… من زخم خوردم، صبر کردم، دیر کردم
من با حسین از کربلا شبگیر کردم
آن روز، در جام شفق، مُل(1) کرد خورشید
بر خشکْچوب نیزهها، گل کرد خورشید
فریادهاى خسته، سر بر اوج مىزد
وادى به وادى، خون پاکان، موج مىزد
بىدردْ مَردم، ما خدا بىدرد مردم!
نامردْ مَردم، ما خدا نامرد مردم!
از پا حسین افتاد و ما بر پاى بودیم!
زینب، اسیرى رفت و ما بر جاى بودیم!
از دست ما بر ریگ صحرا نَطْع(2) کردند
دست علمدار خدا را قطع کردند
نوباوگان مصطفى را سر بریدند
مرغان بستان خدا را، پر بریدند
در بَرگْریز باغ زهرا، برگ کردیم!
زنجیرْ خاییدیم و صبر مرگ کردیم!
چون بیوگان، ننگ سلامت ماند برما
تاوانِ این خون، تا قیامت ماند برما
روزى که در جام شفق، مُل کرد خورشید
بر خشکْچوب نیزهها، گل کرد خورشید!(3)
1) مُل: شراب.
2) نَطْع: فرش چرمى؛ فرشى که جلّادان، زیر پاى محکومان به قتل، مىافکندند.
3) بال سرخ قنوت: ص 316 تا 318.