15 / 1
خلاص ید رجل فی الطواف
3748. تهذیب الأحکام عن أیّوب بن أعین عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام: إنَّ امرَأَةً کانَت تَطوفُ وخَلفَها رَجُلٌ، فَأَخرَجَت ذِراعَها، فَقالَ(1) بِیَدِهِ حَتّى وَضَعَها عَلى ذِراعِها، فَأَثبَتَ اللّهُ یَدَهُ فی ذِراعِها حَتّى قَطَعَ الطَّوافَ.
وارسِلَ إلَى الأَمیرِ، وَاجتَمَعَ النّاسُ، وارسِلَ إلَى الفُقَهاءِ، فَجَعَلوا یَقولونَ: اقطَع یَدَهُ فَهُوَ الَّذی جَنَى الجِنایَةَ.
فَقالَ: هاهُنا أحَدٌ مِن وُلدِ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله؟ فَقالوا: نَعَم، الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام، قَدِمَ اللَّیلَةَ. فَأَرسَلَ إلَیهِ فَدَعاهُ، فَقالَ: انظُر ما لَقِیا ذانِ!
فَاستَقبَلَ القِبلَةَ ورَفَعَ یَدَیهِ فَمَکَثَ طَویلًا یَدعو، ثُمَّ جاءَ إلَیها حَتّى خَلَّصَ یَدَهُ مِن یَدِها.
فَقالَ الأَمیرُ: ألا نُعاقِبُهُ بِما صَنَعَ؟ فَقالَ: لا(2)(3)
15 / 1
رها شدن دست مردى در طواف
3748. تهذیب الأحکام به نقل از ایّوب بن اعیَن، از امام صادق علیه السلام: زنى در حال طواف بود و مردى پشتِ او طواف مىکرد. زن، ساعدش را بیرون آورده بود، که مرد، دست خود را کج کرد و بر ساعد او نهاد. خداوند، دستِ مرد را بر ساعد آن زن، چنان چسبانْد که ناچار، طواف را قطع کرد.
به سوى امیر [مکّه] فرستادند و مردم، گِرد آمدند. فقیهان را خبر کردند. آنان گفتند: دست مرد را قطع کن؛ زیرا او مرتکب جنایت شده است.
امیر گفت: آیا این جا کسى از فرزندان محمّد، پیامبر خدا، هست؟
گفتند: آرى. حسین بن على علیهالسلام دیشب آمده است.
به سوى او فرستاد و او را فرا خواند و گفت: ببین این دو چه شدهاند!
او رو به قبله، دستانش را بلند کرد و مدّتى طولانى دعا کرد. سپس، نزد زن آمد و دست مرد را از دست زن، جدا کرد.
امیر گفت: آیا این مرد را به سبب آنچه کرده، کیفر ندهیم؟
فرمود: «نه».(4)
15 / 2
اخضرار النخلة الیابسة
3749. دلائل الإمامة عن محمّد الکنانی عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام: خَرَجَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیهالسلام فی بَعضِ أسفارِهِ ومَعَهُ رَجُلٌ مِن وُلدِ الزُّبَیرِ بنِ العَوّامِ یَقولُ بِإِمامَتِهِ، فَنَزَلوا فی طَریقِهِم بِمَنزِلٍ تَحتَ نَخلَةٍ یابِسَةٍ قَد یَبِسَت مِنَ العَطَشِ، فَفُرِشَ لِلحُسَینِ علیهالسلام(5) تَحتَها، وبِإِزائِهِ نَخلَةٌ اخرى [لَیسَ](6) عَلَیها رُطَبٌ. قال: فَرَفَعَ یَدَهُ ودَعا بِکَلامٍ لَم أفهَمهُ، فَاخضَرَّتِ النَّخلَةُ وعادَت إلى حالِها، و أورَقَت وحَمَلَت رُطَبا.
فَقالَ الجَمّالُ الَّذِی اکتَرى مِنهُ: هذا سِحرٌ وَاللّهِ!
