امشب شب وصال است، روز فراق، فرداست
در پرده حجازى، شور عراق، فرداست
امشب، قِران سعد است در اختران خرگاه
یا آن که لیلة البدر، روز مُحاق، فرداست
امشب ز لالهرویان، فرخنده لالهزارى است
رُخسارههاى چون شمع، در احتراق، فرداست
امشب نواى تسبیح، از شش جهت، بلند است
فریاد «واحسینا!»، تا نُه رواق، فرداست
امشب به نور توحید، خرگاه شاه، روشن
در خیمه آتش کفر، دود نفاق، فرداست
امشب ز روى اکبر، قرص قمر، هویداست
آسیب انشقاق از تیغ شقاق، فرداست
امشب شکفته اصغر، چون گُل به روى مادر
پیکان و آن گلو را، بوس و عِناق، فرداست
امشب خوش است و خرّم، شمشاد قدّ قاسم
رفتن به حجله گور، با طَمطُراق، فرداست
امشب نهاده بیمار، سر روى بالش ناز
گردن به حلقه غُل، پا در وثاق، فرداست
امشب به روى ساقى، آزادگان گشاده
بند گرانِ دشمن، بر دست و ساق، فرداست
امشب نشسته مولا، بر رَفرَف عبادت
پیمودن ره عشق، روى بُراق، فرداست
امشب شب عروج است، تا بزم «قابَ قَوسَین»
هنگام رزم و پیکار، یوم السباق، فرداست
امشب شه شهیدان، آماده رحیل است
دیدار روى جانان، یوم التلاق، فرداست
امشب بگو به بانو، یک ساعتى بیارام
هنگامه بلاخیز، ما لا یطاق، فرداست
امشب قرین یارى، از چیست بىقرارى؟
دل گر شود ز طاقت، یکباره طاق، فرداست.(1)
1) دیوان کمپانى: ص 90.