جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

غروى اصفهانى (کمپانى) (م 1361 ق)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

امشب شب وصال است، روز فراق، فرداست

در پرده حجازى، شور عراق، فرداست‏

امشب، قِران سعد است در اختران خرگاه

یا آن که لیلة البدر، روز مُحاق، فرداست‏

امشب ز لاله‏رویان، فرخنده لاله‏زارى است

رُخساره‏هاى چون شمع، در احتراق، فرداست‏

امشب نواى تسبیح، از شش جهت، بلند است

فریاد «واحسینا!»، تا نُه رواق، فرداست‏

امشب به نور توحید، خرگاه شاه، روشن

در خیمه آتش کفر، دود نفاق، فرداست‏

امشب ز روى اکبر، قرص قمر، هویداست

آسیب انشقاق از تیغ شقاق، فرداست‏

امشب شکفته اصغر، چون گُل به روى مادر

پیکان و آن گلو را، بوس و عِناق، فرداست‏

امشب خوش است و خرّم، شمشاد قدّ قاسم

رفتن به حجله گور، با طَمطُراق، فرداست‏

امشب نهاده بیمار، سر روى بالش ناز

گردن به حلقه غُل، پا در وثاق، فرداست‏

امشب به روى ساقى، آزادگان گشاده

بند گرانِ دشمن، بر دست و ساق، فرداست‏

امشب نشسته مولا، بر رَفرَف عبادت

پیمودن ره عشق، روى بُراق، فرداست‏

امشب شب عروج است، تا بزم «قابَ قَوسَین»

هنگام رزم و پیکار، یوم السباق، فرداست‏

امشب شه شهیدان، آماده رحیل است

دیدار روى جانان، یوم التلاق، فرداست‏

امشب بگو به بانو، یک ساعتى بیارام

هنگامه بلاخیز، ما لا یطاق، فرداست‏

امشب قرین یارى، از چیست بى‏قرارى؟

دل گر شود ز طاقت، یکباره طاق، فرداست.(1)


1) دیوان کمپانى: ص 90.