جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

صغیر اصفهانى (م 1349 ش)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

از آن زمان که خزان گشت نوبهارِ حسین

چو لاله، خلقِ جهان اند داغدارِ حسین‏

نیافت راه چو بر حلق خشک آن مظلوم

هنوز، آب فرات است شرمسار حسین‏

بنوش آب و بیاد آر زیر خنجر شمر

ز شدّت عطش و قلب پُر شرار حسین‏

فغان و آه که لب‏تشنه، غوطه‏ور گشتند

به خون خویش، جوانان گل‏عذار حسین‏

ندانم آتش کین بود یا شرار عطش

که سوخت خیمه اطفال دل‏فگار حسین؟

گلوى تشنه بُریدند چون سرش از تن

عجب که آب ببستند بر مزار حسین!

ببین مودّت یاران او که تا محشر

به خاک و خون، همه خفتند در کنار حسین‏

فَراشْت رایتِ مظلومى پدر تا حشر

به دست همّت خود، طفل شیرخوار حسین‏

به عشق دوست، چنان داد کار خویش انجام

که عقل‏ها همه حیران بُود به کار حسین‏

مگو صغیر، حسینِ على بُود بى‏یار

حسین، یار خدا و خداست، یار حسین.(1)


1) میراث عشق: ص 243.