چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتىّ نوح بشکند از موجه بِحار
لعل حسین را، کند از مِهر، خشک لب!
تیغ یزید را، کند از کینه آبدار!
در چاه، سرنگون فکند ماه مصر را
یعقوب را، سفید کند چشم انتظار
چون برگ کاه در نظر عقل شد سبک
هر کس که پشت داد به دیوار روزگار
خون شفق ز پنجه خورشید مىچکد
از بس گلوى تشنه لبان را دهد فشار
پور ابو تراب و جگر گوشه رسول
طفلى که بود گیسوى پیغمبرش مهار
روزى که پا به دایره کربلا نهاد
بشنو چهها کشید زچرخ ستم شعار:
از زخم تیر بر بدن نازنین او
صد روزن از بهشت برین گشت آشکار
لعل لبى که بوسهگه جبرئیل بود
بى آب شد زسنگدلىهاى روزگار
رنگین زخون شدهاست زبىرویى سپهر
رویى که مىگذاشت بر او مصطفى، عذار
طفلى که ناقةُ اللّهِ او بود مصطفى
خصم سیاهدل، شده بر سینهاش سوار!
عیسى، در آسمان چهارم گرفت گوش
پیچید بس که نوحه در ایننیلگون حصار
نتوان سپهر را به سرانگشت برگرفت
چون نیزه برگرفت سر آن بزرگوار؟!
در ماتم تو، چرخ، به سر، کاه ریختهست
ایننیست کهکشان که زگردون شد آشکار
از بس که طایران هوا، خون گریستند
از ماتم تو، روى زمین گشت لاله زار
خضر و مسیح را به نَفَس، زنده مىکند
آنها که در رکاب تو کردند جان، نثار
بِگْرى،(1) که اشک ماتمیان حسین را
عرش، التماس مىکند از بهر گوشوار
چون خاک کربلا نشود سجدهگاه عرش؟
خون حسین ریخت بر آن خاک مُشکبار
صائب! ازین نواى جگر سوز، لب ببند
کز استماع آن، جگر سنگ، شد فگار(2)
اى کوثر مروت! هر چند با حسین
سنگیندلى نمود فرات ستیزهکار
از بهر پاک کردن راه گناه خویش
امروز آمده است به مژگان اشکبار
از دور، در مقام ادب ایستاده است
با جبهه پر از عرق شرم، چون بهار
چون رحمت تو شامل ذرّات عالم است
این جرم را به روى عرقناک او میار
رخصت بده که از سر اخلاص، تا به حشر
برگرد روضه تو بگردد به اعتذار ….(3)
1) گریه کن.
2) کلیات صائب تبریزى: ص 805.
3) کلیات صائب تبریزى: ص 806.