جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

معرفة الله‏ (شناخت خدا)

زمان مطالعه: 22 دقیقه

1 / 1

رأس العلم‏

3465. جامع الأخبار بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله وقالَ: ما رَأسُ العِلمِ؟

قالَ: مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ.

قالَ: وما حَقُّ مَعرِفَتِهِ؟

قالَ: أن تَعرِفَهُ بِلا مِثالٍ ولا شَبیهٍ، وتَعرِفَهُ إلها واحِدا خالِقا قادِرا، أوَّلًا وآخِرا، ظاهِرا وباطِنا، لا کُفوَ لَهُ ولا مِثلَ لَهُ، وذلِکَ مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ.(1)

1 / 1

اوج دانش‏

3465. جامع الأخبار به سندش، از امام حسین علیه السلام: مردى نزد پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آمد و گفت: اوج دانش چیست؟

فرمود: «شناخت خدا، آن گونه که حقّ اوست».

مرد گفت: حقّ شناخت او چیست؟

فرمود: «این که او را بدون مانند و شبیه بشناسى و او را خداى یگانه و آفریدگار توانا بدانى؛ آن آغاز و فرجام، و آشکار و نهان [هستى‏] که نه نظیرى دارد، نه شبیهى، و این است شناخت بایسته خدا».

1 / 2

حصن الله «عزوجل»

3466. التوحید عن إسحاق بن راهویه: لَمّا وافى أبو الحَسَنِ الرِّضا علیه‌السلام بِنَیسابورَ و أَرادَ أن یَخرُجَ مِنها إلَى المَأمونِ، اجتَمَعَ إلَیهِ أصحابُ الحَدیثِ فَقالوا لَهُ: یَابنَ رَسولِ اللّهِ، تَرحَلُ عَنّا ولا تُحَدِّثُنا بِحَدیثٍ فَنَستَفیدَهُ مِنکَ؟! وکانَ قَد قَعَدَ فِی العمارِیَةِ، فَأَطلَعَ رَأسَهُ وقالَ:

سَمِعتُ أبی موسَى بنَ جَعفَرٍ یَقولُ: سَمِعتُ أبی جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ یَقولُ: سَمِعتُ أبی مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ یَقولُ: سَمِعتُ أبی عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ یَقولُ: سَمِعتُ أبِیَ الحُسَینَ بنَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ یَقولُ: سَمِعتُ أبی أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ یَقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: سَمِعتُ جَبرَئیلَ یَقولُ: سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ یَقولُ: لا إلهَ إلَا اللّهُ حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی.

قالَ: فلمّا مَرَّتِ ا لراحِلَةُ نادانا: بِشروطِها وَأنَا مِن شُروطِها.(2)

1 / 3

علة الخلقة

3467. علل الشرائع عن سلمة بن عطا عن أبی عبد اللّه [الصادق‏] علیه السلام: خَرَجَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه‌السلام عَلى أصحابِهِ فَقالَ: أیُّهَا النّاسُ! إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِکرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِیَعرِفوهُ، فَإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، فَإِذا عَبَدوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ مَن سِواهُ.

فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: یَابنَ رَسولِ اللّهِ بِأَبی أنتَ وامّی، فَما مَعرِفَةُ اللّهِ؟

1 / 2

دژ خداوند

3466. التوحید به نقل از اسحاق بن راهویِه: هنگامى که امام رضا علیه‌السلام سفرش به نیشابور را به پایان رساند و عازم رفتن به سوى مأمون شد، راویان حدیث، در اطراف ایشان حلقه زدند و به ایشان گفتند: اى پسر پیامبر خدا! از پیش ما مى‏روى و براى ما حدیثى نمى‏گویى تا از تو استفاده کنیم؟

امام علیه‌السلام در حالى که در کجاوه نشسته بود، سرش را بیرون آورد و فرمود: «از پدرم موسى بن جعفر علیه‌السلام شنیدم که گفت: از پدرش جعفر بن محمّد علیه‌السلام و او از پدرش محمّد بن على علیه‌السلام و او از پدرش على بن الحسین علیه‌السلام و او از پدرش حسین بن على علیه‌السلام و او از پدرش امیر مؤمنان على علیه‌السلام و او از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و او از جبرئیل علیه‌السلام و او از خداوند عز و جل شنیده که فرموده است: «لا إله إلّا اللّه، دژِ من است. هر کس به دژِ من در آید، از عذاب من، در امان خواهد بود».

چون مَرکب به راه افتاد، امام رضا علیه‌السلام ما را ندا داد و فرمود: «با شرطهاى آن، و من، از شرطهاى آن هستم».

1 / 3

علت آفرینش‏

3467. علل الشرائع به نقل از سلمة بن عطا، از امام صادق علیه السلام: حسین بن على علیه‌السلام بر یارانش در آمد و فرمود: «اى مردم! خداوند بزرگِ بِشْکوه، بندگانش را نیافریده، جز براى آن که او را بشناسند و چون او را شناختند، عبادتش کنند و چون عبادتش کردند، با عبادت او، از عبادت جز او، بى‏نیاز شوند».

پس مردى گفت: اى فرزند پیامبر خدا! پدر و مادرم فداى تو! معرفت خدا، یعنى چه؟

قالَ: مَعرِفَةُ أهلِ کُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ(3) الَّذی یَجِبُ عَلَیهِم طاعَتُهُ.(4)

1 / 4

الدلیل على معرفة الله «عزوجل»

3468. التوحید بإسناده عن الإمام الحسین علیه السلام: إنَّ رَجُلًا قامَ إلى أمیرِالمُؤمِنینَ علیه‌السلام فَقالَ: یا أمیرَالمُؤمِنینَ، بِماذا عَرَفتَ رَبَّکَ؟

قالَ: بِفَسخِ العَزمِ، ونَقضِ الهَمِّ؛ لَمّا هَمَمتُ فَحیلَ بَینی وبَینَ هَمّی، وعَزَمتُ فَخالَفَ القَضاءُ عَزمی، عَلِمتُ أنَّ المُدَبِّرَ غَیری.

قالَ: فَبِماذا شَکَرتَ نَعماءَهُ؟

قالَ: نَظَرتُ إلى بَلاءٍ قَد صَرَفَهُ عَنّی و أبلى بِهِ غَیری، فَعَلِمتُ أنَّهُ قَد أنعَمَ عَلَیَّ فَشَکَرتُهُ.

قالَ: فَلِماذا أحبَبتَ لِقاءَهُ؟

قالَ: لَمّا رَأَیتُهُ قَدِ اختارَ لی دینَ مَلائِکَتِهِ ورُسُلِهِ و أنبِیائِهِ، عَلِمتُ أنَّ الَّذی أکرَمَنی بِهذا لَیسَ یَنسانی، فَأَحبَبتُ لِقاءَهُ.(5)

3469. التوحید عن محمّد بن زیاد ومحمّد بن سیّار عن الحسن بن علیّ [العسکریّ‏] علیهما السلام: قامَ رَجُلٌ إلى عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه‌السلام فَقالَ: أخبِرنی عَن مَعنى «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ».

فَقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام: حَدَّثَنی أبی عَن أخیهِ الحَسَنِ عَن أبیهِ‏

فرمود: «شناخت مردم هر عصر نسبت به امامى که اطاعتش بر آنان، واجب است».(6)

1 / 4

راه‏نماى خداشناسى‏

3468. التوحید به سندش، از امام حسین علیه السلام: مردى نزد امیر مؤمنان علیه‌السلام آمد و گفت: اى امیر مؤمنان! پروردگارت را به چه شناختى؟

فرمود: «با از میان رفتن تصمیم و انهدام قصد. چون قصد کردم، ولى میان من و قصدم مانعى پدیدار شد، و تصمیم گرفتم، امّا تقدیر با تصمیم من، ناسازگار شد، دانستم که تدبیر کننده، کس دیگرى است».

