلخ است و جرعههایى به سختى فرو رونده است! هر کس خود را براى آن، آماده کند و ساز و برگش را فراهم آورد و جراحتهایش به گاه ورود، او را رنجیده نکند، مردِ جنگ است و هر کس بدان بشتابد، پیش از آن که هنگامش در رسد و بىآن که ببیند چه کارى باید برایش انجام دهد، سزاوار آن است که به قومش سودى نرساند و خود را تباه کند. به یارى خدا، از او مىخواهیم که با [ایجاد] الفتش، شما را استوار بدارد».
سپس فرود آمد و بیشترِ مردم، دعوت على علیهالسلام را در حرکت و جهاد، اجابت کردند.
6 / 3
ثابتقدمان با پیامبر صلى الله علیه و آله در جنگ حنین
3801. تاریخ دمشق به نقل از محمّد بن عثمان بن ابى حَرمَله، وابسته بنى عثمان، از
مِمَّن ثَبَتَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَومَ حُنَینٍ: العَبّاسُ، وعَلِیٌّ علیه السلام، و أبو سُفیانَ بنُ الحارِثِ، وعَقیلُ بنُ أبی طالِبٍ، وعَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ، وَالزُّبَیرُ بنُ العَوّامِ، واسامَةُ بنُ زَیدٍ.(7)
6 / 4
کَراهة الابتداء بالقتال
3802. تاریخ الطبری عن الضحّاک المشرقیّ عن الحسین علیهالسلام فی جَوابِ مُسلِمِ بنِ عَوسَجَةَ لَمّا قالَ لَهُ: ألا أرمیهِ بِسَهمٍ [یَعنی شِمرا] فَإِنَّهُ قَد أمکَنَنی، ولَیسَ یَسقُطُ مِنّی سَهمٌ، فَالفاسِقُ مِن أعظَمِ الجَبّارینَ؟: لا تَرمِهِ، فَإِنّی أکرَهُ أن أبدَأَهُم.(8)
3803. تاریخ الطبری عن عقبة بن سمعان بَعدَ أن ذَکَرَ تَضییقَ الحُرِّ و أصحابِهِ عَلَى الحُسَینِ علیهالسلام و أصحابِهِ وهُم فی طَریقِهِم قُربَ کَربَلاءَ: فَقالَ لَهُ زُهَیرُ بنُ القَینِ: یَابنَ رَسولِ اللّهِ، إنَّ قِتالَ هؤُلاءِ أهوَنُ مِن قِتالِ مَن یَأتینا مِن بَعدِهِم، فَلَعَمری لَیَأتینا مِن بَعدُ مَن تَرى ما لا قِبَلَ لَنا بِهِ.
فَقالَ لَهُ الحُسَینُ: ما کُنتُ لِأَبدَأَهُم بِالقِتالِ.(9)
6 / 5
الخدعة فی الحرب
3804. مسند البزّار عن المسیّب بن نجبة عن الحسین بن علیّ علیهما السلام عن النبیّ صلى الله علیه و آله: الحَربُ خُدعَةٌ.(10)
امام حسین علیه السلام: از زمره ثابتقدمان در جنگ حُنَین در کنار پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، عبّاس [بن عبد المطّلب]، على علیه السلام، ابوسفیان بن حارث، عقیل بن ابى طالب، عبد اللّه بن زبیر بن عبد المطّلب، زبیر بن عوّام و اسامة بن زید بودند.
6 / 4
ناخوش داشتن شروع جنگ
3802. تاریخ الطبرى به نقل از ضحّاک مشرقى: مسلم بن عَوسَجه به او (حسین علیه السلام) گفت: آیا به شمر که در تیررَس من است و تیرى از من خطا نمىرود، تیر نیندازم که این فاسق، از بزرگترین گردنکشان است؟
فرمود: «به او تیر مینداز؛ چرا که خوش ندارم آغازگر جنگ با آنان باشم».
