جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مکارم أخلاق النبی (فضایل اخلاقى پیامبر)

زمان مطالعه: 9 دقیقه

3943. تاریخ دمشق باسناده عن الامام الحسین علیه السلام: کانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله أحسَنَ مَن خَلَقَ اللّهُ خُلُقا.(1)

3944. عیون أخبار الرضا علیه‌السلام بإسناده عن الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: قالَ الحُسَینُ علیه السلام: سَأَلتُ أبی علیه‌السلام عَن مَدخَلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، فَقالَ:

کانَ دُخولُهُ لِنَفسِهِ مَأذونا لَهُ فی ذلِکَ، فَإِذا أوى إلى مَنزِلِهِ جَزَّأَ دُخولَهُ ثَلاثَةَ أجزاءٍ: جُزءٌ للّهِ تَعالى، وجُزءٌ لِأَهلِهِ، وجُزءٌ لِنَفسِهِ، ثُمَّ جَزَّأَ جُزأَهُ(2) بَینَهُ وبَینَ النّاسِ، فَیَرُدُّ ذلِکَ بِالخاصَّةِ عَلَى العامَّةِ ولا یَدَّخِرُ عَنهُم مِنهُ شَیئا.

وکانَ مِن سیرَتِهِ فی جُزءِ الامَّةِ إیثارُ أهلِ الفَضلِ بِإِذنِهِ، وقَسمِهِ عَلى قَدرِ فَضلِهِم فِی الدّینِ؛ فَمِنهُم ذُو الحاجَةِ، ومِنهُم ذُو الحاجَتَینِ، ومِنهُم ذُو الحَوائِجِ، فَیَتَشاغَلُ ویَشغَلُهُم فیما أصلَحَهُم و أصلَحَ الامَّةَ مِن مَسأَلَتِهِ عَنهُم، وإخبارِهِم بِالَّذی یَنبَغی، ویَقولُ: «لِیُبلِغِ الشّاهِدُ مِنکُمُ الغائِبَ، و أبلِغونی حاجَةَ مَن لا یَقدِرُ عَلى إبلاغِ حاجَتِهِ، فَإِنَّهُ مَن أبلَغَ سُلطانا حاجَةَ مَن لا یَقدِرُ عَلى إبلاغِها ثَبَّتَ اللّهُ قَدَمَیهِ یَومَ‏

3943. تاریخ دمشق به سندش از امام حسین علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، خوش‏خوترین آفریده خدا بود.

3944. عیون أخبار الرضا علیه‌السلام به سندش، از امام حسن علیه السلام: حسین علیه‌السلام گفت: از پدرم [على علیه السلام‏] درباره وضع پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در داخل خانه پرسیدم. فرمود: «به خانه رفتنش به اختیار خود بود و چون به خانه‏اش مى‏رفت، اوقات خویش را سه قسمت مى‏کرد: قسمتى براى عبادت خداوند متعال، قسمتى براى خانواده، و قسمتى براى خود. قسمت خودش را هم میان خود و مردم، قسمت مى‏کرد و پس از فراغت از کار نزدیکان، به کارهاى عموم مى‏پرداخت و چیزى از آن وقت را براى خود، باقى نمى‏نهاد.

و از جمله، روش ایشان در ارتباط با امّت، این بود که اهل دانش را به عنایت خود، ویژه مى‏داشت و هر کس را به مقدار دانشى که در دین داشت، احترام مى‏کرد. برخى یک حاجت، برخى دو حاجت و برخى چندین حاجت داشتند و ایشان، به مشکلات آنها بر اساس مصالح آنها و مردم، رسیدگى مى‏کرد. آنچه را لازم بود، به آنان خبر مى‏داد و مى‏فرمود: «حاضران، باید به غایبان برسانند. حاجت کسانى را که به من دسترس ندارند، به من برسانید؛ زیرا هر که حاجت کسانى را که دسترس به سلطان ندارند، به گوش سلطان برساند، خداوند، قدم‏هاى او را در روز قیامت، استوار مى‏سازد».

در مجلس ایشان، جز این گونه مطالب گفته نمى‏شد و از کسى هم غیر از آن، پذیرفته نمى‏شد. مردم، براى درک فیض و طلب علم، به حضورش مى‏رسیدند و بدون فراگیرى‏

القِیامَةِ»، لا یُذکَرُ عِندَهُ إلّا ذلِکَ، ولا یُقبَلُ مِن أحَدٍ غَیرُهُ، یَدخُلونَ رُوّادا(3)، ولا یَفتَرِقونَ إلّا عَن ذَواقٍ(4)، ویَخرُجونَ أدِلَّةً فُقهاءَ.

