جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کلمات الإمام فی کربلاء (سخنان امام در کربلا)

زمان مطالعه: 27 دقیقه

11 / 1

کَلمات الإمام علیه‌السلام مع أصحابِه لیلة عاشوراء

3700. تاریخ الطبری عن عبد اللّه بن شریک العامری عن علیّ بن الحسین علیه السلام: جَمَعَ الحُسَینُ علیه‌السلام أصحابَهُ بَعدَما رَجَعَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ، وذلِکَ عِندَ قُربِ المَساءِ، قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه‌السلام فَدَنَوتُ مِنهُ لِأَسمَعَ و أنَا مَریضٌ، فَسَمِعتُ أبی وهُوَ یَقولُ لِأَصحابِهِ:

اثنی عَلَى اللّهِ تَبارَکَ وتَعالى أحسَنَ الثَّناءِ، و أحمَدُهُ عَلَى السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ، اللّهُمَّ إنّی أحمَدُکَ عَلى أن أکرَمتَنا بِالنُّبُوَّةِ، وعَلَّمتَنَا القُرآنَ، وفَقَّهتَنا فِی الدّینِ، وجَعَلتَ لَنا أسماعا و أبصارا و أفئِدَةً، ولَم تَجعَلنا مِنَ المُشرِکینَ.

أمّا بَعدُ، فَإِنّی لا أعلَمُ أصحابا أولى ولا خَیرا مِن أصحابی، ولا أهلَ بَیتٍ أبَرَّ ولا أوصَلَ مِن أهلِ بَیتی، فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنّی جَمیعا خَیرا، ألا وإنّی أظُنُّ یَومَنا مِن هؤُلاءِ الأَعداءِ غَدا، ألا وإنّی قَد رَأَیتُ(1) لَکُم فَانطَلِقوا جَمیعا فی حِلٍّ، لَیسَ عَلَیکُم مِنّی ذِمامٌ(2)، هذا لَیلٌ قَد غَشِیَکُم فَاتَّخِذوهُ جَمَلًا.(3)

11 / 1

سخنان امام علیه‌السلام با یارانش در شب عاشورا

3700. تاریخ الطبرى به نقل از عبد اللّه بن شریک عامرى، از امام زین العابدین علیه السلام: پس از آن که عمر بن سعد باز گشت، حسین بن على علیه‌السلام یاران خود را در نزدیکى غروب [شب عاشورا] گِرد آورد. من، بیمار بودم. خودم را به او نزدیک کردم تا بشنوم. شنیدم که پدرم به یارانش مى‏فرماید: «خداى تبارک و تعالى را به بهترین گونه مى‏ستایم و او را در خوشى و ناخوشى ستایش مى‏کنم. خدایا! تو را مى‏ستایم که به نبوّت، گرامى‏مان داشتى و قرآن را به ما آموختى و ما را در دین، فهیم گرداندى و گوش و دیده و دل برایمان قرار دادى و ما را از مشرکان، قرار ندادى.

امّا بعد، من، نه یارانى نزدیک‏تر و بهتر از یارانِ خود سراغ دارم، و نه خانواده‏اى نیکوکارتر و پیوند برقرار کننده‏تر از خانواده خود. خداوند از جانب من به همه شما جزاى خیر دهد! هان که گمان دارم از دست این دشمنان، فقط فردا را داریم. هان! به شما اجازه رفتن دادم. همگى مى‏توانید بروید، و تعهّدى به من ندارید. این، شب است و تاریکى، شما را فرا گرفته است. آن را مَرکب خود کنید».

3701. الطبقات الکبرى: جَمَعَ حُسَینٌ علیه‌السلام أصحابَهُ فی لَیلَةِ عاشوراءَ لَیلَةِ الجُمُعَةِ، فَحَمِدَ اللّهَ و أثنى عَلَیهِ، وذَکَرَ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله وما أکرَمَهُ اللّهُ بِهِ مِنَ النُّبُوَّةِ، وما أنعَمَ بِهِ عَلى امَّتِهِ، وقالَ:

إنّی لا أحسَبُ القَومَ إلّا مُقاتِلیکُم(4) غَدا، وقَد أذِنتُ لَکُم جَمیعا فَأَنتُم فی حِلٍّ مِنّی، وهذَا اللَّیلُ قَد غَشِیَکُم، فَمَن کانَت لَهُ مِنکُم قُوَّةٌ فَلیَضُمَّ رَجُلًا مِن أهلِ بَیتی إلَیهِ، وتَفَرَّقوا فی سَوادِکُم «حَتّى یَأتِیَ اللّهُ بِالفَتحِ أو أمرٍ مِن عِندِهِ فَیُصبِحوا عَلى ما أسَرّوا فی أنفُسِهِم نادِمینَ»(5)، فَإِنَّ القَومَ إنَّما یَطلُبونَنی، فَإِذا رَأَونی لَهَوا عَن طَلَبِکُم.

فَقالَ أهلُ بَیتِهِ: لا أبقانَا اللّهُ بَعدَکَ، لا وَاللّهِ لا نُفارِقُکَ حَتّى یُصیبَنا ما أصابَکَ. وقالَ ذلِکَ أصحابُهُ جَمیعا.

فَقالَ: أثابَکُمُ اللّهُ عَلى ما تَنوونَ الجَنَّةَ.(6)

3702. الخرائج والجرائح عن أبی حمزة الثمالی: قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام: کُنتُ مَعَ أبِیَ اللَّیلَةَ الَّتی قُتِلَ صَبیحَتَها، فَقالَ لِأَصحابِهِ: هذَا اللَّیلُ فَاتَّخِذوهُ جَمَلًا، فَإِنَّ القَومَ إنَّما یُریدونَنی، ولَو قَتَلونی لَم یَلتَفِتوا إلَیکُم، و أنتُم فی حِلٍّ وسَعَةٍ.

فَقالوا: لا وَاللّهِ، لا یَکونُ هذا أبَدا.

قالَ: إنَّکُم تُقتَلونَ غَدا کُلُّکُم(7)، لا یُفلِتُ مِنکُم رَجُلٌ.

قالوا: الحَمدُ للّهِ الَّذی شَرَّفَنا بِالقَتلِ مَعَکَ.

ثُمَّ دَعا، وقالَ لَهُم: ارفَعوا رُؤوسَکُم وَانظُروا.

3701. الطبقات الکبرى: حسین علیه‌السلام یارانش را در شب عاشورا که شب جمعه بود گِرد آورد و پس از حمد و ثناى خداوند و یادکردِ پیامبر صلى الله علیه و آله و نبوّتش که خدا به آن گرامى‏اش داشته و او را بدان بر امّتش نعمت داده است فرمود: «من، جز این گمان نمى‏برم که این جماعت، فردا با شما مى‏جنگند. من به همه شما اجازه رفتن دادم و شما اجازه دارید در این تاریکىِ شب که شما را فرا گرفته، بروید. هر کدامتان که مى‏تواند، یکى از خانواده مرا با خود ببَرَد و در شهرهایتان پراکنده شوید تا خداوند، فتحى نصیبمان کند یا حادثه‏اى از جانب خود بیاورد تا اینها (دشمنان) از آنچه در دل نهان کرده‏اند، پشیمان شوند. این جماعت، فقط مرا مى‏جویند و چون مرا ببینند، دیگر در پىِ شما نمى‏آیند».

خاندان حسین علیه‌السلام گفتند: خدا، ما را پس از تو باقى نگذارد! به خدا سوگند، از تو جدا نمى‏شویم تا آنچه به تو مى‏رسد، به ما نیز برسد. یاران وى نیز همگى چنین گفتند.

حسین علیه‌السلام فرمود: «خداوند، پاداش نیّت شما را بهشت قرار دهد!».

3702. الخرائج و الجرائح به نقل از ابو حمزه ثُمالى: امام زین العابدین علیه‌السلام مى‏فرماید: من در شبى که صبح فردایش پدرم [حسین علیه السلام‏] کشته شد، با او بودم. به یارانش فرمود: «این، شب است. آن را مَرکب خود بگیرید که این جماعت، در پىِ من‏اند و اگر مرا بکشند، دیگر به شما کارى ندارند و شما [از جهت بیعت با من‏]، آزاد و اختیاردار هستید».

یارانش گفتند: نه. به خدا سوگند، هرگز چنین نمى‏شود!

فرمود: «فردا همه شما کشته مى‏شوید و هیچ یک از شما نمى‏رَهَد».

گفتند: ستایش، خدایى را که ما را به شَرَف کشته شدن همراه تو رساند.

سپس حسین علیه‌السلام دعا کرد و به آنان فرمود: «سرهایتان را بالا بگیرید و بنگرید».

فَجَعَلوا یَنظُرونَ إلى مَواضِعِهِم ومَنازِلِهِم مِنَ الجَنَّةِ، وهُوَ یَقولُ لَهُم: هذا مَنزِلُکَ یا فُلانُ، وهذا قَصرُکَ یا فُلانُ، وهذِهِ دَرَجَتُکَ یا فُلانُ.