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: وَیلَکَ، إنَّهُ لَیسَ بِسِحرٍ، ولکِن دَعوَةُ ابنِ نَبِیٍّ مُستَجابَةٌ. قالَ: ثُمَّ صَعِدُوا النَّخلَةَ فَجَنَوا مِنها ما کَفاهُم جَمیعا.(7)
15 / 3
احیاء المیت
3750. الخرائج والجرائح عن یحیى بن امّ الطویل: کُنّا عِندَ الحُسَینِ علیهالسلام إذ دَخَلَ عَلَیهِ شابٌّ یَبکی، فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: ما یُبکیکَ؟ قالَ: إنَّ والِدَتی تُوُفِّیَت فی هذِهِ السّاعَةِ ولَم توصِ، ولَها مالٌ، وکانَت قَد أمَرَتنی ألّا احدِثَ فی أمرِها شَیئا حَتّى اعلِمَکَ خَبَرَها.
15 / 2
سبز شدن درخت خرماى خشکیده
3749. دلائل الإمامة به نقل از محمّد کِنانى، از امام صادق علیه السلام: حسین بن على علیهالسلام یک بار که به سفر مىرفت، مردى از فرزندان زبیر بن عوّام که به امامت ایشان معتقد بود، همراه او بود. در میان راه، در منزلگاهى، زیر درخت خرماى خشکى که به علّت بىآبى خشک شده بود فرود آمدند.
براى حسین علیهالسلام زیر آن درخت، فرش گستردند. درخت رو به روى او هم، خشک و بىخرما بود.
[آن نواده زبیر] گفت: امام علیهالسلام دستش را بالا برد و دعایى کرد که نفهمیدم. درخت خرما، سبز شد و به حال اوّلش باز گشت و برگ در آورد و خرما داد.
ساربانى که شتر از او کرایه کرده بود، گفت: به خدا سوگند، این، سِحر است.
حسین علیهالسلام فرمود: «واى بر تو! این، سِحر نیست؛ بلکه دعاى اجابت شده فرزند پیامبر است».
سپس، کاروانیان از درخت، بالا رفتند و آن قدر خرما چیدند که همه آنها را کفایت کرد.
15 / 3
زنده کردن مرده
3750. الخرائج و الجرائح به نقل از یحیى بن امّ طُوَیل: نزد امام حسین علیهالسلام بودیم که جوانى گریان بر ایشان وارد شد. امام حسین علیهالسلام به او فرمود: «چرا مىگریى؟».
گفت: مادرم، همین الآن، مُرده و وصیّت نکرده است و مالى دارد که به من، امر کرده که با آن، کارى نکن تا آن که خبرش را به تو بدهم.
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: قوموا بِنا حَتّى نَصیرَ إلى هذِهِ الحُرَّةِ.
فَقُمنا مَعَهُ حَتَّى انتَهَینا إلى بابِ البَیتِ الَّذی فیهِ المَرأَةُ وهِیَ مُسَجّاةٌ(8)، فَأَشرَفَ عَلَى البَیتِ ودَعَا اللّهَ لِیُحیِیَها حَتّى توصِیَ بِما تُحِبُّ مِن وَصِیَّتِها، فَأَحیاهَا اللّهُ، وإذَا المَرأَةُ جَلَسَت وهِیَ تَتَشَهَّدُ، ثُمَّ نَظَرَت إلَى الحُسَینِ علیهالسلام فَقالَت: ادخُلِ البَیتَ یا مَولایَ ومُرنی بِأَمرِکَ.
فَدَخَلَ وجَلَسَ عَلى مِخَدَّةٍ ثُمَّ قالَ لَها: وَصّی یَرحَمُکِ اللّهُ.