فَسَأَلتُهُ عَن مَخرَجِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، کَیفَ کانَ یَصنَعُ فیهِ؟

فَقالَ: کانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَخزُنُ لِسانَهُ إلّا عَمّا یَعنیهِ، ویُؤلِفُهُم ولا یُنَفِّرُهُم، ویُکرِمُ کَریمَ کُلِّ قَومٍ ویُوَلّیهِ عَلَیهِم، ویَحذَرُ النّاسَ ویَحتَرِسُ مِنهُم، مِن غَیرِ أن یَطوِیَ عَن أحَدٍ بِشرَهُ ولا خُلُقَهُ، ویَتَفَقَّدُ أصحابَهُ، ویَسأَلُ النّاسَ عَمّا فِی النّاسِ، ویُحَسِّنُ الحَسَنَ ویُقَوّیهِ، ویُقَبِّحُ القَبیحَ ویوهِنُهُ، مُعتَدِلَ الأَمرِ غَیرَ مُختَلِفٍ، لا یَغفُلُ مَخافَةَ أن یَغفُلوا أو یَمیلوا، ولا یَقصُرُ عَنِ الحَقِّ ولا یَجوزُهُ، الَّذینَ یَلونَهُ مِنَ النّاسِ خِیارُهُم، أفضَلُهُم عِندَهُ أعَمُّهُم(5) نَصیحَةً لِلمُسلِمینَ، و أعظَمُهُم عِندَهُ مَنزِلَةً أحسَنُهُم مُؤاساةً ومُؤازَرَةً.

قالَ: فَسَأَلتُهُ عَن مَجلِسِهِ.

فَقالَ: کانَ صلى الله علیه و آله لا یَجلِسُ ولا یَقومُ إلّا عَلى ذِکرٍ، ولا یوطِنُ الأَماکِنَ(6) ویَنهى عَن إیطانِها، وإذَا انتَهى إلى قَومٍ جَلَسَ حَیثُ یَنتَهی بِهِ المَجلِسُ، ویَأمُرُ بِذلِکَ، ویُعطی کُلَّ جُلَسائِهِ نَصیبَهُ حَتّى لا یَحسَبَ أحَدٌ مِن جُلَسائِهِ أنَّ أحَدا أکرَمُ عَلَیهِ مِنهُ، مَن جالَسَهُ صابَرَهُ حَتّى یَکونَ هُوَ المُنصَرِفَ عَنهُ، مَن سَأَلَهُ حاجَةً لَم یَرجِع إلّا بِها أو بِمَیسورٍ مِنَ القَولِ، قَد وَسِعَ النّاسَ مِنهُ خُلُقُهُ، وصارَ لَهُم أبا رَحیما، وصاروا عِندَهُ‏

چیزى، پراکنده نمى‏شدند و چون از آن مجلس باز مى‏گشتند، خود، ره‏نمایانى دین‏شناس بودند».

[حسین علیه‌السلام گفت:] از پدرم در باره وضع پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در خارج از خانه پرسیدم که: چگونه رفتار مى‏کرد؟

فرمود: «پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، زبان خود را از سخنان غیرِ لازم، باز مى‏داشت. با مردم انس مى‏گرفت و آنان را از خود، رمیده نمى‏ساخت.

بزرگِ هر قومى را گرامى مى‏داشت و او را بر آنان مى‏گماشت. از مردم مى‏پرهیخت و خود را از آنان مى‏پایید، بدون آن که از آنان، روى گردانَد یا با آنان، بدخُلقى کُند. از یاران خود، سراغ مى‏گرفت و از آنچه در میان مردم مى‏گذشت، پرسش مى‏نمود. هر کار نیکى را تحسین و تقویت مى‏کرد و هر کار زشتى را تقبیح مى‏کرد و خوار مى‏شمرد.

در کارها میانه‏رو بود و افراط و تفریط نداشت. از مردم، غافل نمى‏شد، مبادا آنان غفلت بورزند و به انحراف بگرایند. از حق، نه کوتاهى داشت و نه از آن، تجاوز مى‏کرد. اطرافیان ایشان، نیکانِ مردم بودند و برترینِ آنان در نظر او، کسانى بودند که نسبت به مسلمانان، خیرخواه و دلسوزتر بودند و بزرگ‏ترینِ آنان، کسانى بودند که با برادران دینى خود، بهتر همدردى و همکارى داشته باشند».