فَکانَ الرَّجُلُ یَستَقبِلُ الرِّماحَ وَالسُّیوفَ بِصَدرِهِ ووَجهِهِ لِیَصِلَ إلى مَنزِلِهِ مِنَ الجَنَّةِ.(8)

3703. أنساب الأشراف: عَرَضَ الحُسَینُ علیه‌السلام عَلى أهلِهِ ومَن مَعَهُ أن یَتَفَرَّقوا ویَجعَلُوا اللَّیلَ جَمَلًا، وقالَ: إنَّما یَطلُبونَنی وقَد وَجَدونی، وما کانَت کُتُبُ مَن کَتَبَ إلَیَّ فیما أظُنُّ إلّا مَکیدَةً لی وتَقَرُّبا إلَى ابنِ مُعاوِیَةَ بی. فَقالوا: قَبَّحَ اللّهُ العَیشَ بَعدَکَ.(9)

3704. الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد [الصادق‏] علیهما السلام: حَدَّثَنی أبی عَن أبیهِ قالَ: … فَقامَ الحُسَینُ علیه‌السلام فی أصحابِهِ خَطیبا فَقالَ: اللّهُمَّ إنّی لا أعرِفُ أهلَ بَیتٍ أبَرَّ ولا أزکى ولا أطهَرَ مِن أهلِ بَیتی، ولا أصحابا هُم خَیرٌ مِن أصحابی، وقَد نَزَلَ بی ما قَد تَرَونَ، و أنتُم فی حِلٍّ مِن بَیعَتی، لَیسَت لی فی أعناقِکُم بَیعَةٌ، ولا لی عَلَیکُم ذِمَّةٌ، وهذَا اللَّیلُ قَد غَشِیَکُم فَاتَّخِذوهُ جَمَلًا، وتَفَرَّقوا فی سَوادِهِ؛ فَإِنَّ القَومَ إنَّما یَطلُبونَنی، ولَو ظَفِروا بی لَذَهَلوا(10) عَن طَلَبِ غَیری.(11)

راجع: ص 362 (الفصل الثالث عشر/ وفاء اصحابه)

و ج 6 ص 18 (القسم الثامن/ الفصل الأوّل/ خطاب الإمام 7 بأهل بیته و أصحابه وعرضه علیهم الانصراف عنه جمیعا) و ص 20 (القسم الثامن/ الفصل الأوّل/ جواب أهل بیته و أصحابه).

11 / 2

کَلامه مع اخته لیلة عاشوراء

3705. تاریخ الطبری عن الحارث بن کعب و أبی الضحّاک عن علیّ بن الحسین علیهما السلام: إنّی جالِسٌ فی تِلکَ العَشِیَّةِ الَّتی قُتِلَ أبی صَبیحَتَها وعَمَّتی زَینَبُ عِندی تُمَرِّضُنی، إذِ اعتَزَلَ‏

پس به جایگاه و منزلگاه خود در بهشت نگریستند. حسین علیه‌السلام به آنان فرمود: «فلانى! این، منزل توست. فلانى! این، قصر توست. فلانى! این، درجه توست».

از این رو، هر یک از آنان، با سر و سینه به استقبال نیزه‏ها و شمشیرها مى‏رفتند تا به جایگاهشان در بهشت برسند.

3703. أنساب الأشراف: حسین علیه‌السلام به خانواده و همراهانش پیشنهاد داد که از گِرد او پراکنده شوند و شب را مَرکب خود کنند و فرمود: «آنان، فقط مرا مى‏جویند و اکنون، یافته‏اند. گمان مى‏کنم که نامه‏هایى که به من نوشتند [و مرا دعوت کردند]، جز از سرِ نیرنگ با من و نزدیک شدن به پسر معاویه نبوده است».

یارانش گفتند: خداوند، زنده ماندن [ما] پس از تو را زشت بدارد!

3704. الأمالى، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور، از امام صادق علیه السلام: پدرم [امام باقر علیه السلام‏] از پدرش [امام زین العابدین علیه السلام‏] برایم نقل کرد که: … حسین علیه‌السلام در میان یارانش به سخن گفتن ایستاد و گفت: «بار خدایا! من، نه خاندانى مى‏شناسم که از خاندانم نیکوکارتر و پاک‏تر و پاکیزه‏تر باشند، و نه یارانى که بهتر از یاران من باشند. مى‏بینید که چه شده است. شما از بیعت من آزادید و چیزى به گردنتان نیست و تعهّدى نسبت به من ندارید. این، شب است که تاریکىِ آن، شما را فرا گرفته است. آن را مَرکب خود گیرید و در شهرها پراکنده شوید که این جماعت، مرا مى‏جویند و اگر به من دست یابند، از تعقیب دیگران، دست مى‏کشند».

ر. ک: ص 363 (فصل سیزدهم/ وفادارى یاران امام علیه السلام).

و ج 6 ص 19 (بخش هشتم/ فصل یکم/ سخن گفتن امام علیه‌السلام با خانواده و یارانش و پیشنهاد بازگشت دادن به همگى)

و ص 21 (فصل یکم/ پاسخ خانواده و یاران امام علیه السلام).

11 / 2

گفتگوى امام علیه‌السلام با خواهرش در شب عاشورا

3705. تاریخ الطبرى به نقل از حارث بن کعب و ابو ضحّاک، از امام زین العابدین علیه السلام: در شبى که بامدادش پدرم به شهادت رسید، نشسته بودم و عمّه‏ام زینب، از من‏

بی بِأَصحابِهِ فی خِباءٍ لَهُ وعِندَهُ حُوَیٌّ مَولى أبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ وهُوَ یُعالِجُ سَیفَهُ ویُصلِحُهُ، و أبی یَقولُ:

یا دَهرُ افٍّ لَکَ مِن خَلیلِ

کَم لَکَ بِالإِشراقِ وَالأَصیلِ‏

مِن صاحِبٍ أو طالِبٍ قَتیلِ

وَالدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ‏

وإنَّمَا الأَمرُ إلَى الجَلیلِ

وکُلُّ حَیٍّ سالِکُ السَّبیلِ‏

قالَ: فَأَعادَها مَرَّتَینِ أو ثَلاثا حَتّى فَهِمتُها، فَعَرَفتُ ما أرادَ، فَخَنَقَتنی عَبرَتی فَرَدَدتُ دَمعی ولَزِمتُ السُّکونَ، فَعَلِمتُ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ، فَأَمّا عَمَّتی فَإِنَّها سَمِعَت ما سَمِعتُ وهِیَ امرَأَةٌ وفِی النِّساءِ الرِّقَّةُ وَالجَزَعُ، فَلَم تَملِک نَفسَها أن وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها، وإنَّها لَحاسِرَةٌ حَتَّى انتَهَت إلَیهِ، فَقالَت: وَاثُکلاه، لَیتَ المَوتَ أعدَمَنِی الحَیاةَ، الیَومَ ماتَت فاطِمَةُ امّی وعَلِیٌّ أبی وحَسَنٌ أخی، یا خَلیفَةَ الماضی وثِمالَ(12) الباقی.

قالَ: فَنَظَرَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه‌السلام فَقالَ: یا اخَیَّةُ لا یُذهِبَنَّ حِلمَکِ الشَّیطانُ.

قالَت: بِأَبی أنتَ وامّی یا أبا عَبدِ اللّهِ، استَقتَلتَ!

نَفسی فِداکَ.

فَرَدَّ غُصَّتَهُ وتَرَقرَقَت عَیناهُ، وقالَ: لَو تُرِکَ القَطا لَیلًا لَنامَ(13)

قالَت: یا وَیلَتى! أفَتُغصَبُ نَفسُکَ اغتِصابا؟ فَذلِکَ أقرَحُ لِقَلبی و أشَدُّ عَلى نَفسی. ولَطَمَت وَجهَها و أهوَت إلى جَیبِها وشَقَّتهُ، وخَرَّت مَغشِیّا عَلَیها.

فَقامَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه‌السلام فَصَبَّ عَلى وَجهِهَا الماءَ، وقالَ لَها: یا اخَیَّةُ! اتَّقِی اللّهَ، وتَعَزَّی بِعَزاءِ اللّهِ، وَاعلَمی أنَّ أهلَ الأَرضِ یَموتونَ، و أنَّ أهلَ السَّماءِ لا یَبقَونَ،

پرستارى مى‏کرد که پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و فقط حُوَى، غلام ابو ذر غفارى، نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشیر ایشان، مشغول بود. پدرم مى‏خواند:

«اى روزگار، اف بر دوستى‏ات!

چه‏قدر بامداد و شامگاه داشتى‏

که در آنها، همراه و یا جوینده‏اى کشته شد

که روزگار، از آوردن مانندش عقیم است!

و کار با [خداى‏] بزرگ است

و هر زنده‏اى، این راه را مى‏پیماید».

دو یا سه بار این شعر را خواند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که چه مى‏خواهد. گریه، راه گلویم را بست؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که بلا، فرود مى‏آید. عمّه‏ام نیز آنچه من شنیدم، شنید و چون مانند دیگر زنان، دلْ‏نازک و بى‏تاب بود، نتوانست خود را نگاه دارد. لباسش را کشید و بیرون پَرید و در حالى که درمانده شده بود، خود را به پدرم حسین علیه‌السلام رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش مرده بودم. امروز [که تو را از دست مى‏دهم، در حقیقت،] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن درگذشته‏اند، اى جانشین گذشتگان و پناه باقى‏ماندگان!

حسین علیه‌السلام به او نگریست و فرمود: «اى خواهر عزیزم! شیطان، بردبارى‏ات را نبرَد».

زینب علیها السلام گفت: اى ابا عبد اللّه! پدر و مادرم فدایت! خود را به کشتن دادى. جانم فدایت!

حسین علیه‌السلام اندوهش را فرو بُرد و اشک در چشمانش جمع شد و فرمود: «اگر شبى، مرغ سنگخواره را آزاد بگذارند، مى‏خوابد».(14)

زینب علیها السلام گفت: واى بر من! آیا چنین سخت در فشارى؟ همین، دلم را بیشتر ریش مى‏کند و بر من، سخت مى‏آید.

سپس به صورت خود زد و گریبان چاک کرد و مدهوش افتاد.

