زمان مطالعه: < 1 دقیقه
به پا به گودى از آن شد خیام اطهر او
که چشم خصم، نیفتد به روى دختر او
ولى دریغ که بعد از قتال او، دشمن
ز روى دختر او برگرفت مِعجَر او
نبود قطرهاى از آب، بهر طفلش و بود
فرات، موجزنان، جارى از برابر او
بداد دستش و نامد به دستش آب و زِ شرم
به خیمهگاه نیامد دگر برادر او
ببین وفا و مروّت، کز اهل بیت رسول
فدا شد از همه اوّل، علىّ اکبر او
ز کهنهپیرهنِ پاره پاره از پیکان+
نکرد صرف نظر خصم و کَنْد از بَر او
همه بپرسم از پستى عدو که چرا
بتاخت اسب، پس از مرگ او به پیکر او؟
به گوش دل شنوى چون به کربلا گذرى
ز قتلگاه برادر، خروش خواهر او
هنوز سر ز تن آن بزرگوار، جداست
به کربلا تن او، تا کجا بُود سر او؟
غلام همّت آن مردمم که جان دادند
به پاس یارى او در حریم بستر او.(1)
1) تجلّى عشق در حماسه عاشورا: ص 291.