زمان مطالعه: < 1 دقیقه
اى آن که در عزاى تو چشم جهان گریست!
وز درد جانگزاى تو هفت آسمان گریست!
تنها نه آدمى ز غمت خون ز دیده راند
در ماتم تو عرش و زمین و زمان گریست
هر کو حدیث داغ جگرسوز تو شنید
لرزان، چو شمع، با دل آتشفشان گریست
از محنت تو شور به جنّ و مَلَک فتاد
وز ماتم تو دیده پیر و جوان گریست
ماهى ز حسرت لب خشکت در آب سوخت
مرغ از حدیث درد تو در آشیان گریست
خیر النّسا به چهره ز اندوه، لطمه زد
خیر البشر به ناله و آه و فغان گریست
زین داغ، مرتضى به بهشت برین گداخت
زین درد، مجتبى به ریاض جنان گریست
گرید چگونه ابر بهارى به باغ و راغ
زینب، کنار کشته تو، آن چنان گریست
آن سان کنار نعش تو بگریست زار زار
کز سوز آن، مُحبّ ومُعاند، شد اشکبار(1)
1) کاروان شعر عاشورایى: ص 602.