زمان مطالعه: < 1 دقیقه
از نیروهای خبیث سپاه عمر سعد که در کربلا حضور داشت.در پیشاپیش نیروهای کوفه بود، به این امید که سر امام حسین «ع» را به دست آورد و نزد ابن زیاد، مقام یابد.در گفتگویی با امام، به آن حضرت جسارت کرد و سید الشهدا «ع» او را نفرین کرد و فرمود:
«اللهم حزه الی النار».او خشمگین شد و خواست که به سوی امام اسب بتازد.هنگام پرش از نهر، پایش در رکاب ماند و بدنش از اسب آویخته شد.مسروق از این صحنه مرعوب شد و خود را از میدان نبرد کنار کشید.علت را که پرسیدند، به این معجزه اشاره کرد و گفت: «رایت من اهل هذا البیتشیئا لا اقاتلهم ابدا».از این دودمان چیزی دیدم که هرگز با آنان نخواهم جنگید. در برخی نقلها آمده است که اسبش او را آنقدر به سنگها و درختها کشید و کوبید تا مرد.(1)
1) عبرات المصطفین، ج 2، ص 26، موسوعة العتبات المقدسة، ج 8 ص 63.