گفت: چگونه نعمت‏هایش را سپاس مى‏گزارى؟

فرمود: «نگریستم که بلا را از من گردانده و دیگرى را بِدان، دچار ساخته است. پس دانستم که به من نعمت داده است. به همین خاطر، او را سپاس گزاردم».

گفت: از چه رو، دوستدار دیدارش هستى؟

فرمود: «چون دیدم که آیین فرشتگان و فرستادگان و پیامبرانش را برایم برگزیده است، دانستم کسى که چنین مرا نواخته، مرا از یاد نخواهد بُرد. پس دوستدار دیدارش شدم».

3469. التوحید به نقل از محمّد بن زیاد و محمّد بن سیّار، از امام عسکرى علیه السلام: مردى نزد على بن الحسین (زین العابدین) علیه‌السلام آمد و گفت: مرا از معناى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»- آگاه کن.

أمیرِالمُؤمِنینَ علیه السلام: أنَّ رَجُلًا قامَ إلَیهِ فَقالَ: یا أمیرَ المُؤمِنینَ، أخبِرنی عَن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»- ما مَعناهُ؟ فَقالَ: إنَّ قَولَکَ: «اللّهُ» أعظَمُ اسمٍ مِن أسماءِ اللّهِ عز و جل، وهُوَ الاسمُ الَّذی لا یَنبَغی أن یُسَمّى بِهِ غَیرُ اللّهِ، ولَم یَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ.

فَقالَ الرَّجُلُ: فَما تَفسیرُ قَولِهِ: «اللّهُ»؟

قالَ: هُوَ الَّذی یَتَأَلَّهُ إلَیهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ کُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن جَمیعِ مَن هُوَ دونَهُ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن کُلِّ مَن سِواهُ، وذلِکَ أنَّ کُلَّ مُتَرَئِّسٍ فی هذِهِ الدُّنیا ومُتَعَظِّمٍ فیها وإِن عَظُمَ غَناؤُهُ وطُغیانُهُ وکَثُرَت حَوائِجُ مَن دَونَهُ إلَیهِ؛ فَإِنَّهُم سَیَحتاجونَ حَوائِجَ لا یَقدِرُ عَلَیها هذَا المُتَعاظِمُ، وکَذلِکَ هذَا المُتَعاظِمُ یَحتاجُ حَوائِجَ لا یَقدِرُ عَلَیها، فَیَنقَطِعُ إِلَى اللّهِ عِندَ ضَرورَتِهِ وفاقَتِهِ، حَتّى إذا کَفى هَمَّهُ عادَ إلى شِرکِهِ، أما تَسمَعُ اللّهَ عز و جل یقول: «قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ- بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ».(7)

فَقالَ اللّهُ عز و جل لِعِبادِهِ: أیُّهَا الفُقَراءُ إلى رَحمَتی، إنّی قَد ألزَمتُکُمُ الحاجَةَ إلَیَّ فی کُلِّ حالٍ، وذِلَّةَ العُبودِیَّةِ فی کُلِّ وَقتٍ، فَإِلَیَّ فَافزَعوا فی کُلِّ أمرٍ تَأخُذونَ فیهِ، وتَرجونَ تَمامَهُ وبُلوغَ غایَتِهِ؛ فَإِنّی إن أرَدتُ أن اعطِیَکُم لَم یَقدِر غَیری عَلى مَنعِکُم، وإن أرَدتُ أن أمنَعَکُم لَم یَقدِر غَیری عَلى إعطائِکُم؛ فَأَنَا أحَقُّ مَن سُئِلَ، و أولى مَن تُضُرِّعَ إلَیهِ، فَقولوا عِندَ افتِتاحِ کُلِّ أمرٍ صَغیرٍ أو عَظیمٍ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»- أی أستَعینُ عَلى هذَا الأَمرِ بِاللّهِ الَّذی لا یَحِقُّ العِبادَةُ لِغَیرِهِ، المُغیثِ إذَا استُغیثَ،

على بن الحسین علیه‌السلام فرمود: «پدرم (امام حسین علیه السلام) از برادرش حسن علیه‌السلام از پدرش امیر مؤمنان علیه‌السلام برایم نقل کرد که مردى نزد او آمد و گفت: اى امیر مؤمنان! مرا از معناى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»- آگاه کن.

على علیه‌السلام فرمود: «این که مى‏گویى: اللّه، یعنى بزرگ‏ترین نام خدا و آن، نامى است که نام‏گذارىِ کسى جز خدا به آن، روا نیست و مخلوقى را بِدان، نام نمى‏گذارند» .

مرد پرسید: تفسیر «اللّه» چیست؟

فرمود: «او کسى است که هر مخلوقى در نیازها و سختى‏ها و به هنگام قطع امید از غیر او و بُریده شدن هر سبب و وسیله دیگر، به سوى او روى مى‏آورد؛ زیرا هر بزرگى در این دنیا، هر چند توانگر و طاغى باشد و نیاز مردم به او فراوان، باز هم مردم، نیازهایى دارند که این بزرگ، نمى‏تواند برآورده سازد و این بزرگ هم نیازهایى دارد که خود، توان رفع آنها را ندارد. از این رو، به هنگام ضرورت و نیاز، به خدا رو مى‏آورد تا آن که نیازش برطرف شود و سپس به شرکش باز مى‏گردد.

آیا نشنیده‏اى که خداى عز و جل مى‏فرماید: «بگو: به نظر شما، اگر عذاب خدا به شما برسد یا رستاخیز، شما را در یابد. اگر راستگویید، [کسى‏] غیر از خدا را مى‏خوانید؟ [نه،] بلکه تنها او را مى‏خوانید و اگر او بخواهد، رنج و بلا را از شما دور مى‏گرداند و شما، شرک را فراموش مى‏کنید».

پس خداوند به بندگانش فرمود: «اى نیازمندان رحمت من! نیاز به خودم را در هر حال، و خوارىِ بندگى را در هر زمان، براى شما ضرور ساختم. پس در آغاز هر کارى که به انجام رساندن و رسیدن به نهایتش را امید دارید، به من پناه ببرید، که من، اگر بخواهم به شما بدهم، جز من، کسى بر باز داشتن شما از آن، توانا نیست و اگر بخواهم شما را از چیزى باز دارم، جز من، کسى بر اعطاى آن به شما توانا نیست. پس من، سزاوارترین کس به درخواست و نیز سزامندترین کس به زارى به درگاه او هستم» .

پس هنگام آغاز هر کار کوچک و بزرگى، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»- بگویید؛ یعنى براى این کار، از خدایى که عبادتِ جز او درست نیست، یارى مى‏جویم؛

المُجیبِ إذا دُعِیَ، الرَّحمنِ الَّذی یَرحَمُ بِبَسطِ الرِّزقِ عَلَینَا، الرَّحیمِ بِنا فی أدیانِنا ودُنیانا وآخِرَتِنا، خَفَّفَ عَلَینَا الدّینَ وجَعَلَهُ سَهلًا خَفیفا، وهُوَ یَرحَمُنا بِتَمَیُّزِنا(8) مِن أَعدائِهِ.

ثُمَّ قالَ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَن حَزَنَهُ أمرٌ تَعاطاهُ فَقالَ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»- وهُوَ مُخلِصٌ للّهِ یُقبِلُ بِقَلبِهِ إلَیهِ، لَم یَنفَکَّ مِن إحدَى اثنَتَینِ: إمّا بُلوغِ حاجَتِهِ فِی الدُّنیا، وإمّا یُعَدُّ لَهُ عِندَ رَبِّهِ ویُدَّخَرُ لَدَیهِ، وما عِندَ اللّهِ خَیرٌ و أبقى لِلمُؤمِنینَ.(9)

1 / 5

تجیب الله «عزوجل» إلى الناس

3470. الأمالی للطوسی بإسناده عن الحسین بن علیّ عن علیّ بن أبی طالب علیهما السلام عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله: أوحَى اللّهُ عز و جل إلى نَجِیِّهِ(10) موسَى بنِ عِمرانَ علیه السلام: یا موسى، أحبِبنی وحَبِّبنی إلى خَلقی.