حسین علیه‌السلام به سویش آمد و آب بر صورتش زد و به او فرمود: «خواهر من! از خدا بترس و به تسلیت او، آرام باش. بدان که زمینیان، مى‏میرند و آسمانیان، باقى نمى‏مانند

و أنَّ کُلَّ شَی‏ءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَ اللّهِ، الَّذی خَلَقَ الأَرضَ بِقُدرَتِهِ ویَبعَثُ الخَلقَ فَیَعودونَ، وهُوَ فَردٌ وَحدَهُ، أبی خَیرٌ مِنّی، وامّی خَیرٌ مِنّی، و أخی خَیرٌ مِنّی، ولی ولَهُم ولِکُلِّ مُسلِمٍ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله اسوَةٌ.

قالَ: فَعَزّاها بِهذا ونَحوِهِ، وقالَ لَها: یا اخَیَّةُ، إنّی اقسِمُ عَلَیکِ فَأَبِرّی قَسَمی؛ لا تَشُقّی عَلَیَّ جَیبا، ولا تَخمُشی عَلَیَّ وَجها، ولا تَدعی عَلَیَّ بِالوَیلِ وَالثُّبورِ إذا أنَا هَلَکتُ.

قالَ: ثُمَّ جاءَ بِها حَتّى أجلَسَها عِندی.(15)

راجع: ج 6 ص 44 (القسم الثامن/ الفصل الأوّل/ حالة زینب 3 لیلة عاشوراء).

11 / 3

کَلامه یوم عاشوراء

متن=3706. تاریخ دمشق عن بشر بن طانحة عن رجل من همدان: خَطَبَنَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه‌السلام غَداةَ الیَومِ الَّذِی استُشهِدَ فیهِ، فَحَمِدَ اللّهَ و أثنى عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ:

عِبادَ اللّهِ! اتَّقُوا اللّهَ وکونوا مِنَ الدُّنیا عَلى حَذَرٍ، فَإِنَّ الدُّنیا لَو بَقِیَت لأَحَدٍ وبَقِیَ عَلَیها أحَدٌ، کانَتِ الأَنبِیاءُ أحَقَّ بِالبَقاءِ، و أولى بِالرِّضا، و أرضى بِالقَضاءِ، غَیرَ أنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ الدُّنیا لِلبَلاءِ، وخَلَقَ أهلَها لِلفَناءِ؛ فَجَدیدُها بالٍ، ونَعیمُها مُضمَحِلٌّ، وسُرورُها مُکفَهِرٌّ، وَالمَنزِلُ بُلغَةٌ، وَالدّارُ قُلعَةٌ(16)، «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏»(17) وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحونَ.(18)

و هر چیزى هلاک مى‏شود، جز ذات خدا که با قدرتش زمین را آفرید، و مردم را بر مى‏انگیزد تا همه باز گردند و او تنها بمانَد. پدرم از من، بهتر بود، مادرم از من، بهتر بود، برادرم از من، بهتر بود و سرمشق من و آنان و هر مسلمان، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است».

حسین علیه‌السلام این‏چنین او را تسلّى داد و به او فرمود: «خواهر عزیزم! تو را سوگند مى‏دهم و بدان عمل کن. بر من، گریبان چاک مده، صورت مخراش و چون در گذشتم، ناله و فغان راه مینداز».

سپس، زینب علیها السلام را آورد و کنار من نشانْد.

ر. ک: ج 6 ص 45 (بخش هشتم/ فصل یکم/ حال زینب علیها السلام در شب عاشورا).

11 / 3

برخى سخنان امام علیه‌السلام در روز عاشورا

3706. تاریخ دمشق به نقل از بشر بن طانحه، از مردى از قبیله هَمْدان: حسین بن على علیه‌السلام صبح روز شهادتش براى ما سخنرانى کرد و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: «بندگان خدا! از خدا، پروا کنید و از دنیا، بر حذر باشید که اگر قرار بود دنیا براى کسى بمانَد و کسى در آن بمانَد، پیامبران به ماندن، سزاوارتر و به خشنودى، شایسته‏تر و به قضاى خداوند، راضى‏تر بودند؛ امّا خداوند متعال، دنیا را براى آزمودن آفرید و اهلش را براى نابودن شدن؛ تازه‏اش، کهنه شدنى و نعمتش، در معرض نابودى و شادى‏اش، رو به تیرگى است و منزلى براى رفتن است، نه خانه‏اى براى ماندن. «و توشه بر گیرید که بهترین توشه، پرهیزگارى است» و از خدا پروا کنید، شاید که رستگار شوید».

3707. مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: تَقَدَّمَ الحُسَینُ علیه‌السلام حَتّى وَقَفَ قُبالَةَ القَومِ، وجَعَلَ یَنظُرُ إلى صُفوفِهِم کَأَنَّهَا السَّیلُ، ونَظَرَ إلَى ابنِ سَعدٍ واقِفا فی صَنادیدِ(19) الکوفَةِ، فَقالَ:

الحَمدُ للّهِ الَّذی خَلَقَ الدُّنیا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وزَوالٍ، مُتَصَرِّفَةً بِأَهلِها حالًا بَعدَ حالٍ، فَالمَغرورُ مَن غَرَّتهُ، وَالشَّقِیُّ مَن فَتَنَتهُ، فَلا تَغُرَّنَّکُم هذِهِ الدُّنیا؛ فَإِنَّها تَقطَعُ رَجاءَ مَن رَکَنَ إلَیها، وتُخَیِّبُ طَمَعَ مَن طَمِعَ فیها.(20)

3708. الأمالی للشجری عن حسین بن زید بن علیّ عن آبائه علیهم السلام: أنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه‌السلام خَطَبَ یَومَ اصیبَ، فَحَمِدَ اللّهَ و أثنى عَلَیهِ وقالَ: الحَمدُ للّهِ الَّذی جَعَلَ الآخِرَةَ لِلمُتَّقینَ، وَالنّارَ وَالعِقابَ عَلَى الکافِرینَ، وإنّا وَاللّهِ ما طَلَبنا فی وَجهِنا هذَا الدُّنیا فَنَکونَ السّاکینَ(21) فی رِضوانِ رَبِّنا، فَاصبِروا فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا ودارُ الآخِرَةِ خَیرٌ لَکُم.(22)

3709. معانی الأخبار عن علیّ بن الحسین علیه السلام: لَمَّا اشتَدَّ الأَمرُ بِالحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام، نَظَرَ إلَیهِ مَن کانَ مَعَهُ فَإِذا هُوَ بِخِلافِهِم؛ لِأَنَّهُم کُلَّمَا اشتَدَّ الأَمرُ تَغَیَّرَت ألوانُهُم، وَارتَعَدَت فَرائِصُهُم ووَجَبَت(23) قُلوبُهُم، وکانَ الحُسَینُ علیه‌السلام وبَعضُ مَن مَعَهُ مِن خَصائِصِهِ تُشرِقُ ألوانُهُم، وتَهدَأُ جَوارِحُهُم، وتَسکُنُ نُفوسُهُم.

فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ: انظُروا لا یُبالی بِالمَوتِ!

فَقالَ لَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام: صَبرا بَنِی الکِرامِ، فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِکُم عَنِ البُؤسِ وَالضَّرّاءِ إلَى الجِنانِ الواسِعَةِ وَالنَّعیمِ الدّائِمَةِ، فَأَیُّکُم یَکرَهُ أن یَنتَقِلَ مِن سِجنٍ

3707. مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: حسین علیه‌السلام جلو آمد تا رو به روى مردم (لشکر دشمن) ایستاد. به صف‏هاى انبوهِ سیل‏آساى آنان و نیز به ابن سعد که میان بزرگان کوفه ایستاده بود، نگریست و فرمود: «ستایش، خدایى را که دنیا را آفرید و آن را سراى نابودى و فرسایش قرار داد و براى اهلش دگرگون شونده و حال به حال قرار داد. فریب‏خورده، کسى است که دنیا فریبش داد و بدبخت، کسى است که به فتنه آن، دچار شد. این دنیا، شما را نفریبد که امید هر کسى را که به آن اعتماد کند، ناامید مى‏کند و طمعِ هر کسى را که به آن، دل ببندد، ناکام مى‏گذارد».

3708. الأمالى، شجرى به نقل از حسین بن زید بن على، از پدرانش علیهم السلام: حسین بن على علیه‌السلام روز حادثه [ى عاشورا] سخن گفت و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: «ستایش، ویژه خدایى است که آخرت را براى پرهیزگاران قرار داد و آتش و کیفر را براى کافران. به خدا سوگند، ما در این راه، به طلب دنیا نیامده‏ایم تا درباره [ى بهشت‏] پروردگار خود، به شک بیفتیم. شکیب ورزید که خدا با پرهیزگاران است و سراى آخرت، برایتان بهتر است».

3709. معانى الأخبار از امام زین العابدین علیه السلام: چون کار حسین بن على بن ابى طالب علیه‌السلام سخت شد، برخى از همراهانش، به او نگریستند. او و برخى از یاران ویژه‏اش، بر خلاف آنان که هر گاه کار سخت شود، رنگشان دگرگون مى‏شود و به لرزه مى‏افتند و دل‏هایشان به تپش مى‏افتد، رنگشان، گلگون مى‏شد و اندامشان، آرام و جان‏هایشان، قرار مى‏گرفت.

برخى به برخى دیگر مى‏گفتند: بنگرید که باکى از مرگ ندارد!

حسین علیه‌السلام به آنان فرمود: «اى بزرگ‏زادگان! شکیبا باشید. مرگ، جز پلى نیست که شما را از سختى و ناخوشى به بهشت بى‏کران و نعمتِ جاویدان،

‏ إلى قَصرٍ! وما هُوَ لِأَعدائِکُم إلّا کَمَن یَنتَقِلُ مِن قَصرٍ إلى سِجنٍ وعَذابٍ.

