جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عنقاى اصفهانى (م 1308 ق)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

اى باد صبا! نافه‏گشا، بلکه تو باشى

پیغامبرِ کَرب و بلا، بلکه تو باشى‏

با شِبه‏پیمبَر، على اکبر، شه دین گفت:

مقصود خدا از شهدا، بلکه تو باشى‏

جامى است لبالب ز بلا، وز کف ساقى

نوشنده آن جام بلا، بلکه تو باشى‏

لیلى به خَم زلف على، دست زد و گفت:

سرحلقه ارباب وفا، بلکه تو باشى‏

با شور حسینى به نوا گفت سکینه

کاى عمّه! پناه اسرا، بلکه تو باشى‏

در کَرب و بلا گفت به شاه شهدا، عشق

در مرتبه، شاه شهدا، بلکه تو باشى‏

گفتا به‏جوابش شه بى‏یار که: اى عشق!

در کوى وفا، راه‏نما، بلکه تو باشى‏

هر شب ز غمت ناله و فریاد بر آریم

فریادرس روزِ جزا، بلکه تو باشى‏

در ماتمت امروز، همى زار بنالیم

فرداى جزا، شافع ما، بلکه تو باشى.(1)


1) برگزیده دیوان سه شاعر اصفهان: ص 780.