جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کلمات الإمام فی وفاء أصحابه‏ (سخنان امام درباره وفادارى یارانش‏)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

13 / 1

وفاء أصحابه‏

3729. مقاتل الطالبیّین عن عتبة بن سمعان الکلبّی: قامَ الحُسَینُ علیه‌السلام فی أصحابِهِ خَطیبا فَقالَ: اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنّی لا أعلَمُ أصحابا خَیرا مِن أصحابی، ولا أهلَ بَیتٍ خَیرا مِن أهلِ بَیتی، فَجَزاکُمُ اللّهُ خَیرا، فَقَد آزَرتُم وعاوَنتُم، وَالقَومُ لا یُریدونَ غَیری، ولَو قَتَلونی لَم یَبتَغوا غَیری أحَدا، فَإِذا جَنَّکُمُ اللَّیلُ فَتَفَرَّقوا فی سَوادِهِ وَانجوا بِأَنفُسِکُم.

فَقامَ إلَیهِ العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ أخوهُ، وعَلِیٌّ ابنُهُ، وبَنو عَقیلٍ، فَقالوا لَهُ: مَعاذَ اللّهِ وَالشَّهرَ الحَرامَ! فَماذا نَقولُ لِلنّاسِ إذا رَجَعنا إلَیهِم، إنّا تَرَکنا سَیِّدَنا وَابنَ سَیِّدِنا وعِمادَنا وتَرَکناهُ غَرَضا لِلنَّبلِ ودَریئَةً(1) لِلرِّماحِ وجَزَرا(2) لِلسِّباعِ، وفَرَرنا عَنهُ رَغبَةً فِی الحَیاةِ؟! مَعاذَ اللّهِ، بَل نَحیا بِحَیاتِکَ ونَموتُ مَعَکَ.

فَبَکى وبَکَوا عَلَیهِ، وجَزاهُم خَیرا، ثُمَّ نَزَلَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ.(3)

13 / 1

وفادارى یاران امام علیه السلام‏

3729. مقاتل الطالبیّین به نقل از عُتبَة بن سَمعان کَلْبى: امام حسین علیه‌السلام میان یارانش به سخن گفتن ایستاد و فرمود: «بار خدایا! تو مى‏دانى که من، نه یارانى بهتر از یاران خود مى‏شناسم و نه خاندانى بهتر از خاندان خود. خداوند به شما جزاى خیر دهد که یارى و همکارى کردید. این قوم، جز مرا نمى‏خواهند و اگر مرا بکُشند، کسى جز مرا نمى‏جویند. چون شب شما را فرا گرفت، در سیاهىِ آن، پراکنده شوید و خود را نجات دهید».

عبّاس بن على علیه السلام، برادرش و على اکبر، فرزندش و فرزندان عقیل به پا خاستند و گفتند: پناه بر خدا، در این ماه حرام! چون باز گشتیم، به مردم، چه بگوییم؟ [بگوییم:] ما سَرورمان و فرزند سَرورمان و تکیه‏گاهمان را رها کردیم و او را هدف تیرها و حلقه‏اى براى پرتاب نیزه‏ها و قربانى‏اى براى درندگان ساختیم و از سرِ رغبت به دنیا گریختیم؟! پناه بر خدا! بلکه ما با تو زنده‏ایم و با تو مى‏میریم.

امام که درودهاى خدا بر او باد گریست و آنان هم با او گریستند و سپس از خداوند، براى آنها، پاداش نیکو طلب کرد و نشست.

3730. مثیر الأحزان: جَمَعَ الحُسَینُ علیه‌السلام أصحابَهُ وحَمِدَ اللّهَ و أثنى عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: أمّا بَعدُ فَإِنّی لا أعلَمُ لی أصحابا أوفى ولا خَیرا مِن أصحابی، ولا أهلَ بَیتٍ أبَرَّ ولا أوصَلَ مِن أهلِ بَیتی فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنّی جَمیعا خَیرا، ألا وإنّی قَد أذِنتُ لَکُم فَانطَلِقوا أنتُم فی حِلٍّ، لَیسَ عَلَیکُم مِنّی ذِمامٌ(4)، هذَا اللَّیلُ قَد غَشِیَکُم فَاتَّخِذوهُ جَمَلًا(5)

فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ و أبناؤُهُ و أبناءُ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ: ولِمَ نَفعَلُ ذلِکَ؟ لِنَبقى بَعدَکَ؟! لا أرانَا اللّهُ ذلِکَ. وبَدَأَهُمُ العَبّاسُ‏أخوهُ ثُمَّ تابَعوهُ.

وقالَ لِبَنی مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ: حَسبُکُم مِنَ القَتلِ بِصاحِبِکُم مُسلِمٍ، اذهَبوا فَقَد أذِنتُ لَکُم.

