جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رفض اقتراح السکوت‏ (رد پیشنهاد سکوت‏)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

3697. تاریخ الطبری فی خُروجِ الإِمامِ مِنَ المَدینَةِ: و أمَّا الحُسَینُ فَإِنَّهُ خَرَجَ بِبَنیهِ وإخوَتِهِ وبَنی أخیهِ وجُلِّ أهلِ بَیتِهِ إلّا مُحَمَّدَ بنَ الحَنَفِیَّةِ، فَإِنَّهُ قالَ لَهُ: یا أخی! أنتَ أحَبُّ النّاسِ إلَیَّ و أعَزُّهُم عَلَیَّ، ولَستُ أدَّخِرُ النَّصیحَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الخَلقِ أحَقَّ بِها مِنکَ، تَنَحَّ بِتَبِعَتِکَ عَن یَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ وعَنِ الأَمصارِ مَا استَطَعتَ، ثُمَّ ابعَث رُسُلَکَ إلَى النّاسِ فَادعُهُم إلى نَفسِکَ، فَإِن بایَعوا لَکَ حَمِدتَ اللّهَ عَلى ذلِکَ، وإن أجمَعَ النّاسُ عَلى غَیرِکَ لَم یَنقُصِ اللّهُ بِذلِکَ دینَکَ ولا عَقلَکَ ولا یُذهِبُ بِهِ مُروءَتَکَ ولا فَضلَکَ، إنّی أخافُ أن تَدخُلَ مِصرا مِن هذِهِ الأَمصارِ وتَأتِیَ جَماعَةً مِنَ النّاسِ فَیَختَلِفونَ بَینَهُم، فَمِنهُم طائِفَةٌ مَعَکَ واخرى عَلَیکَ، فَیَقتَتِلونَ فَتَکونُ لِأَوَّلِ الأَسِنَّةِ، فَإِذا خَیرُ هذِهِ الامَّةِ کُلِّها نَفسا و أبا وامّا أضیَعُها دَما و أذَلُّها أهلًا.

قالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: فَإِنّی ذاهِبٌ یا أخی.

قالَ: فَانزِل مَکَّةَ، فَإِنِ اطمَأَنَّت بِکَ الدّارُ فَسَبیلُ ذلِکَ، وإن نَبَت(1) بِکَ لَحِقتَ بِالرِّمالِ وشَعَفِ(2) الجِبالِ، وخَرَجتَ مِن بَلَدٍ إلى بَلَدٍ حَتّى تَنظُرَ إلى ما یَصیرُ أمرُ

3697. تاریخ الطبرى در باره خارج شدن امام حسین علیه‌السلام از مدینه: حسین علیه‌السلام با پسران و برادران و پسرانِ برادرانش و بیشتر خاندانش [از مدینه‏] خارج شد، بجز محمّد بن حنفیه که به حسین علیه‌السلام گفت: اى برادر من! تو محبوب‏ترینِ مردم و عزیزترینِ آنان نزد منى و خیرخواهى را براى کسى سزاوارتر از تو، نیندوخته‏ام. با پیروانت، تا مى‏توانى از یزید بن معاویه و نیز از شهرها، کناره بگیر. سپس، پیک‏هایت را به سوى مردم بفرست و آنان را به سوى خود بخوان. اگر با تو بیعت کردند، خدا را بر آن مى‏ستایى و اگر مردم، گردِ جز تو جمع شدند، خداوند با آن، از دین و عقل تو نمى‏کاهد و جوان‏مردى و فضیلتت از میان نمى‏رود، که من مى‏ترسم اگر وارد یکى از این شهرها شوى و به نزد گروهى از مردم در آیى، میانشان اختلاف بیفتد و گروهى با تو و گروهى علیه تو شوند و به جان هم بیفتند و در این میان، تو آماج نیزه‏ها گردى و بهترینِ این امّت از نظر شرافت ذاتى و نسبى، خونش ضایع‏ترین و خودش خوارترین شود.

