زمان مطالعه: < 1 دقیقه
اى باد صبا! نافهگشا، بلکه تو باشى
پیغامبرِ کَرب و بلا، بلکه تو باشى
با شِبهپیمبَر، على اکبر، شه دین گفت:
مقصود خدا از شهدا، بلکه تو باشى
جامى است لبالب ز بلا، وز کف ساقى
نوشنده آن جام بلا، بلکه تو باشى
لیلى به خَم زلف على، دست زد و گفت:
سرحلقه ارباب وفا، بلکه تو باشى
با شور حسینى به نوا گفت سکینه
کاى عمّه! پناه اسرا، بلکه تو باشى
در کَرب و بلا گفت به شاه شهدا، عشق
در مرتبه، شاه شهدا، بلکه تو باشى
گفتا بهجوابش شه بىیار که: اى عشق!
در کوى وفا، راهنما، بلکه تو باشى
هر شب ز غمت ناله و فریاد بر آریم
فریادرس روزِ جزا، بلکه تو باشى
در ماتمت امروز، همى زار بنالیم
فرداى جزا، شافع ما، بلکه تو باشى.(1)
1) برگزیده دیوان سه شاعر اصفهان: ص 780.