جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

صباحى بیدگلى (م 1207 ق)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

چون تشنگى عنان ز کف شاه دین گرفت

از پشت زین، قرار به روى زمین گرفت‏

پس بى‏حیایى آه که دستش بُریده باد

از دست داد دین و سر از شاه دین گرفت‏

داغ شهادت على، ایّامْ تازه کرد

از نو، جهان، عزاى رسول امین گرفت‏

بر تشت مجتبى، جگر پاره پاره ریخت

پهلوى حمزه، چاک ز مِضراب کین گرفت‏

هم پاى پیل، خاک حرم را به باد داد(1)

هم اهرمن ز دست سلیمان، نگین گرفت(2)

از خاک، خون ناحقِ یحیى گرفت جوش

عیسى ز دار، راه سپهر بَرین گرفت‏

گشتند انبیا، همه گریان و بو البشر

بر چشم تَر ز شرم نبى، آستین گرفت‏

کردند پس به نیزه، سرى را که آفتاب

از شرم او نهفت رُخ زرد در نقاب.(3)


1) به داستان اصحاب فیل، اشاره دارد که در قرآن کریم آمده است.

2) تلمیحى به داستان رُبوده شدن خاتم سلیمان 7 توسّط دیو است.

3) دانش‏نامه شعر عاشورایى: ج 2 ص 845 (به نقل از: دیوان صباحى بیدگُلى).