حسین علیه‌السلام به او فرمود: «برادر من! من، حتما مى‏روم».

محمّد بن حنفیه گفت: در مکّه فرود آى. اگر آن جا، جاى مطمئن و محل استقرار بود، که راهى [مناسب‏] است، و اگر مطابق میلت نبود، به شنزارها و قلّه کوه‏ها و از شهرى به شهرى مى‏روى تا ببینى کار مردم به کجا مى‏کشد و آن زمان، مى‏دانى که چه باید کرد. درست‏ترین‏

النّاسِ، وتَعرِفَ عِندَ ذلِکَ الرَّأیَ، فَإِنَّکَ أصوَبُ ما یَکونُ رَأیا و أحزَمُهُ عَمَلًا حینَ تَستَقبِلُ الامورَ استِقبالًا، ولا تَکونُ الامورُ عَلَیکَ أبَدا أشکَلَ مِنها حینَ تَستَدبِرُها استِدبارا.

قالَ: یا أخی! قَد نَصَحتَ فَأَشفَقتَ، فَأَرجو أن یَکونَ رَأیُکَ سَدیدا مُوَفَّقا.(3)

3698. تاریخ دمشق بَعدَ ذِکرِهِ کِتابَ عَمرِو بنِ سَعیدِ بنِ العاصِ لِلحُسَینِ علیه‌السلام وطَلَبَهُ مِنهُ عَدَمَ الشُّخوصِ إلَى العِراقِ: فَکَتَبَ إلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام:

إن کُنتَ أرَدتَ بِکِتابِکَ إلَیَّ بِرّی وصِلَتی فَجُزیتَ خَیرا فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ، وإنَّهُ لَم یُشاقِق مَن دَعا إلَى اللّهِ وعَمِلَ صالِحا وقالَ إنَّنی مِنَ المُسلِمینَ، وخَیرُ الأَمانِ أمانُ اللّهِ، ولَم یُؤمِن بِاللّهِ مَن لَم یَخَفهُ فِی الدُّنیا، فَنَسأَلُ اللّهَ مَخافَةً فِی الدُّنیا توجِبُ لَنا أمانَ الآخِرَةِ عِندَهُ.(4)

3699. تاریخ الطبری: أقبَلَ الحُسَینُ علیه‌السلام سَیرا إلَى الکوفَةِ، فَانتَهى إلى ماءٍ مِن مِیاهِ العَرَبِ، فَإِذا عَلَیهِ عَبدُ اللّهِ بنُ مُطیعٍ العَدَوِیُّ وهُوَ نازِلٌ هاهُنا، فَلَمّا رَأَى الحُسَینَ علیه‌السلام قامَ إلَیهِ، فَقالَ: بِأَبی أنتَ وامّی یَابنَ رَسولِ اللّهِ، ما أقدَمَکَ؟! [وَاحتَمَلَهُ فَأَنزَلَهُ‏].

فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: کانَ مِن مَوتِ مُعاوِیَةَ ما قَد بَلَغَکَ، فَکَتَبَ إلَیَّ أهلُ العِراقِ یَدعونَنی إلى أنفُسِهِم.

فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ مُطیعٍ: اذَکِّرُکَ اللّهَ یَابنَ رَسولِ اللّهِ وحُرمَةَ الإِسلامِ أن تُنتَهَکَ،

رأى و دوراندیشانه‏ترین کار، زمانى به دست مى‏آید که به‏جِد، به استقبال رُخدادها بروى و هیچ گاه رُخدادها بر تو از این مشکل‏تر نیستند که از پشتِ سر، آنها را دنبال کنى.

حسین علیه‌السلام فرمود: «اى برادر من! خیرخواهى کردى و دلسوزى نمودى. امیدوارم که نظرت استوار و با توفیق، همراه باشد».

