زمان مطالعه: < 1 دقیقه
جمال حق زسر تا پاست، عبّاس
به یکتایى قسم، یکتاست عبّاس!
اگر چه زاده امّ البنین است
ولیکن مادرش زهراست، عبّاس
خدا داند که از روز ولادت
امام خویش را مىخواست عبّاس
عَلَم در دست، مَشک آب بر دوش
که هم سردار و هم سقّاست، عبّاس
بنازم غیرت و عشق و وفا را
که عطشان بر لب دریاست، عبّاس
هنوز از تشنهکامان، شرمگین است
از آن، در علقمه، تنهاست عبّاس
نه در دنیا بُود باب الحوائج
شفیع خلق در عُقباست عبّاس
چه باک از شعلههاى خشم دوزخ
که در محشر، پناه ماست عبّاس
شفیعان، چون به محشر، روى آرند
بُریده دست او همراه دارند.(1)
1) دانشنامه شعر عاشورایى: ج 2 ص 1350.