جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

توجه دادن به حقیقت حج‏

زمان مطالعه: 3 دقیقه

مهم‏ترین نکته در روایاتى که زیارت امام حسین علیه‌السلام را برتر از حج معرّفى کرده‏اند، توجّه دادن مسلمانان به روح حج و حقیقت آن است.

روح همه عبادت‏ها که حج، جامع‏ترین آنهاست، حاکمیت نظام مبتنى بر توحید به رهبرى امام عادل در جامعه است؛ زیرا تنها در سایه این نظام است که ارزش‏هاى الهى، امکان تحقّق و بالندگى پیدا مى‏نمایند و چنان که از امام رضا علیه‌السلام گزارش شده، امامتِ امام عادل، اساس بالندگى اسلام، محسوب مى‏گردد:

إنَّ الإِمامَةَ اسُّ الإِسلامِ النّامی.(1)

امامت، ریشه بالنده اسلام است.

و بر این اساس، رهبرى امام عادل که جلوه حاکمیت توحید است، روح و جوهر و حقیقت حج به حساب مى‏آید و حجّى با حقیقتْ همراه است که در سایه رهبرى امام عادل و برائت از رهبرى زمامداران ستمگر که جلوه حاکمیت شرک و طاغوت‏اند، انجام گردد؛ زیرا سراسر حج، لبّیک گویى به یگانگى خداوند متعال و برائت از مطلقِ شرک و مشرک است و بدین سان، حجّى که با نظام توحیدى و امامت که جلوه‏گاه آن است، پیوند نخورَد، حجّ حقیقى نیست؛ بلکه حجّ جاهلى است، چنان که محدّث بزرگوار ثقة الإسلام کلینى، از یکى از یاران امام باقر علیه‌السلام به نام فضیل، روایت کرده که فرمود:

نَظَرَ (أبو جَعفَرٍ علیه السلام) إلَى النّاسِ یَطوفونَ حَولَ الکَعبَةِ، فَقال: هکَذا کانوا یَطوفونَ فِی الجاهِلِیَّةِ، إنَّما امِروا أن یَطوفوا بِها، ثُمَّ یَنفِروا إلَینا فَیُعلِمونا وَلایَتَهُم ومَوَدَّتَهُم، ویَعرِضوا عَلَینا نُصرَتَهُم.(2)

[امام باقر علیه السلام‏] به مردمى که گِرد کعبه طواف مى‏کردند، نگاه کرد و فرمود: «در زمان جاهلیت، این گونه طواف مى‏کردند. همانا مردم، امر شده‏اند که گِرد کعبه‏

طواف کنند و سپس، به سوى ما کوچ کنند و ولایت و دوستى خود را به ما اعلام دارند و یارى خود را نسبت به ما عرضه کنند».

و در روایتى دیگر از ایشان، آمده است:

إنَّما امِرَ النّاسُ أن یَأتوا هذِهِ الأَحجارَ فَیَطوفوا بِها، ثُمَّ یَأتوا فَیُخبِرونا بِوَلایَتِهِم، ویَعرِضوا عَلَینا نُصرَتَهُم.(3)

مردم، مأمور شده‏اند که به سراغ این سنگ‏ها بیایند و طوافشان کنند. سپس نزد ما بیایند و دوستى خود را به ما خبر دهند و یارى‏شان را بر ما عرضه دارند.

و در روایت دیگرى مى‏فرماید:

تَمامُ الحَجِّ لِقاءُ الإِمامِ.(4)

تمامیت حج، به ملاقات کردن امام است.

نیز از امام صادق علیه‌السلام روایت شده:

إذا حَجَّ أحَدُکُم فَلیَختِم حَجَّهُ بِزِیارَتِنا، لِأَنَّ ذلِکَ مِن تَمامِ الحَجِّ.(5)

هر یک از شما که حج گزارد، آن را با زیارت ما پایان دهد؛ چون این کار، لازمه کامل شدن حج است.

این گونه روایات، به روشنى نشان مى‏دهند که ولایت اهل بیت علیهم السلام، روح و حقیقت حج است و حجّ بدون پیوند با رهبرى امام عادل و برائت جُستن از سران مشرک حاکم بر جامعه، حجّ حقیقى نیست.

اکنون با در نظر گرفتن توضیحات گذشته، مى‏توان به راز فضائل بزرگى که براى زیارت سیّد الشهدا علیه‌السلام از اهل بیت علیهم السلام گزارش شده، پى برد و دریافت که چرا

زیارت بامعرفت او، برتر از حجّ استحبابى است؟ و چرا زیارت سایر امامان علیهم السلام، همسان با زیارت سیّد الشهدا علیه‌السلام است؟ و چرا زیارت امام رضا علیه‌السلام در شرایط اجتماعى خاصّى که تنها گروه خاصّى از شیعیان به زیارت او مى‏روند، با فضیلت‏تر از زیارت امام حسین علیه‌السلام است؟

در واقع، همه این روایات، مى‏خواهند حج را با حقیقت خود، پیوند دهند و مردم مسلمان را براى تشکیل حکومتى مبتنى بر ارزش‏هاى توحیدى، آماده سازند و براى تشکیل حکومت جهانى اسلام به رهبرى مهدى آل محمّد علیه السلام، زمینه‏سازى نمایند.

به سخن دیگر، پیام سیاسى همه این روایات، زمینه‏سازى براى حکومت اهل بیت علیهم السلام است. این پیام را از زیارت همراه با معرفتِ قبور همه خاندان رسالت، مى‏توان دریافت کرد، هر چند در مقاطع خاصّى از تاریخ، زیارت برخى از امامان علیهم السلام، ممکن است به دلیل پیامى سازنده‏تر، از فضیلت بیشترى برخوردار باشد؛ لیکن به نظر مى‏رسد که زیارت هیچ یک از امامان، نمى‏تواند به اندازه زیارت سیّد الشهدا علیه‌السلام براى تشکیل حکومت دینى، مؤثّر باشد. لذا زیارت ایشان، بیش از هر امام دیگرى مورد تأکید و توصیه قرار گرفته است.


1) الکافى: ج 1 ص 200 ح 1، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 218 ح 1، کمال الدین: ص 677 ح 31، الأمالى، صدوق: ص 775 ح 1049.

2) الکافى: ج 1 ص 392 ح 1، تأویل الآیات الظاهرة: ج 1 ص 336 ح 9.

3) علل الشرائع: ص 459 ح 4، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 262 ح 30.

4) الکافى: ج 4 ص 549 ح 2، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 2 ص 578 ح 3162، علل الشرائع: ص 459 ح 2، عیون أخبارالرضا علیه السلام: ج 2 ص 262 ح 29، بحار الأنوار: ج 99 ص 374 ح 2.

5) علل الشرائع: ص 459، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 262 ح 28، بحارالأنوار: ج 99 ص 374 ح 1.