جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حسین منزوى (م 1383 ش)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

اى خون اصیلت به شتک‏ها زغدیران

افشانده شرف‏ها به بلنداى دلیران! …

اى جوهر سردارىِ سرهاى بُریده!

وى اصل نمیرندگىِ نسل نمیران!

خرگاه تو مى‏سوخت در اندیشه تاریخ

هر بار که آتش زده شد بیشه شیران‏

آن شب، چه شبى بود که دیدند کواکب

نظم تو پراکنده و اردوى تو، ویران‏

و آن روز که با بیرقى از یک سرِ بى تن

تا شام شدى قافله‏سالارِ اسیران‏

تا باغ شقایق، بشوند و بشکوفند

باید که ز خون تو بنوشند کویران‏

تا اندکى از حقّ سخن را بگزارند

باید که به خونت بنگارند دبیران …(1)


1) دانش‏نامه شعر عاشورایى: ج 2 ص 1421.