إنَّ أبی حَدَّثَنی عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله: أنَّ الدُّنیا سِجنُ المُؤمِنِ وجَنَّةُ الکافِرِ، وَالمَوتُ جِسرُ هؤُلاءِ إلى جَنّاتِهِم وجِسرُ هؤُلاءِ إلى جَحیمِهِم، ما کَذَبتُ ولا کُذِبتُ.(24)

3710. الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد [الصادق‏] علیهما السلام: حَدَّثَنی أبی عَن أبیهِ قالَ: … قالَ [الحُسَینُ علیه السلام‏] لِأَصحابِهِ: قوموا فَاشرَبوا مِنَ الماءِ یَکُن آخِرَ زادِکُم، وتَوَضَّؤوا وَاغتَسِلوا، وَاغسِلوا ثِیابَکُم لِتَکونَ أکفانَکُم. ثُمَّ صَلّى بِهِمُ الفَجرَ، وعَبَّأَهُم تَعبِئَةَ الحَربِ.(25)

راجع: ج 6 ص 164 (القسم الثامن/ الفصل الثانی/ کلمة الإمام 7 لأصحابه).

11 / 4

اتمام الحجة على أعدائه

3711. الملهوف: ورَکِبَ أصحابُ عُمَرَ بنِ سَعدٍ، فَبَعَثَ الحُسَینُ علیه‌السلام بُرَیرَ بنَ حُصَینٍ (خُضَیرٍ) فَوَعَظَهُم فَلَم یَسمَعوا، وذَکَّرَهُم فَلَم یَنتَفِعوا، فَرَکِبَ الحُسَینُ علیه‌السلام ناقَتَهُ وقیلَ فَرَسَهُ فَاستَنصَتَهُم فَأَنصَتوا، فَحَمِدَ اللّهَ و أثنى عَلَیهِ وذَکَرَهُ بِما هُوَ أهلُهُ، وصَلّى عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله وعَلَى المَلائِکَةِ وَالأَنبِیاءِ وَالرُّسُلِ و أبلَغَ فِی المَقالِ، ثُمَّ قالَ:

تَبّا لَکُم أیَّتُهَا الجَماعَةُ وتَرَحا(26)، حینَ استَصرَختُمونا والِهینَ فَأَصرَخناکُم موجِفینَ(27)، سَلَلتُم عَلَینا سَیفا لَنا فی أیمانِکُم، وحَشَشتُم(28) عَلَینا نارا اقتَدَحناها

عبور مى‏دهد. کدامتان خوش ندارد که از زندان به قصر، منتقل شود؟! و همین مرگ، براى دشمنانتان، مانند انتقال از قصر به زندان و شکنجه شدن است.

پدرم از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله برایم نقل کرد: «دنیا، زندانِ مؤمن و بوستانِ کافر است و مرگ، پل مؤمنان به بهشتشان و پل کافران به دوزخشان است» . نه دروغ گفتم و نه به من، دروغ گفته شده است».

3710. الأمالى، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور، از امام صادق علیه السلام: پدرم [امام باقر علیه السلام‏]، از پدرش [امام زین العابدین علیه السلام‏] برایم نقل کرد که: … امام حسین علیه‌السلام به یارانش فرمود: «برخیزید و آب بنوشید، که آخرین توشه شماست، و وضو بگیرید و غسل کنید و لباس‏هایتان را بشویید، که کفن‏هایتان مى‏شود».

سپس، نماز صبح را با آنان خواند و آماده جنگشان ساخت.

ر. ک: ج 6 ص 165 (بخش هشتم/ فصل دوم/ سخن گفتن امام علیه‌السلام با یارانش).

11 / 4

اتمام حجت با دشمنان‏

3711. الملهوف: یاران عمر بن سعد، بر مَرکب‏هایشان سوار شدند. امام حسین علیه‌السلام بُرَیر بن حُصَین (/ خُضَیر) را روانه کرد تا آنان را اندرز دهد؛ امّا گوش ندادند. به آنها تذکّر داد؛ امّا سودى نکرد. امام حسین علیه‌السلام بر شترش (/ اسبش) سوار شد و از آنان خواست که ساکت شوند. ساکت شدند.

پس از حمد و ثناى خداوند و یاد کردن از او بِدان گونه که شایسته او بود، و درود فرستادن بر محمّد صلى الله علیه و آله و فرشتگان و پیامبران و فرستادگان، با گفتارى رسا، چنین فرمود: «مرگ و اندوهتان باد، اى جماعت! حیران و سرگردان، ما را به فریادرسى خواندید و ما به تاخت، به فریادتان رسیدیم؛ [امّا] شما شمشیرى را که ما به دستتان داده بودیم، به روىِ خود ما

عَلى عَدُوِّنا وعَدُوِّکُم، فَأَصبَحتُم أولِیاءَ لِأَعدائِکُم عَلى أولِیائِکُم؛ بِغَیرِ عَدلٍ أفشَوهُ فیکُم، ولا أمَلٍ أصبَحَ لَکُم فیهِم، فَهَلّا لَکُمُ الوَیلاتُ تَرَکتُمونا وَالسَّیفُ مَشیمٌ(29)، وَالجَأشُ(30) ضامِرٌ، وَالرَّأیُ لَمّا یَستَحصِف(31)، ولکِن أسرَعتُم إلَیها کَطَیرِ الدَّبا(32)، وتَداعَیتُم إلَیها کَتَهافُتِ(33) الفَراشِ! فَسُحقا لَکُم یا عَبیدَ الامَّةِ، وشِرارَ الأَحزابِ، ونَبَذَةَ الکِتابِ، ومُحَرِّفِی الکَلِمِ، وعُصبَةَ الآثامِ، ونَفَثَةَ الشَّیطانِ، ومُطفِئِی السُّنَنِ، أهؤُلاءِ تَعضُدونَ(34) وعَنّا تَتَخاذَلونَ؟! أجَل وَاللّهِ، غَدرٌ فیکُم قَدیمٌ، وَشَجَت(35) عَلَیهِ اصولُکُم، وتَأَزَّرَت عَلَیهِ فُروعُکُم، فَکُنتُم أخبَثَ شَجا لِلنّاظِرِ، واکلَةً(36) لِلغاصِبِ.(37)

3712. الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد [الصادق‏] علیهما السلام: حَدَّثَنی أبی عَن أبیهِ قالَ: … ثُمَّ وَثَبَ الحُسَینُ علیه‌السلام مُتَوَکِّئا عَلى سَیفِهِ، فَنادى بِأَعلى صَوتِهِ فَقالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعرِفُونّی؟

قالوا: نَعَم، أنتَ ابنُ رَسولِ اللّهِ وسِبطُهُ.

برکشیدید و آتشى را که بر ضدّ دشمن مشترکِ ما و شما افروخته بودیم، بر ضدّ خود ما افروختید و همدست دشمنانتان، علیه دوستانتان شدید، بى آن که عدالت را میان شما بگسترَند و امیدى به آنها داشته باشید.

هان! واى بر شما! ما را وا نهادید، در حالى که شمشیرها هنوز در نیام و ابتداىِ کار است، و رأى [به جنگ‏]، هنوز پا بر جا نگشته؛ امّا شما چون مَلَخان به سوى آن شتافته و چون پرواز پشه‏ها به سوى آتش و نور، همدیگر را به آن فرا خواندید. نابودى، از آنِتان باد، اى بردگان امّت و بدترین دسته‏هاى آن، کنارافکنان قرآن، و تحریفگران سخنان، و دار و دسته گنهکاران، و پذیرندگان وسوسه شیطان، و خاموش کنندگان سنّت‏ها [ى جاویدان‏]! آیا اینان را یارى مى‏دهید و ما را وا مى‏نهید؟! آرى. به خدا سوگند، خیانت، میان شما، ریشه‏دار و کهن است. ریشه‏هایتان، به آن در آمیخته و شاخه‏هایتان، بر آن پیچیده است و شما، پلیدترین استخوانِ گلوگیر براى بیننده و لقمه [ى آماده‏] براى غاصب گشته‏اید.

3712. الأمالى، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور، از امام صادق علیه السلام: پدرم [امام باقر علیه السلام‏] از پدرش [امام زین العابدین علیه السلام‏] برایم نقل کرد که: … سپس، حسین علیه‌السلام برجَست و بر شمشیرش تکیه داد و با صدایى بلند، بانگ زد و فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مرا مى‏شناسید؟».

گفتند: آرى. تو فرزند پیامبر خدا و نوه اویى.

قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ جَدّی رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله؟

قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.

قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ امّی فاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله؟

قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.

قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ أبی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام؟

قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.

قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ جَدَّتی خَدیجَةُ بِنتُ خُوَیلِدٍ أوَّلُ نِساءِ هذِهِ الامَّةِ إسلاما؟

قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.

قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ سَیِّدَ الشُّهَداءِ حَمزَةُ عَمُّ أبی؟

قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.

قالَ: فَأَنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ جَعفَرا الطَّیّارَ فِی الجَنَّةِ عَمّی؟

قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.

قالَ: فَأَنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ هذا سَیفُ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله و أنَا مُتَقَلِّدُهُ؟

قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.

قالَ: فَأَنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ هذِهِ عِمامَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله أنَا لابِسُها؟

قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.

قالَ: فَأَنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ عَلِیّا کانَ أوَّلَهُم إسلاما، و أعلَمَهُم عِلما، و أعظَمَهُم حِلما، و أنَّهُ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ؟

قالوا: اللّهُمَّ نَعَم.

فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که جدّم پیامبر خداست؟».

گفتند: به خدا، چرا!

فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که مادرم فاطمه، دختر پیامبر صلى الله علیه و آله است؟».

گفتند: به خدا، چرا!

فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که پدرم على بن ابى طالب علیه‌السلام است؟».

گفتند: به خدا، چرا!

فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که مادربزرگم خدیجه دختر خُوَیلِد، نخستین زن مسلمان این امّت است؟».

گفتند: به خدا، چرا!

فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که سیّد الشهدا، حمزه، عموى پدرم است؟».

گفتند: به خدا، چرا!

فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که جعفر، پرواز کننده در بهشت، عموى من است؟».

گفتند: به خدا، چرا!

فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که این، شمشیرِ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است که بر گردنم آویخته‏ام؟».

گفتند: به خدا، چرا!

فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که این عمامه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است که به سر کرده‏ام؟».

گفتند: به خدا، چرا!

فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که على، پیش‏تر از همه اسلام آورد و علمش از همه بیشتر و بردبارى‏اش از همه فزون‏تر است، و اوست ولىّ هر مرد و زن مسلمانى؟».

گفتند: به خدا، چرا!

قالَ: فَبِمَ تَستَحِلّونَ دَمی، و أبِی الذّائِدُ عَنِ الحَوضِ غَدا، یَذودُ عَنهُ رِجالًا کَما یُذادُ البَعیرُ الصّادی(38) عَنِ الماءِ، ولِواءُ الحَمدِ فی یَدَی جَدّی یَومَ القِیامَةِ؟!

قالوا: قَد عَلِمنا ذلِکَ کُلَّهُ! ونَحنُ غَیرُ تارِکیکَ حَتّى تَذوقَ المَوتَ عَطَشا.

فَأَخَذَ الحُسَینُ علیه‌السلام بِطَرَفِ لِحیَتِهِ وهُوَ یَومَئِذٍ ابنُ سَبعٍ وخَمسینَ سَنَةً، ثُمَّ قالَ:

اشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَى الیَهودِ حینَ قالوا: عُزَیرٌ ابنُ اللّهِ، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَى النَّصارى حینَ قالوا: المَسیحُ ابنُ اللّهِ، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَى المَجوسِ حینَ عَبَدُوا النّارَ مِن دونِ اللّهِ، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلى قَومٍ قَتَلوا نَبِیَّهُم، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلى هذِهِ العِصابَةِ الَّذینَ یُریدونَ قَتَلَ ابنِ نَبِیِّهِم.(39)

3713. تاریخ الطبری عن الضحّاک المشرقی: کانَ مَعَ الحُسَینِ علیه‌السلام فَرَسٌ لَهُ یُدعى: لاحِقا، حَمَلَ عَلَیهِ ابنَهُ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ، قالَ: فَلَمّا دَنا مِنهُ القَومُ عادَ بِراحِلَتِهِ فَرَکِبَها، ثُمَّ نادى بِأَعلى صَوتِهِ دُعاءً یُسمِعُ جُلَّ النّاسِ:

أیُّهَا النّاسُ، اسمَعوا قَولی، ولا تُعجِلونی حَتّى أعِظَکُم بِما لِحَقٍّ(40) لَکُم عَلَیَّ، وحَتّى أعتَذِرَ إلَیکُم مِن مَقدَمی عَلَیکُم، فَإِن قَبِلتُم عُذری وصَدَّقتُم قَولی و أعطَیتُمونِی النَّصَفَ، کُنتُم بِذلِکَ أسعَدَ، ولَم یَکُن لَکُم عَلَیَّ سَبیلٌ، وإن لَم تَقبَلوا مِنِّی العُذرَ ولَم تُعطُوا النَّصَفَ مِن أنفُسِکُم «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»(41)، «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى

فرمود: «پس به چه علّت، خونم را حلال مى‏شِمُرید، در حالى که پدرم فردا [ى قیامت‏]، کسانى را که چون شترِ تشنه هجوم آورده‏اند، از کنار حوض [کوثر] مى‏راند و روز قیامت، دَرَفش ستایش (لِواءُ الحمد) در دست جدّم است؟».

گفتند: همه اینها را مى‏دانیم؛ ولى تو را رها نمى‏کنیم تا تشنه‏کام، مرگ را بچشى.

حسین علیه‌السلام که آن روز پنجاه و هفت ساله بود، مَحاسنش را گرفت و فرمود: «خشم خدا، آن هنگام بر یهود سخت شد که گفتند: عُزَیر، پسر خداست. خشم خدا، آن هنگام بر مسیحیان سخت شد که گفتند: مسیح، پسر خداست. خشم خدا، آن هنگام بر مَجوسیان سخت شد که آتش را به جاى خدا پرستیدند. خشم خدا، بر قومى که پیامبرشان را کُشتند، سخت شد. خشم خدا بر این گروه که اراده قتل پسر پیامبرتان را دارند، سخت شده است».

3713. تاریخ الطبرى به نقل از ضحّاک مِشرَقى: حسین علیه‌السلام اسبى به نام «لاحِق» به همراه داشت که پسرش على بن الحسین را بر آن سوار مى‏کرد. چون دشمنان به او نزدیک شدند، به سمت مَرکبش باز گشت و بر آن سوار شد و سپس با بالاترین صدایى که بیشتر مردم بشنوند، فریاد زد: «اى مردم! گفته‏ام را بشنوید و عجله نکنید، تا شما را به آنچه بر من لازم است، اندرز بدهم و عذرم را از آمدنم به سوى شما بگویم. اگر عذرم را بپذیرید و گفته‏ام را تصدیق کنید و با من انصاف دهید، خوش‏بخت مى‏شوید و راهى بر من ندارید، و اگر عذرم را نپذیرید و انصاف ندهید، «ساز و برگ خویش و شریکانتان (بتان) را گرد آورید و هیچ چیز از کارى که مى‏کنید، بر شما پوشیده نباشد و به دشمنى با من، گام پیش نهید و مهلتم ندهید». «ولى من، خداست که این کتاب را نازل کرده است، و او سرپرست صالحان است» …».

الصَّالِحِینَ»(42) .. ..

قالَ: فَوَاللّهِ ما سَمِعتُ مُتَکَلِّما قَطُّ قَبلَهُ ولا بَعدَهُ أبلَغَ فی مَنطِقٍ مِنهُ.

ثُمَّ قالَ: أمّا بَعدُ، فَانسُبونی فَانظُروا مَن أنَا، ثُمَّ ارجِعوا إلى أنفُسِکُم وعاتِبوها، فَانظُروا هَل یَحِلُّ لَکُم قَتلی وَانتِهاکُ حُرمَتی؟

ألَستُ ابنَ بِنتِ نَبِیِّکُم صلى الله علیه و آله وَابنَ وَصِیِّهِ وَابنِ عَمِّهِ، و أوَّلِ المُؤمِنینَ بِاللّهِ، وَالمُصَدِّقِ لِرَسولِهِ بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ رَبِّهِ؟

أوَلَیسَ حَمزَةُ سَیِّدُ الشُّهَداءِ عَمَّ أبی؟

أوَلَیسَ جَعفَرٌ الشَّهیدُ الطّیّارُ ذُو الجَناحَینِ عَمّی؟

أوَلَم یَبلُغکُم قَولٌ مُستَفیضٌ فیکُم: أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله قالَ لی ولِأَخی: «هذانِ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ»!

فَإِن صَدَّقتُمونی بِما أقولُ وهُوَ الحَقُّ فَوَاللّهِ ما تَعَمَّدتُ کَذِبا مُذ عَلِمتُ أنَّ اللّهَ یَمقُتُ عَلَیهِ أهلَهُ، ویَضُرُّ بِهِ مَنِ اختَلَقَهُ، وإن کَذَّبتُمونی فَإِنَّ فیکُم مَن إن سَأَلتُموهُ عَن ذلِکَ أخبَرَکُم؛ سَلوا جابِرَ بنَ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیَّ، أو أبا سَعیدٍ الخُدرِیَّ، أو سَهلَ بنَ سَعدٍ السّاعِدِیَّ، أو زَیدَ بنَ أرقَمَ، أو أنَسَ بنَ مالِکٍ، یُخبِروکُم أنَّهُم سَمِعوا هذِهِ المَقالَةَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله لی ولِأَخی. أفَما فی هذا حاجِزٌ لَکُم عَن سَفکِ دَمی؟

فَقالَ لَهُ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ: هُوَ یَعبُدُ اللّهَ عَلى حَرفٍ(43) إن کانَ یَدری ما یَقولُ!

فَقالَ لَهُ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ: وَاللّهِ إنّی لَأَراکَ تَعبُدُ اللّهَ عَلى سَبعینَ حَرفا، و أنَا أشهَدُ أنَّکَ صادِقٌ، ما تَدری ما یَقولُ، قَد طَبَعَ اللّهُ عَلى قَلبِکَ.

به خدا سوگند، پیش از وى و پس از وى، به سخنورى بلیغ‏تر از او گوش نسپرده بودم.

سپس فرمود: «امّا بعد، نسبت مرا در یابید و بنگرید که من کیستم. آن گاه، به خود باز گردید و خویش را سرزنش کنید و ببینید که: آیا کشتن و هتک حرمت من، بر شما رواست؟

آیا من، پسر دختر پیامبرتان و پسر وصى و پسرعمویش نیستم که نخستین گرونده به خداست و تصدیق کننده پیامبرش در آنچه از نزد پروردگارش آورد؟ آیا حمزه سیّد الشهدا، عموى پدرم نبود؟

آیا جعفرِ شهید، پرواز کننده با دو بال [در بهشت‏]، عموى من نبود؟

آیا این روایت پُرتکرار به شما نرسیده که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در باره من و برادرم فرمود: «این دو، سَرور جوانان بهشتى اند» ؟

اگر گفته مرا که حقّ است، تصدیق کنید به خدا سوگند از آن زمان که دانسته‏ام خداوند، دروغگو را دشمن مى‏دارد و به دروغ ساز زیان مى‏زند، آهنگ دروغ نکرده‏ام و اگر تکذیبم کنید، میان شما کسانى هستند که اگر از آنها بپرسید، آگاهتان مى‏کنند. از جابر بن عبد اللّه انصارى یا ابو سعید خُدرى یا سهل بن سعد ساعدى یا زید بن ارقَم یا ا نَس بن مالک بپرسید. به شما خبر خواهند داد که این گفته را از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، درباره من و برادرم شنیده‏اند. آیا این، مانع شما از ریختن خون من نمى‏شود؟».