فَقالَت: یَابنَ رَسولِ اللّهِ، إنَّ لی مِنَ المالِ کَذا وکَذا فی مَکانِ کَذا وکَذا، وقَد جَعَلتُ ثُلُثَهُ إلَیکَ لِتَضَعَهُ حَیثُ شِئتَ مِن أولِیائِکَ، وَالثُّلُثانِ لِابنی هذا إن عَلِمتَ أنَّهُ مِن مَوالیکَ و أولِیائِکَ، وإن کانَ مُخالِفا فَخُذهُ إلَیکَ، فَلا حَقَّ لِلمُخالِفینَ فی أموالِ المُؤمِنینَ.
ثُمَّ سَأَلَتهُ أن یُصَلِّیَ عَلَیها و أن یَتَوَلّى أمرَها، ثُمَّ صارَتِ المَرأَةُ مَیِّتَةً کَما کانَت.(9)
15 / 4
برکة ماء البئر
3751. الطبقات الکبرى عن أبی عون: لَمّا خَرَجَ حُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیهالسلام مِنَ المَدینَةِ یُریدُ مَکَّةَ، مَرَّ بِابنِ مُطیعٍ وهُوَ یَحفِرُ بِئرَهُ، فَقالَ لَهُ: أینَ فِداکَ أبی وامّی؟
قالَ: أرَدتُ مَکَّةَ وذَکَرَ لَهُ أنَّهُ کَتَبَ إلَیهِ شیعَتُهُ بِها.
امام حسین علیهالسلام فرمود: «همراه ما بیایید تا به سوى این زنِ آزاد برویم».
با او برخاستیم تا به درِ خانهاى (/ اتاقى) که زن در آن بود و رویش را پوشانده بود، رسیدیم. امام علیهالسلام بر درِ خانه ایستاد و از خدا خواست که آن زن را زنده کند، تا بدانچه مىخواهد، وصیّت کند. خدا هم او را زنده کرد و زن نشست، در حالى که «شهادتین» مىگفت. سپس به امام حسین علیهالسلام نگریست و گفت: اى مولاى من! به خانه بیا و مرا فرمان ده.
امام علیهالسلام داخل شد و بر پشتىاى تکیه کرد. سپس به او فرمود: «وصیّت کن، خدایت بیامرزد!».
زن گفت: اى فرزند پیامبر خدا! من، فلان مال و فلان مال را در این جا و آن جا دارم و اختیارِ یکْسومش را به تو دادم تا به هر یک از دوستانت که خواستى، بدهى و دو سومِ آن هم براى این پسرم باشد، اگر دانستى که از ولایتمَداران و دوستان توست؛ ولى اگر مخالف بود، آن را براى خود بردار که مخالفان، حقّى در اموال مؤمنان ندارند.
سپس از امام علیهالسلام خواست که بر او نماز بگزارد و کارهاى کَفْن و دفنش را به عهده بگیرد. آن گاه، زن مُرد، به همان گونه که پیشتر مُرده بود.
15 / 4
برکت یافتن آب چاه
3751. الطبقات الکبرى به نقل از ابو عون: چون حسین بن على علیهالسلام از مدینه به سوى مکّه بیرون رفت، بر ابن مطیع گذشت که چاهى مىکَنْد. وى به ایشان گفت: پدر و مادرم فدایت! کجا؟
فرمود: «به سوى مکّه مىروم» و از نامههایى که پیروانش از آن جا فرستاده بودند، یاد کرد.
فَقالَ لَهُ ابنُ مُطیعٍ: أینَ(10) فِداکَ أبی وامّی! مَتِّعنا بِنَفسِکَ ولا تَسِر إلَیهِم. فَأَبى حُسَینٌ علیه السلام، فَقالَ لَهُ ابنُ مُطیعٍ: إنَّ بِئری هذِهِ قَد رَشَّحتُها(11)، وهذَا الیَومُ أوانُ ما خَرَجَ إلَینا فِی الدَّلوِ شَیءٌ مِن ماءٍ، فَلَو دَعَوتَ اللّهَ لَنا فیها بِالبَرَکَةِ.