3698. تاریخ دمشق: عمرو بن سعید بن عاص، به حسین علیه‌السلام نامه نوشت و از ایشان خواست که به عراق نیاید. حسین علیه‌السلام در پاسخ او نوشت: «اگر با نامه‏ات به من، قصد خیر و احسان داشته‏اى، خیر دنیا و آخرت، جزایت باشد و کسى که به سوى خدا بخوانَد و کار شایسته کند و بگوید من از مسلمانانم، دشمنى نورزیده است و بهترین امان، امانِ خداوند است. کسى که در دنیا از خدا نترسیده، به خدا ایمان نیاورده است. پس ترسى را در دنیا از خدا مى‏خواهیم که ایمنىِ آخرت را برایمان به ارمغان آورد».

3699. تاریخ الطبرى: حسین علیه‌السلام به طرف کوفه حرکت کرد و به آبگاهى از آبگاه‏هاى عرب رسید که عبد اللّه بن مطیع عَدَوى در آن جا فرود آمده بود. چون حسین علیه‌السلام را دید، به سوى او آمد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد، اى فرزند پیامبر خدا! به چه کار آمده‏اى؟ و کمک کرد تا ایشان، پیاده شود.

حسین علیه‌السلام به او فرمود: «از مرگ معاویه که خبر دارى. عراقیان به من نامه نوشته‏اند و مرا به سوى خود خوانده‏اند».

أنشُدُکَ اللّهَ فی حُرمَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، أنشُدُکَ اللّهَ فی حُرمَةِ العَرَبِ، فَوَاللّهِ لَئِن طَلَبتَ ما فی أیدی بَنی امَیَّةَ لَیَقتُلُنَّکَ، ولَئِن قَتَلوکَ لا یَهابونَ بَعدَکَ أحَدا أبَدا، وَاللّهِ إنَّها لَحُرمَةُ الإِسلامِ تُنتَهَکُ، وحُرمَةُ قُرَیشٍ وحُرمَةُ العَرَبِ، فَلا تَفعَل، ولا تَأتِ الکوفَةَ ولا تَعَرَّض لِبَنی امَیَّةَ.

قالَ: فَأَبى إلّا أن یَمضِیَ.(5)

عبد اللّه بن مطیع به ایشان گفت: اى فرزند پیامبر خدا! به فکر حرمت اسلام باش که مبادا [با شکستن حرمت تو] هتک شود! تو را به خدا سوگند مى‏دهم که از هتک حرمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و حرمت عرب، جلوگیرى کنى. به خدا سوگند، اگر آنچه را در اختیار بنى امیّه است، بطلبى، تو را مى‏کُشند و اگر تو را بکُشند، پس از تو، هرگز از کس دیگرى نمى‏هراسند و به خدا سوگند، حرمت اسلام و قریش و عرب، شکسته مى‏شود. پس نکن و به کوفه مرو و به بنى امیّه، کارى نداشته باش.

حسین علیه‌السلام از پذیرش پیشنهاد او خوددارى کرد و به راهش ادامه داد.


1) نَبا بِهِ منزلُه: إذا لم یُوافِقهُ (النهایة: ج 5 ص 11 «نبا»).

2) شَعَفةُ کلّ شی‏ءٍ: أعلاه، یرید به رأس الجبل (النهایة: ج 2 ص 481 «شعف»).

3) تاریخ الطبری: ج 5 ص 341، الفتوح: ج 5 ص 20، مقتل الحسین علیه‌السلام للخوارزمی: ج 1 ص 187؛ الإرشاد: ج 2 ص 34 کلّها نحوه، بحار الأنوار: ج 44 ص 326.

4) تاریخ دمشق: ج 14 ص 210، تهذیب الکمال: ج 6 ص 419، تاریخ الطبری: ج 5 ص 388 کلاهما نحوه.

5) تاریخ الطبری: ج 5 ص 395، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 548، الفصول المهمّة: ص 186 بزیادة «قریب من الحاجز» نحوه؛ الإرشاد: ج 2 ص 71، بحار الأنوار: ج 44 ص 370.