جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

درآمد (7)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

واژه «حکمت»، در لغت، از ریشه «حُکم» به معناى منع است؛ زیرا حُکم و داورى عادلانه، مانع ظلم است. همچنین، دهنه اسب و دیگر چارپایان، «حَکَمه» نامیده مى‏شود؛ چون مانع و مهار کننده حیوان است و نام‏گذارى علم به «حکمت»، بر همین پایه است؛ چون از جهل، جلوگیرى مى‏کند.(1) همچنین بر هر چیز نفوذناپذیرى، صفت «محکم» اطلاق مى‏گردد.(2)

آلوسى، در تفسیر روح المعانى، در تبیین واژه «حکمت»، از کتاب البحر، چنین نقل مى‏کند:

دانشمندان، در معناى این کلمه (حکمت)، 29 قول دارند که برخى از آنها به هم نزدیک است و پاره‏اى از عالمان، بیشتر این معانى را اصطلاحى مى‏دانند که قائل به آن، به مصداق مهمّ «حکمت»، بسنده کرده و همان را در معناى آن آورده است؛ وگر نه در اصل، از مصدر «إحکام» است که به معناى استوارى در علم، گفتار و کردار و یا همه اینهاست.(3)

بنا بر این، از منظر واژه‏شناسى، کلمه «حکمت»، حاکى از نوعى استوارى و اتقان است و به هر چیز استوار و نفوذناپذیر، اعم از مادّى و معنوى، اطلاق مى‏گردد.


1) ابن فارس مى‏گوید: حا و کاف و میم، یک ریشه اند وبه معناى منع. معناى نخستِ آن، «حکم» است که جلوگیرى از ستم است. لگام چارپا را از این جهت «حُکَمَة» گفته‏اند که بازدارنده آن است. حکمت هم در قیاس با آن، مانع از جهل است (معجم مقاییس اللّغة: ج 2 ص 91).

2) در الصحاح (ج 5 ص 1902) در معناى «أحکَمتُ شَیئا فَاحکمَ» آمده است: چیزى را استوار کردم و آن هم استوار شد؛ یعنى پابرجا و محکم شد.

3) روح المعانى: ج 3 ص 41.