قالَ: یا رَبِّ إنّی احِبُّکَ، فَکَیفَ احَبِّبُکَ إلى خَلقِکَ؟

قالَ: اذکُر لَهُم نَعمائی عَلَیهِم وبَلائی(11) عِندَهُم، فَإِنَّهُم لا یَذکُرونَ أو(12) لا یَعرِفونَ مِنّی إلّا کُلَّ خَیرٍ.(13)

خدایى که چون از او کمک خواسته شود، یاور است و چون دعا شود، اجابت مى‏کند. بخشنده‏اى که با گستردنِ روزى، بر ما رحم مى‏کند، مهربان با ما در دین و دنیا و آخرتمان؛ او که دین را بر ما تخفیف داد و آن را آسان و سبُک قرار داد، و اوست که با جدا ساختن ما از دشمنانش بر ما رحمت مى‏آورد».

سپس افزود: «پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «هر کس مشکلى او را اندوهگین کرد، [اگر] مخلصانه و با توجّه قلبى، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»- بگوید، از دو حال، بیرون نخواهد بود: یا به حاجتش در دنیا مى‏رسد و یا حاجتش در نزد خدا به حساب مى‏آید و ذخیره مى‏شود، و البته آنچه پیش خداوند است، براى مؤمنان، بهتر و پایاتر است».

1 / 5

خدا را محبوب مردم کردن‏

3470. الأمالى، طوسى به سندش، از امام حسین علیه السلام، از امام على علیه السلام، از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداى عز و جل به مَحرم رازش موسى بن عمران علیه‌السلام وحى کرد: «اى موسى! مرا دوست بدار و مرا محبوبِ مردم کن».

موسى علیه‌السلام گفت: پروردگارا! خودم دوستت دارم؛ امّا چگونه تو را محبوب مردم کنم؟

خدا فرمود: «نعمت‏هایم را بر آنها و بلایم(14) در میان آنان را به یادشان آور، که در این صورت، جز نیکىِ مرا به یاد نمى‏آورند و یا نمى‏شناسند».

1 / 6

المعرفة الشهودیة

3471. کفایة الأثر بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام(15): سُئِلَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه‌السلام فَقیلَ لَهُ: یا أخا رَسولِ اللّهِ، هَل رَأَیتَ رَبَّکَ؟

فَقالَ: وکَیفَ أعبُدُ مَن لَم أرَهُ! لَم یَرَهُ العُیونُ بِمُشاهَدَةِ العِیانِ، ولکِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِیمانِ، وإذا کانَ المُؤمِنُ یَرى رَبَّهُ بِمُشاهَدَةِ البَصَرِ، فَإِنَّ کُلَّ مَن جازَ عَلَیهِ البَصَرُ(16) وَالرُّؤیَةُ فَهُوَ مَخلوقٌ، ولابُدَّ لِلمَخلوقِ مِنَ الخالِقِ، فَقَد جَعَلتَهُ إذا مُحدَثا مَخلوقا، ومَن شَبَّهَهُ بِخَلقِهِ فَقَدِ اتَّخَذَ مَعَ اللّهِ شَریکا.

وَیلَهُم! أوَلَم یَسمَعوا یَقولُ اللّهُ تَعالى: «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»(17)، وقَولَهُ: «لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا»(18)؟ وَإنَّما طَلَعَ مِن نورِهِ عَلَى الجَبَلِ کَضَوءٍ یَخرُجُ مِن سَمِّ الخِیاطِ، فَدَکدَکَتِ الأَرضُ وصَعِقَتِ الجِبالُ، «وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً» أی مَیِّتا «فَلَمَّا أَفاقَ» ورُدَّ عَلَیهِ روحُهُ «قالَ: سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ» مِن قَولِ مَن زَعَمَ أنَّکَ تُرى، ورَجَعتُ إلى مَعرِفَتی بِکَ أنَّ الأَبصارَ لا تُدرِکُکَ «وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» و أوَّلُ المُقِرّینَ بِأَنَّکَ تَرى ولا تُرى، و أنتَ بِالمَنظَرِ الأَعلى.(19)

3472. الإقبال عن الإمام الحسین علیه‌السلام فیما نُسِبَ إلَیهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ: إلهی! تَرَدُّدی فِی‏

1 / 6

شناخت شهودى‏

3471. کفایة الأثر به سندش، از امام حسین علیه السلام: از امیر مؤمنان علیه‌السلام سؤال شد: اى برادر پیامبر خدا! آیا پروردگارت را دیده‏اى؟

فرمود: «چگونه چیزى را بپرستم که او را ندیده‏ام؟! چشم‏ها به دیده حس، او را نمى‏بینند؛ بلکه دل‏ها با حقایق ایمان، او را مى‏بینند و اگر مؤمن، خدایش را به دیده سر ببیند، آن، مخلوق است [نه خالق‏]، که دیده شدن با چشم، ویژگى مخلوق است و مخلوق را خالقى باید. پس خدا را مخلوق و حادث کرده‏اى، و هر کسى خدا را به مخلوقش مانند کند، براى خدا شریک گرفته است.

واى بر ایشان! آیا نشنیده‏اند که خداى متعال مى‏فرماید: «دیده‏ها، او را در نمى‏یابند و او دیده‏ها را در مى‏یابد، و اوست باریک‏بین آگاه»، و نیز گفته‏اش که: «هرگز مرا نخواهى دید؛ اما به کوه بنگر. اگر بر جاى ماند، مرا مى‏بینى. پس چون پروردگارش بر کوه جلوه نمود، آن را متلاشى کرد»؟

و از نورش تنها به اندازه‏اى که از سوراخِ سوزن مى‏گذرد، بر کوه تابید. پس زمین، کوفته گشت و کوه‏ها صاعقه زد و «موسى، بیهوش بر زمین افتاد»؛ یعنى مُرد، و «چون به هوش آمد» و روحش به [بدن‏] او باز گشت، گفت: «منزهى تو! به سوى تو، باز گشتم». یعنى از گفته کسى که مى‏پنداشت: «تو دیده مى‏شوى» ، به معرفتم به تو که «دیده‏ها تو را در نمى‏یابند» ، باز گشتم، «و من، نخستین مؤمنم» و نخستین اقرار کننده به این که: مى‏بینى و دیده نمى‏شوى و تو در دیدگاهى والا هستى».

3472. الإقبال از امام حسین علیه‌السلام در دعاى عرفه‏اى که به ایشان منسوب است: خداى من! چرخش من در میان آثار، موجب دورىِ دیدار مى‏شود. پس مرا یکسر به خدمتى

الآثارِ یوجِبُ بُعدَ المَزارِ، فَاجمَعنی عَلَیکَ بِخِدمَةٍ توصِلُنی إلَیکَ.

کَیفَ یُستَدَلُّ عَلَیکَ بِما هُوَ فی وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إلَیکَ! أیَکونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهورِ ما لَیسَ لَکَ حَتّى یَکونَ هُوَ المُظهِرَ لَکَ! مَتى غِبتَ حَتّى تَحتاجَ إلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیکَ! ومَتى بَعِدتَ حَتّى تَکونَ الآثارُ هِیَ الَّتی توصِلُ إلَیکَ! عَمِیَت عَینٌ لا تَراکَ عَلَیها رَقیبا، وخَسِرَت صَفقَةُ عَبدٍ لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّکَ نَصیبا.

إلهی! أمَرتَ بِالرُّجوعِ إلَى الآثارِ فَارجِعنی إلَیکَ بِکِسوَةِ الأَنوارِ وهِدایَةِ الاستِبصارِ، حَتّى أرجِعَ إلَیکَ مِنها کَما دَخَلتُ إلَیکَ مِنها؛ مَصونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إلَیها، ومَرفوعَ الهِمَّةِ عَنِ الاعتِمادِ عَلَیها، إنَّکَ عَلى کُلِّ شَی‏ءٍ قَدیرٌ .. ..