شمر بن ذى الجوشن به حسین علیه‌السلام گفت: او [تنها] به زبان، و نه دل، خدا را مى‏پرستد و نمى‏داند که چه مى‏گوید!

حبیب بن مُظاهر به شمر گفت: به خدا سوگند، چنین مى‏بینم که تو، خدا را با هفتاد زبان (با تردید و بدون ایمان قلبى) مى‏پرستى و من، گواهى مى‏دهم که تو، راست مى‏گویى و نمى‏دانى [حسین‏] چه مى‏گوید. خدا بر دلت مُهر زده است.

ثُمَّ قالَ لَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام: فَإِن کُنتُم فی شَکٍّ مِن هذَا القَولِ، أفَتَشُکّونَ أثَرا ما أنّی(44) ابنُ بِنتِ نَبِیِّکُم؟ فَوَاللّهِ ما بَینَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ابنُ بِنتِ نَبِیٍّ غَیری مِنکُم ولا مِن غَیرِکُم، أنَا ابنُ بِنتِ نَبِیِّکُم خاصَّةً.

أخبِرونی! أتَطلُبونی بِقَتیلٍ مِنکُم قَتَلتُهُ، أو مالٍ لَکُمُ استَهلَکتُهُ، أو بِقِصاصٍ مِن جِراحَةٍ؟

قالَ: فَأَخَذوا لا یُکَلِّمونَهُ.

قالَ: فَنادى: یا شَبَثَ بنَ رِبعِیٍّ، ویا حَجّارَ بنَ أبجَرَ، ویا قَیسَ بنَ الأَشعَثِ، ویا یَزیدَ بنَ الحارِثِ، ألَم تَکتُبوا إلَیَّ أن قَد أینَعَتِ الثِّمارُ، وَاخضَرَّ الجَنابُ(45)، وطَمَّتِ(46) الجَمامُ(47)، وإنَّما تَقدَمُ عَلى جُندٍ لَکَ مُجَنَّدٍ، فَأَقبِل؟!

قالوا لَهُ: لَم نَفعَل.

فَقالَ: سُبحانَ اللّهِ! بَلى وَاللّهِ، لَقَد فَعَلتُم.

ثُمَّ قالَ: أیُّهَا النّاسُ! إذ کَرِهتُمونی فَدَعونی أنصَرِف عَنکُم إلى مَأمَنی مِنَ الأَرضِ.

قالَ: فَقالَ لَهُ قَیسُ بنُ الأَشعَثِ: أوَلا تَنزِلُ عَلى حُکمِ بَنی عَمِّکَ، فَإِنَّهُم لَن یُروکَ إلّا ما تُحِبُّ، ولَن یَصِلَ إلَیکَ مِنهُم مَکروهٌ؟

سپس حسین علیه‌السلام به آنان فرمود: «اگر در این گفته تردید دارید، آیا در این هم شک دارید که من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم؟ به خدا سوگند، میان مغرب و مشرق، کسى غیر از من، در میان شما و غیر شما، پسرِ دختر پیامبرتان نیست و تنها من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم. به من بگویید، این که مرا [به مبارزه‏] مى‏طلبید، آیا کسى را از شما کُشته‏ام یا مالى را از شما برده‏ام یا جراحتى به شما زده‏ام که مرا به قصاص مى‏خواهید؟!».

جماعت شنیدند و هیچ نگفتند. حسین علیه‌السلام ندا برآورد: «اى شَبَث بن رِبعى! اى حجّار بن ابجَر! اى قیس بن اشعث، اى یزید بن حارث! آیا به من ننوشتید که: میوه‏ها رسیده و همه جا سبز شده و جویبارها پُر و لبریز شده‏اند. بیا که بر لشکرى مجهّز و آراسته در مى‏آیى؟!».

آنان گفتند: نه. ما چنین نکرده‏ایم!

فرمود: «سبحان اللّه! به خدا سوگند که چنین کرده‏اید».

سپس فرمود: «اى مردم! اگر مرا خوش ندارید، مرا وا گذارید تا از شما روى بگردانم و به سرزمین امنى بروم».

قیس بن اشعث به او گفت: آیا حکم پسرعموهایت را نمى‏پذیرى که آنان، جز آنچه دوست دارى، رأیى ندارند و چیز ناخوشى از آنان به تو نمى‏رسد؟

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: أنتَ أخو أخیکَ(48)، أتُریدُ أن یَطلُبَکَ بَنو هاشِمٍ بِأَکثَرَ مِن دَمِ مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ؟ لا وَاللّهِ، لا اعطیهِم بِیَدی إعطاءَ الذَّلیلِ، ولا أقِرُّ إقرارَ العَبیدِ.

عِبادَ اللّهِ! إنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم أن تَرجُمونِ(49)، أعوذُ بِرَبّی ورَبِّکُم مِن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤمِنُ بِیَومِ الحِسابِ(50)

قالَ: ثُمَّ إنَّهُ أناخَ راحِلَتَهُ، و أمَرَ عُقبَةَ بنَ سِمعانَ فَعَقَلَها، و أقبَلوا یَزحَفونَ نَحوَهُ.(51)

3714. مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: تَقَدَّمَ الحُسَینُ علیه‌السلام حَتّى وَقَفَ قُبالَةَ القَومِ … فَقالَ: … أراکُم قَدِ اجتَمَعتُم عَلى أمرٍ قَد أسخَطتُمُ اللّهَ فیهِ عَلَیکُم، فَأَعرَضَ بِوَجهِهِ الکَریمِ عَنکُم، و أحَلَّ بِکُم نَقِمَتَهُ، وجَنَّبَکُم رَحمَتَهُ، فَنِعمَ الرَّبُّ رَبُّنا، وبِئسَ العَبیدُ أنتُم! أقرَرتُم بِالطّاعَةِ، وآمَنتُم بِالرَّسولِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله، ثُمَّ إنَّکُم زَحَفتُم إلى ذُرِّیَّتِهِ تُریدونَ قَتلَهُم! لَقَدِ استَحوَذَ عَلَیکُمُ الشَّیطانُ فَأَنساکُم ذِکرَ اللّهِ العَظیمِ، فَتَبّا(52) لَکُم ولِما(53) تُریدونَ، إنّا للّهِ وإنّا إلَیهِ راجِعونَ، هؤُلاءِ قَومٌ کَفَروا بَعدَ إیمانِهِم، فَبُعدا لِلقَومِ الظّالِمینَ.(54)

راجع: ج 6 ص 94 (القسم الثامن/ الفصل الثانی/ احتجاجات الإمام 7 على جیش الکوفة).

حسین علیه‌السلام فرمود: «تو برادرِ برادرت هستى.(55) آیا مى‏خواهى که بنى هاشم، بیشتر از خون مسلم بن عقیل را از تو بخواهند؟ نه. به خدا سوگند، به دست خود و ذلیلانه، خود را به آنان نخواهم سپرد و همچون بندگان بى‏اختیار، قرار نمى‏گیرم.

بندگان خدا! به پروردگار خود و شما پناه بردم از آن که مرا برانید. به پروردگارِ خود و شما، از هر متکبّرى که به روز حساب ایمان ندارد، پناه مى‏برم».

سپس مَرکبش را نشاند و به عُقبه بن سِمعان فرمان داد تا آن را ببندد و دشمن هم، آهنگِ جنگ با او کردند.

3714. مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: امام حسین علیه‌السلام پیش آمد تا در برابر قوم ایستاد … و فرمود: «… مى‏بینم بر کارى گِرد آمده‏اید که خدا در آن بر شما خشم گرفته و روى کرامت خویش را از شما گردانده و کیفرش را بر شما روا داشته و رحمتش را از شما، دور کرده است. پروردگار ما، بهترین پروردگار است و شما، بدترینِ بندگان! اطاعت را پذیرفتید، به محمّد صلى الله علیه و آله ایمان آوردید و سپس، به سوى ذرّیه‏اش لشکر کشیدید و تصمیم به قتلشان دارید. شیطان بر شما مسلّط شده و ذکر خداى سِتُرگ را از یادتان برده است. بر شما و آنچه مى‏خواهید، هلاک باد که «ما از آن خداییم و به سوى او باز مى‏گردیم»! اینها گروهى‏اند که پس از ایمان آوردن، کافر شدند. از رحمت خدا دور باشند گروه ستمگران!

ر. ک: ج 6 ص 95 (بخش هشتم/ فصل دوم/ احتجاج امام علیه‌السلام بر سپاه کوفه).

11 / 5

کَلام الإمام علیه‌السلام مع عمر بن سعد

3715. مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی عن عبد اللّه بن الحسن فی ذِکرِ وَقائِعِ عاشوراءَ: ثُمَّ قالَ علیه السلام: أینَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ؟ ادعوا لی عُمَرَ. فَدُعِیَ لَهُ؛ وکانَ کارِها لا یُحِبُّ أن یَأتِیَهُ.

