جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جلال الدین همایى (م 1359 ش)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

خون خورم در غم آن طفل که جاى لَبَنش

ریخت دست ستم حرمله، خون در دهنش‏

کودکى کآب ز سرچشمه عصمت مى‏خورد

گشت از سوز عطش، آبْ سراپا بدنش‏

گر تن نوگل لیلا نبُود لاله سرخ

از چه آغشته به خون گشت چنین پیرهنش‏

غنچه‏اى از چمن زاده زهرا بشکُفت

که شد از زخم سِنان، چون گل صدبرگ، تنش‏

گلشنى ساخته در دشت بلا گشت که بود

غنچه‏اش اصغر و گل، قاسم و اکبر، سَمَنش‏

تشنه‏لب، کشته شد آن شاه که با خنجر و تیر

گشت بُبریده و شد دوخته بر تن، کفنش‏

آن که باشد نظرش داروى هر درد سَنا

چشم دارم که فِتد گوشه چشمى به منش.(1)


1) دیوان سنا: ص 82-83.