إلهی! اطلُبنی بِرَحمَتِکَ حَتّى أصِلَ إلَیکَ، وَاجذِبنی بِمَنِّکَ حَتّى اقبِلَ عَلَیکَ …

إلهی! عَلِمتُ بِاختِلافِ الآثارِ، وتَنَقُّلاتِ الأَطوارِ، أنَّ مُرادَکَ مِنّی أن تَتَعَرَّفَ إلَیَّ فی کُلِّ شَی‏ءٍ حَتّى لا أجهَلَکَ فی شَی‏ءٍ .. ..

أنتَ الَّذی أشرَقتَ الأَنوارَ فی قُلوبِ أولِیائِکَ حَتّى عَرَفوکَ ووَحَّدوکَ، و أنتَ الَّذی أزَلتَ الأَغیارَ عَن قُلوبِ أحِبّائِکَ حَتّى لَم یُحِبّوا سِواکَ ولَم یَلجَؤوا إلى غَیرِکَ، أنتَ المُونِسُ لَهُم حَیثُ أوحَشَتهُمُ العَوالِمُ، و أنتَ الَّذی هَدَیتَهُم حَیثُ استَبانَت لَهُمُ المَعالِمُ.

ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ؟ ومَا الَّذی فَقَدَ مَن وَجَدَکَ؟ لَقَد خابَ مَن رَضِیَ دونَکَ بَدَلًا، ولَقَد خَسِرَ مَن بَغى عَنکَ مُتَحَوِّلًا.

کَیفَ یُرجى سِواکَ و أنتَ ما قَطَعتَ الإِحسانَ؟ وکَیفَ یُطلَبُ مِن غَیرِکَ و أنتَ ما بَدَّلتَ عادَةَ الامتِنانِ؟ …

أنتَ الَّذی لا إلهَ غَیرُکَ، تَعَرَّفتَ لِکُلِّ شَی‏ءٍ فَما جَهِلَکَ شَی‏ءٌ، و أنتَ الَّذی تَعَرَّفتَ إلَیَّ فی کُلِّ شَی‏ءٍ فَرَأَیتُکَ ظاهِرا فی کُلِّ شَی‏ءٍ، و أنتَ الظّاهِرُ لِکُلِّ شَی‏ءٍ. یا مَنِ‏

بدار که به تو برساند.

چه‏سان چیزى که در وجودش نیازمند توست، به تو ره بنماید؟! آیا براى جز تو ظهورى هست که تو آن را نداشته باشى تا آن، آشکار کننده تو باشد؟! کى غایب شده‏اى تا به راه‏نمایى نیاز افتد که به تو ره ببرد؟! و کِى دور گشته‏اى تا آثار، رساننده به تو باشند؟! کور باد چشمى که تو را مراقب خود نبیند و زیانبار باد سوداى بنده‏اى که از محبّتت نصیبى برایش ننهاده‏اى!

خداى من! به مراجعه کردن به آثار، فرمان دادى. پس مرا با پوششى از نور و بینش و هدایت، باز گردان تا همان گونه از آنها درگذرم که به سویشان رفته بودم؛ درون، از چشم دوختن به آنها محفوظ باشد و همّت، از اعتماد به آنها برکشیده شود، که البته تو بر هر کارى، توانایى ….

خداى من! مرا با رحمتت بطلب تا به تو برسم و با نعمتت جذبم کن تا به تو روى آورم ….

خداى من! از گوناگونىِ آثار و تغییر حالت‏ها دانستم که تو مى‏خواهى خود را در هر چیز به من بشناسانى تا در هیچ چیز از تو بى‏خبر نمانم ….

تویى که بر دلِ اولیایت، نور تاباندى تا تو را بشناسند و یگانه‏ات شمُرَند و تویى که [دوستىِ‏] دیگران را از دل‏هاى دوستدارانت جدا نمودى تا به جز تو محبّت نورزند و به جز تو پناه نیاورند. تویى مونس آنان، هر گاه که در دنیا احساس تنهایى کنند، و تویى راه‏نماى ایشان، هر جا که نشانه‏ها برایشان آشکار شود.

آن که تو را از دست داد، چه یافت؟ و آن که تو را یافت، چه از دست داد؟ بى‏گمان، آن که به غیر تو رضایت داد، محروم گشت و آن که جز تو را جُست، زیان کرد.

چگونه جز تو را امید مى‏برند، در حالى که احسان را نگسسته‏اى؟ و چگونه از غیر تو مى‏خواهند، در حالى که خوى نعمت‏بخشى را تغییر نداده‏اى؟ ….

تویى که خدایى جز تو نیست. همه چیزها، تو را مى‏شناسند و هیچ چیز، از تو بى‏اطّلاع نیست و تویى که خود را در هر چیز به من شناساندى و تو را در هر چیز، آشکار دیدم،

استَوى بِرَحمانِیَّتِهِ فَصارَ العَرشُ غَیبا فی ذاتِهِ، مَحَقتَ الآثارَ بِالآثارِ، ومَحَوتَ الأَغیارَ بِمُحیطاتِ أفلاکِ الأَنوارِ.

یا مَن احتَجَبَ فی سُرادِقاتِ(20) عَرشِهِ عَن أن تُدرِکَهُ الأَبصارُ، یا مَن تَجَلّى بِکَمالِ بَهائِهِ فَتَحَقَّقَت عَظَمَتُهُ مِنَ الاستِواءِ، کَیفَ تَخفى و أنتَ الظّاهِرُ؟ أم کَیفَ تَغیبُ و أنتَ الرَّقیبُ الحاضِرُ؟ إنَّکَ عَلى کُلِّ شَی‏ءٍ قَدیرٌ، وَالحَمدُ للّهِ وَحدَهُ.(21)

1 / 7

معرفة صفات الله «عزوجل»

3473. التوحید عن عکرمة عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: أصِفُ إلهی بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ، واعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ؛ لا یُدرَکُ بِالحَواسِّ، ولا یُقاسُ بِالنّاسِ، فَهُوَ قَریبٌ غَیرُ مُلتَصِقٍ، وبَعیدٌ غَیرُ مُتَقَصٍّ، یُوَحَّدُ ولا یُبَعَّضُ، مَعروفٌ بِالآیاتِ، مَوصوفٌ بِالعَلاماتِ، لا إلهَ إِلّا هُوَ الکَبیرُ المُتَعالِ.(22)

3474. تحف العقول عن الإمام الحسین علیه السلام: أیُّهَا النّاسُ! اتَّقوا هؤُلاءِ المارِقَةَ(23) الَّذینَ یُشَبِّهونَ اللّهَ بِأَنفُسِهِم، یُضاهِئونَ(24) قَولَ الَّذینَ کَفَروا مِن أهلِ الکِتابِ، بَل هُوَ اللّهُ لَیسَ کَمِثلِهِ شَی‏ءٌ وهُوَ السَّمیعُ البَصیرٌ، لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ وهُوَ یُدرِکُ الأَبصارَ وهُوَ اللَّطیفُ الخَبیرُ.

‏و تو براى هر چیز، آشکارى.

اى آن که با رحمانیت خویش، سیطره یافت و عرش در ذاتش نهان شد! آثار را با آثار، از میان بُردى و دیگران را در محاصره نور افلاک، محو کردى.

اى که در سراپرده عرشت، از دیده‏ها نهان شدى! اى که با والایى‏هایت، جلوه نمودى و عظمتت بر همه چیز، سیطره یافت! چگونه پنهان باشى، در حالى که آشکارى؟! چگونه غایب گردى، در حالى که مراقب و حاضرى؟! تو بر هر کارى توانایى، و ستایش، تنها از آنِ خداست.

1 / 7

شناخت صفات خدا

3473. التوحید به نقل از عِکْرِمه، از امام حسین علیه السلام: خدایم را آن گونه توصیف مى‏کنم که خود، توصیف کرده است و او را آن گونه مى‏شناسانَم که خود، شناسانده است؛ به حواس، درک نمى‏شود و با مردم، سنجیده نمى‏گردد؛ نزدیک است، امّا نه چسبیده؛ و دور است، امّا در دسترس است؛ یگانه و بى‏جزء است؛ با آیه‏ها شناخته شده و با نشانه‏ها توصیف شده است. خدایى جز او که بزرگ و والاست، نیست.

