جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هنر جندقى (م 1282 ق)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

اى ظلمت شام، مستقر باش!

اى کوکب صبح، مستتر باش!

اى مهر، مقیمِ باختر باش!

اى چشم فلک، به خواب، در باش!

اى مرغ سحر، شکسته پَر باش!

زین شام سیاه ظلمت‏اندوز

گر صبح شود، ستاره‏افروز

از جان جهان، برآورَد سوز

بر دوده دین، سیه شود روز

اى نور سپیده؛ بى اثر باش!

اى چرخ، ملازم سکون شو!

اى اختر، از آسمان، نگون شو!

اى مَه، به سیاهى اندرون شو!

اى ظلمت تیره، شبْ فزون شو!

اى صبحدم آرمیده‏تر باش!

بر آل نبى، ز هر کناره

هم خاک به کین و هم ستاره‏

خیز، اى دل و جان به دفع و چاره

اى موج بصر، زمین گذاره‏

اى آه دل، آسمان‏گذر باشد!

امشب، شب قتل آل زهراست

آخِرْ شب و روز شاه بَطحاست‏

هنگامه رستخیز کُبراست

هر گوشه، نواى «وا حسینا» ست‏

اى سینه، تو نیز نوحه‏گر باش!

فردا، به لبِ دو نهر جارى

هفتاد و دو تن به خاکسارى‏

لب‏تشنه ز تاب زخمِ کارى

خُسبند به خاکِ جانْ‏سپارى‏

اى قُلزُم دیده، موجْ‏در باش!

اى نفس، تحمّل بلا کن

ترتیب نواى نینوا کن‏

تمکینِ مصائب قضا کن

با دوست، به عهد خود، وفا کن‏

تسلیم بلاى عهد ذَر باش!(1)


1) دیوان هنر جندقى: ص 247.