قالَ: هاتِ مِن مائِها.
فَأَتى مِن مائِها فِی الدَّلوِ، فَشَرِبَ مِنهُ، ثُمَّ مَضمَضَ ثُمَّ رَدَّهُ فِی البِئرِ، فَأَعذَبَ و أمهى(12)(13)
15 / 5
ولادة غلام
3752. فرج المهموم عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام: خَرَجَ الحُسَینُ علیهالسلام إلى مَکَّةَ فی سَنَةٍ ماشِیا، فَوَرِمَت قَدَماهُ، فَقالَ لَهُ بَعضُ مَوالیهِ: لَورَکِبتَ لَیَسکُنُ الوَرَمُ هذا مِنکَ؟
فَقالَ: کَلّا، إذا أتَینا هذَا المَنزِلَ فَإِنَّهُ یَستَقبِلُکَ أسوَدُ ومَعَهُ دُهنٌ فَاشتَرِهِ.
فَقالَ لَهُ مَولاهُ: بِأَبی أنتَ وامّی، ما قُدّامَنا مَنزِلٌ یَبیعُ فیهِ أحَدٌ هذَا الدُّهنَ؟
فَقالَ: بَلى، أمامَکَ دونَ المَنزِلِ.
فَسارَ میلًا فَإِذا هُوَ بِالأَسوَدِ، فَقالَ الحُسَینُ علیهالسلام لِمَولاهُ: دونَکَ الرَّجُلَ فَخُذ مِنهُ الدُّهنَ و أعطِهِ الثَّمَنَ.
فَقالَ الأَسوَدُ لِلمَولى: لِمَن أرَدتَ هذَا الدُّهنَ؟ فَقالَ: لِلحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام،
ابن مطیع به ایشان گفت: پدر و مادرم فدایت! ما را از خود، بهرهمند کن و به سوى آنان مرو.
امّا حسین علیهالسلام خوددارى ورزید. ابن مطیع به ایشان گفت: این چاه را آماده کردهام و امروز، نخستین دَلْو آب را به ما مىدهد. کاش براى برکت آن، دعا کنى!
حسین علیهالسلام فرمود: «از آب آن، بیاور».
دلوى از آب آن چاه را آورد. حسین علیهالسلام از آن نوشید و سپس، مَضمَضه کرد و بقیّه آب را به چاه باز گرداند. چاه، شیرین و پُرآب شد.
15 / 5
ولادت فرزند پسر
3752. فرج المهموم از امام صادق علیه السلام: حسین علیهالسلام سالى پیاده به مکّه رفت و پاهایش وَرَم کرد. یکى از وابستگانش به ایشان گفت: کاش سوار مىشدى تا این وَرَمت، فرو بنشیند.
فرمود: «هرگز! چون به این منزلگاه در آمدیم، مردى سیاه، با روغنى به پیشواز تو مىآید. آن را از او بخر».
او گفت: پدر و مادرم فدایت! پیشِ رو، منزلگاهى نیست که در آن، کسى این روغن را بفروشد.
حسین علیهالسلام فرمود: «چرا. پیشِ روى تو و قبل از رسیدن به منزلگاه، مىآید».
او یک میلْ حرکت کرد که مرد سیاه را دید. حسین علیهالسلام به او فرمود: «این، همان مرد است. روغن را از او بگیر و بهایش را بپرداز».
مرد سیاه به او گفت: این روغن را براى چه کسى مىخواهى؟
فَقالَ: انطَلِق بِنا إلَیهِ. فَصارَ نَحوَهُ فَسَلَّمَ وقالَ: یَابنَ رَسولِ اللّهِ أنَا مَولاکَ فَلا آخُذُ مِنکَ ثَمَنا، ولکِنِ ادعُ اللّهَ أن یَرزُقَنی وَلَدا ذَکَرا سَوِیّا یُحِبُّکُم أهلَ البَیتِ، فَإِنّی خَلَّفتُ امرَأَتی تَمخَضُ(14)
فَقالَ: انطَلِق إلى مَنزِلِکَ فَإِنَّ اللّهَ قَد وَهَبَ لَکَ وَلَدا سَوِیّا. فَذَهَبَ فَوَجَدَهُ، ثُمَّ عادَ إلَى الحُسَینِ علیهالسلام فَدَعا لَهُ بِالخَیرِ لِوِلادَةِ الغُلامِ لَهُ.
