جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مرتضى امیرى اسفندقه‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

حاجیان را گفت: آن جا کعبه، عریان مى‏شود

در طواف کعبه، آن جا جسمتان جان مى‏شود

حج منم، چشمانتان را وا کنید، اى حاجیان!

کعبه، بى من از شما مردم، گریزان مى‏شود

استطاعت هر که دارد، مى‏شود مُلحق به من

هر که نامرد است، پشتِ کعبه پنهان مى‏شود

گفت: در ذى الحجّه امسال، شورى دیگر است

گفت: در ماه محرّم، عیدِ قربان مى‏شود

آمد و در کربلا، با آشنایان، خیمه زد

گفت با یاران که: فردا ظهر، توفان مى‏شود

گفت با یاران که: فردا خطبه ناخوانده‏اى

گرم از نهج البلاغه، باز عنوان مى‏شود

خطبه خواهد خواند فردا خواهرم بى ذو الفقار

گفت: فردا کاخ ظلم، از ریشه ویران مى‏شود

آمد و افتاد چشم حُرّ به چشم روشنش

مشکل حُر، با نگاهى گرم، آسان مى‏شود

حاجىِ از کاروان وا مانده‏اى گِرد حسین

یک‏شبه مى‏گردد و در کعبه، مهمان مى‏شود

آمد و در کربلا، حج را نمایش داد و رفت

آن نمایش، همچنان، بى پرده اکران مى‏شود.(1)


1) رستاخیز لاله‏ها: ص 23.