3803. تاریخ الطبرى به نقل از عُقبة بن سَمعان، بعد از آن که در تنگنا گذاردن حسین علیهالسلام و یارانش در نزدیکى کربلا توسّط حُر و همراهانش را ذکر مىکند: زُهَیر بن قَین به او گفت: اى فرزند پیامبر خدا! بىگمان، جنگ با اینان از جنگ با کسانى که پس از ایشان مىآیند، آسانتر است. به جانم سوگند، از این پس، کسانى مىآیند که خواهى دید قدرت مقابله با آنها را نداریم.
حسین علیهالسلام به او فرمود: «من، جنگ را با آنان، آغاز نمىکنم».
6 / 5
نیرنگ در جنگ
3804. مسند البزّار به نقل از مُسیَّب بن نَجَبه، از امام حسین علیه السلام، از پیامبر صلى الله علیه و آله: جنگ، یعنى نیرنگ.
6 / 6
قتال الناکثین
3805. الأمالی للمفید بإسناده عن الإمام الحسین علیه السلام: لَمّا تَوَجَّهَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیهالسلام مِنَ المَدینَةِ إلَى النّاکِثینَ بِالبَصرَةِ نَزَلَ الرَّبَذَةَ: فَلَمَّا ارتَحَلَ مِنها لَقِیَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ خَلیفَةَ الطّائِیُّ وقَد نَزَلَ بِمَنزِلٍ یُقالُ لَهُ: قُدَیدٌ فَقَرَّبَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام.
فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ: الحَمدُ للّهِ الَّذی رَدَّ الحَقَّ إلى أهلِهِ ووَضَعَهُ فی مَوضِعِهِ، کَرِهَ ذلِکَ قَومٌ أو سُرّوا بِهِ، فَقَد وَاللّهِ کَرِهوا مُحَمَّدا صلى الله علیه و آله ونابَذوهُ وقاتَلوهُ، فَرَدَّ اللّهُ کَیدَهُم فی نُحورِهِم، وجَعَلَ دائِرَةَ السَّوءِ عَلَیهِم، ووَاللّهِ لَنُجاهِدَنَّ مَعَکَ فی کُلِّ مَوطِنٍ حِفظا لِرَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله.
فَرَحَّبَ بِهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیهالسلام و أجلَسَهُ إلى جَنبِهِ وکانَ لَهُ حَبیبا ووَلِیّا و أخَذَ یُسائِلُهُ عَنِ النّاسِ، إلى أن سَأَلَهُ عَن أبی موسَى الأَشعَرِیِّ، فَقالَ: وَاللّهِ ما أنَا أثِقُ بِهِ، ولا آمَنُ عَلَیکَ خِلافَهُ إن وَجَدَ مُساعِدا عَلى ذلِکَ!
فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام: وَاللّهِ ما کانَ عِندی مُؤتَمَنا ولا ناصِحا، ولَقَد کانَ الَّذینَ تَقَدَّمونِی استَولَوا عَلى مَوَدَّتِهِ ووَلَّوهُ وسَلَّطوهُ بِالإِمرَةِ عَلَى النّاسِ، ولَقَد أرَدتُ عَزلَهُ فَسَأَلَنِیَ الأَشتَرُ فیهِ أن اقِرَّهُ فَأَقرَرتُهُ عَلى کُرهٍ مِنّی لَهُ، وتَحَمَّلتُ(11) عَلى صَرفِهِ مِن بَعدُ.
قالَ: فَهُوَ مَعَ عَبدِ اللّهِ فی هذا ونَحوِهِ، إذ أقبَلَ سَوادٌ کَثیرٌ مِن قِبَلِ جِبالِ طَیٍّ، فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام: انظُروا ما هذَا السَّوادُ؟
فَذَهَبَتِ الخَیلُ تَرکُضُ، فَلَم تَلبَث أن رَجَعَت، فَقیلَ: هذِهِ طَیِءٌ قَد جاءَتکَ
6 / 6
جنگ با بیعتشکنان «ناکثین»
3805. الأمالى، مفید به سندش، از امام حسین علیه السلام: چون امیرمؤمنان علیهالسلام از مدینه به سوى بیعتشکنان در بصره حرکت کرد، در رَبَذه فرود آمد و چون از آن جا کوچ کرد، عبد اللّه بن خلیفه طایى که در قُدَید، فرود آمده بود، او را دید و امیرمؤمنان علیه السلام، او را نزد خود آورد.