3474. تحف العقول از امام حسین علیه السلام: اى مردم! از این بیرون رفتگان از دین که خدا را به خود شبیه مى‏کنند و مانند کافرانِ اهل کتابْ سخن مى‏گویند، بپرهیزید، که او خدایى بى‏نظیر، شنوا و بیناست. دیده‏ها او را در نمى‏یابند و او دیده‏ها را در مى‏یابد، و اوست باریک‏بینِ آگاه.

استَخلَصَ الوَحدانِیَّةَ وَالجَبَروتَ، و أمضَى المَشیئَةَ وَالإِرادَةَ وَالقُدرَةَ وَالعِلمَ بِما هُوَ کائِنٌ، لا مُنازِعَ لَهُ فی شَی‏ءٍ مِن أمرِهِ، ولا کُفوَ لَهُ یُعادِلُهُ، ولا ضِدَّ لَهُ یُنازِعُهُ، ولا سَمِیَّ لَهُ یُشابِهُهُ، ولا مِثلَ لَهُ یُشاکِلُهُ.

لا تَتَداوَلُهُ الامورُ، ولا تَجری عَلَیهِ الأَحوالُ، ولا تَنزِلُ عَلَیهِ الأَحداثُ، ولا یَقدِرُ الواصِفونَ کُنهَ عَظَمَتِهِ، ولا یَخطُرُ عَلَى القُلوبِ مَبلَغُ جَبَروتِهِ؛ لِأَ نَّهُ لَیسَ لَهُ فِی الأَشیاءِ عَدیلٌ، ولا تُدرِکُهُ العُلَماءُ بِأَلبابِها، ولا أهلُ التَّفکیرِ بِتَفکیرِهِم إلّا بِالتَّحقیقِ إیقانا بِالغَیبِ؛ لِأَ نَّهُ لا یوصَفُ بِشَی‏ءٍ مِن صِفاتِ المَخلوقینَ، وهُوَ الواحِدُ الصَّمَدُ، ما تُصُوِّرَ فِی الأَوهامِ فَهُوَ خِلافُهُ.

لَیسَ بِرَبٍّ مَن طُرِحَ تَحتَ البَلاغِ، ومَعبودٍ مَن وُجِدَ فی هَواءٍ أو غَیرِ هَواءٍ، هُوَ فِی الأَشیاءِ کائِنٌ لا کَینونَةَ مَحظورٍ بِها عَلَیهِ، ومِنَ الأَشیاءِ بائِنٌ لا بَینونَةَ غائِبٍ عَنها. لَیسَ بِقادِرٍ مَن قارَنَهُ ضِدٌّ أو ساواهُ نِدٌّ.

لَیسَ عَنِ الدَّهرِ قِدَمُهُ، ولا بِالنّاحِیَةِ أمَمُهُ، احتَجَبَ عَنِ العُقولِ کَمَا احتَجَبَ عَنِ الأَبصارِ، وعَمَّن فِی السَّماءِ احتِجابُهُ کَمَن فِی الأَرضِ.

قُربُهُ کَرامَتُهُ، وبُعدُهُ إهانَتُهُ. لا تَحُلُّهُ فی، ولا تُوَقِّتُهُ إذ، ولا تُؤامِرُهُ إن. عُلُوُّهُ مِن غَیرِ تَوَقُّلٍ(25)، ومَجیؤُهُ مِن غَیرِ تَنَقُّلٍ. یوجِدُ المَفقودَ، ویُفقِدُ المَوجودَ، ولا تَجتَمِعُ لِغَیرِهِ الصِّفَتانِ فی وَقتٍ. یُصیبُ الفِکرُ مِنهُ الإِیمانَ بِهِ مَوجودا، ووُجودُ الإِیمانِ لا وُجودُ صِفَةٍ. بِهِ توصَفُ الصِّفاتُ لا بِها یوصَفُ، وبِهِ تُعرَفُ المَعارِفُ‏لا بِها یُعرَفُ، فَذلِکَ اللّهُ لا سَمِیَّ لَهُ، سُبحانَهُ لَیسَ کَمِثلِهِ شَی‏ءٌ وهُوَ السَّمیعُ البَصیرُ.(26)

یگانگى و شُکوه را ویژه خود ساخته، و خواست و اراده و قدرت و علم به کائنات را تثبیت کرده است. هیچ هماوردى در هیچ یک از کارهایش ندارد؛ نه همتایى که با او برابرى کند، نه مقابلى که با او بستیزد، نه همنامى که به او مانَد و نه مانندى که شکل او باشد.

کارها، او را دست به دست نمى‏کنند و دچار دگرگونى نمى‏شود و پیشامدها، بر او فرود، نمى‏آیند و توصیفگران، به ژرفاى عظمت او نمى‏رسند و اندازه شکوه او، بر دل‏ها ره نمى‏یابد؛ زیرا چیزى همسنگ او نیست و عالمان، با خِردهایشان و اندیشمندان، با اندیشه‏شان به او نمى‏رسند، جز با تحقیق و باور داشتن غیب؛ زیرا به هیچ یک از صفات آفریدگان، متصّف نمى‏شود. اوست یگانه بى‏خلل و هر چه در اندیشه‏ها بیاید، جز اوست.

آن که به زیر مِهمیز اندیشه در آید، خدا نیست و آن که در فضا یا جز آن یافت شود، معبود نیست. او در اشیاست، امّا نه در محاصره آنها، و از آنها جداست، امّا نه غایب از آنها. توانا نیست آن که ضدّى همراه دارد و یا همتایى برابر.

دیرینگى او به زمان و قصدش، به معناى توجّه به این سو و آن سو نیست. بر خِردها پوشیده است، همان سان که از دیده‏ها نهان است و از دیدِ آسمانیان نیز به مانند زمینیان، ناپیداست.

نزدیکى‏اش، کرامت او و دورى‏اش، بى‏توجّهى اوست. نه مکان به او راه دارد، نه زمان محدودش مى‏سازد و نه شرط مى‏پذیرد. والایى او، بدون بالا آمدن است. مى‏آید، امّا جابه‏جا نمى‏شود. نابود را بود مى‏کند و بود را نابود و این دو صفت، براى جز او، در یک زمان، گِرد نمى‏آیند. اندیشه تا باور به وجودش مى‏رسد؛ امّا باور به وجودش، به فهم چگونگى‏اش نمى‏رسد.

صفت‏ها به او توصیف مى‏شوند، نه او به صفت‏ها، و شناخت‏ها به او شناخته مى‏شوند، نه او به آنها. این، آن خداى بى‏همنام، پاک و بى‏مانند، شنوا و بیناست.

3475. تفسیر العیّاشی عن یزید بن رویان: دَخَلَ نافِعُ بنُ الأَزرَقِ(27) المَسجِدَ الحَرامَ وَالحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه‌السلام مَعَ عَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسٍ جالِسانِ فِی الحِجرِ، فَجَلَسَ إلَیهِما ثُمَّ قالَ: یَابنَ عَبّاسٍ، صِف لی إلهَکَ الَّذی تَعبُدُهُ.

فَأَطرَقَ ابنُ عَبّاسٍ طَویلًا مُستَبطِئا بِقَولِهِ، فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: إلَیَّ یَابنَ الأَزرَقِ المُتَوَرِّطَ فِی الضَّلالَةِ، المُرتَکِسَ(28) فِی الجَهالَةِ؛ اجیبُکَ عَمّا سَأَلتَ عَنهُ.

فَقالَ: ما إیّاکَ سَأَلتُ فَتُجیبَنی!

فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ: مَهْ، عَنِ(29) ابنِ رَسولِ اللّهِ، فَإِنَّهُ مِن أهلِ بَیتِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنِ الحِکمَةِ(30)

فَقالَ لَهُ: صِف لی.

