السلام، اى ساکن محنتسراى کربلا!
السلام، اى مستمند و مبتلاى کربلا!
السلام، اى هر بلاى کربلا را کرده صبر!
السلام، اى مبتلاى هر بلاى کربلا!
السلام، اى بر تو خار کربلا، تیغ جفا!
السلام، اى کشته تیغ جفاى کربلا!
السلام، اى متّصل با آب چشم و آه دل!
السلام، اى خسته آب و هواى کربلا!
السلام، اى غنچه نشکفته گلزار غم
مانده از غم، تنگدل در تنگناى کربلا!
السلام، اىکرده جا در کربلا، وز فیض خود
در دل اهل محبّت کرده جاى کربلا!
السلام، اىرَشک بُرده زندههاى هر دیار
در جوار مرقدت بر مُردههاى کربلا!
یا شهید کربلا! گردم به گِرد طوف تو
رغبت سیر فضاى غمفزاى کربلا
یاد اندوه و غمت کردم، شد از اندوه و غم
از دل من تنگتر بر من، فضاى کربلا
ریخت خون در کربلا از مردمِ چشم قضا
از ازل، این است گویا مقتضاى کربلا
هر که اندر کربلا از دیده خونِ دل نریخت
غالبا آگه نشد از ماجراى کربلا
چرخ، خاک کربلا را ساخت از خونتو گُل
کرد تدبیر نیاز، آن گُل، براى کربلا
جاىآن باشد که گر بویند، آید بوى خون
تا بناى دهر باشد از بناى کربلا
سَرورا! با یاد لبهاى به خون آلودهات
خوردنخوناست کارم، چونگیاى(1) کربلا.(2)
روى دلم باز سوى کربلاست
رغبت بیمار، به دار الشفاست
گَرد ره بادیه کربلا
مُخبر مظلومىِ آل عباست
زین سبب از دیده اهل نظر
اشک، فشانندهتر از توتیاست
ذکر لب تشنه شاه شهید
شهد شفاى دلِ بیمار ماست.(3)
1) گیا: گیاه.
2) دیوان فضولى بغدادى: ص 204.
3) دیوان فضولى بغدادى: ص 241.