عبد اللّه به على علیهالسلام گفت: ستایش، خدایى که حق را به اهلش باز گردانْد و آن را در جایگاه خود نهاد؛ کسى را خوش بیاید یا نیاید. به خدا سوگند، محمّد صلى الله علیه و آله را نیز خوش نداشتند و با او دشمنى کردند و جنگیدند و خدا هم نیرنگشان را گریبانگیرِ خودشان کرد و سختىِ روزگار را بر آنان قرار داد. به خدا سوگند، همراه تو، در هر جا و به خاطر حفظ [سنّت] پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مىجنگیم.
امیرمؤمنان علیهالسلام به او که دوست و یار ایشان بود خیرِ مقدم گفت و او را کنار خود نشاند و از [احوال] مردم پرسید تا به ابو موسى اشعرى رسید. عبد اللّه گفت: به خدا سوگند، به او اعتماد ندارم و مطمئن نیستم که اگر یاورى بیابد، با تو مخالفت نورزد.
امیر مؤمنان علیهالسلام به او فرمود: «به خدا سوگند، نزد من هم امین و خیرخواه نیست. کسانى که پیش از من بودند، شیفته او بودند و وى را حاکم و مسلّط بر مردم کردند و من، خواستم که او را برکنار کنم؛ امّا [مالک] اشتر از من خواست که او را باقى بدارم و با وجود آن که او را خوش نداشتم، باقىاش گذاشتم و او را تا تغییر دادنش در آینده، تحملّ کردم».
امام علیهالسلام با عبد اللّه در همین سخن بودند که گروه فراوانى از سوى کوهستانِ طَى، روى آوردند. امیر مؤمنان فرمود: «ببینید که این گروه، کیستند؟».
سواران، به تاخت رفتند و طولى نکشید که باز گشتند و گفته شد: اینها [از]
تَسوقُ الغَنَمَ وَالإِبِلَ وَالخَیلَ، فَمِنهُم مَن جاءَکَ بِهَدایاهُ وکَرامَتِهِ، ومِنهُم مَن یُریدُ النُّفورَ مَعَکَ إلى عَدُوِّکَ.
فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام: جَزَى اللّهُ طَیّا خَیرا «وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَى الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً»(12) فَلَمَّا انتَهَوا إلَیهِ سَلَّموا عَلَیهِ.
قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ خَلیفَةَ: فَسَرَّنی وَاللّهِ ما رَأَیتُ مِن جَماعَتِهِم وحُسنِ هَیئَتِهِم، وتَکَلَّموا فَأَقَرّوا، وَاللّهِ ما رَأَیتُ بِعَینی خَطیبا أبلَغَ مِن خَطیبِهِم.
وقامَ عَدِیُّ بنُ حاتِمٍ الطّائِیُّ فَحَمِدَ اللّهَ و أثنى عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: أمّا بَعدُ فَإِنّی کُنتُ أسلَمتُ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، و أدَّیتُ الزَّکاةَ عَلى عَهدِهِ، وقاتَلتُ أهلَ الرِّدَّةَ مِن بَعدِهِ، أرَدتُ بِذلِکَ ما عِندَ اللّهِ، وعَلَى اللّهِ ثَوابُ مَن أحسَنَ وَاتَّقى، وقَد بَلَغَنا أنَّ رِجالًا مِن أهلِ مَکَّةَ نَکَثوا بَیعَتَکَ، وخالَفوا عَلَیکَ ظالِمینَ، فَأَتَیناکَ لِنَنصُرَکَ بِالحَقِّ، فَنَحنُ بَینَ یَدَیکَ، فَمُرنا بِما أحبَبتَ، ثُمَّ أنشَأَ یَقولُ:
ونَحنُ نَصَرنَا اللّهَ مِن قَبلِ ذاکُم
و أنتَ بِحَقّ جِئتَنا فَسَتُنصَرُ
سَنَکفیکَ دونَ النّاسِ طُرّا بِأَسرِنا
و أنتَ بِهِ مِن سائِرِ النّاسِ أجدَرُ
فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام: جَزاکُمُ اللّهُ مِن حَیٍّ عَنِ الإِسلامِ و أهلِهِ خَیرا، فَقَد أسلَمتُم طائِعینَ، وقاتَلتُمُ المُرتَدّینَ، ونَوَیتُم نَصرَ المُسلِمینَ.