ثُمَّ إنَّ الحُسَینَ علیهالسلام مَسَحَ مِنَ الدُّهنِ، فَما قامَ مِن مَوضِعِهِ حَتّى ذَهَبَ الوَرَمُ عَنهُ.(15)
15 / 6
ارشاده إلى ضالة الأعرابی
3753. إثبات الهداة عن عبد اللّه بن عبّاس: کُنتُ جالِسا عِندَ الحُسَینِ علیهالسلام فَجاءَهُ أعرابِیٌّ، وقالَ: ضَلَّ بَعیری ولَیسَ لی غَیرُهُ، و أنتَ ابنُ رَسولِ اللّهِ أرشِدنی إلَیهِ.
فَقالَ: اذهَب إلى مَوضِعِ کَذا فَإِنَّهُ فیهِ وفی مُقابِلِهِ أسَدٌ.
فَذَهَبَ إلى ذلِکَ المَوضِعِ فَوَجَدَهُ کَما قالَ علیه السلام.(16)
15 / 7
اخباره عن جنابة الأعرابِی
3754. الخرائج والجرائح عن جابر الجعفی عن زین العابدین علیه السلام: أقبَلَ أعرابِیٌّ إلَى المَدینَةِ لِیَختَبِرَ
گفت: براى حسین بن على.
گفت: ما را به سوى او ببر.
مرد سیاه، به سوى حسین علیهالسلام آمد و سلام داد و گفت: اى فرزند پیامبر خدا! من، غلام تو ام و از تو پولى نمىگیرم؛ امّا دعا کن که خدا، فرزندى پسر و سالم روزىام کند که شما اهل بیت را دوست بدارد؛ چرا که همسرم در حال زایمان است.
حسین علیهالسلام فرمود: «به خانهات برو که خدا به تو پسرى سالم بخشیده است».
او رفت و چنان یافت. سپس به سوى حسین علیهالسلام باز گشت و ایشان، به خاطر ولادت پسرش براى او دعاى خیر کرد.
حسین علیهالسلام از روغن به پایش مالید و از جایش برنخاسته بود که وَرَم پاهایش خوابید.
15 / 6
راهنمایى مرد بادیهنشین به گمشدهاش
3753. إثبات الهداة به نقل از عبد اللّه بن عبّاس: نزد امام حسین علیهالسلام نشسته بودم که عربى بادیهنشین آمد و گفت: تنها شترم، گم شده است و تو فرزند پیامبر خدایى. مرا به آن، راهنمایى کن.
امام علیهالسلام فرمود: «به فلان جا برو که در آن جاست و شیرى هم در برابرش ایستاده است».
بادیهنشین، رفت و او را در همان جا و به همان گونه که امام علیهالسلام فرموده بود، یافت.
15 / 7
خبر دادن از جنب بودن اعرابى
3754. الخرائج و الجرائح به نقل از جابر جُعفى، از امام زین العابدین علیه السلام: عربى
الحُسَینَ علیهالسلام لِما ذُکِرَ لَهُ مِن دَلائِلِهِ، فَلَمّا صارَ بِقُربِ المَدینَةِ خَضخَضَ(17) ودَخَلَ المَدینَةَ، فَدَخَلَ عَلَى الحُسَینِ علیهالسلام وهُوَ جُنُبٌ.
فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ الحُسَینُ علیه السلام: أما تَستَحی یا أعرابِیُّ أن تَدخُلَ إلى إمامِکَ و أنتَ جُنُبٌ؟! وقالَ: أنتُم مَعاشِرَ العَرَبِ، إذا خَلَوتُم خَضخَضتُم.(18)
بادیهنشین به مدینه رفت تا آنچه را از دلایل [امامت پدرم] حسین علیهالسلام شنیده بود، بیازماید. چون نزدیک مدینه رسید، استمنا کرد و داخل مدینه شد و با همان حالِ جنابت، بر حسین علیهالسلام وارد شد.
حسین علیهالسلام به او فرمود: «اى بادیه نشین! آیا شرم نمىکنى که با حال جنابت، بر امام خود، وارد مىشوى؟! شما عربهاى بادیه، چون خلوت مىکنید، استمنا مىکنید».
1) فی المناقب لابن شهرآشوب: «فمال» بدل «فقال»، والظاهر أنّه الصواب.
2) لعلّ السبب فی عدم موافقة الإمام 7 على عقوبة الرجل، هو أنّه اخزی أمام الآخرین، وهذه عقوبة إلهیّة له، وهی کافیة لعقوبته الدنیویة أیضا.
3) تهذیب الأحکام: ج 5 ص 470 ح 1647، المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 51، بحار الأنوار: ج 44 ص 183 ح 10.
4) عدم موافقت امام علیهالسلام با مجازات آن مرد، شاید بدین جهت باشد که رسوایى پیش آمده براى او، در واقع، کیفر الهى بوده و همین مجازات، براى او کافى بوده است.
5) فی الطبعة المعتمدة: «ففرش الحسینُ»، والتصویب من طبعة النجف.
6) الزیادة من طبعة النجف.
7) دلائل الإمامة: ص 186 ح 105، وفی الکافی: ج 1 ص 462 ح 4 والعدد القویّة: ص 36 ح 31 «خرج الحسن بن علیّ 7 …».
8) سُجِّی: أی غُطّی، والمُتَسجِّی: المتغطّی (النهایة: ج 2 ص 344 «سجا»).
9) الخرائج والجرائح: ج 1 ص 245 ح 1، الثاقب فی المناقب: ص 344 ح 290، بحار الأنوار: ج 44 ص 180 ح 3 وراجع: الصراط المستقیم: ج 2 ص 178 ح 10.
10) فی المصدر: «إنّی»، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاخرى.
11) التَّرشیح: التَّهیئة للشیء (لسان العرب: ج 2 ص 450 «رشح»).
12) ماهَتِ الرَّکِیَّةُ [البئرُ]: کثُر ماؤها. و أماهَها اللّهُ: أکثر ماءَها (المصباح المنیر: ص 587 «موه»).
13) الطبقات الکبرى: ج 5 ص 144، تاریخ دمشق: ج 14 ص 182، تاریخ الإسلام للذهبی: ج 5 ص 8، بغیة الطلب فی تاریخ حلب: ج 6 ص 2592 عن ابن عون.
14) مَخَضَت: أی تحرّک الولد فی بطنها للولادة، فضربها المخاض (النهایة: ج 4 ص 306 «مخض»).
15) فرج المهموم: ص 226، بحار الأنوار: ج 44 ص 185 ح 13، وفی الکافی: ج 1 ص 463 ح 6 ودلائل الإمامة: ص 172 ح 93 والعُدد القویّة: ص 30 ح 20 «خرج الحسن بن علیّ 7 …».
16) إثبات الهداة: ج 2 ص 591 ح 85 نقلًا عن کتاب التحفة فی الکلام.
17) الخَضخَضَة: الاستِمناء، وهو استنزال المَنیِّ فی غیر الفَرج. و أصل الخضخضة التحریک (النهایة: ج 2 ص 39 «خضخض»).
18) الخرائج والجرائح: ج 1 ص 246 ح 2، الصراط المستقیم: ج 2 ص 178 ح 2 نحوه، بحار الأنوار: ج 44 ص 181 ح 4.