فَقالَ لَهُ: أصِفُهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ، واعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ: لا یُدرَکُ بِالحَواسِّ، ولا یُقاسُ بِالنّاسِ، قَریبٌ غَیرُ مُلتَزِقٍ، وبَعیدٌ غَیرُ مُقصىً(31)، یُوَحَّدُ ولا یَتَبَعَّضُ، لا إلهَ إلّا هُوَ الکَبیرُ المُتَعالِ.

قالَ: فَبَکَى ابنُ الأَزرَقِ بُکاءً شَدیدا، فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: ما یُبکیکَ؟

قالَ: بَکَیتُ مِن حُسنِ وَصفِکَ.

قالَ: یَابنَ الأَزرَقِ، إنّی اخبِرتُ أنَّکَ تُکَفِّرُ أبی و أخی وتُکَفِّرُنی!

3475. تفسیر العیّاشى به نقل از یزید بن رویان: نافع بن ازرَق،(32) وارد مسجد الحرام شد. حسین بن على علیه‌السلام با عبد اللّه بن عبّاس در حجر [اسماعیل‏] نشسته بودند. کنار آنان نشست و گفت: اى ابن عبّاس! خدایى را که مى‏پرستى، برایم توصیف کن.

ابن عبّاس، مدّتى دراز در باره گفته ابن ارزَق به فکر فرو رفت. پس حسین علیه‌السلام به او فرمود: «اى ابن ارزَق! اى فرو رفته در گم‏راهى و افتاده در نادانى! به سوى من بیا، تا از آنچه پرسیدى، به تو پاسخ دهم».

گفت: از تو نپرسیدم تا پاسخم را بدهى!

ابن عبّاس به او گفت: خاموش باش و از زاده پیامبر خدا بپرس که او از خاندان نبوّت و معدن حکمت است.

نافع به حسین علیه‌السلام گفت: [خدا را] برایم توصیف کن.

فرمود: «او را همان گونه توصیف مى‏کنم که خود را توصیف کرده است و همان گونه مى‏شناسانَم که خود را شناسانده است. با حواس، درک و با مردم، سنجیده نمى‏شود. نزدیک است، امّا نه چسبیده، و دور است، امّا در دسترس است. یگانه جزءناپذیر است. خدایى جز او که بزرگ والاست نیست».

ابن ازرَق، سخت گریست. حسین علیه‌السلام به او فرمود: «چه باعث گریه‏ات شد؟».

گفت: از توصیف خوبت گریستم.

حسین علیه‌السلام فرمود: «اى پسرِ ازرَق! به من رسیده که تو، پدر و برادرم و مرا تکفیر مى‏کنى؟».

قالَ لَهُ نافِعٌ: لَئِن قُلتُ ذاکَ لَقَد کُنتُمُ الحُکّامَ ومَعالِمَ الإِسلامِ، فَلَمّا بُدِّلتُمُ استَبدَلنا بِکُم.

فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: یَابنَ الأَزرَقِ، أسأَ لُکَ عَن مَسأَلَةٍ فَأَجِبنی عَن قَولِ اللّهِ لا إلهَ إلّا هُوَ: «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما» إلى قَولِهِ «کَنزَهُما»(33) مَن حُفِظَ فیهِما؟ [قالَ: أبوهُما].(34)

قالَ: فَأَیُّهُما أفضَلُ؛ أبوهُما(35) أم رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله وفاطِمَةُ؟

قالَ: لا، بَل رَسولُ اللّهِ وفاطِمَةُ بِنتُ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله.

قالَ: فَما حَفِظَهُما حَتّى حیلَ(36) بَینَنا وبَینَ الکُفرِ.

فَنَهَضَ [ابنُ الأَزرَقِ‏](37) ثُمَّ نَفَضَ بِثَوبِهِ، ثُمَّ قالَ: قَد نَبَّأَنَا اللّهُ عَنکُم مَعشَرَ قُرَیشٍ أنتُم قَومٌ خَصِمونَ.(38)

1 / 8

تفسیر صفة الصمد

3476. التوحید عن وهب بن وهب القرشی عن الصادق جعفر بن محمّد عن أبیه الباقر عن أبیه [زین العابدین‏] علیهم السلام: إنَّ أهلَ البَصرَةِ کَتَبوا إلَى الحُسَینِ بنِ عَلیٍّ علیه‌السلام یَسأَلونَهُ عَنِ الصَّمَدِ، فَکَتَبَ إلَیهِم:

نافع گفت: اگر چه چنین مى‏گفتم؛ [امّا الآن مى‏گویم‏] شما فرمان‏روایانِ اسلام و نشانه‏هاى آنید. چون دیگران را به جاى شما نهادند، ما نیز چنین پنداشتیم.

حسین علیه‌السلام به او فرمود: «اى پسر ازرق! از تو سؤالى مى‏پرسم. به من در باره این گفته خداى یگانه پاسخ ده که فرمود: «و اما دیوار، از آن دو پسر یتیم در شهر بود که زیر آن، گنجى داشتند» تا آن جا که مى‏فرماید: «گنج آن دو». [خداوند،] گنج آن دو را براى چه کسى حفظ کرد؟».

ابن ازرق گفت: براى پدرشان [که فرد خوبى بود].

حسین علیه‌السلام فرمود: «کدام یک برترند؟ پدر آن دو یا پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و فاطمه علیها السلام؟

ابن ازرق گفت: نه؛ بلکه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و فاطمه دختر پیامبر خدا [برترند].

فرمود: «[قریش، در کار ما] حرمت این دو را نیز نپاییدند تا آن جا که ما را کافر دانستند».

ابن ازرَق، برخاست و لباسش را تکانْد و سپس گفت: اى قریشیان! خدا، از شما خبر داده است که قومى ستیزه‏جوى هستید.

1 / 8

معناى صفت «صمد»

3476. التوحید به نقل از وَهْب بن وَهْب قُرَشى، از امام صادق، از امام باقر، از امام زین‏العابدین علیهم السلام: بصریان به حسین به على علیه‌السلام نامه نوشتند و از معناى «صمد» پرسیدند.

ایشان، [در پاسخ‏] نگاشت:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، أمّا بَعدُ فَلا تَخوضوا فِی القُرآنِ، ولا تُجادِلوا فیهِ، ولا تَتَکَلَّموا فیهِ بِغَیرِ عِلمٍ، فَقَد سَمِعتُ جَدّی رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: «مَن قالَ فِی القُرآنِ بِغَیرِ عِلمٍ فَلیَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ».

وإنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَد فَسَّرَ الصَّمَدَ فَقالَ: «اللَّهُ أَحَدٌ- اللَّهُ الصَّمَدُ»، ثُمَّ فَسَّرَهُ فَقالَ: «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ- وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ».

لَم یَلِد: لَم یَخرُج مِنهُ شَی‏ءٌ کَثیفٌ؛ کَالوَلَدِ وسائِرِ الأَشیاءِ الکَثیفَةِ الَّتی تَخرُجُ مِنَ المَخلوقینَ، ولا شَی‏ءٌ لَطیفٌ کَالنَّفسِ، ولا یَتَشَعَّبُ مِنهُ البَدَواتُ کَالسِّنَةِ وَالنَّومِ، وَالخَطرَةِ وَالهَمِّ، وَالحُزنِ وَالبَهجَةِ، وَالضِّحکِ وَالبُکاءِ، وَالخَوفِ وَالرَّجاءِ، وَالرَّغبَةِ وَالسَّأمَةِ، وَالجوعِ وَالشِّبَعِ؛ تَعالى أن یَخرُجَ مِنهُ شَی‏ءٌ، و أن یَتَوَلَّدَ مِنهُ شَی‏ءٌ کَثیفٌ أو لَطیفٌ.