وقامَ سَعیدُ بنُ عُبَیدٍ البُحتُرِیُّ مِن بَنی بُحتُرٍ، فَقالَ: یا أمیرَ المُؤمِنینَ! إنَّ مِنَ النّاسِ مَن یَقدِرُ أن یُعَبِّرَ بِلِسانِهِ عَمّا فی قَلبِهِ، ومِنهُم مَن لا یَقدِرُ أن یُبَیِّنَ ما یَجِدُهُ
قبیله طَى هستند که گوسفند و شتر و اسب برایت مىآورند و برخى از آنان، هدایا و چیزهاى باارزشى برایت آوردهاند و برخى، اراده کوچ کردن همراه تو به سوى دشمنت را دارند.
امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «خدا به [قبیله] طَى، پاداش خیر دهد. «خداوند، مجاهدان را بر نشستگان، برترى و اجرى بزرگ، بخشیده است»».
آنان چون به امام علیهالسلام رسیدند، سلام کردند. عبد اللّه بن خلیفه گفت: به خدا سوگند، آنچه از آن گروه و زیبایىِ شکل آنها دیدم، مرا شادمان کرد. سخن گفتند و خوب فهماندند. به خدا سوگند، به چشم خود، سخنورى بلیغتر از سخنران ایشان ندیدهام.
عَدىّ بن حاتم طایى برخاست و پس از سپاس و ستایشِ خداوند گفت: امّا بعد، من در زمان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مسلمان شدم و همان روزگار نیز زکات دادم و پس از او با مرتدّان جنگیدم و هدفم از این کارها [به دست آوردن] پاداش الهى بود و پاداش نیکوکار و پرهیزگار، بر عهده خداست. به ما خبر رسیده که مردمى از مکّه، بیعت تو را شکسته و ستمکارانه با تو مخالفت کردهاند. ما نزد تو آمدهایم تا به حق، یارىات دهیم و ما در خدمت توییم. هر چه دوست دارى، به ما فرمان بده.
سپس چنین سرود:
و ما پیشتر نیز خدا را یارى کردهایم
و تو به حق، نزد ما آمدهاى. پس به زودى، یارى مىشوى.
ما به تنهایى، جاى همه مردم را برایت پُر مىکنیم
و تو بدان از هر کس دیگرى سزاوارترى.
آن گاه امیر مؤمنان فرمود: «خدا به [قبیله] شما، از جانب اسلام و مسلمانان، جزاى خیر دهد که از سرِ طاعت، مسلمان شدید و با مرتدان جنگیدید و قصد کمک به مسلمانان را کردید».