حسین علیه‌السلام گفت: از پدرم از وضع مجلس پیامبر صلى الله علیه و آله پرسیدم.

فرمود: «ایشان، در هیچ مجلسى نمى‏نشست و برنمى‏خاست، مگر با یاد خدا. در مجالس، جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى‏کرد و از این کار، نهى مى‏نمود. هر گاه به گروهى مى‏پیوست، در جایى مى‏نشست که مجلس به او تمام مى‏شد (نخستین جاى خالى و آخر مجلس) و به دیگران نیز دستور مى‏داد که چنین کنند.

حقّ هر یک از اهل مجلس را ادا مى‏کرد و کسى از آنان نمى‏پنداشت که دیگرى نزد ایشان، از او گرامى‏تر است. با هر کس مى‏نشست، به قدرى صبر مى‏کرد تا خود آن شخص برخیزد و برود. هر کس از او حاجتى مى‏خواست، باز نمى‏گشت، مگر آن که به حاجت خود رسیده بود یا به بیان خوشى از او دل‏خوش گشته بود. خوى نیکش شامل همه بود، به حدّى که مردم، او را پدرى مهربان مى‏دانستند و همه در حق، نزد او برابر بودند.

فِی الحَقِّ سَواءً.

مَجلِسُهُ مَجلِسُ حِلمٍ وحَیاءٍ وصِدقٍ و أمانَةٍ، لا تُرفَعُ فیهِ الأَصواتُ، ولا تُؤبَنُ(7) فیهِ الحُرَمُ، ولا تُنثى(8) فَلَتاتُهُ، مُتَعادِلینَ، مُتَواصِلینَ فیهِ بِالتَّقوى، مُتَواضِعینَ، یُوَقِّرونَ الکَبیرَ ویَرحَمونَ الصَّغیرَ، ویُؤثِرونَ ذَا الحاجَةِ، ویَحفَظونَ الغَریبَ.

فَقُلتُ: کَیفَ کانَ سیرَتُهُ فی جُلَسائِهِ؟

فَقالَ: کانَ دائِمَ البِشرِ، سَهلَ الخُلُقِ، لَیِّنَ الجانِبِ، لَیسَ بِفَظٍّ(9) ولا غَلیظٍ، ولا صَخّابٍ ولا فَحّاشٍ ولا عَیّابٍ، ولا مَزّاحٍ ولا مَدّاحٍ، یَتَغافَلُ عَمّا لا یَشتَهی، فَلا یُؤیَسُ مِنهُ ولا یَخیبُ فیهِ مُؤَمِّلیهِ، قَد تَرَکَ نَفسَهُ مِن ثَلاثٍ: المِراءِ(10)، وَالإِکثارِ، وما لا یَعنیهِ، وتَرَکَ النّاسَ مِن ثَلاثٍ: کانَ لا یَذُمُّ أحَدا، ولا یُعَیِّرُهُ، ولا یَطلُبُ عَثَراتِهِ ولا عَورَتَهُ، ولا یَتَکَلَّمُ إلّا فیما رَجا ثَوابَهُ، إذا تَکَلَّمَ أطرَقَ جُلَساؤُهُ کَأَنَّما عَلى رُؤوسِهِمُ الطَّیرُ(11)، وإذا سَکَتَ تَکَلَّموا، ولا یَتَنازَعونَ عِندَهُ الحَدیثَ، وإذا تَکَلَّمَ عِندَهُ أحَدٌ أنصَتوا لَهُ حَتّى یَفرُغَ مِن حَدیثِهِ، یَضحَکُ مِمّا یَضحَکونَ مِنهُ، ویَتَعَجَّبُ مِمّا یَتَعَجَّبونَ مِنهُ، ویَصبِرُ لِلغَریبِ عَلَى الجَفوَةِ فِی المَسأَلَةِ وَالمَنطِقِ، حَتّى إن کانَ أصحابُهُ لَیَستَجلِبونَهُم، ویَقولُ: إذا رَأَیتُم طالِبَ حاجَةٍ یَطلُبُها فَارفِدوهُ(12) ولا یَقبَلُ الثَّناءَ إلّا مِن مُکافِئٍ، ولا یَقطَعُ عَلى أحَدٍ کَلامَهُ حَتّى یَجوزَهُ فَیَقطَعَهُ بِنَهیٍ أو قِیامٍ.

