جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حبیب یغمایى (م 1363 ش)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

به پا به گودى از آن شد خیام اطهر او

که چشم خصم، نیفتد به روى دختر او

ولى دریغ که بعد از قتال او، دشمن

ز روى دختر او برگرفت مِعجَر او

نبود قطره‏اى از آب، بهر طفلش و بود

فرات، موج‏زنان، جارى از برابر او

بداد دستش و نامد به دستش آب و زِ شرم

به خیمه‏گاه نیامد دگر برادر او

ببین وفا و مروّت، کز اهل بیت رسول

فدا شد از همه اوّل، علىّ اکبر او

ز کهنه‏پیرهنِ پاره پاره از پیکان+

نکرد صرف نظر خصم و کَنْد از بَر او

همه بپرسم از پستى عدو که چرا

بتاخت اسب، پس از مرگ او به پیکر او؟

به گوش دل شنوى چون به کربلا گذرى

ز قتلگاه برادر، خروش خواهر او

هنوز سر ز تن آن بزرگوار، جداست

به کربلا تن او، تا کجا بُود سر او؟

غلام همّت آن مردمم که جان دادند

به پاس یارى او در حریم بستر او.(1)


1) تجلّى عشق در حماسه عاشورا: ص 291.