ولَم یولَد: لَم یَتَوَلَّد مِن شَی‏ءٍ، ولَم یَخرُج مِن شَی‏ءٍ کَما یَخرُجُ الأَشیاءُ الکَثیفَةُ مِن عَناصِرِها؛ کَالشَّی‏ءِ مِنَ الشَّی‏ءِ، وَالدّابَّةِ مِنَ الدّابَّةِ، وَالنَّباتِ مِنَ الأَرضِ، وَالماءِ مِنَ الیَنابیعِ، وَالثِّمارِ مِنَ الأَشجارِ، ولا کَما یَخرُجُ الأَشیاءُ اللَّطیفَةُ مِن مَراکِزِها؛ کَالبَصَرِ مِنَ العَینِ، وَالسَّمعِ مِنَ الاذُنِ، وَالشَّمِّ مِنَ الأَنفِ، وَالذَّوقِ مِنَ الفَمِ، وَالکَلامِ مِنَ اللِّسانِ، وَالمَعرِفَةِ وَالتَّمییزِ(39) مِنَ القَلبِ، وکَالنّارِ مِنَ الحَجَرِ.

لا، بَل هُوَ اللّهُ الصَّمَدُ الَّذی لا مِن شَی‏ءٍ، ولا فی شَی‏ءٍ، ولا عَلى شَی‏ءٍ، مُبدِعُ الأَشیاءِ وخالِقُها، ومُنِشئُ الأَشیاءِ بِقُدرَتِهِ، یَتَلاشى ما خَلَقَ لِلفَناءِ بِمَشِیَّتِهِ، ویَبقى ما خَلَقَ لِلبَقاءِ بِعِلمِهِ، فَذلِکُمُ اللّهُ الصَّمَدُ الَّذی لَم یَلِد ولَم یولَد، عالِمُ الغَیبِ وَالشَّهادَةِ الکَبیرُ المُتعالِ، ولَم یَکُن لَهُ کُفُوا أحَدٌ.(40)

«به نام خداوند بخشنده مهربان. امّا بعد، در قرآن، فرو نروید و در آن با هم مستیزید و ناآگاهانه، در باره‏اش سخن مرانید که شنیدم جدّم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «آن که ناآگاهانه در باره قرآن چیزى بگوید، باید جایگاهش را از آتش [دوزخ‏] برگیرد» .

و خداوند سبحان، خود، صمد را تفسیر کرده و فرموده است: «خدا، یکتاست. خدا، صمد است» و سپس آورده است: «نه زاده و نه زاده شده است و نه کسى همانند اوست». «نزاده است»، یعنى هیچ چیز جِرم‏دارى، مانند بچّه و دیگر اجرامى که از آفریدگان خارج مى‏شود، از او خارج نشده است، و نه چیز بى‏جِرمى مانند جان [از او خارج شده‏]، و چُرت و خواب و خُطورات ذهنى و اندیشناکى و غم و شادى و خنده و گریه و بیم و امید و رغبت و نفرت و گرسنگى و سیرى، از او سر نمى‏زند. خداوند، والاتر از آن است که چیزى از او خارج شود و چیزى جسمانى یا لطیف از او زاده شود.

و «زاده نشده است»، یعنى از چیزى متولّد نشده و از چیزى بیرون نیامده است، آن گونه که اجرام از عناصر خود بیرون مى‏آیند، مانند چیزى از چیزى، حیوانى از حیوانى، گیاه از زمین، آب از چشمه‏ها و میوه‏ها از درختان؛ نه آن گونه که چیزهاى لطیف و بى‏جِرم از کانون‏هاى خود بیرون مى‏آیند، مانند دیدن از چشم، شنیدن از گوش، بوییدن از بینى، چشیدن از دهان، سخن از زبان، شناخت و تشخیص از دل، و آتش از سنگ.

نه [هیچ یک نیست‏]؛ بلکه او خداىِ صمدى است که نه از چیزى است و نه در چیزى و نه بر چیزى. نوآور و آفریدگارِ چیزهاست و پدید آورنده آنها به نیروى خویش. آنچه براى نابودى آفریده، به خواستِ او متلاشى مى‏شود و آنچه براى ماندن آفریده، به علم او مى‏مانَد. پس این، خداى صمدى است که نه زاده و نه زاده شده است؛ دانا به غیب و حضور، بزرگ و والاست و همتایى براى او نیست.

3477. التوحید بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: الصَّمَدُ الَّذی لا جَوفَ لَهُ، وَالصَّمَدُ الَّذی قَدِ انتَهى سُؤدَدُهُ، وَالصَّمَدُ الَّذی لا یَأکُلُ ولا یَشرَبُ، وَالصَّمَدُ الَّذی لا یَنامُ، وَالصَّمَدُ الدّائِمُ الَّذی لَم یَزَل ولا یَزالُ.(41)

1 / 9

جزاء الموحد

3478. التوحید بإسناده عن الحسین علیه السلام: حَدَّثَنی أبی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه‌السلام قالَ: سَمِعتُ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله یَقولُ: قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ:

إنّی أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا فَاعبُدونی، مَن جاءَ مِنکُم بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ بِالإِخلاصِ دَخَلَ فی حِصنی، ومَن دَخَلَ فی حِصنی أمِنَ مِن عَذابی.(42)

1 / 10

صفة العارف‏

3479. جامع الأخبار: کانَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه‌السلام إذا تَوَضَّأَ تَغَیَّرَ لَونُهُ، وَارتَعَدَت مَفاصِلُهُ، فَقیلَ لَهُ فی ذلِکَ فَقالَ: حَقٌّ لِمَن وَقَفَ بَینَ یَدَیِ اللّهِ المَلِکِ الجَبّارِ أن یَصفَرَّ لَونُهُ، وتَرتَعِدَ مَفاصِلُهُ.(43)

3477. التوحید به سندش، از امام حسین علیه السلام: صمد، یعنى بى‏خلل و یعنى نهایتِ سَرورى. صمد، کسى است که نه مى‏خورَد و نه مى‏آشامد و نه مى‏خوابد. صمد، یعنى موجود جاودانى که همیشه بوده و خواهد بود.

1 / 9

پاداش یکتاپرست‏

3478. التوحید به سندش، از امام حسین علیه السلام: پدرم على بن ابى طالب علیه‌السلام برایم حدیث کرد که: شنیدم پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: «خداوندِ بزرگ بِشْکوه مى‏فرماید: «تنها، من خداى یکتا هستم و جز من، خدایى نیست. پس مرا بپرستید. هر کس از شما بیاید و بر یگانگى خداوند، مخلصانه گواهى دهد، به دژِ من در آمده است و هر کس به دژ من در آید، از عذاب من، ایمن است».

1 / 10

ویژگى عارف‏

3479. جامع الأخبار: حسین بن على علیه السلام، هر گاه وضو مى‏گرفت، رنگش دگرگون مى‏شد و اندامش به لرزه مى‏افتاد. راز آن را جویا شدند. فرمود: «کسى که در پیشگاه خداوندِ فرمان‏رواىِ جبّار مى‏ایستد، سزاوار است که رُخش زرد شود و بندْبندش بلرزد».

1 / 11

ما لیس لله وما لیس عند الله وما لا یعلمه الله‏

3480. التوحید بإسناده عن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: إنَّ یَهودِیّا سَأَلَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام، فَقالَ: أخبِرنی عَمّا لَیسَ للّهِ، وعَمّا لَیسَ عِندَ اللّهِ، وعَمّا لا یَعلَمُهُ اللّهُ؟

فَقالَ علیه السلام: أمّا ما لا یَعلَمُهُ اللّهُ عز و جل فَذلِکَ قَولُکُم یا مَعشَرَ الیَهودِ: إنَّ عُزَیرا ابنُ اللّهِ، وَاللّهُ لا یَعلَمُ لَهُ وَلَدا. و أمّا قَولُکَ: ما لَیسَ للّهِ، فَلَیسَ للّهِ شَریکٌ، وقَولُکَ: ما لَیسَ عِندَ اللّهِ، فَلَیسَ عِندَ اللّهِ ظُلمٌ لِلعِبادِ.

فَقالَ الیَهودِیُّ: أنَا أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، و أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ.(44)

1 / 11

آنچه خدا ندارد و آنچه نزد او نیست و آنچه نمى‏داند

3480. التوحید به سندش، از امام حسین علیه السلام: فردى یهودى از على بن ابى طالب علیه‌السلام پرسید: مرا از آنچه خدا ندارد و آنچه نزد او نیست و آنچه نمى‏داند، باخبر کن.