مجلس او، مجلسِ بردبارى و حیا و صداقت و امانت بود. در آن، صداها بلند نمى‏شد و عِرض و آبروى کسى ریخته نمى‏شد و اگر از کسى لغزشى سر مى‏زد، جاى دیگرى بازگو نمى‏شد. اهل مجلس با یکدیگر عادلانه رفتار مى‏کردند و بر اساس پرهیزگارى با هم دوستى داشتند، با یکدیگر فروتن بودند، بزرگ‏ترها را احترام مى‏کردند و با کوچک‏ترها، مهربان بودند و نیازمندان را برخود، مقدّم مى‏داشتند و از غریبان، نگهدارى مى‏کردند».

گفتم: روش پیامبر خدا صلى الله علیه و آله با همنشینانش چگونه بود؟

فرمود: «همیشه خوش‏رو و خوش خُلق و نرم‏خو بود. خشن، درشت‏خو، پُر سر و صدا، بدزبان، عیبجو، بذله‏گو و چاپلوس نبود. از آنچه به آن رغبت نداشت، غفلت مى‏ورزید. آرزومندان، از او نومید نمى‏شدند. خود را از سه چیز، دور مى‏داشت: کشمکش، پُرحرفى و ذکر مطالب بى‏فایده. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز داشت: کسى را سرزنش نمى‏کرد، در پىِ لغزش‏هاى کسى نبود، و عیب کسى را پى نمى‏گرفت.

سخن نمى‏گفت، مگر در جایى که امید ثواب در آن داشت. هنگام سخن گفتن، چنان اهل مجلس را جذب مى‏کرد که همه، سر به زیر افکنده، گویى که پرنده بر سرشان نشسته، آرام و بى‏حرکت مى‏ماندند، و چون ساکت مى‏شد، آنان سخن مى‏گفتند. نزد ایشان، بر سرِ سخنى نزاع نمى‏کردند. هر که سخن مى‏گفت، همه ساکت به سخنانش گوش مى‏دادند تا سخنش را به پایان بَرَد. به چیزى که اهل مجلس مى‏خندیدند، مى‏خندید و از آنچه آنان تعجّب مى‏کردند، تعجّب مى‏کرد. بر بى‏ادبىِ غریبان در خواسته‏ها و گفتارشان، شکیبایى مى‏کرد تا جایى که اصحاب [، نه خود او]، درصدد جلب (دفع) اشخاص مزاحم بر مى‏آمدند.

مى‏فرمود: «چون حاجتمندى را دیدید، به او کمک کنید». مدحِ کسى را نمى‏پذیرفت، مگر از کسى که مى‏خواست جبران کند. سخن کسى را نمى‏بُرید، مگر آن که از حد مى‏گذشت، که در آن صورت، با نهى او یا برخاستن، سخن او را قطع مى‏کرد».

قالَ: فَسَأَلتُهُ عَن سُکوتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله.

فَقالَ علیه السلام: کانَ سُکوتُهُ عَلى أربَعٍ: الحِلمِ، وَالحَذَرِ، وَالتَّقدیرِ، وَالتَّفَکُّرِ: فَأَمَّا التَّقدیرُ فَفی تَسوِیَةِ النَّظَرِ وَالاستِماعِ بَینَ النّاسِ، و أما تَفَکُّرُهُ فَفیما یَبقى ویَفنى، وجُمِعَ لَهُ الحِلمُ فِی الصَّبرِ؛ فَکانَ لا یُغضِبُهُ شَی‏ءٌ ولا یَستَفِزُّهُ، وجُمِعَ لَهُ الحَذَرُ فی أربَعٍ: أخذِهِ الحَسَنَ لِیُقتَدى بِهِ، وتَرکِهِ القَبیحَ لِیُنتَهى عَنهُ، وَاجتِهادِهِ الرَّأیَ فی إصلاحِ امَّتِهِ، وَالقِیامِ فیما جَمَعَ لَهُم مِن خَیرِ الدُّنیا وَالآخِرَةِ، صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ وآلِهِ الطّاهِرینَ.(13)

3945. المستدرک على الصحیحین بإسناده عن الحسین عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: إنَّ یَهودِیّا کانَ یُقالُ لَهُ: جُرَیجِرَةُ، کانَ لَهُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله دَنانیرُ، فَتَقاضَى النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله.

فَقالَ لَهُ: یا یَهودِیُّ، ما عِندی ما اعطیکَ.

قالَ: فَإِنّی لا افارِقُکَ یا مُحَمَّدُ حَتّى تُعطِیَنی.

