جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

محمد بن حسام خوسفى (م 875 ق)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

دلم شکسته و مجروح و مبتلاى حسین

طواف کرد شبى، گِرد کربلاى حسین‏

شکفته نرگس و نسرین و سنبل تَر، دید

ز چشم و جبهه و جَعد گره‏گشاى حسین‏

طراز طرّه مُشکین عنبرافشانش

خضاب کرد به خون، خصم بى‏وفاى حسین‏

ز حلق تشنه او رُسته لاله سیراب

ز خون که موج زد از جانب قفاى حسین‏

قَدَر، چو واقعه کربلا مشاهده کرد

ز چشم چشمه خون راند بر قضاى حسین‏

نشسته بر سر خاکستر، آفتاب، مقیم

کبودپوش به سوگ از پىِ عزاى حسین‏

جمال روشن خورشید را غبار گرفت

که در غبار، نهان شد مَهِ لقاى حسین‏

در آن محل که ز بیداد، داد داده شود

سزاى خود ببرَد خصمِ ناسزاى حسین‏

به روز واقعه‏اى ظالم خداناترس

بیا ببین که چه‏ها کرده‏اى به جاى(1) حسین‏

خداى، قاضى و پیغمبر از تو ناخشنود

چگونه مى‏دهى انصاف، ماجراى حسین؟

حسین، جان گرامى، فداى امّت کرد

سزاست امّت اگر جان کند فداى حسین‏

به روز حشر ببینى به دست پیغمبر

کلید گنج شفاعت به خون‏بهاى حسین‏

حسین را تو ندانى، خداى مى‏داند

کمال منزلت و عزّت و عُلاى حسین.(2)


1) به جاى: در حقّ.

2) دیوان ابن حسام خوسفى: ص 474.