زمان مطالعه: < 1 دقیقه
حریم عصمت، آن گه ناقه عریان سوارىها؟!
نگون باد از هَیونِ(1) چرخ، این زرّین عِمارىها!
یکى چونان که نیلوفر، در آب از اشکِ ناکامى
یکى چون لاله در آذر، ز داغِ سوگوارىها
نه تن از تابْ آسوده، نه جان از رنجْ مُستَخلَص
نه دل از آهْ مستغنى، نه چشم از اشکبارىها
نه از اقبالْ پیروزى، نه از ایّامْ بهروزى
نه از اخترْ مددکارى، نه از افلاکْ یارىها
یکى چون چشم خود در خون، ز زخم ناشکیبایى
یکى چون موى خود پیچان، ز تابِ بیقرارىها
عَنا: مَحرم، بلا: بُرقَع، سرا: بى در، جفا: دربان
غذا: خون، فرش: خاکستر، زهى حُرمتگذارىها؟!
یکى بیمار و در تب، خِشت و خاکش بالش و بستر
یکى لَختِ جگر بر کف، پىِ بیماردارىها
نه از تیمارِ رنج آن را تمنّاى تنآسایى
نه از آسیب بند این را امیدِ رستگارىها.(2)
1) هَیون: اسب سرکش، مَرکب نارَهوار.
2) تجلّى عشق در حماسه عاشورا: ص 288.