فَقالَ صلى الله علیه و آله: إذا أجلِسُ مَعَکَ.

فَجَلَسَ مَعَهُ، فَصَلّى رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله فی ذلِکَ المَوضِعِ الظُّهرَ وَالعَصرَ وَالمَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ وَالغَداةَ، وکانَ أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَتَهَدَّدونَهُ ویَتَوَعَّدونَهُ، فَفَطَنَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله فَقالَ: مَا الَّذی تَصنَعونَ بِهِ؟

فَقالوا: یا رَسولَ اللّهِ، یَهودِیٌّ یَحبِسُکَ؟!

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَنَعَنی رَبّی أن أظلِمَ مُعاهَدا ولا غَیرَهُ.

حسین علیه‌السلام گفت: سپس، از سکوت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم.

پدرم [على علیه السلام‏] فرمود: «سکوت ایشان، بر چهار چیز استوار بود: بردبارى، مراقبت، اندازه‏گیرى، و تفکّر. سکوتش در اندازه‏گیرى، در این بود که همه مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه، یکسان گوش دهد و سکوتش در تفکّر، آن بود که در چیزهایى فناپذیر و فناناپذیر، اندیشه مى‏کرد. سکوتش در بردبارى، چنان بود که بردبارى و شکیبایى را با هم داشت، به طورى که چیزى او را به خشم نمى‏آورد و از کوره به در نمى‏بُرد. سکوتش در مراقبت، در چهار مورد بود: به کارهاى نیک مى‏پرداخت تا دیگران نیز از او پیروى کنند؛ کارهاى زشت را ترک مى‏کرد تا دیگران نیز از آن بپرهیزند؛ کوشش خود را به کار مى‏برد تا براى اصلاح امّت خود، نظرى درست ارائه دهد؛ و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود، اقدام مى‏نمود. درود خدا بر او و خاندان پاکش باد!».(14)

3945. المستدرک على الصحیحین به سندش، از امام حسین علیه السلام، از امام على علیه السلام: مردى یهودى به نام جُرَیجِرَه که چند دینارى از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله طلبکار بود، از ایشان تقاضاى پرداخت آن را کرد.

پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «اى یهودى! چیزى ندارم به تو بدهم».

یهودى گفت: اى محمّد! از تو جدا نمى‏شوم تا بپردازى.

فرمود: «پس با تو مى‏نشینم».

نشست و در همان جا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نماز صبح روز بعد را خواند و یاران پیامبر صلى الله علیه و آله، یهودى را تهدید مى‏کردند و مى‏ترساندند. پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى متوجّه شد، فرمود: «با او چه کار دارید؟».

گفتند: اى پیامبر خدا! یک یهودى، تو را حبس کرده است؟!

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «پروردگارم، مرا از ستم کردن، باز داشته است، چه در حقّ هم‏پیمان (اهل ذِمّه) و چه در حقّ هر کس دیگر».

فَلَمّا تَرَحَّلَ النَّهارُ، قالَ الیَهودِیُّ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ و أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، وقالَ: شَطرُ(15) مالی فی سَبیلِ اللّهِ، أما وَاللّهِ ما فَعَلتُ الَّذی فَعَلتُ بِکَ إلّا لِأَنظُرَ إلى نَعتِکَ فِی التَّوراةِ: مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ، مَولِدُهُ بِمَکَّةَ، ومُهاجَرُهُ بِطَیبَةَ(16)، ومُلکُهُ بِالشّامِ، لَیسَ بِفَظٍّ ولا غَلیظٍ ولا سَخّابٍ فِی الأَسواقِ، ولا مُتَزَیٍّ بِالفُحشِ ولا قَولِ الخَنا(17)، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ و أنَّکَ رَسولُ اللّهِ، هذا مالی فَاحکُم فیهِ بِما أراکَ اللّهُ. وکانَ الیَهودِیُّ کَثیرَ المالِ.(18)

چون آن روزْ سپرى شد، یهودى گفت: شهادت مى‏دهم که خدایى جز خداوند یکتا نیست و شهادت مى‏دهم که محمّد، بنده و فرستاده اوست. [پس ایمان آورد] و گفت: نیمى از دارایى‏ام در راه خدا باشد. به خدا سوگند، این کار را با تو نکردم، جز براى آن که بدانم ویژگى‏هاى بیان شده براى تو در تورات را دارى یا نه. [آن ویژگى‏ها اینها هستند:] محمّد بن عبد اللّه، در مکّه متولّد مى‏شود و به مدینه هجرت مى‏کند و فرمان‏روایى‏اش تا شام مى‏رود. نه تند و خشن است، نه در کوچه و بازار، فریاد مى‏زند، و نه دشنام و ناسزا مى‏گوید.