فَقالوا: لا وَاللّهِ، لا نُفارِقُکَ أبَدا حَتّى نَقِیَکَ بِأَسیافِنا، ونُقتَلَ بَینَ یَدَیکَ.(6)

13 / 2

وفاء عمرو بن قرظة الأنصاری

3731. الملهوف: خَرَجَ عَمرُو بنُ قَرَظَةَ الأَنصارِیُّ فَاستَأذَنَ الحُسَینَ علیه‌السلام فَأَذِنَ لَهُ، فَقاتَلَ قِتالَ المُشتاقینَ إلَى الجَزاءِ، وبالَغَ فی خِدمَةِ سُلطانِ السَّماءِ، حَتّى قَتَلَ جَمعا کَثیرا مِن حِزبِ ابنِ زِیادٍ، وجَمَعَ بَینَ سَدادٍ(7) وجِهادٍ، وکانَ لا یَأتی إلَى الحُسَینِ علیه‌السلام سَهمٌ إلَا اتَّقاهُ بِیَدِهِ ولا سَیفٌ إلّا تَلَقّاهُ بِمُهجَتِهِ فَلَم یَکُن یَصِلُ إلَى الحُسَینِ علیه‌السلام سوءٌ، حَتّى

3730. مثیر الأحزان: حسین علیه‌السلام یارانش را گِرد آورد و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: «امّا بعد: من، نه یارانى وفادارتر و بهتر از یاران خود مى‏شناسم، نه خاندانى پیوند برقرار کننده‏تر و نیکوکارتر از خاندانم. خداوند، به همه شما از جانب من، جزاى خیر دهد. بدانید که من به شما اذن دادم که بروید. مُجازید و حقّى بر گردن شما ندارم. این، شب است که شما را پوشانده است. پس آن را مَرکب خود کنید».

برادران و پسران حسین علیه‌السلام و پسران عبد اللّه بن جعفر به او گفتند: چرا چنین کنیم؟ براى این که پس از تو باقى بمانیم؟! خدا، این را از ما نبیند.

عبّاس علیه السلام، برادرش، آغازگر این گونه سخنان بود و سایرین هم از او پیروى کردند. حسین علیه‌السلام به پسران مسلم بن عقیل فرمود: «کشته شدن مسلم، براى شما بس است. بروید که من به شما اذن دادم».

امّا آنان گفتند: به خدا سوگند، نه! هرگز از تو جدا نمى‏شویم تا با شمشیرهایمان، از تو محافظت کنیم و پیشِ رویت کشته شویم.

13 / 2

وفاى عمرو بن قرظه انصارى‏

3731. الملهوف: عمرو بن قَرَظه انصارى، جلو آمد و از امام حسین علیه‌السلام اجازه [ى به میدان رفتن‏] خواست. امام علیه‌السلام اجازه داد. عمرو، مانند مشتاقان به پاداش [الهى‏] جنگید و در خدمت‏گزارى فرمان‏رواى آسمان، بسى کوشید تا آن که گروه فراوانى از سپاه ابن زیاد را کُشت و میان استوارى و جهاد، جمع کرد، و تیرى به سوى حسین علیه‌السلام نمى‏آمد، جز آن که با دستش از ایشان در برابر آن، محافظت مى‏کرد و شمشیرها را

‏ اثخِنَ بِالجِراحِ، فَالتَفَتَ إلَى الحُسَینِ علیه‌السلام وقالَ: یَابنَ رَسولِ اللّهِ، أوَفَیتُ؟

قالَ: نَعَم، أنتَ أمامی فِی الجَنَّةِ، فَاقرَأ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله عَنِّی السَّلامَ، و أعلِمهُ أنّی فِی الأَثَرِ.

فَقاتَلَ حَتّى قُتِلَ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِ.(8)

هم با خون خود [و زخمى شدن‏] دفع مى‏کرد.

به امام حسین علیه‌السلام آسیبى نرسید تا آن که زخم‏ها، عمرو را از پاى در آوردند. [آن گاه‏] به حسین علیه‌السلام رو کرد و گفت: اى فرزند پیامبر خدا! آیا وفا کردم؟

فرمود: «آرى. تو زودتر به بهشت مى‏روى. از جانب من به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله سلام برسان و به او بگو که من، در پىِ تو مى‏آیم».

سپس، جنگید تا به شهادت رسید. خداوند، از او خُشنود باد!


1) دَرِیْئةٌ: حَلْقة یتعلّم علیها الطعن (النهایة: ج 2 ص 110 «درأ»).

2) الجَزَرُ: الشاة السمینة (الصحاح: ج 2 ص 613 «جزر»).

3) مقاتل الطالبیّین: ص 112.

4) الذِّمامُ: الحقّ والحُرمة (لسان العرب: ج 12 ص 221 «ذمم»).

5) یقال للرجل إذا سَرى لیلته جمعاء: اتّخذ اللیل جملًا؛ کأنّه رکبه ولم ینم فیه (النهایة: ج 1 ص 298 «جمل»).

6) مثیر الأحزان: ص 52.

7) السَّدادُ: وهو القصد فی الأمر والعدل فیه (النهایة: ج 2 ص 352 «سدد»).

8) الملهوف: ص 162، مثیر الأحزان: ص 60 نحوه، بحار الأنوار: ج 45 ص 22.