فرمود: «امّا آنچه را خداى عز و جل نمى‏داند، گفته شما یهودیان است که عُزَیر، پسر خداست و خدا، پسرى براى خود نمى‏شناسد؛ و امّا این که گفتى: «خدا، چه ندارد؟» ، خدا، شریک ندارد؛ و گفته‏ات: «چه چیز نزد خدا نیست؟» ، نزد خداوند، ستم بر بندگان نیست».

یهودى گفت: من، گواهى مى‏دهم که خدایى جز خداوند یکتا نیست و محمّد، پیامبر خداست.


1) جامع الأخبار: ص 36 ح 17 عن الإمام الرضا عن أبیه عن آبائه:، بحار الأنوار: ج 3 ص 14 ح 36 وراجع: التوحید: ص 285 ح 5.

2) التوحید: ص 25 ح 23، ثواب الأعمال: ص 21 ح 1، عیون أخبار الرضا 7: ج 2 ص 135 ح 4، بشارة المصطفى: ص 269، بحار الأنوار: ج 49 ص 123 ح 4.

3) أی أنّ معرفة اللّه والإیمان الحقیقی یلازم معرفة الرجل إمام زمانه.

4) علل الشرائع: ص 9 ح 1، کنز الفوائد: ج 1 ص 328 عن مسلمة بن عطا، بحار الأنوار: ج 5 ص 312 ح 1.

5) التوحید: ص 288 ح 6 عن زیاد بن المنذر عن الإمام الباقر عن أبیه علیهما السلام وراجع: الخصال: ص 33 ح 1 ومختصر بصائر الدرجات: ص 131 وروضة الواعظین: ص 38.

6) یعنى لازمه معرفت وایمان حقیقى به خداوند متعال، شناخت امام هر عصر است.

7) الأنعام: 40 و 41.

8) فی بعض النسخ: «بتمییزنا».

9) التوحید: ص 231 ح 5.

10) النجیُّ: هو المُناجی (النهایة: ج 5 ص 25 «نجا»).

11) یحتمل أن یکون لفظ «بلائی» تصحیف «آلائی» الذی هو بمعنى النعمة، ویحتمل أن یکون المراد إنزال البلاء لا نفس البلاء، بمعنى أنه تعالى وإن کان من حقّه إنزال البلاء بسبب مساوئ العباد، إلّا أنّه لا ینزله بهم.

12) فی المصدر: «إذ»، والتصویب من بحار الأنوار.

13) الأمالی للطوسی: ص 484 ح 1058 عن أیّوب بن نوح بن درّاج عن الإمام الرضا عن آبائه:، بحار الأنوار: ج 70 ص 18 ح 12.

14) ممکن است «بلائى»، در متن عربى حدیث، تصحیف «آلائى» باشد که به‏همان معناى «نعمت‏هایم» است و ممکن است امکان و احتمال فرو فرستادن بلا، نه خود آن، منظور باشد؛ یعنى با آن که خدا مى‏تواند و حق دارد که به سبب زشتکارى‏هاى بندگان، بلا نازل کند، امّا نمى‏کند.

15) ذکر فی هامش المصدر أنّ فی بعض النسخ: «عن الحسن بن علیّ».

16) فی المصدر: «فإن کان من حاز علیه البصر»، والتصویب من بحار الأنوار.

17) الأنعام: 103.

18) الأعراف: 143.

19) کفایة الأثر: ص 257 عن هشام عن الإمام الصادق عن آبائه:، بحار الأنوار: ج 4 ص 54 ح 34.

20) السُّرادق: وهو کلّ ما أحاط بشی‏ء من حائط أو مضرب أو خباء (النهایة: ج 2 ص 359 «سردق»).

21) الإقبال (طبعة دار الکتب الإسلامیّة): ص 348، بحار الأنوار: ج 98 ص 225 ح 3.

22) التوحید: ص 80 ح 35، روضة الواعظین: ص 43 وفیه «منفصل» بدل «متقصّ»، تفسیر العیّاشی: ج 2 ص 337 ح 64 عن یزید بن رویان نحوه، بحار الأنوار: ج 4 ص 297 ح 24.

23) المارقون: هم الّذین مرقوا من دین اللّه، ویمرقون من الدین: أی یجوزونه ویتعدّونه (مجمع البحرین: ج 3 ص 1689 «مرق»).

24) المضاهأةُ بالهمزة: المضاهاةُ والمشاکلةُ، ضاهأتُ الرَّجُلَ وضاهیته أی: شابهتُه (تاج العروس: ج 1 ص 198 «ضهأ»).

25) التَّوقُّلُ: الإسراع فی الصعود (النهایة: ج 5 ص 216 «وقل»).

26) تحف العقول: ص 244، بحار الأنوار: ج 4 ص 301 ح 29.

27) نافع بن الأزرق، من رؤساء الخوارج، وکان مصاحبا لابن عبّاس فی مکّة، فسأله عن بعض الآیات التی کان یتوهّم اختلافها (لسان المیزان: ج 6 ص 145 الرقم 506).

28) فی الطبعة المعتمدة: «المرتکن»، والتصویب من طبعة مؤسّسة البعثة وبحار الأنوار.

29) فی بحار الأنوار: «سَلْ» بدل «عن».

30) فی الطبعة المعتمدة: «ومعه من الحکمة»، والتصویب من طبعة مؤسّسة البعثة.

31) فی الطبعة المعتمدة: «مقص»، والتصویب من طبعة مؤسّسة البعثة.

32) نافع بن ازرَق، از سران خوارج و همنشین‏ابن عبّاس در مکّه بود و از او سؤال‏هایى در باره توهّمات خود، مبنى بر اختلاف برخى آیات قرآن مى‏پرسید.

33) الکهف: 82.

34) ما بین المعقوفین سقط من الطبعة المعتمدة و أثبتناه من طبعة مؤسّسة البعثة وبحار الأنوار.

35) فی الطبعة المعتمدة: «أبویهما»، والتصویب من طبعة مؤسّسة البعثة وبحار الأنوار.

36) فی بحار الأنوار: «فما حُفِظنا حتّى حال …».

37) ما بین المعقوفین أثبتناه من بحار الأنوار.

38) تفسیر العیّاشی: ج 2 ص 337 ح 64، التوحید: ص 80 ح 35، روضة الواعظین: ص 43 کلاهما عن عکرمة نحوه ولیس فیهما ذیله من «فبکى»، بحار الأنوار: ج 33 ص 423 ح 631؛ تاریخ دمشق: ج 14 ص 183 عن عکرمة نحوه.

39) فی المصدر: «والتمیّز»، والتصویب من بحار الأنوار.

40) التوحید: ص 90 ح 5، مجمع البیان: ج 10 ص 861 عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن أبیه الباقر 8، بحار الأنوار: ج 3 ص 223 ح 14.

41) التوحید: ص 90 ح 3، معانی الأخبار: ص 7 ح 3 ولیس فیه «الدائم» وکلاهما عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن آبائه:، مجمع البیان: ج 10 ص 861، بحار الأنوار: ج 3 ص 223 ح 12.

42) التوحید: ص 25 ح 22، عیون أخبار الرضا 7: ج 2 ص 134 ح 1 کلاهما عن عبد السلام بن صالح أبی الصلت الهروی عن الإمام الرضا عن آبائه:، بحار الأنوار: ج 49 ص 122 ح 3.

43) جامع الأخبار: ص 166 ح 397، المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 14 وفیه «إنّ الحسن بن علیّ 8 …».

44) التوحید: ص 377 ح 23 عن علیّبن‏مهرویه القزوینی عن الإمام‏الرضا عن آبائه:، عیون أخبار الرضا 7: ج 2 ص 46 ح 172 و ج 1 ص 141 ح 40 عن داوود بن سلیمان الفرّا عن الإمام الرضا عن آبائه:، الأمالی للطوسی: ص 275 ح 527 عن الإمام الصادق عن آبائه:، بحار الأنوار: ج 10 ص 11 ح 5.