فَقالَ: یا عُمَرُ، أنتَ تَقتُلُنی وتَزعُمُ أن یُوَلِّیَکَ الدَّعِیُّ ابنُ الدَّعِیِّ بِلادَ الرَّیِّ وجُرجانَ؟! وَاللّهِ لا تَتَهَنَّأُ بِذلِکَ أبَدا، عَهدٌ مَعهودٌ، فَاصنَع ما أنتَ صانِعٌ، فَإِنَّکَ لا تَفرَحُ بَعدی بِدُنیا ولا آخِرَةٍ، وکَأَنّی بِرَأسِکَ عَلى قَصَبَةٍ قَد نُصِبَ بِالکوفَةِ، یَتَراماهُ الصِّبیانُ ویَتَّخِذونَهُ غَرَضا(56) بَینَهُم.

فَغَضِبَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ مِن کَلامِهِ، ثُمَّ صَرَفَ وَجهَهُ عَنهُ، ونادى بِأَصحابِهِ: ما تَنتَظِرونَ(57) بِهِ؟ احمِلوا بِأَجمَعِکُم، إنَّما هِیَ اکلَةٌ واحِدَةٌ!(58)

3716. الملهوف أیضا: تَقَدَّمَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ورَمى نَحوَ عَسکَرِ الحُسَینِ علیه‌السلام بِسَهمٍ، وقالَ: اشهَدوا لی عِندَ الأَمیرِ أنّی أوَّلُ مَن رَمى! و أقبَلَتِ السِّهامُ مِنَ القَومِ کَأَنَّهَا القَطرُ.

فَقالَ [الحُسَینُ‏] علیه‌السلام لِأَصحابِهِ: قوموا رَحِمَکُمُ اللّهُ إلَى المَوتِ(59) الَّذی لابُدَّ مِنهُ، فَإِنَّ هذِهِ السِّهامَ رُسُلُ القَومِ إِلَیکُم. فَاقتَتَلوا ساعَةً.(60)

11 / 5

سخن امام علیه‌السلام با عمر بن سعد

3715. مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى به نقل از عبد اللّه بن حسن، در یادکرد حوادث عاشورا: سپس امام علیه‌السلام فرمود: «عمر بن سعد کجاست؟ او را برایم فرا بخوانید».

عمر را فرا خواندند؛ ولى دوست نداشت که به دیدار ایشان بیاید. امام علیه‌السلام به عمر فرمود: «تو مرا مى‏کُشى و مى‏پندارى که آن بى‏نَسَب،(61) پسر بى‏نَسَب دیگر، استاندارىِ سرزمین‏هاى رى و گرگان را به تو خواهد داد؟! به خدا سوگند که هرگز به کام خود، نخواهى رسید و این، حتمى و تمام شده است. هر چه مى‏خواهى، بکن که تو پس از من، نه در دنیا شادمان خواهى بود، نه در آخرت. گویى مى‏بینم که سرت را بر نِى در کوفه نصب کرده‏اند و کودکان، آن را هدف سنگ‏پرانى خود نموده‏اند».

عمر بن سعد، از سخن امام علیه‌السلام خشمناک شد و از ایشان، روى گردانْد و یارانش را ندا داد که: منتظر چه هستید؟ همگى حمله کنید که یک لقمه است!

3716. الملهوف در یادکردِ حوادث عاشورا: عمر بن سعد، پیش آمد و به سوى سپاه امام حسین علیه‌السلام تیر انداخت و گفت: نزد امیر، گواهى مى‏دهید که من، نخستین تیرانداز بودم.

سپس، تیرهاى جماعت، باریدن گرفت.

حسین علیه‌السلام به یارانش فرمود: «خدایتان رحمت کند! به سوى مرگ برخیزید؛ به سوى مرگى که از آن ناگزیریم که این تیرها، پیک‏هاى این جماعت به سوى شمایند».

پس ساعتى جنگیدند.

3717. الفتوح بَعدَ أن ذَکَرَ الحِوارَ الَّذی جَرى بَینَ الحُسَینِ علیه‌السلام وعُمَرَ بنِ سَعدٍ، وما عَرَضَهُ علیه‌السلام عَلَیهِ مِن خِیاراتٍ: فَلَم یُجِب عُمَرُ إلى شَی‏ءٍ مِن ذلِکَ، فَانصَرَفَ عَنهُ الحُسَینُ علیه‌السلام وهُوَ یَقولُ: ما لَکَ؟! ذَبَحَکَ اللّهُ مِن عَلى فِراشِکَ سَریعا عاجِلًا، ولا غَفَرَ اللّهُ لَکَ یَومَ حَشرِکَ ونَشرِکَ(62)، فَوَاللّهِ إنّی لَأَرجو ألّا تَأکُلَ مِن بُرِّ(63) العِراقِ إلّا یَسیرا.(64)

راجع: ج 6 ص 124 (القسم الثامن/ الفصل الثانی/ کلام الإمام علیه‌السلام مع عمر بن سعد).

11 / 6

التنبؤ بمستقبل أعدائه

3718. الملهوف عن الإمام الحسین علیه‌السلام فی کَلامٍ لَهُ یَومَ عاشوراءَ مَعَ أصحابِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ: أما وَاللّهِ لا تَلبَثونَ بَعدَها إلّا کَرَیثِما یُرکَبُ الفَرَسُ، حَتّى یَدورَ بِکُم دَورَ الرَّحى ویَقلَقَ بِکُم قَلَقَ المِحوَرِ، عَهدٌ عَهِدَهُ إلَیَّ أبی عَن جَدّی «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»(41)، «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(65)(66)

3719. تاریخ الطبری عن حمید بن مسلم عن الإمام الحسین علیه‌السلام فی یَومِ عاشوراءَ وهُوَ یُقاتِلُ القَومَ ویَشُدُّ عَلَیهِم: أعَلى قَتلی تَحاثّونَ(67)، أما وَاللّهِ لا تَقتُلونَ بَعدی عَبدا مِن

3717. الفتوح پس از یادکرد گفتگوى میان امام حسین علیه‌السلام و عمر بن سعد و راه‏هایى که امام علیه‌السلام پیشِ پاى او گذاشت: عمر به هیچ کدام [از راه حل‏ها] پاسخِ مثبت نداد. حسین علیه‌السلام از او روى گردانْد، در حالى که به عمر مى‏فرمود: «تو را چه مى‏شود؟! خداوند، به زودى و تندى، تو را در بسترت سر ببُرَد و تو را در روز حشر و نشرت نیامرزد، که به خدا سوگند، امید مى‏بَرَم که از گندم عراق، جز اندکى نخورى!».

راجع: ج 6 ص 125 (بخش هشتم/ فصل دوم/ سخن گفتن امام علیه‌السلام با عمر بن سعد).

11 / 6

خبر دادن از آینده دشمنان خود

3718. الملهوف از امام حسین علیه‌السلام در سخنش در روز عاشورا با یاران عمر بن سعد: هان! به خدا سوگند که پس از آن، جز به مقدار سوار شدن بر اسبى نخواهید زیست تا آن که آسیاب بچرخد و قلّابتان بلرزد.(68) عهدى است که پدرم [على علیه السلام‏]، از جدّم [پیامبر صلى الله علیه و آله‏] براى من نقل کرده است: «شما با شریکانى که قائلید، کارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم کنید و بى‏آن که پرده‏پوشى کنید، کار مرا یکسره کنید و مهلتم ندهید». «من بر خداوند پروردگارم و پروردگار شما توکل کردم. هیچ جنبنده‏اى نیست، مگر آن که زمام اختیارش به دست اوست. بى‏گمان، پروردگار من، بر صراط مستقیم است».

3719. تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم، از امام حسین علیه السلام، در روز عاشورا و به گاه جنگ و حمله بر دشمن: آیا به کُشتن من، تحریک مى‏کنید؟ هان! به خدا

‏ عِبادِ اللّهِ، اللّهُ أسخَطَ عَلَیکُم لِقَتلِهِ مِنّی!

وَایمُ اللّهِ، إنّی لَأَرجو أن یُکرِمَنِی اللّهُ بِهَوانِکُم، ثُمَّ یَنتَقِمَ لی مِنکُم مِن حَیثُ لا تَشعُرونَ. أما وَاللّهِ أن لَو قَد قَتَلتُمونی لَقَد ألقَى اللّهُ بَأسَکُم بَینَکُم، وسَفِکَ دِماءَکُم، ثُمَّ لا یَرضى لَکُم حَتّى یُضاعِفَ لَکُمُ العَذابَ الأَلیمَ.(69)

راجع: ج 6 ص 94 (القسم الثامن/ الفصل الثانی/ احتجاجات الإمام 7 على جیش الکوفة)

و ج 7 ص 196 (القسم الثامن/ الفصل التاسع/ قتال الإمام 7 اعداءه وحیدا).

سوگند، دیگر پس از من، نمى‏توانید بنده‏اى از بندگان خدا را بکُشید. خدا به خاطر کُشتن من، بر شما خشم خواهد گرفت.

به خدا سوگند، من امید مى‏بَرَم که خدا با خوار کردن شما، مرا گرامى بدارد و سپس، انتقام مرا از شما از جایى که نمى‏دانید، بگیرد. هان! به خدا سوگند، اگر مرا بکُشید، خداوند، میان شما درگیرى مى‏اندازد و خون‏هایتان را مى‏ریزد و سپس برایتان، جز به این رضایت نمى‏دهد که عذاب دردناکِ شما را دوچندان کند.

راجع: ج 6 ص 95 (بخش هشتم/ فصل دوم/ احتجاج امام علیه‌السلام بر سپاه کوفه)

و ج 7 ص 197 (بخش هشتم/ فصل نهم/ نبرد انفرادى امام علیه‌السلام با دشمنانش).


1) فی النقول الاخرى: «أذنتُ» بدل «رأیتُ»، وهو المناسب للسیاق.

