جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

محمد رضا آقاسى (م 1384 ش)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

دشت، پر از ناله و فریاد بود

سلسله برگردن سجّاد بود

فصل عزا آمد و دل، غم گرفت

خیمه دل، بوى محرّم گرفت‏

زهره منظومه زهرا! حسین!

کُشته افتاده به صحرا! حسین!

دست صبا، زلف تو را شانه کرد

بر سر نى، خنده مستانه کرد

چیست لب خشک و ترک خورده‏ات؟

چشمه‏اى از زخمِ نمک خورده‏ات‏

روشنى خلوت شب‏هاى من!

بوسه بزن بر تب لب‏هاى من‏

تا زغم غربت تو، تب کنم

یاد پریشانى زینب کنم‏

آه از آن لحظه که بر سینه‏ات

بوسه نشاندند لبِ تیرها!

آه از آن لحظه که بر پیکرت

زخم کشیدند به شمشیرها!

آه از آن لحظه که اصغر شکفت

در هدفِ چشم کمانگیرها!

آه از آن لحظه که سجّاد شد

هم نفسِ ناله زنجیرها!(1)

قوم به حج رفته، نه حج رفته‏اند

بى تو، در این بادیه، کج رفته‏اند

کعبه تویى! کعبه بجز سنگ نیست

آینه‏اى مثل تو بى رنگ نیست‏

آینه رهگذر صوفیان

سنگْ‏نصیب گذر کوفیان‏

کوفه، دَم از مهر و وفا مى‏زدند

شام، تو را سنگ جفا مى‏زدند

کوفه اگر آینه‏ات را شکست

شام، از این واقعه، طرفى نیست‏

کوفه اگر تیغ و تَبَرزین شود

شام، اگر یکسره آذین شود

مرگ، اگر اسب مرا زین کند

خون مرا، تیغ تو تضمین کند

آتش پرهیز، نبُرّد مرا

تیغ اجل نیز نبرّد مرا

بى سر و سامان تو ام، یا حسین!

دست به دامان تو ام، یا حسین!

جان على، سلسله‏بندم مکن

گَردم! از خاک، بلندم مکن‏

عاقبت، این عشق، هلاکم کند

در گذر کوى تو، خاکم کند

تربت تو، بوى خدا مى‏دهد

بوى حضور شهدا مى‏دهد

ساقىِ لب تشنه! لبى باز کن

سفره نان و رُطبى باز کن‏

شمّه‏اى از درد دلت باز گو

نکته‏اى از نقطه آغاز گو

قومِ به حج رفته، چو باز آمدند

بر سر نعشت به نماز آمدند

قوم به حج رفته، تو را کشته‏اند

پنجه به خوناب تو آغشته‏اند

سامریان، شعبده‏بازى کنند

نفى رسولان حجازى کنند

مَشعر حق! عزم مِنا کرده‏اى

کعبه شش گوشه بنا کرده‏اى‏

تیر، تنت را به مَصاف آمده است

تیغ، سرت را به طواف آمده است‏

چیست شفا بخش دل ریش ما

مَرهم زخم و غم و تشویش ما

بر سر نى، زلف، رها کرده‏اى

با جگر شیعه، چه‏ها کرده‏اى!

باز که هنگامه بر انگیختى

بر جگر شیعه نمک ریخیى ….(2)


1) سخنوران نامى معاصر ایران: ج 1 ص 71.

2) شب شعر عاشورا: ص 18 (به نقل از: مثنوى شیعه: ص 14).