جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

محمود شاهرخى‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

اى آن که در عزاى تو چشم جهان گریست!

وز درد جان‏گزاى تو هفت آسمان گریست!

تنها نه آدمى ز غمت خون ز دیده راند

در ماتم تو عرش و زمین و زمان گریست‏

هر کو حدیث داغ جگرسوز تو شنید

لرزان، چو شمع، با دل آتش‏فشان گریست‏

از محنت تو شور به جنّ و مَلَک فتاد

وز ماتم تو دیده پیر و جوان گریست‏

ماهى ز حسرت لب خشکت در آب سوخت

مرغ از حدیث درد تو در آشیان گریست‏

خیر النّسا به چهره ز اندوه، لطمه زد

خیر البشر به ناله و آه و فغان گریست‏

زین داغ، مرتضى به بهشت برین گداخت

زین درد، مجتبى به ریاض جنان گریست‏

گرید چگونه ابر بهارى به باغ و راغ

زینب، کنار کشته تو، آن چنان گریست‏

آن سان کنار نعش تو بگریست زار زار

کز سوز آن، مُحبّ ومُعاند، شد اشکبار(1)


1) کاروان شعر عاشورایى: ص 602.