سعید بن عبید بُحتُرى، از بنى بُحتُر، برخاست و گفت: اى امیر مؤمنان! برخى از مردم مىتوانند آنچه در درون دارند، بر زبان جارى کنند و برخى نمىتوانند
فی نَفسِهِ بِلِسانِهِ، فَإِن تَکَلَّفَ ذلِکَ شَقَّ عَلَیهِ، وإن سَکَتَ عَمّا فی قَلبِهِ بَرِحَ(13) بِهِ الهَمُّ وَالبَرَمُ(14)، وإنّی وَاللّهِ ما کُلُّ ما فی نَفسی أقدِرُ أن اؤَدِّیَهُ إلَیکَ بِلِسانی، ولکِن وَاللّهِ لَأَجهَدَنَّ عَلى أن ابَیِّنَ لَکَ وَاللّهُ وَلِیُّ التَّوفیقِ. أمّا أنَا فَإِنّی ناصِحٌ لَکَ فِی السِّرِّ وَالعَلانِیَةِ، ومُقاتِلٌ مَعَکَ الأَعداءَ فی کُلِّ مَوطِنٍ، و أرى لَکَ مِنَ الحَقِّ ما لَم أکُن أراهُ لِمَن کانَ قَبلَکَ، ولا لِأَحَدٍ الیَومَ مِن أهلِ زَمانِکَ، لِفَضیلَتِکَ فِی الإِسلامِ وقَرابَتِکَ مِنَ الرَّسولِ، ولَن افارِقَکَ أبَدا حَتّى تَظفَرَ أو أموتَ بَینَ یَدَیکَ.
فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام: یَرحَمُکَ اللّهُ، فَقَد أدّى لِسانُکَ ما یَجُنُّ ضَمیرُکَ لَنا، ونَسأَلُ اللّهَ أن یَرزُقَکَ العافِیَةَ ویُثیبَکَ الجَنَّةَ.
وتَکَلَّمَ نَفَرٌ مِنهُم … ثُمَّ ارتَحَلَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیهالسلام فَاتَّبَعَهُ مِنهُم سِتُّمِئَةِ رَجُلٍ حَتّى نَزَلَ ذاقارٍ، فَنَزَلَها فی ألفٍ وثَلاثِمِئَةِ رَجُلٍ.(15)
6 / 7
وضع الجهاد عن النساء
3806. الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد علیه السلام: حَدَّثَنی أبی عن أبیه علیهما السلام فیما قالَهُ لِامِّ وَهبٍ لَمّا قُتِلَ ابنُها وَهبٌ فی یَومِ عاشوراءَ فَأَخَذَت سَیفَهُ وبَرَزَت: یا امَّ وَهبٍ! اجلِسی، فَقَد وَضَعَ اللّهُ الجِهادَ عَنِ النِّساءِ، إنَّکِ وَابنَکِ مَعَ جَدّی مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله فِی الجَنَّةِ.(16)
آنچه را در درون خویش مىیابند، ابراز کنند. اگر به سختى این کار را بکنند، بر آنها سخت است و اگر درون را ابراز نکنند، حزن و اندوه آنها را سخت فرا مىگیرد. به خدا سوگند، من همه آنچه در درون دارم، نمىتوانم با زبانم ادا کنم؛ امّا به خدا سوگند، مىکوشم تا برایت آشکار کنم، و کامیابى به دست خداست.
امّا من، خیرخواه تو در نهان و آشکارم و در هر جا همراه تو با دشمنان مىجنگم و حقّى را براى تو مىبینم که براى پیشتر از تو نمىدیدم و در این روزگار نیز براى کس دیگرى نمىبینم، به دلیل فضیلت تو در اسلام و خویشاوندىات با پیامبر صلى الله علیه و آله. هیچ گاه از تو جدا نمىشوم تا آن که پیروز شوى و یا من در پیشگاهت بمیرم.
امیر مؤمنان فرمود: «خدایت بیامرزد! زبانت آنچه را از [محبّت] ما در درون داشتى، ابراز کرد و ما از خدا مىخواهیم که عافیت را روزىات کند و بهشت را پاداشت دهد».
چند تن دیگر از آنها سخن گفتند …. سپس، امیر مؤمنان، حرکت کرد و ششصد مرد از قبیله طَى به دنبالش حرکت کردند تا آن که در ذىقار فرود آمد، در حالى که [هفتصد مرد دیگر به وى پیوسته بودند و] هزار و سیصد نفر بودند.
6 / 7
برداشته شدن جهاد از زنان
3806. الأمالى، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور، از امام صادق علیه السلام: پدرم [امام باقر علیه السلام] از پدرش [امام زین العابدین علیه السلام]: برایم نقل کرد: امّ وَهْب، پس از شهادت فرزندش وَهْب در روز عاشورا، شمشیر او را برداشت و به پیکار در آمد. حسین علیهالسلام به او فرمود: «اى امّ وهب! بنشین که خداوند، جهاد را از دوش زنان، برداشته است. تو و پسرت در بهشت، همراه جدّم محمّد صلى الله علیه و آله هستید».