2) الذِّمَّةُ والذِّمامُ: بمعنى العهد والأمان والضمان والحرمة والحقّ (النهایة: ج 2 ص 168 «ذمم»).

3) تاریخ الطبری: ج 5 ص 418.

4) فی المصدر: «مقاتلوکم»، والتصویب من سیر أعلام النبلاء.

5) تضمینٌ للآیة 52 من سورة المائدة.

6) الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج 1 ص 466، سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 301 نحوه وراجع: الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 559 والفتوح: ج 5 ص 94.

7) فی المصدر: «کذلک» بدل «کلّکم»، والتصویب من بحار الأنوار.

8) الخرائج والجرائح: ج 2 ص 847 ح 62 و ص 254 ح 8 نحوه، بحار الأنوار: ج 44 ص 298 ح 3.

9) أنساب الأشراف: ج 3 ص 393.

10) ذَهَلتُ عن الشی‏ء: نسیتُه وغفلت عنه (الصحاح: ج 4 ص 1702 «ذهل»).

11) الأمالی للصدوق: ص 220 ح 239، بحار الأنوار: ج 44 ص 316 ح 1.

12) الثِّمالُ: المَلجأ والغیاث، وقیل: المطعم فی الشدّة (النهایة: ج 1 ص 222 «ثمل»).

13) هذا مثل، والمراد منه هنا أنّهم لا یَدعونی فی راحة ویلحقونی أینما کنت.

14) مَثَلى است در عرب. در این جا، یعنى: آنان، مرا آسوده نمى‏گذارند و هر جا بروم، در پىِ من مى‏آیند.

15) تاریخ الطبری: ج 5 ص 420 عن الحارث بن کعب و أبی الضحاک، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 559 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البیت:؛ الإرشاد: ج 2 ص 93، تاریخ الیعقوبی: ج 2 ص 243، إعلام الورى: ج 1 ص 456 کلّها نحوه، بحار الأنوار: ج 45 ص 1 وراجع: تذکرة الخواصّ: ص 249.

16) مَنْزِلَ قُلْعَة: أی لیس بِمُسْتَوطَن (الصحاح: ج 3 ص 1271 «قلع»).

17) البقرة: 197.

18) تاریخ دمشق: ج 14 ص 218، کفایة الطالب: ص 429 وفیه «بشر بن طامحة» بدل «بشر بن طانحة».

19) صَنَادِیدُ القوم: أشرافهم وعظماؤهم ورؤساؤهم (راجع: النهایة: ج 3 ص 55 «صند»).

20) مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: ج 1 ص 252؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 100 نحوه ولیس فیه ذیله من «فإنّها»، بحار الأنوار: ج 45 ص 5.

21) کذا فی المصدر، و الصواب: «الشاکّین».

22) الأمالی للشجری: ج 1 ص 160.

23) وَجَبَ القَلْبُ: اضطرب (الصحاح: ج 1 ص 232 «وجب»).

24) معانی الأخبار: ص 288 ح 3، الاعتقادات: ص 52 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البیت: وفیه «وجلت قلوبهم ووجبت جنوبهم» بدل «وجبت قلوبهم»، بحار الأنوار: ج 44 ص 297 ح 2.

25) الأمالی للصدوق: ص 221 ح 239، بحار الأنوار: ج 44 ص 316.

26) التَّرَح: ضدّ الفرح، یقال: ترّحَهُ تَتریحا: أی حَزَنَهُ (الصحاح: ج 1 ص 357 «ترح»).

27) الإیجافُ: سرعة السیر، وقد أوجف دابّته: إذا حثّها (النهایة: ج 5 ص 157 «وجف»).

28) حَشَشْتُ النار: أوقدتُها (الصحاح: ج 3 ص 1001 «حشش»).

29) شِمْتُ السیف: أغمدته وشمته: سَلَلْتُه وهو من الأضداد (الصحاح: ج 5 ص 1963 «شیم»).

30) الجأش: رواع القلب عند الفزع، وقد لا یُهمَز. وجاشَ البحرُ والقِدرُ وغیرهما: غَلى (القاموس المحیط: ج 2 ص 264 «جأش» و ص 266 «جاش»).

31) إحصافُ الأمر: إحکامه. واستَحصَفَ الشی‏ءُ: أی استحکم (الصحاح: ج 4 ص 1344 «حصف»).

32) الدَّبا: الجراد قبل أن یطیر، وقیل: هو نوع یشبه الجراد، واحدته دَبَاة (النهایة: ج 2 ص 100 «دبا»).

33) هفَتَ الشی‏ء: خَفَّ وتطایَرَ، وتهافَتَ الفَراشُ فی النار من ذلک؛ إذا تطایَرَ إلیها (المصباح المنیر: ص 638 «هفت»).

34) عَضَدتُه اعضُدُهُ: أعنته (الصحاح: ج 2 ص 509 «عضد»).

35) فی المصدر: «وشحَّت»، والتصویب من بعض المصادر الاخرى. ووَشجت العروقُ والأغصان، إذا اشتبکت، ووشجَ بینها أی: خلط و ألَّف (النهایة: ج 5 ص 187 «وَشَجَ»).

36) الاکلةُ بالضمّ: اللُّقمة (النهایة: ج 1 ص 57 «أکَلَ»).

37) الملهوف: ص 155، الاحتجاج: ج 2 ص 97، تحف العقول: ص 240، مثیر الأحزان: ص 54 کلّها نحوه، بحار الأنوار: ج 45 ص 8؛ تاریخ دمشق: ج 14 ص 218، مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: ج 2 ص 6 کلاهما نحوه.

38) صَدِی: عَطِشَ فهو صادٍ (المصباح المنیر: ص 336 «صدى»).

39) الأمالی للصدوق: ص 222 ح 239، روضة الواعظین: ص 205، الملهوف: ص 145 158 کلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج 44 ص 318.

40) هکذا فی المصدر، وفی الکامل فی التاریخ: «بما یجب».

41) یونس: 71.

42) الأعراف: 196.

43) تلمیح إلى الآیة 11 من سورة الحجّ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ».

44) هکذا فی المصدر، وفی الکامل فی التاریخ: «أوَ تشکّون فی أنّی …».

45) الجَناب: الفِناء والناحیة (القاموس المحیط: ج 1 ص 49 «جنب»).

46) طَمَّ: کلُّ شی‏ء کثر حتّى علا وغَلبَ فقد طمّ (الصحاح: ج 5 ص 1976 «طمم»).

47) الجَمام والجِمام والجُمام: الکَیل إلى رأس المکیال. وقیل: جُمامُه: طفافُه (لسان العرب: ج 12 ص 106 «جمم»).

48) یشیر 7 إلى محمّد بن الأشعث أخی قیس، الذی ساهم فی قتل مسلم بن عقیل. راجع: تاریخ الطبری: ج 5 ص 170.

49) تلمیح إلى الآیة 20 من سورة الدخان.

50) تلمیح إلى الآیة 27 من سورة غافر.

51) تاریخ الطبری: ج 5 ص 424، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 561؛ الإرشاد: ج 2 ص 97، إعلام الورى: ج 1 ص 458 وفیهما «لا أفرّ فرار» بدل «اقرّ إقرار» وکلّها نحوه، بحار الأنوار: ج 45 ص 6 وراجع: أنساب الأشراف: ج 3 ص 396 وتذکرة الخواصّ: ص 251.

52) التَّبُّ: الهَلاک (النهایة: ج 1 ص 178 «تبب»).

53) فی المصدر: «وما»، والأصحّ ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار.

54) مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: ج 1 ص 252؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 100 نحوه، بحار الأنوار: ج 45 ص 6.

55) اشاره امام علیه‌السلام به محمّد بن اشعث، برادر قیس است که در شهادت‏مسلم بن عقیل، شرکت داشت.

56) الغَرَض: هَدَفٌ یُرمى فیه (القاموس المحیط: ج 2 ص 338 «غرض»).

57) فی المصدر: «تنظرون»، وما فی المتن أثبتناه من المصادر الاخرى.

58) مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: ج 2 ص 8؛ الحدائق الوردیّة: ج 1 ص 119، بحار الأنوار: ج 45 ص 10 وراجع: إثبات الوصیّة: ص 177.

59) فی المصدر تکرّرت عبارة: «إلى الموت»، وقد حذفناها تبعا لنسخة بحار الأنوار.

60) الملهوف: ص 158، مثیر الأحزان: ص 56، المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 100، بحار الأنوار: ج 45 ص 12؛ الفتوح: ج 5 ص 100 کلّها نحوه.

61) منظور، عبید اللّه بن زیاد بن ابیه است که در ماجرایى مشهور، معاویه، پدرش را برادر خوددانست و او را زیاد بن ابى سفیان خواند.

62) نَشَرَ المَیّتُ: إذا عاش بعد الموت، و أنشره اللّه: أی أحیاه (النهایة: ج 5 ص 54 «نشر»).

63) البُرّ: القَمح (المصباح المنیر: ص 43 «بر»).

64) الفتوح: ج 5 ص 93، مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: ج 1 ص 245؛ بحار الأنوار: ج 44 ص 389.

65) هود: 56.

66) الملهوف: ص 157، مثیر الأحزان: ص 55، تحف العقول: ص 242 نحوه، بحار الأنوار: ج 45 ص 9؛ مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: ج 2 ص 7 نحوه.

67) حَثَّهُ على الشی‏ء: حَضَّهُ علیه. ویتحاثّون: أی یتحاضّون (راجع: الصحاح: ج 1 ص 278 «حثث»).

68) کنایه از دگرگونىِ‏سریع احوال دنیاست.

69) تاریخ الطبری: ج 5 ص 452، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 572 وراجع: الفتوح: ج 5 ص 118 ومقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: ج 2 ص 34 وبحار الأنوار: ج 45 ص 52.