گواهى مى‏دهم که خدایى جز خداوند یکتا نیست و تو پیامبرِ خدایى. این، دارایى من است. پس هر گونه که خدا نشانت مى‏دهد، در آن، حکم کن.

آن یهودى، مردى ثروتمند بود.


1) تاریخ دمشق: ج 3 ص 384 عن موسى بن عُمَیر عن الامام الباقر عن أبیه علیهما السلام، کنز العمّال: ج 7 ص 217 ح 18694.

2) فی المصدر: «ثمّ جزاء جزء»، والتصویب من سائر المصادر.

3) یدخلون روّادا: أی یدخلون علیه طالبین العلم وملتمسین الحُکم من عنده. والرُّوّاد: جمع رائد: و أصل الرائد الذی یتقدّم القوم یُبصِر لهم الکلَأ ومساقط الغیث (النهایة: ج 2 ص 275 «رود»).

4) الذَّواق: المأکول والمشروب. یقال: ما ذُقتُ ذَواقا: أی شیئا. [وهُنا] ضرب الذَّواق مثلًا لِما ینالون عنده من الخیر؛ أی لا یتفرّقون إلّا عن علمٍ و أدبٍ یتعلّمونه (النهایة: ج 2 ص 172 «ذوق»).

5) فی المصدر: «و أعمّهم»، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاخرى.

6) لا یوطِنُ الأماکنَ: أی لا یتّخذُ لنفسِهِ مَجلسا یُعرَفُ به (النهایة: ج 5 ص 204 «وطن»).

7) لا تُؤْبَنُ فیه الحُرَمُ: أی لا یُذکرن بقبیح (النهایة: ج 1 ص 17 «أبن»).

8) فی المصدر: «لا تُثنى»، والصواب ما أثبتناه کما فی سائر المصادر. و «لا تُنثى فلتاتُه»: أی لا تُشاع ولا تُذاع. والفَلَتات: جمع فَلتة؛ وهی الزّلَّة (النهایة: ج 5 ص 16 «نثا»).

9) رجل فَظٌّ: شدید غلیظ القلب (المصباح المنیر: ص 478 «فظ»).

10) المِراءُ: الجدال (النهایة: ج 4 ص 322 «مرا»).

11) کأنّما على رؤوسهم الطَّیر: معناه أنّهم کانوا لإجلالِهم نبیّهم علیه‌السلام لا یتحرّکون، فکانت صفتهم صفةَ مَن على رأسه طائر یرید أن یصیده وهو یخاف إن تحرَّک طار وذهب (مجمع البحرین: ج 2 ص 1132 «طیر»).

12) الرِّفد: الإعانة (النهایة: ج 2 ص 241 «رفد»).

13) عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 317 ح 1، معانی الأخبار: ص 81 ح 1 کلاهما عن إسماعیل بن محمّد بن إسحاق بن جعفر عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، مکارم الأخلاق: ج 1 ص 44 ح 1؛ المعجم الکبیر: ج 22 ص 157 ح 414، الطبقات الکبرى: ج 1 ص 423 کلاهما عن ابن لأبی هالة التمیمی، تاریخ دمشق: ج 3 ص 340 عن علیّ بن جعفر عن أخیه موسى بن جعفر عن آبائه علیهم السلام وکلّها نحوه، کنز العمّال: ج 7 ص 165 ح 18535.

14) در ترجمه این حدیث، از ترجمه آقاى حسین استاد وَلى بر کتاب سنن النبى علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایى بهره گرفته شد. م.

15) الشَّطرُ: النِّصفُ (النهایة: ج 2 ص 473 «شطر»).

16) طیبَة: المدینة [المنوّرة]، وطابَ، وهما من الطِّیب (النهایة: ج 3 ص 149 «طیب»).

17) الخَنَا: الفُحشُ فی القول (النهایة: ج 2 ص 86 «خنا»).

18) المستدرک على الصحیحین: ج 2 ص 678 ح 4242، تاریخ دمشق: ج 1 ص 184 نحوه وکلاهما عن إسماعیل بن موسى بن جعفر عن أبیه الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، کنز العمّال: ج 12 ص 407 ح 35443.