6 / 8
الشهادة الحکمیة
3807. مسند ابن حنبل بإسناده عن الإمام الحسین علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَن قُتِلَ دونَ مالِهِ فَهُوَ شَهیدٌ.(17)
3808. مسند أبی یعلى بإسناده عن الإمام الحسین علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَن قُتِلَ دونَ حَقِّهِ فَهُوَ شَهیدٌ.(18)
6 / 8
آنچه در حکم شهادت است
3807. مسند ابن حنبل به سَنَدش، از امام حسین علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «هر کس براى [حفاظت از] مالش کشته شود، شهید است».
3808. مسند ابى یعلى به سندش، از امام حسین علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «هر کس براى [گرفتن] حقّش کشته شود، شهید است».
1) تحف العقول: ص 243 وراجع: الکافی: ج 5 ص 9 ح 1 وتهذیب الأحکام: ج 6 ص 124 ح 217 والخصال: ص 240 ح 89.
2) الشِّعارُ: ما ولی الجَسَدَ من الثیاب، والدِّثار: کلّ ما کان من الثیاب فوق الشِّعار (الصحاح: ج 2 ص 699 «شعر» و ص 655 «دثر»).
3) الحُسوَةُ: الجُرعَة من الشراب ملء الفم ممّا یُحسى (یشرب) مرّة واحدة (مجمع البحرین: ج 1 ص 408 «حسا»).
4) الکَلْمُ: الجِراحَةُ، والجمع کلوم (الصحاح: ج 5 ص 2023 «کلم»).
5) قَمَنٌ وقَمِنٌ وقَمِینٌ: أی خلیق وجدیر (النهایة: ج 4 ص 111 «قمن»).
6) وقعة صفّین: ص 114، بحار الأنوار: ج 32 ص 404؛ شرح نهج البلاغة: ج 3 ص 184.
7) تاریخ دمشق: ج 41 ص 15، کنز العمّال: ج 10 ص 542 ح 30214 و 30215 وراجع: الإصابة: ج 4 ص 77.
8) تاریخ الطبری: ج 5 ص 424، أنساب الأشراف: ج 3 ص 396؛ الإرشاد: ج 2 ص 96، إعلام الورى: ج 1 ص 458، بحار الأنوار: ج 45 ص 5.
9) تاریخ الطبری: ج 5 ص 409؛ الإرشاد: ج 2 ص 84.
10) مسند البزّار: ج 4 ص 187 ح 1344.
11) فی بحار الأنوار والأمالی للطوسی: «وعملت» بدل «وتحمّلت».
12) النساء: 95.
13) بَرِحَ به: شَقّ علیه، والتبریح: المشقّة والشِدَّة (النهایة: ج 1 ص 113 «برح»).
14) بَرِمَ به: إذا سَئِمَهُ ومَلّهُ (النهایة: ج 1 ص 121 «برم»).
15) الأمالی للمفید: ص 295 ح 6، الأمالی للطوسی: ص 70 ح 103 نحوه وکلاهما عن جابر بن یزید الجعفی عن الإمام الباقر عن أبیه علیهما السلام، بحار الأنوار: ج 32 ص 101 ح 72.
16) الأمالی للصدوق: ص 225 ح 239 عن عبد اللّه بن منصور عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه:، روضة الواعظین: ص 207، بحار الأنوار: ج 44 ص 320.
17) مسند ابن حنبل: ج 1 ص 171 ح 590، تاریخ بغداد: ج 14 ص 273 ح 7564، کلاهما عن زید بن علی عن الإمام زین العابدین علیه السلام.
18) مسند أبی یعلى: ج 6 ص 179 ح 6742 عن زید بن علی عن الإمام زین العابدین علیه السلام.